انقلاب و ضد انقلاب

 

 

مظفر محمدی


بحران اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی و ناتوانی رژیم در پاسخ به آن می رود تا به یک بحران انقلابی در ایران تبدیل شود. بحرانی که قدرت توسط اعتراض توده ای به چالش طلبیده شده است.
 بی ثباتی دولت و بحران انقلابی در جامعه باید دیر یا زود به نفع یکی از طرفین یک سره شود. جامعه نمیتواند طولانی مدت در بلاتکلیفی بسر ببرد. در شکل گیری بحران انقلابی معمولا سرها به طرف احزاب و جریانات سیاسی برمی گردد. تفاسیر و تعابیر گوناگون از رابطه و نقش یا بی نقشی احزاب و جریانات سیاسی در تحولات اجتماعی وجود دارد. یک تصور این است که مبارزات و خیزش های اجتماعی کنونی خودبخودی است و گفته می شود که جریانات سیاسی هیچ نقش و تاثیری در آن نداشته و ندارند. هر دو جنبه این توضیح و تصویر، سطحی و نادرست است.
 

اولا، خودبخودی بودن خیزش های اجتماعی به معنای یک شبه متولد شدن آن نیست. اعتراضات و خیزش ها محصول فعل و انفعالات اجتماعی،  تبعیض و ستم نظام سرمایه داری و اختلاف منافع طبقاتی است. این تناقضات و اختلافات بمرور زمان تلمبار شده و به صورت اعتراضات و خیزش و عصیان و قیام ظهور پیدا می کند. فاکتور اصلی در شکل گیری این اوضاع احزاب سیاسی نیستند. اگر چه  دشمن برای نفی اعتراضات اجتماعی بر متن ستم و تبعیض و استثمار و فقر و بیکاری و گرسنگی،  شکل گیری این اوضاع را به احزاب سیاسی نسبت می دهد.

  اما اعتراض و مبارزه را نمی توان ایجاد کرد. این اعتراض و نارضایتی ها در رابطه طبقه کارگر و سرمایه داران و مردم و دولتهای سرکوبگر و تصاحب کننده ی داراییهای جامعه همیشه وجود دارد. نارضایتی واعتراض به بی عدالتی و نابرابری و تبعیض و ستم در متن جامعه وجود دارد و عامل و فاکتور اصلی در بوجود آمدن این اعتراضات نظام سرمایه داری و دولتهای حافظ این نظام است. در اوضاع بحرانی کنونی مردم در میدان هستند و قدرت دولت را نادیده میگیرند. اگرچه هنوز نمیتوانند آن را سرنگون کنند، اما دولت هم نمیتواند مردم را به عادی کردن اوضاع و رفتن سر کار و زندگی عادی مجبور کند.
 

دوما، بی نقشی احزاب و جریانات سیاسی در اوضاع کنونی هم، تصوری نادرست است و واقعیت ندارد. تاریخ حیات بشر را مبارزات و کشمکشهای طبقاتی و اجتماعی تشکیل داده است. در دل این  جدالها افکار و عقاید و گرایشات سیاسی مختلفی بوجود می آیند. از جمله آزادی و برابری و عدالت و انسانیت... و یا ناسیونالیسم و قوم پرستی،  نژاد پرستی، مذاهب و ادیان و فاشیسم و از این قبیل. در نتیجه هیچ حرکت و اعتراض اجتماعی و سیاسی را نمیتوانی ببینی که نقش و مهر احزاب و جریانات سیاسی بر آن نباشد. اما  در شکل گیری  این اوضاع ، فعالیت احزاب سیاسی تا مقطع تشدید بحران، تنها یک فاکتور است. اما فاکتور تعیین کننده نیست. احزاب سیاسی  با وقوع اعتراض و پس از آن، در سمت و سو دادن و کوبیدن مهر خود بر اعتراضات و اجتماعات و هدایت بسوی پیروزی مورد نظر خود، نقش تعیین کننده پیدا می کنند.

