ناسیونالیسم و کمونیسم  در کردستان

 به بهانه اعتصاب اخیر در کردستان


 

وریا نقشبندی
 

اعتصاب عمومی اخیر در کردستان در اعتراض به اعدام رامین حسین پناهی، زانیار و لقمان مرادی و همچنین بمباران مقرهای دو حزب دمکرات کردستان و کردستان ایران، بحث و جدل های را در میان طیف ها و جریانات مختلف مدعی  چپ و همچنین راست ارتجاعی به راه انداخت. هر کدام به نحوی قصد مصادره و  زدن مهر خود به این اعتصاب را دارند. چیزی که در این اعتصاب کتمان ناپذیر بود، هماهنگی کومله (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) با "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران"، متشکل از حزب دمکرات کردستان، حزب دمکرات کردستان ایران، کومله انقلابی زحمتکشان کردستان ایران، کومله زحمتکشان کردستان و سازمان خبات، میباشد.

اولین فراخوان اعتصاب عمومی توسط "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" برای روز دوشنبه ۱۹ شهریور بود، که با وساطت کومله علیزاده به چهارشنبه تغییر یافت. با تاخیری کوتاه ما شاهد فراخوان مشترک روند سوسیالیستی کومله، کمیته کردستان حزب حکمتیست، کمیته کردستان حزب کمونیست کارگری، مبارزان کمونیست و و کومله علیزاده بودیم. در حمایت از این اعتصاب لیست بلند بالایی از جریانات مختلف موسوم به چپ، فعالین و شخصیتهای سیاسی منفرد نیز بچشم میخورد که بعدها وقتی طبل رسوایی این احزاب فراخوان دهنده در رابطه با همکاری با احزاب ارتجاعی و ناسیونالیست کردستان و اینکه این اعتصاب اساسا با هدف امتیازگیری کومله علیزاده از مرکز همکاری بوده بصدا درآمد، از این فراخوان و اعتصاب اعلام برائت کردند.

نکته اساسی که فراخوان دهندگان چپ ما به شدت اصرار دارند آنرا زیر فرش کنند و یا حداکثر با گله مندی درون خانوادگی آنرا حاشیه ای و از کنار آن عبور کنند رابطه همزمان کومله علیزاده با "مرکز همکاری احزاب کردستان" و فراخوان دهندگان دیگر به نام "فراخوان پنج حزب و سازمان سیاسی" است. همکاری که همان وقت هم رسما و علنا اعلام شد. این هماهنگی را ابراهیم علیزاده قبل از اعتصاب عمومی در مصاحبه با تلویزیون کومله اعلام کرد. در نتیجه این ادعای فراخوان دهندگان چپ ما که این هماهنگی "بدون اطلاع ما بوده"، "بعدا متوجه شدیم" و توجیهاتی اینچنینی را کسی جدی نمیگیرد. فراخوان دهندگان "چپ" ما از این همکاری مطلع بودند و فرصت طلبانه خود را به ندیدن و نشنیدن زدند و تلاش کردند با سورا شدن بر موج اعتصاب عمومی آنرا از آن خود کنند.    

اما اینبار هم اپورتونیسم این پنج جریانات کار دستشان داد وعملا توسط علیزاده به کولی بده اردوی ناسیونالیسم کرد و رقابت درون خانودگی اش با رقبای خود در "مرکز همکاری" تبدیل شدند. همکاری کومله علیزاده با راست ترین باندهای ناسیونالیست کرد و اپورتونیسم جریانات دیگر هرچند گذرا و موقتی اما جان تازه ای به ناسیونالیسم کرد بخشید. این افتضاح سیاسی را باید مدال گردن همه شان کرد.

اگر کمی از هیاهوی احزاب چپ دخیل در فراخوان به اعتصاب فاصله بگیریم، میتوان بهتر به مفهوم و ماهیت اجتماعی این اعتراض یکپارچه کسبه و بازاریان در کردستان پرداخت. همچنین از ادعای احزاب ناسیونالیست راست و باندهای ارتجاعی که تلاش کردند از یک واقعه تراژیک مشروعیتی برای خود کسب کنند، فاصله بگیریم، متوجه این واقعیت میشویم که بر متن فضای ملتهب جامعه جریحه دار شده و وجود اعتراضات وسیع دیگر زمینه یک اعتراض وسیع و اعتصاب عمومی، با توجه به سابقه این نوع اعتراض، با یا بدون این چنین فراخوانهای نیز امکان بوقوع پیوستن این اعتصاب بالا بود.

