جنگ نان

 

 

 

محمد فتاحی

 

هدف این نوشته دعوت کمونیست ها به شرکت جدی تر در جنگ نان است.
 

مقدمه؛

یکم- همه آمارهای حکومتی و غیرحکومتی به ما میگویند که اکثریت جامعه ایران زیر خط فقر و زیر خط فقر مطلق، با تهدید هر لحظه غیبت نان در سفره درگیرند. این ادعا نیازی به اثبات ندارد. نتیجتا تقلا برای زنده ماندن و امروز را به فردا رساندن، مهم ترین چالش امروز اکثریت اعضای جامعه است.

دوم- ادعای دیگری که بی نیاز به اثبات است این واقعیت است که ایران یکی از ثروتمندترین جوامع بشری بر کره زمین است.

سوم- در کنار این دو داده اقتصادی یک داده قابل روئیت سیاسی-اقتصادی دیگر هم حکم میکند؛ در این جامعه سیستمی حاکم است که اولین وجهه مشخص آن بی مسئولیتی مطلق نسبت به حال اکثریت جامعه از یکطرف و از طرف دیگر فساد و مسابقه در دزدی از ثروت های این جامعه، در تمام سطوح، از رهبر و بیت رهبری تا پائین ترین مقامات و مسئولین این نظام آست.

چهارم- واقعیت چهارم حکم میلیونی همین اکثریت این جامعه به رفتن سیستم سیاسی اقتصادی حاکم است. برای این کار، از دیماه گذشته، بزرگترین تکان های اجتماعی کل این نظام را لرزانده اند. خواست مرخص شدن وحوش حاکم یک مطالبه همین امروز توده های میلیونی به فقر کشیده شده و طبقه کارگر ایران است.

پنجم- واقعیت پنجم ؛ در متن این اوضاع، کمونیسم نه فقط یک داده واقعی و قابل روئیت که یک پدیده سیاسی خوش نام و مطرح است. کمونیسم حاضر در درون طبقه کارگر و در هیبت رهبران کارگری، در دانشگاهها و در محافل روشنفکری شبکه های وسیعی را شکل داده است.
 

 کاری که باید کرد؛

 پنج فاکت یا داده بالا در یک معادله ریاضی ساده، باید هر کمونیستی را متوجه این واقعیت کند که با دخالت کمونیستی در اوضاع فعلی کشور، باید نیروی جنبش برای نان قادر به تامین نانش باشد. برای چه باید کرد از آسان ترین عرصه آن شروع میکنم؛ گرفتن کمک از مردمانی که توان کمک به هم نوع خویش دارند. یعنی در مرحله اول، سازماندهی جمعاوری کمک مالی توسط نهادهای مردمی برای کمک به توانمندی نیازمندترین های جامعه است.

این موضوع در وحله اول یک کار انسانی است. به زبان خیلی ساده، اقشار وسیعی از این جامعه نان همین شب را که در راه است، ندارند. فرد و سازمان کمونیستی نمیتواند خود را قانع کند که داریم برای تغییرات سیاسی و انقلاب و روزهای خوش زندگی در آینده کار و فعالیت میکنیم. اینها روتین های کار کمونیستی است. تقلا برای شکل دادن به آینده، مقدس ترین کاری است که یک کمونیست میتواند داشته باشد. با این حال، ما در ایران امروز با یک شرایط استثنایی روبرو هستیم. شرایطی که میلیون ها انسان در آستانه شروع پروسه مرگ و پایان زندگی به دلیل بی نانی و فقر مطلق مطلق اند، در کنار دولت و سیستم نامسئولی که به جز بخور بخور خود در مقابل هیچ نیاز مردم پاسخگو نیست.