 بنا براین نه این حکم معتبر است که گویا احزاب سیاسی هیچ ربطی به اوضاع بحرانی کنونی و جنبش و خیزش های اخیر ندارند و نه این ادعا که شکل گیری این اوضاع از جانب احزاب سیاسی است. اولی نشانه بی خبری از کارکرد و نقش احزاب در ابعاد اجتماعی است که در شرایط اختناق و دیکتاتوری قابل انداز گیری نیست و دومی ادعای رژیم است تا تشدید مبارزه طبقاتی و گسترش اعتراضات مردم را نفی و به توطئه ی احزاب مخالف خود نسبت دهد!

 اگر شکل گیری شرایط انقلابی خارج از اراده و عمل مستقیم احزاب و جریانات سیاسی است، اما  تبدیل شرایط انقلابی به انقلاب یعنی تلاش مستقیم برای سرنگونی دولت توسط مردم معترض موضوعی است که مستقیما به پراتیک احزاب سیاسی مربوط میشود. اینکه آیا دولت سرنگون میشود، آیا مردم قدرت را میگیرند، و اینکه بعدا چه بر سر این قدرت می آید، فاکتورهایی هستند که عامل ذهنی و بویژه احزاب سیاسی در آن تاثیر بلاواسطه و تعیین کنندهای دارند.  در تبدیل بحران انقلابی ای که در ایران جریان است به یک انقلاب سوسیالیستی ما کمونیست ها یکی از فاکتور های اصلی و تعیین کننده آن هستیم. انقلاب مورد نظرما کمونیست ها و طبقه کارگر و انقلابی که جامعه برای برقراری آزادی و برابری به آن نیاز دارد، یک انقلاب سوسیالیستی است. هدف فوری و بلاواسطه ما تحقق این انقلاب است.

 در جامعه سرمایه داری بنا به تعریف شرایط عینی این انقلاب فراهم است و آنچه باید فراهم شود شرایط ذهنی یعنی آمادگی طبقه کارگر برای انجام انقلاب سوسیالیستی است.  ما باید بخش قابل توجهی از طبقه کارگر را برای این انقلاب آماده کنیم.

 پیش شرط انقلاب سوسیالیستی تصرف قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر است منظور این است که  برای تغییر مناسبات تولید طبقه کارگر باید بدوا قدرت را گرفته باشد.  در نتیجه ابزار گرفتن قدرت سیاسی، حزب است و مثلا با اتحادیه و سندیکا نمیشود کارمزدی را لغو کرد. گفتیم که تلاطم انقلابی نتیجه عمل مستقیم احزاب سیاسی نیست، فاکتور های متنوعی در شکل دادن به آن دخیل هستند و در واقع طبقه کارگر و احزاب سیاسی با این تلاطم روبرو میشوند و  اینکه چه صفی در مقابل دولت ایستاده است و برای سرنگونی آن تلاش میکند بستگی به اوضاع و احوال دارد.

سوال اینست که سیاست کمونیست ها و سیاست طبقه کارگر در برخورد به چنین تلاطم انقلابی باید چه باشد؟ چکار باید بکنند؟ این سوالی است که پیش روی همه ما قرار میگیرد.  جامعه را یک تلاطم انقلابی فرا میگیرد ، مردم  بپا می خیزند، کارگران اعتصاب میکنند، دولت بی ثبات و ناتوان به نظر میرسد و جامعه دچار تلاطم انقلابی است. سوال این است کمونیستها باید چه سیاستی را در پیش گیرند؟

 در تلاطم و بحران انقلابی کنونی در ایران جامعه حول  خواست ها و مسایلی بحرکت در آمده است. دراین اوضاع علاوه بر طبقه کارگر، طبقات دیگر با اهداف طبقاتی متفاوت هم هستند. در چنین اوضاعی مسایلی که مطرح می شود تحققشان بدون اینکه رابطه کار و سرمایه بهم بخورد ممکن است. خواستهایی که بخش هایی از جنبش ها و احزاب بورژوایی میتوانند خواستار انجام آن شوند.