 همانطور که گفتم تاریخا نیز کردستان سابقه چنین اعتراضات  و اعتصاباتی را در کارنامه خود دارد و به حق علیه اعدام و سرکوب و فقر یکپارچه علیه جمهوری اسلامی  به میدان آمده اند.اشاره به چند نمونه برجسته دیگر در مورد اعتراضات عمومی کردستان، کمک میکند که مسیری را برای شکافتن و بیرون کشیدن این گرایشها از بطن این کنش های اجتماعی نشان دهد.

اعتصاب سراسری در واکنش به  اعدام فرزاد کمانگر در سال ۸۹، تظاهرات های خیابانی و اعتصاب در بعضی از شهرهای کردستان در واکنش به قتل شوانه قادری توسط جمهوری اسلامی در سال ۸۴، اعتصابات بانه در واکنش به بستن مرزها و همچنین کشتار کولبران،  تظاهرات ها در حمایت از کوبانی، تظاهرات در اعتراض به ربوده شدن اوجالان و یک لیست دیگر از اعتراضات و اعتصابات کوچک و پراکنده که شاهد آن بوده ایم، نمونه هایی از اعتراض جامعه علیه اعدام و فقر و کشتار جمهوری اسلامی اند. میگویم کوچک و پراکنده اما نه به خاطر بی اهمیت بودن یا بی تاثیر بودن  آنها بلکه هیچیک از این اعتاصابات در یک ظرفیت عمومی مثل اعتصابات سراسری ظاهر نگردیده اند. در کنار سنت اعتصاب عمومی ما اول ماه مه های با شکوهی را در کردستان داشته ایم، مراسم های روز جهانی زن، تظاهرات علیه  قتل های ناموسی داشته ایم، برای فعالین جانباخته کارگری و اجتماعی باشکوهترین مراسمهای یاد بود داشته ایم که آخرین نمونه مربوط به جانباختن چهار فعال محیط زیست مریوان بود.

با این مختصر توضیح از پتانسیل اعتراضی مردم کردستان به بهانه های مخلتف علیه جمهوری اسلامی، لازم است به ریشه های تاریخی و سیاسی این نوع از  تحرکات در کردستان، هژمونی های غالب و جدال و کشمکش بین آنها  در هر دوره، کردستان و اعتراضات دی ماه ، مبارزه در کردستان،  جدال کمونیسم  و ناسیونالیسم در کردستان و جمهوری اسلامی و ترویج ناسیونالیسم در کردستان  پرداخت.
 

کردستان و اعتراضات دی ماه

در جریان اعتراضات دی ماه و خیزش های سراسری که بوقوع پیوست، جای کردستان به عنوان یکی از قطبهای که همیشه و از ابتدای سرکار آمدن جمهوری اسلامی در تعارض با آن بوده است، خالی بود. فراموش نکنیم که ما در این دوره با خیزش محرومان در بیشتر شهرهای ایران روبرو بودیم، خیزشی که تاریخ حیات  جمهوری اسلامی در تمام سالهای حاکمیتش به خود ندیده بود. یک خیزش برخاسته از سالها اعتراض و نارضایتی در گلو خفه شده که یکباره علیه کلیت نظام به میدان آمد و یک نفر از چپ و راست نتوانست آن را قلم بگیرد. دی ماه تبلور یک نه بزرگ به انقیاد استثمارشدگان  آن جامعه بود. این اعتراض زلزله ای بر پیکر حاکمیت موجود انداخت که آثار شکاف و ویرانی های آن را امروز در کل سیستم به روشنی میتوان دید. این یک جدال طبقاتی بود که در دی ماه خود را در  خیابانها به منصه ظهور رساند. هر چند بی سازمان بود، حضور طبقه کارگر بعنوان یک طبقه در آن غایب بود، اما این ذره ای از خصلت طبقاتی این جدال و خیزش کم نکرد. شاید برای بسیاری این سوال پیش آمده باشد که چرا کردستان تحرکی از خود نشان نداد و با شهرهای دیگر همصدا نشد؟ چرا کردستان و اساسا سنندج دیر به میدان آمد؟ آیا کردستان نسبت به این اعتراضات لاقید بود؟ آیا خواسته و مطالبات طبقه کارگر و محروم در کردستان با دیگر محرومان ایران یک جنس نیست؟ آیا خود را جدا از ایران میدانند؟ و خیلی از این دست سوالات و تعابیر مختلف که جواب به این سوالات میتواند هم آری باشد هم خیر که آن نیز  منوط به مولفه های دیگری است  که  در اینجا به آنها اشاره میشود.