 برای پاسخ به این مشکل اقتصادی، برای کارآسانی هم که باشد، میشود در قدم اول سراغ جامعه رفت و کمک خواست، تقریبا به همان شیوه که در غیبت کمک دولتی به زلزله زدگان، مردم خود مستقیما وارد عمل شده و انجام وظیفه کردند. کسی میتواند طرح تقویت همین سازمان های خیریه کنونی را پیش بکشد. اما بحث برای کمونیست ها فقط دسترسی به نان به عنوان یک هدف درخود نیست. برای اکثر یا تعداد زیادی از خیریه ها هم هدف درخود تنها تامین نان و کمک مادی این و آن نیست. بخش عمده اینها مبلغ نوعی مذهب و یا سیاست اند و برای آن کار میکنند. بعضی از اینها در دست گروههای بشدت ضدبشری و به هدف سربازگیری برای یک جنبش ضداجتماعی و تقویت یک افق ارتجاعی اند. نتیجتا تعداد سازمان های خیریه مستقلی که هدف شان صرفا انسانگرایانه است، بشدت کم و محدود اند.

به علاوه، و در بهترین حالت هم، رابطه سازمان خیریه با مردمان نیازمند، یک رابطه نابرابر است. انسان نیازمند در این رابطه تحقیر میشود، کوچک میشود، عزت نفسش آسیب می بیند، خودش را ناتوان و ضعیف و زبون می بیند.

رابطه ای که کمونیسم برای سازماندهی این مسئله می سازد از ریشه متفاوت است. هدف کمونیست ها در این عرصه نه یک تامین نان صرف و درخود که تقویت جامعه و مردم در نبردشان برای نان و  یک زندگی شایسته است. هدف توانمندی مردم برای قرار گرفتن در موقعیتی است که قادر به عبور از چنین وضعیتی باشند. مردم نمیتوانند تا ابد گیرنده منفعل مواد غذایی و وابسته کمک این و آن نهاد خیریه ای برای بقا باشند. چنین سرنوشتی باید تغییر کند و راه این تغییر از مسیر توانمندی مردم در جهت شرکت قدرتمندتر برای ایجاد همین تغییر است.

در کار کمونیستی این عرصه، دست مردم در دستان هم قرار داده میشود. شبکه رهبران و سازماندهندگان ایجاد و گسترش می یابد. نهادهای سازمان داده شده مردمی شکل میگیرند. کمیته ها و نهادها و مجامع عمومی و صندوق ها و تعاونی های مختلف شکل میگیرند... به زبان دیگر، جامعه در متن یک سوخت و ساز برای توانمندی خویش، در هم تنیده شده و همبستگی ها و اتحادهای وسیع و همه جانبه ایجاد میشود. چنین تغییری در جامعه مستقیما به تغییر در تناسب قوای سیاسی اجتماعی منتهی میشود. این یعنی تقویت صف و جبهه مردمی که نان و زندگی میخواهند در مقابل صف اقلیتی که آنها را از کل نعمات زندگی محروم کرده است. این همان هدفی است که تمام کار کمونیستی در جامعه باید به آن منتهی شود. این همان موقعیتی است که دستان سازماندهندگان کمونیست در دستان شبکه رهبران و سازماندهندگان طبقه کارگر و مردمان محروم و ستمدیده جامعه قرار میگیرد و با هم قفل و بست میشوند. این همان موقعیتی است که کمونیسم با اتکا به قدرت اجتماعی اش کارهای ناشدنی و غیرممکن تا آن مقطع را شدنی و ممکن میکند....
 

اما لیست کارهای اولیه، که برای نمونه و تا آنجا که به فکر همین قلم میرسد؛

تهیه لیست  از پزشکان و وکلای دادگستری بگیر تا آرایشگران و پرستاران و معلمین و بقیه متخصصینی که حاضرند بخشی از خدمات شان را رایگان در خدمت نیازمندان قرار دهند/  ایجاد انجمن ها و نهادهایی از همین کمک کنندگان، برای همین هدف...

لیست مردمانی که پروژه های مختلف در این مسیر را اسپانسور میشوند

لیست مدارس و مهد کودک و مراکزی که امکان خدمات ویژه به نیازمندان دارند

لیست فروشگاههایی که امکان فروش با تخفیف ویژه برای اقشار نیازمند دارند

لیست غذاخوری ها و فروشگاههایی که مواد اضافی روز شان را حاضرند در اختیار آشپزخانه های محلات قرار دهند.