به این دلیل که جامعه حول مسائلی به حرکت در می آید که علاوه بر طبقه کارگر طبقات دیگر (به عنوان طبقه و جنبش و نه آحاد مردم) به حرکت در می آورد. و خواستهایی مطرح می شوند که بدون از بین بردن مالکیت خصوصی و بدون از میان بردن سرمایه داری میشود آن خواست را عملی کرد.  مثلا در صد ناچیزی اضافه دستمزد یا بیمه بیکاری محدود و ناچیز، برابری  حقوق زن و مرد، جدائی مذهب از دولت یا ستم ملی و از این قبیل. در اینجا حرف از میان برداشتن کامل بیکاری یا لغو کار مزدی نیست.

 در انقلاب ٥٧ توده های وسیع مردم و جنبش ها و طبقات مختلف که بخشهایی از بورژوازی را هم در برداشت حول سرنگونی شاه نه براندازی نظام سرمایه داری و مالکیت خصوصی، جمع شدند. در آنزمان هم، طبقات و جنبشهای اجتماعی متفاوت اگر چه در طرف مقابل رژیم شاه و برای سرنگونی قرار داشتند اما هر کدام اهداف و سیاستهای خود را داشتند. جنبش ملی – مذهبی، ناسیونالیسم ضد امپریالیست، جنبش رفع ستم ملی و درجناح چپ هم حزب توده، جنبش چریکی و گروه های کوچک کمونیستی و مارکسیستی وجود داشتند. حزب توده به سرعت جذب جنبش ملی – اسلامی و بویژه جناح خمینی شد و جنبش چریکی هم هیچ وقت نتوانست به حزب سیاسی قدرت تبدیل شود و نهایتا اکثریت آن به بورژوازی حاکم جدید پیوست. گروه های چپ دیگر هم در حاشیه تحولات قرار داشتند. در نتیجه همه ی جناح راست وچپ بورژوایی و مذهبی، عملا نقش ضد انقلاب را برعهده گرفتند. ضدانقلاب اسلامی جای انقلاب دمکراتیک و توده ای و با خصلت کارگری را گرفت. انقلابی که تنها طبقه کارگر متحد و دارای حزب سیاسی قدرت می توانست آن را به یک انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم برساند.

 این سناریو می تواند در انقلاب دیگر و پیشاروی جامعه ما تکرار شود.  اینجا است که ما را به  این سوال می رساند که کمونیست ها در جنبش سرنگونی و تلاطم انقلابی کنونی در ایران چکار می کنند؟ امروز در متن تلاطم عمومی جامعه، کارگران اعتراض می کنند، خیزش های مردم محروم علیه فقر و گرانی و تورم و گرسنگی و بیکاری و محیط زیست و آب آشامیدنی ناسالم و بی دارویی و ... درجریان است. در چنین شرایطی: 

-          جریاناتی دردرون و بیرون رژیم، لیبرال ها، ملی – مذهبی ها، اصلاح طلبان، احزابی چون  توده و اکثریت...، جامعه را از فروپاشی و سوریه ای شدن ایران می ترسانند و خواهان حفظ جمهوری اسلامی با تغییراتی در آن از طرق مختلف و از  جمله رفراندوم هستند.  

-          بورژوازی طرفدار امریکا و غرب، مشروطه خواهان، مجاهدین و... خواهان تغییر از بالا و بدون انقلاب مردم از پایین و با فروپاشی رژیم تحت فشار تهدیدات و محاصره اقتصادی امریکا و یا توسط ارتش هستند.  

-          ملی گرایان و ناسیونالیست های بخشهایی از ایران از جمله کردستان خواهان فدرالیسم و تقسیم جامعه بر اساس قومیت و ملت و زبان و مذهب اند.
 

