آگهي مزايده: "اصلاحات" حراج شد!

 

 

 

 

 

فواد عبداللهي
 

"هدف استراتژیک در این مرحله عادی سازی مناسبات ایران و امریکاست و سیاست اتحادها نیز باید معطوف به همین هدف باشد. در این مسیر نه تنها طیف جمهوری خواهانِ سکولار و دموکرات، که طیف گسترده اصلاح طلبان و بخش عمده ای از اصول گرایان نیز متحدان واقعی ما هستند. کسی که می گوید در جمهوری اسلامی «توسعه سیاسی ناممکن و بدون چشم انداز است» در واقع معتقد است جامعه مدنی در ایران چنان ناتوان است که نمی تواند اصلاحات دموکراتیک را به حکومت تحمیل کند."

فرخ نگهدار - در باره نخستین کنگره حزب چپ ایران (فدائیان خلق) – ۲۴ ژوييه ۲۰۱۹
 

 عجب اظهار تکان دهنده اي! لطفا کمربندها را سفت ببنديد! مسله کاملا روشن است؛ جامعه ايران پس از خيزش هاي ديماه ۹۶، "اصلاح طلب" و اصولگرا را با اردنگي از صحنه سياست ايران مرخص کرد. پيام روشن است: مردم از هر دو جناح عبور کرده اند و حکم به سرنگوني جمهوري اسلامي داده اند! طبقه کارگر ايران و کمونيست ها به طور عيني راه حل پايان دادن به فقر و فلاکت و اختناق را نه در "اصلاح" و چانه زني در بالاي نظام اسلامي بلکه از پايين و خلاصي از شر حاکميتي ميدانند که روي دوش محرومين کماکان ارتزاق ميکند.

روي زيادي ميخواهد که کسي بعد از زمين لرزه سياسي ديماه ۹۶ در حاليکه مردم انتخاب شان را کرده اند، هنوز در ضيافت و سياحت "اصلاح نظام" تشريف داشته باشد؛ هنوز سينه چاک بند و بست از بالا باشد؛ به بهانه "عادي سازي مناسبات ايران و آمريکا"، مشغول رفع گير کارکرد سرمايه داري در ايران و عمر خريدن براي آن باشد؛ امروز چه آنها که حول احزاب حکومتي و چه آنها که در هيات امثال کساني چون آقاي نگهدار و "حزب"  متبوع ايشان در طيف اپوزيسيون پرو – رژيم قرار دارند، بار ديگر در مقابل "خطر" خيزش محرومين از پايين، به "وحدت کلمه" بازگشته اند؛ "کنگره" ميگيرند، به همديگر زنگ ميزنند، "خطر" انقلاب را به هم گوشزد ميکنند، مردم را تحقير ميکنند، به کمونيسم دشنام ميدهند. اولين بار گروههاي رنگارنگ اين طيف توده – اکثريتي در دفاع از رژيم اسلامي دوران خميني "وحدت کلمه" را يافته بودند؛ بعدها حول شمايل رفسنجاني گرد آمده بودند، اسلام مدرن شده بود، جامعه "مدني" شده بود و اينها همگي بال گرفته بودند به ايران برگردند؛ و ناگهان با طراحي قتل هاي متعدد در خارج از کشور و ترور "ميکونوس" کارنامه رفسنجاني بسته شد؛ ديپرسيون در اين طيف بالا گرفت و يواشکي صحنه را جا گذاشتند. و سرانجام خاتمي عروج کرد؛ فيل اين جماعت دوباره ياد هندوستان کرد و با عباي خاتمي نسبت به اعاده سهم شان در قدرت آويزان و خوشبين بودند؛ بوي گند آن دوران هنوز در مشام همه تازه است. اين طيف چه در دوران شور جواني که شيفته "ميهن مستقل" و رها از ستم "عروسک امپرياليسم" بود و چه امروز که دوران بلوغ سياسي و ظاهرا غلبه "عقل" بر "شور" جواني را تجربه ميکند تاريخا در پس هر تکان اجتماعي که پايه هاي نظام متبوع شان را بلزاند فورا حول "استراتژي وحدت کلمه" متحد ميشوند. آرمان، همان آرمان است. اردو همان اردو است؛ دوستان همان دوستان اند؛ دشمنان همان دشمنان اند؛ اصطلاحات و فرهنگ و اخلاقيات و هنر همان است که بود؛ اينها نسبت به هم چه در حاکميت و چه در بيرون حاکميت، "خودي" اند؛ عکس العمل هيستريک مشترک شان عليه "غير خودي ها" بويژه عليه کمونيستها و روحيه انقلابيگري، مناسبات شان را تنظيم و هدايت ميکند.