سیر این دور شدن مبارزات کردستان با مرکز یا بخش های دیگر ایران که بوضوح به چشم میخورد یک شبه بوقوع نپیوسته است بلکه ماحصل سیاستهای درازمدتی میباشد که سالهاست جمهوری اسلامی برای آن هزینه کرده و محصولش را امروز دارد برداشت میکند. فقدان این هم جنبشی از سر سیر بودن شکم مردم  کردستان نیست،  خبر از داشتن یک وضعیت بهتر در کردستان نسبت به جاهای دیگر ایران نیست بلکه برعکس آن میباشد. کردستان دهه هاست برای یک زندگی بهتر فارغ از دسته بندی های درون  جمهوری اسلامی در مبارزه بوده و هزینه های چه بسا سنگین تری نیز داده است. آزمونهای تاریخی گرانبهای در مبارزه با شوراهای اسلامی کار در کارخانه داشته است. اعتصابات کارگری، اعتراضات معلمان و بازنشستگان فرهنگی، خبازان و کارگران ساختمانی دراین سالها، نمونه های ازمبارزه مشترک سراسری در ایران است. اما تاخیر در حضور در خیزش دیماه نشانه نقش مخرب و تفرقه افکنانه احزاب ناسیونالیست کرد در در کردستان است.

اگر در دیماه ناسیونالیستهای کرد، از چپ و راست، در کردستان بست نشسته بودند که ببینند سیر این اعتراضات  به کجا ختم میشود، ما شاهد تحرک کمونیستها در سنندج بودیم که صدای خود را به این اعتراض سراسری رسانند. تحرکی که علیرغم اینکه ادامه دار و سراسری نشد، اما نشان از وجود رادیکالیسم و کمونیسمی بود که در هر شرایطی به درست قدم برمیدارد و از خود عکس العمل نشان میدهد و اجازه نمیدهد ناسیونالیستها مبارزه مردم در کردستان را قومی و محلی کنند. همین را در رابطه جنبش کارگری و سایر اعتراضات در جامعه منجمله خیزش دیماه میتوان دید. دراعتراضات دی ماه نیز ما شاهد دخالت فعال طبقه کارگر در خیزش های مردمی نبودیم،  یا اینکه ما هنوز با پدیده دستگیری فعالین کارگری، معلمان، دانشجویان و .... روبرو هستیم، بدون اینکه حمایت قاطع و وسیع کارگران را پشت آنها داشته باشیم. اینها نشانه بی تفاوتی طبقه کارگر یا بیگانگی طبقه کارگر با این اعتراضات نیست. دلایل آنرا باید در جای دیگری جستجو کرد. در کردستان نیز همین قضیه حاکم است بعلاوه اینکه کردستان بیش از هر جای دیگری نیازمند یک رهبری پیونده دهنده با بخش ها و اقشار دیگر جامعه است، در کردستان سیاست متحزب است و تقابل دو جنبش کمونیستی و ناسیونالیستی بعنوان تقابل احزاب خود را نشان میدهد و هژمونی هر کدام بر جامعه به معنی وصل کردن مبارزات کردستان با کل ایران یا جدا کردن آن از این مبارزات است

در خیزش دیماه ما شاهد تقابل این دو جنبش بودیم. ناسیونالیستهای راست با اعلام اینکه این اعتراض به "ملت کرد" مربوط نیستند، ناسیونالیسم چپ با گفتن اینکه "بگذارید ببینیم چه میشود" و کمونیستها با تحرک اعتراضی به این خیزش برخورد کردند.
 

کردستان و جایگاه آن در مبارزه سراسری

مراجعه به حافظه تاریخی و اشاره به چند نمونه برجسته آن در کردستان، میتواند کمکی باشد به شناخت بهتر فضای سیاسی کردستان و تقابلهایی که در هر دوره مردم کردستان در آن با  حاکمیت دست و پنجه نرم کرده اند.