از جریانات طرفدار حفظ نظام بگذریم که از همین حالا نقش ضد انقلابی را برعهده دارند، بقیه احزاب و سنت ها و جریانات ولو سرنگونی طلب هم، در شرایط کنونی و در پروسه ساقط شدن جمهوری اسلامی، در مقابل انقلاب توده ای و رادیکال و بویژه خواستهای ضد سرمایه داری کمونیسم و طبقه کارگر، میایستند. این بخش نیز در نهایت امر در برابر انقلاب سوسیالیستی کارگران نقش ضد انقلاب را بر عهده می گیرد...

 در شرایط کنونی، نیروی اصلی جنبش سرنگونی، جنبش طبقه کارگر و توده های محروم جامعه است. جنبشی طبقاتی و با خواست معیشت، آزادی و برابری و امنیت است. این خواستها با اهدافی که کل جناح های بورژوازی در اپوزیسیون و احزاب و جریانات و سنت های راست جامعه در اعتراضات توده ای مردم تعقیب می کنند، هیچ اشتراک منفعتی ندارند و دوقطب مخالف هم در جامعه را تشکیل داده اند.

 با این وصف سوال این است که آیا در مبارزه علیه جمهوری اسلامی بین دوقطب جامعه، همسانی، همکاری و اشتراک سیاست و تاکتیکی یافت می شود؟ در انقلاب .٥٧ جریان اسلامی تظاهرات راه می انداخت و پس از هر نماز جمعه از مساجد و حسینیه ها به خیابان می آمدند، چپ ها و سکولارها و ملیون و حتی کمونیست ها هم در این تظاهرات ها شرکت می کردند. آیا بار دیگر و در شرایط امروز همین کار باید بشود؟  

 برای مثال زمانی که جریانات قطب راست جامعه که در بالا اسم بردیم، فراخوان تظاهرات و تجمع و اعتراض می دهند، طبقه کارگر و کمونیست ها چه عکس العملی نشان می دهند؟  مشخص تر بگویم اگر رضا پهلوی فراخوان تظاهرات با همان شعار سرنگونی و با چاشنی شعار رضا شاه روحت شاد را بدهد، یا اگر هخا، الاحواز، ناسیونالیست های ترک و فارس و کرد و غیره به مناسبتهای مختلف در اعتراض به دولت و حتی با شعار سرنگونی، فراخوان تظاهرات بدهند سیاست کمونیست ها باید چه باشد؟ آیا کارگران هم باید اعتصاب کنند؟

 در شرایط تلاطم انقلابی  که قطب بندی و پلاریزه شدن جامعه بین جنبش اجتماعی طبقه کارگر و جنبش های بورژوایی وجود ندارد و خواستی که جامعه را به حرکت در می آورد اگر چه خواست سوسیالیستی و از بین بردن مالکیت خصوصی نیست، اما جزو مشترکات هر دو جنبش محسوب می شود. (این که جنبش بورژوایی، چقدر به این خواستها وفادار است بماند). به این دلیل جامعه حول مسایلی بحرکت در می آید که علاوه بر طبقه کارگر، طبقات دیگر را نیز بحرکت در می آورد. این اشتراک جنبش ها اما اهداف طبقاتی متفاوت دارد. وظیفه کمونیست ها و بخش آگاه طبقه کارگر این است که نگذارند اشتراک صوری خواستهایی و یا اختلاط جنبش ها که در ذهنیت و خواست جامعه انعکاس می یابد، اهداف طبقاتی جنبش کارگری و جنبش های بورژوایی در ابهام قرار گرفته و یا درتلاطم های انقلابی گم شود. این وظیفه بسیار حیاتی کمونیست ها در اوضاع کنونی است که شکاف اساسی بین طبقه کارگر و کل بورژوازی را مدام جلو روی جامعه بگذارند!