فراهم کردن آشپزخانه های محله، مهد کودک و مدرسه محله، میدان و سالن و امکانات ورزشی محله، درمانگاه و کتابخانه  و...محله، برگزاری سمینارهای آموزش بهداشت و سلامتی و کودکان و... توسط متخصصین این عرصه و تهیه سالن های ویژه چنین سمینارها و گردهمایی هایی در سطح محله و شهر، سمینارهای آموزش علمی و فرهنگی، کلاس ها و سمینارهای باز در محیط پارک و...

این لیست انتها ندارد...
 

سبک کار؛

خطاب این نوشته برای انجام این کار کمونیست ها هستند، اما چنین کاری در چنین ابعادی یک نیروی وسیع تری میخواهد. ولی خوشبختانه  این یادداشت مقطع شروع این کار نیست. خوشبختانه خیلی ها با هدف انسانی در عرصه هایی کارهایی را مدتهاست شروع کرده و به پیش برده اند. کار با کودکان خیابانی و کمک به مردم در سطح معینی توسط خیرین  و سازمان های انساندوست نمونه های کمی نیستند. میشود بخشا از کمک به گسترش کیفیت و کمیت عرصه کاری همین ها شروع کرد. اما یک عرصه میلیونی را چند نهاد قادر به پوشاندن نیست. از نظر این نوشته، تمام کارخانه ها و مراکز کارگری در سرتاسر این کشور نیازمند سازماندهی کمیته های کمک برای سازماندهی این کار اند. تمام محلات کارگری و به فقر کشیده شده نیازمند وجود کمیته های شکل دادن به این کارند. سازماندهی مجامع عمومی برای این کار در تمام محلات این کشور و تمام مراکز کارگری و آموزشی و... لازم اند. برای انجام این کار یک سازماندهی در ابعاد میلیونی لازم است. چنین حرکتی در توان و قدرت هیچ سازمان متمرکزی نیست. چنین کاری شروع جنبشی است که توسط انسان های بی شمار در هر نقطه ای شکل میگیرد و پیش میرود.

در مقابل هیولای سیستمی که فقط دزدی و بچاپ بچاپ بلد است، و در مقابل فقری که دامن دهها میلیون مردم را گرفته است، این جامعه میتواند خود را توانمند و تقویت کند. شرط اول این کار در پیش گرفتن سبک کار ویژه یک کار علنی و قانونی و شفاف است. لذا باید اول سراغ کسانی رفت که میتوانند چنین کاری را سازمان دهند. چنین آدمهایی که بدون کمترین توقعی مشغول کمک به هم نوع اند، بسیار و فوق العاده زیادند. باید اینها را به تدریج  پیدا کرد و عرصه کاری شان را کمک کرد تا وسعت بگیرد. باید سراغ معتمدین شهر و محله برای جلب کمک این و آن رفت. باید دست به دامن هر انسان شرافتمندی شد که علاقمند کمک به اطرافیان و هم نوعان خویش است. باید سراغ هر تشکل و رهبر کارگری موجود رفت و این قضیه را با آنها در میان گذاشت و کمک گرفت.

یک تذکر؛ این پیشنهاد برای بحث درونی هیچ محفل و جمع کمونیستی نیست. کسی که آماده ورود به چنین عرصه ای است، قبل از هر چیزی باید سراغ ملاقات آدمهای اهل این کار برود. یعنی کسانی که یا در حال حاضر مشغول در این عرصه اند یا معتمدینی در محل و در شهر که زمینه های لازم را دارند. این یعنی زنان و مردان عادی، با هر عقیده و باور سیاسی مذهبی که دارند. باید توجه کرد که این عرصه در خدمت توانمندی یک جامعه است و تمام اعضای این جامعه میتوانند در تامین این توانمندی شرکت و از خدمات آن بهرمند شوند. نتیجتا در این عرصه بویژه، تعصب فرقه ای در رابطه با مردم سمی ترین شیوه ای است که یک کمونیست میتواند در پیش بگیرد و کار را تماما خراب کند...