مبارزه در کردستان از همان ابتدایی انقلاب ۵۷ و روی کار آمدن جمهوری اسلامی از جریان نیافتاد، برعکس برای ضد انقلاب حاکم کردستان به یکی از جبهه های سرکوب انقلاب، باز پس گیری دستاوردهای انقلاب و تثبیت خود و برای طبقه کارگر کمونیستها به سنگر دفاع از انقلاب و ادامه آن تبدیل شد. در کردستان جمهوری اسلامی با وضعیت به مراتب دشوارتر، پرهزینه تری روبرو بود و همچنین یک تهدید جدی تر بر سر راه  تثبیت نظام  به نسبت مناطق دیگری که هنوز در شوک ناشی از قدرت گرفتن جمهوری اسلامی قرار داشتند، بود. زیاد طولی نمیکشد  که  تقابل در کردستان با نظام تازه به قدرت رسیده، با حمله جمهوری اسلامی به کردستان، شکل نظامی به خود میگیرد. در این دوره شاهد کوچ تاریخی مردم مریوان در مرداد ۵۸ هستیم  و راهپیمایی حمایتی مردم سنندج و سقز و بانه و...، به طرف مریوان که توسط "جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب" فراخوان داده شده بود، هستیم. تشکیل شورای شهر و  محلات در سنندج،  جدال و کشمش و درگیری نظامی احزاب با جمهوری اسلامی که بخش عمده آن را در کردستان، کومله و دمکرات تشکیل میداد و همزمان جدال این دوجریان با همدیگر، کردستان را تبدیل به یک جامعه با مرزبندی های مشخص سیاسی کرد. جریانات مذهبی در صحنه مانند مکتب قرآن و بعدها جریان رزگاری و خبات شانسی برای ادامه حیات و کسب هژمونی در حیات سیاسی نداشتند. کردستان صحنه تقابل طبقه کارگر و بورژوازی چه در بعد سراسری، در قالب مقابله با جمهوری اسلامی، و چه در بعد محلی، در قالب جدال حزب کمونیست ایران و حزب دمکرات شد. تقابلی که تا امروز نیز با تمام فراز و نشیب هایی که طی کردند، ادامه دارد. تقابل سیاسی که از تپش نایستاده است اما از شکل نظامی به تقابلی اجتماعی تغییر کرده است.

تقویت کمونیسم در کردستان با این سابقه، وزن و موقعیت نقش اساسای در تقویت کمونیسم و مبارزه طبقه کارگر و محروم در ایران دارد و برعکس قوی شدن ناسیونالیسم کرد، بخصوص با پتانسیل ارتجاعی و ضد اجتماعی ایندوره خود، میتواند مبارزه طبقه کارگر و مردم محروم برای آزادی و رفاه و امنیت را با مخاطرات جدی روبرو کند.
 

جدال کمونیسم و ناسیونالیسم در کردستان

ناسیونالیسم اگر در بخشی از شمال کردستان دارای پایگاه مردمی بود، در دیگر بخش های کردستان علی الخصوص در جنوب کردستان ضعیف بود. رسمیت دادن به خود را در سرکوب آزادی خواهی و برابری طلبی مردمی میگرفت که باورهای قومی و ملی نداشتند، درحمله به کمونیستها و همچنین  نزدیکی به گروه های ارتجاعی مذهبی در کردستان  میگرفت. این دوره ای بود که فعالیت نظامی در کردستان یک مشی تفکیک ناپذیر مبارزه  برای سازمان یافتگی خود در جدال سیاسی- نظامی بود که جمهوری اسلامی به مردم در کردستان تحمیل کرده بود. اما در اواخر دهه هفتاد، با پایان جنگ ایران و عراق و محدود شدن مبارزه مسلحانه، فعالیت از شکل نظامی درآمد و شکل اجتماعی بخود گرفت. هم چپ و هم راست  در کردستان تا مدتها مات و مبهوت این تغییر و دگرگونی بودند. اگر زمانی این اسلحه بود که جان تازه ای به مبارزات اجتماعی مردم علیه جمهوری اسلامی میداد و آن را به حرکت درمیاورد، اینبار مبارزه باید در اشکال دیگری خود را ادامه میداد. مبارزه ای که نشانی از تجربیات گذشته در آن سنت نبود. برای ناسیونالیسم کرد این مسیر به مراتب مهیا تر از جریانات چپ در کردستان بود. سرکوب و دستگیری فعالین چپ، تمرکز رژیم بر تحرکات کمونیستها به نسبت ناسیونالیستها، عملا  دست احزاب کردی را برای تاثیر گذرای بر پتانسیل های اعتراضی و البته جنب و جوش بیشتر را باز گذاشته بود. بنابراین ناسیونالیسم در این سالها دست به زانو ننشسته بود و هرگاه به رنگی درآمد تا بتواند هرآنچه که بویی از فرا قومی، مترقی، آزادیخوهانه و برابری طلبانه دارد را تصاحب کند و اینبار هرچه بیشتر رنگ قومی گرایانه، سنتی و مرتجعانه به آن بزند. به عنوان مثال جنبش دفاع از حق زن در کردستان را کمونیستها نمایندگی کردند، برای آن مبارزه و هزینه سنگین دادند. هشت مارس ها را سازماندهی کردند. مبارزه زنان  در کردستان را به مبارزه زنان در  شهرهای دیگر ایران متصل کردند. خواسته ها سراسری و رادیکال بود  ولی طولی نکشید که ناسیونالیسم، زنان کرد را در مقابل زنان انترناسیونالیست علم کرد، مراسم های هشت مارس را با لباس کردی و حفظ سنت های کردی اینبار به تن زنان دوخت، تشکل های زنان کرد را در شهرها براه انداخت و از خود بازتعریف دیگری کرد.