بنابراين، "توسعه سياسي"، "جامعه مدني" و "حزب چپ" آقاي نگهدار کليشه است؛ ابزار بند و بست از بالا است؛ امر جنبش اينها عمر خريدن براي جمهوري اسلامي است؛ اصلا کل هدف خاتمي و دوم خرداد و جنبش "اصلاحات" همين بود؛ به مشروطه شان رسيدند؛ تاريخ مصرف شان سر رسيد؛ اين اپوزيسيون ارتجاعى مدتهاست عمرش را کرده است. موقعيت اينها هميشه تابعى از موقعيت مخالفان دربارى حکومت بوده است. اينها تنها در رکاب شاخه هايى از خود ارتجاع اسلامى ميتوانند نقش بازي کنند و لاجرم امروز که جامعه از هر دو جناح نظآم عبور کرده و تناسب قوا به نفع مردم و عليه جناحهاى حکومتى تغيير کرده، اين جريانات بيشتر طعم تلخ يک پايان را تجربه ميکنند. براى همين است که اينها آشکارا و بي پرده در دشمنى هار با خواست سرنگونى و سازمانهاى خواهان سرنگونى دست کمى از خامنه اى و شرکاء ندارند. ممکن است بخواهند با راديکاليزه شدن صفوف مبارزات مردم و بلند شدن بوى الرحمن رژيم، دوباره اسب عوض کنند، اسم عوض کنند؛ اما فايده اى ندارد. رسوا تر از اين حرفها هستند. امروز جناح "اصلاح طلب"، ماتريال سياسى فرعى حاکميت استبداد در متن جدال طبقاتى نوينى است که در ايران کليد خورده است.

مردم به بيرون از حاکميت، به کمونيستها و طبقه کارگر چشم دوخته اند؛ امروز جدال بين دو قطب اصلي يعني کمونيست ها و ضد کمونيست ها، طبقه کارگر و بورژوازي، حاکمين و محکومين در جريان است؛ هراس از کمونيسم و تکفير انقلابيگري طبقه کارگر، هراس از قد علم کردن نسل نويني از کمونيست هاي طبقه کارگر، خواب راحت را از چشمان همه شان گرفته است؛ نسلي که نقبي به کاپيتال مارکس و جنبش اجتماعي طبقه کارگر صنعتي زده است، مرعوب نخواهد شد؛ اين نسل را نميتوان مقهور کرد؛ حاکميتي که دوران زوال خود را (و نه تاسيس خود را) طي ميکند قادر به تکرار فاجعه دهه ۶۰ در مقابل اين نيروي بلقوه و بلفعل نيست؛ بورژوازي ايران با حاکميت کريه جمهوري اسلامي و به خون کشيدن انقلاب ۵۷ بلوغ سياسي خود را طي کرد؛ نسل امروز، بدهکار آن عواقب و نتايج تاريخ جهاد امثال نگهدارها در پيشگاه جمهوري اسلامي نيست؛ اين نسل عمق فاجعه را ديده است؛ ضديت همه نحله هاي بورژوازي ايران با آزادي و رفاه و برابري و مدنيت را ديده است؛ اين نسل تسليم "کار ارزان" نميشود، به سکوت و خاموشي تمکين نميکند. جمهوري اسلامي و حاميان بورژوازي ايران را خوب مي شناسد؛ استبداد را مزمزه کرده است؛ اسير اوهام و توهمات نميشود؛ مقدرات زندگي خود و آينده خود را به رشد و "توسعه سرمايه داري" (بخوان رشد و توسعه بيکاري و فلاکت)، به حاکميت اختناق و بردگي مزدي گره نميزند؛ اين نسل پس قراول بربريت "اصلاح سرمايه" نميشود؛ اين نسل بربريت را با بربريت تعويض نميکند.

اينروزها، عروج طبقه کارگر و کمونيستها در عرصه سياست و جامعه، نه تنها "اصلاح طلبان" را متواري کرده است، بلکه فراتر از آن، ميخي بر تابوت جنبشي است که تاريخا دست بوس شاه و شيخ بوده است. آقاي نگهدار و امثال ايشان روي اين طناب لرزان زياد دوام نخواهند آورد. رژيم اسلامي شايد هنوز در آزمايشگاه قراضه ايشان پروسه تخمير "اصلاح" و "عادي سازي روابط" با عموسام را از سر بگذراند، اما براي ميليونها مردمي که از جناحهاي حاکميت عبور کرده اند و طعم تلخ ۴۰ سال نسل کشي و تحميل فلاکت و فقر توسط جمهوري اسلامي را چشيده اند، "اصلاحات دمکراتيک" (اسم رمز اصلاح جمهوري اسلامي) مسله نيست؛ صورت مسله هل دادن توده اي و اجتماعي اين نظام به لبه پرتگاه است؛ اين پيش شرط رهايي و آزاديخواهي است. به اين اعتبار، امثال آقاي نگهدار کماکان بارومتر عوامفريبي و دروغ در جامعه ايرانند؛ اينها فقط خط قرمز "خطر" انقلاب و قدرت کارگر و کمونيسم را ترسيم ميکنند.

امسال سال پايان اينها هم هست.