تذکر دوم؛ کسی فکر نکند علنی و قانونی بودن این کار به معنی بی مشکل بودن آن از نظر وزارت شکنجه و سیستم حاکم است. مگر دانشجویانی که به کمک زلزله زدگان رفته بودند را دستگیر نکردند؟ مگر سازماندهندگان کلاس های درسی برای کودکان خیابانی مورد تهدید قرار نگرفته اند؟ و مگر حتی کمپین کردن به نفع کارتون خوابان با مشکل امنیتی ها روبرو نمی شود؟...اینها از هر قدمی که مردم را به هم وصل کند، و یا دستان کمونیست ها را در دستان مردم بگذارد، میترسند. و حالا که اوضاع سالهای قبل هم نیست، نگران تر و حساس ترند. با این حال تعرض امروز حاکمین و امنیتی ها به چنین فعالیت هایی، در فضای امروز، برایشان سخت تر است. تغییر در توازن قوای سیاسی بین مردم و حاکمین دست سرکوب را به شدت کوتاه کرده است. از طرف دیگر دفاع از این کار حقانیت اجتماعی دارد. در حالیکه هیچ مسئولی در این مملکت، در مقابل گرانی و بیکاری و فقر پاسخگو نیست، نمیتوانند به آسانی مانع مسئولیت پذیری اعضای جامعه در مقابل شرایط پیش آمده شوند. همین امروز در حالیکه آنها نسبت به هفت تپه و فولاداهواز گوش خود را کر کرده اند، جامعه در سطح وسیعی به حمایت از آنها خیز برداشته است. اگر تا دیروز دانشجو را برای یک کار ناکرده زیر فشار میگذاشتند، امسال حمایت علنی از طبقه کارگر در دانشگاهها وسیع و گسترده بود. این یعنی در چنین فضای سیاسی میشود خیلی کارها کرد که تا دیروز مقدور نبود...
 

اما کار اصلی سراغ مسئولین و حاکمان نامسئول رفتن است!

انگار کسی در گوشم میخواند که خیال کرده اید  زندگی یک جامعه چند ده میلیونی فقرزده را میشود حتی برای چند ماه به کمک صرف جیب بقیه مردم متکی کرد. خیال کرده اید که پاسخ بی نانی توده وسیع  حقوق پرداخت نشده جامعه  را میشود این چنین پاسخ داد...

 این تذکر و این هشداری که در گوش من میخواند، واقعی و  بسیار واقعی است.

پول و ثروت این جامعه نزد آنهاست که حساب های بانکی خود را از آن نه فقط پر کرده اند بلکه امن ترین بانک های جهان محل نگهداری حساب های آنهاست. پول و ثروت جامعه نزد رهبر و بیت رهبری ها و صدها هزار مسئول بالا و آنهایی است که تمام این سالها کرور کرور دزدی کرده و مشغول انتقال ثروت های این جامعه به حساب های بانکی خود بوده اند. ثروت فردی مانند خامنه ای برای تامین نان و زندگی چندین سال تمام جامعه ایران کفایت میکند. ثروت بنگاههای مختلفی که با عناوین پرطمطراق مشغول جارو کردن پول مردم اند، را هم به این ثروت ها اضافه کنید تا متوجه شوید چه ثروت هایی در این کشور زیر دست این و آن آقازاده و امام زاده خوابیده است. نتیجتا تمام نهادهای شکل گرفته برای کمک به مردم تنگدست و نیازمند، در کنار جمعاوری کمک و سرویس از شهروندان جامعه، ناچاراند روی خود را به طرف مقامات و حاکمان برگردانند و با اتکا به قدرتی که دور خویش جمع میکنند، سراغ آنها بروند.