 دلایل آن را  در پایین با دو مولفه اساسی مورد اشاره قرار میدهم:
 

جمهوری اسلامی وترویج ناسیونالیسم در کردستان

یکی از مهمترین  مولفه ها و اولین آن مربوط به سیاست جمهوری اسلامی در کردستان میباشد. سیاست جمهوری اسلامی در کردستان همیشه بر لولای تفرقه قومی چرخیده است. دو هدف عمده را جمهوری اسلامی در این سیاست  در پیش گرفته است، هرچند این سیاست تنها مختص به کردستان نیست و مناطق دیگر ایران نیز به شدت تحت ظلم و اجحاف قرار دارند اما بی شک پرونده کردستان درجایگاه متفاوتی برای حاکمیت دارد که در قسمت مقدمه به آن اشاره کردم. اما این دو هدف چیست؟  اول دور کردن پتانسیل ضد حکومتی کردستان، که هنوز بعد از چهل سال از هر فرصتی استفاده میکند تا علیه نظام  به میدان بیاید، از مناطق دیگر ایران است. ایجاد دو دستگی میان خواسته های مشترک این بخش از ایران با "مرکز" با زدن رنگ قومی و گاها مذهبی به مردم در کردستان، متقابلا زمینه تقویت گرایش ناسیونالیستی کرد را فراهم میکند. کردستان تحت نفوذ ناسیونالیستهای کرد که تشنه مذاکره و امتیازگیری اند برای دستگاه حاکمیت دارای مطلوبیت بیشتری است تا کردستان تحت نفوذ چپ و کمونیستها!.

برای حکومت، تبانی و زد و بند با جریانات ناسیونالیست همیشه مطلبوتر از جدال با جریانات چپ در کردستان است. آنها لبیک قاسملو رهبر حزب دمکرات  به خمینی را در تاریخ حاکمیت خود ثبت کرده اند، مماشت و همکاری این حزب با جمهوری اسلامی علیه کمونیستها را تجربه کرده اند، میدانند که تمام اقمار ناسیونالیست کرد با یک چرخش قلم قابل کنترل هستند و چراغ سبزهای این احزاب را برای روز مبادا نگه داشته اند، میدانند حتی با ترور رهبرانشان باز این احزاب هستند که پاشنه دفاتر جمهوری اسلامی را در کردستان عراق برای مذاکره با عوامل اطلاعاتی از پا درمی آورند. حتی به خوبی آگاه هستند که موش دوانی های این احزاب در حمله به این پایگاه و آن پایگاه نه از سر موقعیت بالای این احزاب بلکه از استیصال  و احتضار آنهاست. بنابر همین شناخت جمهوری اسلامی از این احزاب ناسیونالیست، ترجیح میدهد که توجه کردستان را بیشتر به طرف این احزاب معطوف کند تا بدین وسیله بتواند در فردای  تحولات احتمالی کردستان، از آن به عنوان برگ برنده علیه دشمنان خود بکار بگیرد.

مولفه دوم مربوط است به احزاب ناسیونالیست در کردستان که به لطف جمهوری اسلامی توانسته اند به حیات سیاسی خود ادامه دهند، در واقع اگر ناسیونالیسم در کردستان هنوز بعنوان یک گرایش سیاسی توسط احزاب کردی باد زده میشود، نه از باور مندی آنها به خواست و مبارزه مردم کردستان علیه جمهوری اسلامی است  و نه حتی در باور به خود به عنوان گرایشی که این خواست مبارزه طلبی مردم را تامین کند همانطور که از هر فرصتی برای سهم بردن از قدرت هم با جمهوری اسلامی به پای میز مذاکره میرود و هم مزدوری هر  ارتجاعی در منطقه را میکند تا سر سوزنی هم که شده از این قدرت سهمی برده باشد. اگر عربستان سعودی میتواند امروز به راحتی این احزاب را در مشت خود بگیرد، سهولت خریدن این احزاب برای جمهوری اسلامی صدها بار بیشتر از عربستان و ترکیه و حتی آمریکا است.
 