 بحث بر سر این است که جامعه حول مسائل و مطالباتی به حرکت در میاید که حل آن مسائل و تحقق آن، بدون اینکه رابطه کار و سرمایه به هم بخورد ممکن است.  به عبارت دیگر بخش هائی از جنبش ها و احزاب بورژوائی میتوانند خواستار انجام آن شوند. حل مسئله ملی و یا آزادی بیان و تشکل و برابری حقوقی زن و مرد...، میتوانند در چارچوب یک حرکت بورژوائی متحقق شوند. اما بیکاری جزئی از سیستم تولید و باز تولید سرمایه داری است. بیمه بیکاری ناچیزی را میشود در چارچوب یک جنبش بورژوائی متحقق کرد اما بیکاری را نمیتوان از بین برد.
کل مردمی که به میدان می آیند فقط کارگر و فقط تحت تاثیر جنبش کمونیستی این طبقه نیستند. مردم طبقاتی اند: خرده بورژواها، دهقانان ، کارگر و بورژوا را در برمیگیرد. و بعلاوه بخشی از این مردم بطور عادی سنت و فرهنگ داده ی جامعه یعنی سنت بورژوائی را منعکس میکنند.
یک فاکتور مهم دیگر این است که وقتی جامعه به سمت بحران انقلابی یا انقلاب میرود جامعه شکاف برمیدارد. دوره انقلاب یعنی دوره ای که جامعه به بخش انقلاب و ضد انقلاب تقسیم میشود که در مقابل هم صف می کشند. این مشاهده ای است دیدن آن سخت نیست. آنچه که دشوار میشود این است پاسخ به این سوال است که دو طرف این قطب انقلاب و ضد انقلاب را کدام جنبش ها و کدام طبقات تشکیل میدهند.  یا افق حاکم بر این دو طرف، افق کدام جنبش ها است. پاسخ به این سوال در تعیین تاکتیک طبقه کارگر نقش تعیین کننده دارد. اگر به این سوال غلط جواب بدهید، جای دوست و دشمن را عوضی میگیرید.
در نتیجه، وقتی راجع به انقلاب صحبت میکنیم اولا باید روشن باشد که چه خواست یا خواست هائی به محور انقلاب تبدیل شده است و این خواست ها چه خصلت طبقاتی دارند و ثانیا ترکیب جنبش هائی که در دو طرف این شکاف انقلابی ایستاده اند چیست و سرنگونی دولت به معنی پیروزی چه کسی و چه جنبشی است . در یک کلام، در جنبش سرنگونی و انقلاب، مردم به خیابان ها می آیند و  تلاش  می کنند  تا دولت را سرنگون کنند و قیام مقطعی از انقلاب است. اما  اینکه این انقلاب پیروز میشود یا نه و اینکه در نتیجه این انقلاب چه پرچمی به قدرت میرسد موضوعی است که صفبندیهای طبقاتی تا کنونی هرکدام جواب خود را می دهند:  

- یک جواب یا راه و روش پیشاروی جنبش سرنگونی، دخالت نظامی امریکا و اسراییل و متحدین منطقه ای شان چون عربستان و ... است. این یک روش برای تغییر رژیم و سرنگونی جمهوری اسلامی است. طبیعی است اگر رژیم به این شیوه سرنگون شود جانشین و آلترناتیو آن را همان نیروهای پیروز یعنی امریکا و اسراییل و نیروهای ارتجاعی وابسته به خودشان تعیین می کنند و سر کار می آورند. نمونه کرزای در افغانستان، مالکی و عبادی در عراق، ارتش آزاد و نیروهای اسلامی در سوریه و... بدون شک ته این ماجرا سناریوی سیاه است. این سناریو از هم اکنون در دستور نیروهای سیاه چون مجاهدین و قوم پرستان و فدرالیستها و فرقه ها و باندهای قومی و مذهبی و جنگ های نیابتی و...، قرار گرفته و قرار داده شده است. ولو جنگی در کار نباشد اما فضای جنگی و ترس و ارعاب  از دوران بوش تا حالا بر فراز سر ایران قرار گرفته و وحشت از تکرار سناریوهای سوریه و عراق در دل مردم کاشته شده است.  