این یعنی اگر کار اولیه بر جمعاوری کمک و سرویس از شهروندان متمرکز است، باشکل گیری این حرکت و جمعاوری نیروی توده ای، قدم بعدی، تمرکز اصلی بر مقامات و نهادهای قدرت و ثروت است. اینها در چنین صورتی و در چنین توازن قوایی، یا باید جیب های شان را به نفع تامین نان برای مردم باز کنند، یا قدرت و حکومت را در اختیار خود مردم و نهادها و تشکل های برآمده از مردم، در اختیار شوراهای کارگری و مردمی بگذارند.
 

اعتصابات کارگری و صندوق های همبستگی

اعتصابات و اعتراضات کارگری نوک پیکان نبرد برای نان در جامعه است. کمک به این حرکت کمک به شکل گیری یک قدرت رهایی بخش است. اعتصابات هفت تپه و فولاد اهواز برای نمونه مورد حمایت های وسیع توده ای در این دوره قرار گرفتند. چنین حمایت هایی میتواند اعتماد به نفس مراکز کارگری و رهبران شان به اعتراض را بالا ببرد و به تغییر بیشتر در تناسب قوا بیانجامد. با همه اینها، جامعه توان کمک و حمایت های بسیار بیشتری را از تحرکات مشابه دارد. شرط این کار بالا بردن کیفیت حمایت های تا به امروز است؛ میشود در کنار لیست امضاهای حمایتی، صندوق همبستگی در شهر چرخاند و برای کمک به تامین گوشه کوچکی از نبود نان بر سفره هفت تپه ای و این و آن خانواده کارگری حقوق نگرفته، کمک جمع کرد. هیات های حمایتی از این شهر و آن منطقه، در کنار سفرشان برای اعلام حمایت حضوری، صندوق کمک های از قبل جمعاوری شده شان را همراه خویش ببرند و تحویل مسئولین و نهادهای مسول کارگری در محل کنند. دانشجویان دانشگاههای متعدد این کشور، در کنار حمایت های سیاسی مسئولانه از طبقه کارگر و بخصوص از رهبران دستگیر شده کارگری، میتوانند صدها صندوق جمعاوری کمک های مالی تشکیل داده و برای دریافت کمک سرغ شهروندان در شهر بروند و دریافتی های شان را بدست نهادها و رهبران کارگری مورد اعتماد خود برسانند. چنین اقدامی، اولا با کمترین مقدار کمک مالی هم یک اقدام سمبولیک و حمایت گرانه است. از جیب دانشجویی که خود باید هزینه تحصیل و زندگی را از طریق خانواده تامین کند، نمیشود انتظاری بالاتر از یک اقدام سمبولیک داشت، که بلحاظ روحی و سیاسی فوق العاده موثر و کارساز است. اما همین توده جوانان خوش قلب اگر سراغ جامعه بروند، نتیجه کارشان چیزی متفاوت خواهد بود. بگذارید دهها هزار نفر در سرتاسر ایران برای هفت تپه و لوله هواز صندوق همبستگی در خیابان ها و محلات بپچرخاند و همراه جمع آوری کمک مالی برایشان، اهداف و افق شان را هم تبلیغ کند. ارزش سیاسی و روانی چنین اقدامی بسیار بالاتر از ارزش مقدار کمک مالی است. چنین فضایی میتواند کل جامعه را وارد یک زندگی سیاسی متفاوتی ببرد. در مراکز کارگری دیگر بسته به توان رهبران و سازماندهندگان کارگری میتوانند حمایت های مادی و معنوی و سیاسی بالاتری در دستور بگذارند. به شرطی که کمونیست ها فرصت کنند برایش کاری کنند.

 در یک جمله، جنگ نان را میشود ملی کرد. میشود نارضایتی های پراکنده تنفرهای اعضای جامعه را جمع و برای نبدیلش به نیرو ظرفی تعریف کرد. برای نان میشود کل جامعه را بسیج کرد. اما همه اینها خودبخود پیش رفتنی نیست. کمونیسم اگر قرار است در این جامعه برای خود نقشی ایفا کند، نمیتواند از این مسئولیت و این فرصت تاریخی بگذرد. اگر میخواهد سرنوشت تاریخی این جامعه طور دیگری رقم بخورد، نمیتواند برای چنین امری آستین بالا نزند...