جمع بندی

کمونیسم در کردستان با وجود اینکه از یک طرف با سرکوب شدید هم از طرف جمهوری اسلامی مواجه بود هم از طرف جریانات  ناسیونالیسم مورد تعرض قرار میگرفت، یک گرایش به شدت استخوان دار و اجتماعی است. بعد از پایان یافتن مبارزه مسلحانه و برگشتن به پشت مرزهای ایران، جریانات ناسیونالیست که در قالب تشکل های رنگارنگ بنا بر موقعیتی که جمهوری اسلامی آن را فراهم کرده بود، نیروهای معترض به وضع موجود را حول خود جمع میکردند، چقدر در این تلاش موفق عمل کردند موضوع این نوشته نیست ولی بی گمان در به حرکت درآوردن شریان قوم گرایی توانستند بخش های را از جامعه جدا کنند در آن دوره پ ک ک علنا در شهرهای ایران دفتر داشت و فعالیت علنی میکرد. بعدها این مسئولیت به پژاک رسید و از طریق پژاک دفاتر خود را برای مدتی دوباره در کرمانشاه، کردستان، ارومیه و همدان دایر کرد. حتی آخوندهای کردستان با لباس کردی در جامعه ظاهر میشدند، در موعظه های خود لباس کردی بر تن میکردند، و از اسلام و حقوق کردها و  کرد مسلمان فغان سرمیدادند. همزمان پژاک، دمکرات و  کومله های زحمتکشان که برای مذاکره کردن با مقامات امنیتی و سیاسی جمهوری اسلامی دست و پا میشکستند، هر از چند گاهی دست به اقدامات نظامی میزدند وهمیشه با تلفات سنگینی به پشت مرزها برمیگشتند.

همکاری کومله علیزاده، بعنوان جناح چپ ناسیونالیسم کرد، با مرکز "همکاری احزاب کردی" در فراخوان به اعتصاب عمومی، حمایت فرصت طلبانه سایر نیروهای "چپ" از این، حداقل برای کوتاه مدت مشروعیتی دوباره به نیروهای سناریوی سیاهی "مرکز همکاری" که مردم در کردستان دست رد به سینه شان زدند، بود.

در جدال و تقابل طبقه کارگر و بورژوازی کرد، در تقابل کمونیستها و ناسیونالیستهای کرد، کومله یکبار دیگر سنگر دوم را انتخاب کرد و جریانات چپ را به سیاهی لشگر امیتاز گیری خود از رقبای هم جنبشی اش در "مرکز همکاری" کرد.

 امروز تقابل کمونیستها با  این وضعیت و بعد از خیزش های دی ماه از نان شب واجب تر و ضروری تر است.
 

چند کلمه در مورد اعتصاب عمومی

اعتصاب عمومی دوره ای سیاست ما کمونیستها برای سازمان دادن اعتراضی اجتماعی علیه جمهوری اسلامی بود. سوال این است آیا امروز و پس از خیزش دیماه اعتصاب عمومی کماکان تاکتیکی فعال، رو به جلو است؟

مبارزه ما کمونیسها  از امروز و بعد از خیزش های دی ماه دیگر اعتصاب و خانه نشینی نیست بلکه تشکیل شوراهای محلی و کارگری سرزنده و جسور و اعلام اینکه دیگر وضع موجود را نمیپذیریم است. در این راستا افشا نیروهای ناسیونالیست و سیاستهای اولترا ارتجاعی آنان، مقابله با قومی کردن مبارزه مردم و همزمان مقابله با چپ اپورتونیستی که آگاهانه یا نا آگاهانه در این سناریو سهیم میشود حیاتی است. باید علیه این نمایندگان دولتهای ارتجاعی منطقه  که جنگ نیابتی را به نام مردم کردستان به این مردم تحمیل میکنند ایستاد و اتفاقا اعتراض و راهپیمایی راه انداخت. یک بار برای همیشه باید تکلیف خود را با این جریانات ارتجاعی کردستان مشخص کرد و یک کمونیسم اجتماعی و کارگری را به محیط زیست و کاری جامعه برد.

 

۱۰ اکتبر ۲۰۱۸