- راه و روش دیگر سرنگونی و تغییر رژیم، تحریم اقتصادی مورد نظر ترامپ برای فلج کردن جامعه و تحمیل گرسنگی و فقر مضاعف به مردم است. دشمنان مردم، بر عصیان و شورشهای خودبخودی محرومین و گرسنگان سرمایه گذاری کرده و می خواهند با موج سواری، زمینه های تغییر رژیم را این بار به شیوه ی "نرم" فراهم کرده و باز آلترناتیو خود را جایگزین کنند. این راه و روش هم کم تر از تهدید و حمله نظامی مخاطره آمیز نیست. دراینجا هم افسار خشم و عصیانهای کور مردم دست دشمنان رنگارنگی چون ترامپ و نتنیاهو و شیوخ عربستان و دولتهای خلیج است که با سیاست جنایتکارانه ی تحریم اقتصادی و فشردن گلوی مردم و تحمیل فلاکت محض، نقش ناجی را بازی کنند و بر مردم محروم بپا خاسته منت بگذارند که رژیم را تغییر می دهند. پس مردم باید شکرگزار باشند و آلترناتیو و جانشین حاکمیت ساقط شده را که "ناجیان" برایشان تعیین می کنند بپذیرند. ولو سیاستهای تحریمی ترامپ هدفش سرنگونی رژیم نیست و خودشان هم همین را می گویند و کماکان تلاششان سر براه کردن جمهوری اسلامی است.
 

- سوم، راهکار و روش لیبرال ها، دمکراسی خواهان پروغرب و جریانات پرورژیم از طریق طرح رفراندوم و کشاندن جمهوری اسلامی به تغییراتی در سیاستهای داخلی و خارجی و کنار آمدن با امریکا و دول منطقه است.  جمهوری اسلامی مقبول دول سرمایه داری بزرگ و کوچک، یک راه دیگر تغییر رژیم بدون سرنگونی و فروپاشی کامل نظام است. آیا این راه میانبر جمهوری اسلامی را از زیر تیغ جنبش واقعی سرنگونی از جانب ده ها میلیون کارگر و زحمتکش و مردم محروم و ستمدیده بیرون می آورد؟ جواب این سوال را جنبش مستقل طبقه کارگر و محرومان جامعه برای سرنگونی باید بدهد. خیزش دیماه و اعتراضات و اعتصابات پی در پی تا کنونی به نحو بارزی این جواب را داده است.

 این ها صرفا احتمالات نیستند بلکه  سیاست و  راه و روشهای آشکار و صریح و روباز اند و چیز پنهانی در آن وجود ندارد. تدارک تهدیدات نظامی از سالها قبل دیده شده است. نقشه تحریم اقتصادی فلج کننده کشیده شده و در حال اجرا است. و تلاش لیبرال ها و بورژوازی پروغرب و پرو رژیمی ها برای قانع کردن جمهوری اسلامی به کوتاه آمدن در مقابل امریکا و متحدینش، کوتاه آمدن از دخالتهای نظامی در منطقه و بهره برداری از امکانات دول سرمایه داری و شاید گشایشی در بحران مرگبار اقتصادی ...، همچنان ادامه دارد...
 

- چهارم و بالاخره در اینجا به موضوع و راه متفاوتی می رسیم که جنبش مستقل مردم برای سرنگونی است.

در مقابل همه راه های فوق، توده های محروم و بجان آمده هم، جنبش علنی و آشکار و روبازی برای سرنگونی جمهوری اسلامی برپا کرده است. کمونیست ها، طبقه کارگر و مردم محروم باید به آن سه راه حل امپریالیستی و ارتجاعی برای تغییر رژیم و یا وادار کردن آن به تسلیم و سازش با امریکا و غرب برای حفظ نظام، به چشم دشمنان جدی جنبش خود نگاه کنند. پیروزی جنبش مستقل طبقه کارگر و محرومان و ستمدیدگان جامعه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و شکل دادن به یک آلترناتیو با افق انقلاب کارگری و سوسیالیسم در گرو پاسخ طبقاتی و کمونیستی است.

 

٧ مهرماه ٩٧- ٢٩سپتامبر ٢٠١٨