"قیام بردگان فقط یک قهرمان، یک اسپارتاکوس نداشت. هر برده ای یک اسپارتاکوس بود!"

 

 

مظفر محمدی

 

به کارگران هفت تپه

 

رفقا!

اگر من را به تسلیم واداشتند

اگر من را شکستند

شما تسلیم نشوید، شما نشکنید

اگر من را به سازش کشاندند

شما سازش نکنید!

فریاد زنده باد شورا سر دهید

شوراهایتان را تشکیل دهید

اگر برادرتان خیانت کرد

به رویش تف بیندازید

اما اعتصاب شکننان تحقیر شده را ببخشید!

دستشان را بگیرید تا دوباره سر پا بایستند

آنها فریب خوردگانند، نه شکست خوردگان!

بگویید جنگ ما تازه شروع شده است

این جنگ اخر ما است

اما آخرین جنگ ما نیست!

 امروز برای لقمه نانی که از ما گرو گرفته اند

می جنگیم.

و اخرین جنگ ما

 پس گرفتن همه ی نان،

همه ی آزادی و همه ی برابری است

و آن روزی است که

بر پرچم سرخمان نوشته شده است:

"زنده باد شورا"

"زنده باد حکومت کارگری"

بگویید قیام بردگان فقط یک قهرمان

و یک اسپارتاکوس نداشت

هر برده ای یک اسپارتاکوس بود!

 
رفقا!

دشمنان خارجی طبقه ی ما

داروی بچه ها و مریض هایمان را

تحریم و گرو گرفته است

نوکرانشان هم در قامت شاه و

لیبرال و دمکرات و ملی و مذهبی

به کمین نشسته اند

تا از خوان یغمای ثروت و قدرت

سهم ببرند!

و دشمنان داخلی ما

در هیات رهبر و رییس جمهور و

سردار و قاضی و وکیل مجلس...

نان سفره ی بچه هایمان را

گرو گرفته اند.

اما قدرت آنها در شهامتشان نیست

در زرو زور و اسلحه شان است

و ما اکثریتیم

گردان های جدا جدای ما

اگر لشکری واحد شود

شکست ناپذیر است

پیام مارکس :

"کارگران جهان متحد شوید" را

در خیابان ها فریاد بزنید

و در بیانیه هایتان

به هم طبقه ای هامون در سراسر کشور

بفرستید

ما باید پیروز شویم

ما چاره ای جز پیروزی نداریم!

پیروزی روشنایی بر تاریکی

پیروزی نان بر گرسنگی

پیروزی خوشبختی بر محرومیت

پیروزی اکثریت کارکن ندار

بر اقلیت مفت خور سرمایه دار!

 
رفقا!

هم طبقه ای ها ما در سراسر کشور

اگر امروز با ما همراه نشدند

و اعتصاب نکردند

نشان از بی تفاوتیشان نیست

قلب طبقه ما با قلب ما می طپد!

ضربان قلب ها را می شنویم

به رفقایمان در فولاد،ایران خودرو وهرجای دنیا

که پیام طبقاتی و هم سرنوشتی فرستادن

درود بفرستید!

 به همسرنوشتانمان

در شرکت نفت، درپتروشیمی ها و

در ذوب آهن و خودرو سازی ها،

در خدمات شهری و ساختمان سازی ها...

در همه جا

بگویید، دیگر کلاهی برای کسی نمانده

تا بر آن دست بگیرد!

ما در کشتی ای نشسیتم که سکانش

امروز دست سرمایه دارا ن و دولتشان است

اگر این سکان را از دستشان نگیریم

همه غرق می شویم، تباه می شویم!

ما باید خود ناخدای این کشتی شویم

و آن را به ساحل خوشبختی

به ساحل پیروزی و برابری برسانیم

ما باید پیروز شویم

چاره ای جز پیروزی نداریم!

***

 
همسرم! عشقم!

اگر امروز دستامو از دستات جدا کردن

اما با تمام و جودم تورا در کنارم حس می کنم

تو دیگر تنها نیستی

عضو یه خانواده، به بزرگی یک طبقه ای

به خانواده و طبقه ات افتخار کن

خواهران و برادرانت پشتتن

سرتو بالا بگیر و زندانبان ها را تحقیرکن

این ها ادمایی بخت برگشته و

سربازان ضعیف حاکمان ترسوند.

حاکمانی که تنها زمانی دستشان به روی ما بلند میشود

و قلم شان به اتهام زدن ما می چرخد

که در سلول زندان یا در اطاق خلوتی

روبروی قاضی نوکرشان نشستیم

آن ها در کارخانه و خیابان و میدان شهر

بدبخت های ذلیلی بیش نیستند.

همسرم!

تو رفیق و آرامبخش روزای سخت منی

و من بزرگیتو دیدم

وقتی که دیگر سقف خانه برایت کوتاه بود

به خیابان آمدی

و در چشمان زیبایت آگاهی طبقاتی درخشید

 و ما عشق و رفاقت را یکی کردیم!

***

 
دخترم! عزیزم!

شاید هنوز این حرفا برای تو زود است

ولی خوب است از حالا بدانی

توم عضو کوچولوی یه خانواده ی بزرگی

به بزرگی یه طبقه، به نام کارگر

طبقه ای که نان و شکر و لباس و ماشین و

اسباب بازی بچه ها را می سازند

طبقه ای که اگر نبود

زندگی نمی چرخید.

به معلمت که او هم

 امروز همسرنوشتی طبقاتی را تجربه می کند بگو

به بچه ها یاد بدهد

سرمایه دار یعنی چه.

بگوید  دارا و ندار یکی نیستن

هم طبقه نیستن

و جنگ امروز در کارخانه و خیابان

جنگ نان است !

 دخترم!

دل کوچولوی تو تنگه میدانم

دل منم برات تنگ میشه

نترس، قوی باش

من برمیگردم و با رفقام

برای خوشبختی تو وهمه ی بچه ها ی

هم طبقه مان و همه ی محرومان

می جنگیم

کوچولوی من!

به تو و همه ی بچه هامون قول میدیم

وقتی بزرگ شدید

ما این جنگ را تموم کرده باشیم

و صلح و آزادی و دوستی و برابری را

بهتون هدیه بدیم

و شما مجبور به جنگی نشوید که

به ما تحمیل شده است.

 به همکلاسیات بگو باباتو اسیر گرفتن

چون می گوید:

طبقه کارگر اگر به قدرت برسد

نان را تقسیم می کند

اسباب بازی را تقسیم می کند

دوچرخه را تقسیم می کند

دیگر کودکی در خیابان کار نمی کند

مادری در کنار مریض بدون دارو اش

اشک نمی ریزد

دارا و نداری وجود ندارد

همه کار می کنیم و همه سهم می بریم

***

 
رفقا! همسرم! دخترم!

شبحی در جهان در گشت و گذار است

شبح پیروزی طبقه ی ما

نسیم پیامی از جنوب

به شمال و شرق و غرب می وزد!

و نوید بخش جامعه ای آزاد و برابر است

جامعه ی حکومت کارگری!

نه یک کلمه کم !

 نه یک کلمه زیاد!

زنده باد شورا !

زنده باد حکومت کارگری!

***