پرچم کردستان بر بام کومه له

نکاتی حول سخنرانی اخیر ابراهیم علیزاده

 


محمد فتاحی

 

ابراهیم علیزاده دبیر اول کومه له یک سخنرانی داشته به تاریخ پنجم مرداد ماه ٩٧ در اردوگاه این سازمان که در تلویزیون آن پخش و در یوتیوب قابل دسترس است   سخنران مضمون بحث را سرخط هایی در مورد اولویت اول پلنوم کمیته مرکزی این سازمان عنوان میکند. در توضیح مصوبات پلنوم مذکور میگوید پلنوم کمیته مرکزی کومه له شش الویت را در دستور این دوره فعالیت قرار داده است، که الویت اول این دوره، تقویت و تحکیم موقعیت کومه له در رهبری جنبش ملی(جولانه وه ی نه ته ی) است. خود سخنران تاکید میکند که این الویت با همین صراحت بیان شده است.

این یادداشت به موضوعات اصلی این سخنرانی در همین مورد می پردازد و نشان میدهد که این سازمان رسما هم به یک حزب ناسیونالیستی شیفت کرده است.

 
یکم؛ آیا مسئله ملی اولویت اول فقط همین دوره این سازمان است؟

علیزاده   میگوید که: "تحکیم موقعیت کومه له در رهبری جنبش ملی(جولانه وه ی نه ته وایه تی) الویت اول این دوره کومه له است." ( همینجا متذکر شوم که فاکت های مربوط به سخنان دبیر اول کومه له توسط من ترجمه آزاد، شده اند، لذامسئولیت  در این کار به عهده من است)

  این ادعا که مسئله ملی در آخرین پلنوم کمیته مرکزی این سازمان به اولویت آن تبدیل شده غیر واقعی و عمیقا  گمراه کننده است. برعکس در طول عمر بیش از بیست سال گذشته، اولویت کومه له همین مسئله ملی بوده  است.  مشغولیت دائمی اینها  مانند احزاب هم جنبشی شان در سنت ناسیونالیسم کرد، جز همین مسئله هیچ چیزی در اولویت کومه له نبوده است. جنبش کارگری، جنبش رهایی زن، معضل جوانان و جنبش خلاصی از ارتجاع فرهنگی حاکم،  هیچ دوره ای اولویت اول که هیچ حتی در لیست عملی اولویت های شان هم نبوده اند و برعکس اینها اساسا ابزاری در خدمت همان اولویت اول کومه له بوده است. طبیعتا نباید ادعاهای این سازمان در دفاع از کارگر، برابری و رهایی زن، خلاصی از مذهب و حاکمیت آن و .... را با عمل آن یکی گرفت. دفاع یا پرداختن کومه له به این جنبشهای  اجتماعی، مانند هر جریان

بورژوا-ناسیونالیست دیگری، اساسا با هدف سربازگیری از این جنبش ها برای جنبش ملی شان است. جنبش کارگری، جنبش حق زن، جنبش علیه استبداد و دیکتاتوری قرار است "ملت کرد" و سازمانهای آنها، منجمله کومه له را در مبارزه شان برای "احقاق حقوق از دست رفته ملت کرد" تقویت کند. علیزاده قبلا هم گفته بود همبستگی با جنبشهای دیگر برای تقویت مبارزه مردم در کردستان برای رسیدن به "حقوق ملی شان" است. در این باره ادبیات ما مملو از بحث های طولانی و مستدل است.

درست در دوره ای که توده های وسیع گرسنه به خیابان می ریزند و از درد بی درمان گرانی و بیکاری و فقر و مصائب این سیستم جهنمی میگویند، دوره ای که سرنگونی جمهوری اسلامی روی میز همه است، دوره ای که هر فعال کمونیست و هر کارگر و زن و جوان عدالتخواهی در فکر تقویت جنبش طبقاتی خود و سرنگونی جمهوری اسلامی به

شیوه ای است که آنها در فردای سرنگونی به چیزی برسد، دوره ای که همه آنها در فکر آنند که چگونه این بار سر کارگر و محرومین در فردای سرنگونی بی کلاه نماند و تجربه شکست انقلاب ٥٧ تکرار نشود، سازمان کومه له مثل همه ناسیونالیست های کرد میگوید اولویت اول و آخرش سهم "ملت خویش  است. این یعنی رسما اعلام میکند که مسئله اول آنها مطالبات مادی و زمینی توده کارگر و زحمتکش نیست.

نتیجتا سوال این است که چه فاکتورهایی موجب شده که بیان واقعی اهداف شان با چنین صراحتی  بیان شود؟

بی شک دلیل آنرا باید در ناکامی های پیاپی کومه له در پیدا کردن جایی در میان جریانات و احزاب اصلی ناسیونالیست کرد در ایران و منطقه جستجو کرد. با جدایی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست ایران با اولویتهای کمونیستی و  کارگری، سراسری، ضد ناسیونالیستی، و ... خود دیگر وجود خارجی نداشت. ایستادن در کنار شیادترین و ضدمردمی ترین های کردستان عراق در دولت خودی کرد، شرکت در کنگره ملی ناسیونالیستهای منطقه، نشست و برخاست های پی در پی با گروههای ناسیونالیست کرد و شریک دائم مشغله های شان، بخش اصلی بدنه فعالیت این سازمان را شامل شده است. در کنار این سوخت و ساز شبانه روزی با ناسیونالیست های کرد، حفظ تابلوی  حزب کمونیست،  اساسا به دلایل منفعت سیاسی روز بوده است، همانطوریکه سوسیالیسم مندرج در برنامه حزب دمکرات کردستان در سالهای قبل هم بر اساس نیاز سیاسی روزشان بود. به همین دلیل هم هست که امروز درست در دل تحرکات توده ای در ایران، الویت اول رهبری این سازمان چیز دیگری خارج از فضای سیاسی ایران باشد.

اما صراحت امروز و برای اولین بار در تاریخ این سازمان در بیان الویت سیاسی خود، صرفا  بیان عدم تعلق خود به خیزش توده ای در شهرهای خارج از کردستان نیست. در کنار این واقعیت، اتفاقات دیگری منجر به اعلام علنی چنین تصمیمی شده است.

دردل تحولات خاورمیانه و  اوضاع سیاسی امروز کردستان، تقابل احزاب ناسیونالیسم کرد در دو جبهه متفاوت تشدید شده است؛ جبهه پ ک ک که  در ایران به عنوان پژاک فعالیت دارد، و فعالیت هایش را در هماهنگی با بلوک "شیعه" به رهبری جمهوری اسلامی در منطقه تنظیم میکند، و از طرف دیگر احزاب ناسیونالیست کرد پرو عربستان و پرو ترامپ، که به تناسب روز موضع سرنگونی طلبانه و میلیتانتی علیه حکومت اسلامی اتخاذ کرده اند. سیر نزولی هواداری از پ ک ک به دلیل مخالفت با سرنگونی جمهوری اسلامی در اردوی ناسیونالیسم کرد، و سیر پرو ترامپ و پروعربستان در این اردو، جایی برای ناسیونالیسم نشسته در صندلی وسط باقی نگذاشته است.

 اگر دوره قبل، بدلیل شیفت کومه له از همراهی با ناسیونالیست های پروترامپ، به همراهی با پ ک ک در بلوک مقابل، عملا اعتبار این سازمان را پشت پ ک ک برد، امروز با اعلام حمایت پ ک ک از بقای جمهوری اسلامی، و نتیجتا تضعیف موقعیت آن در جنبش ناسیونالیستی، کومه له علیزاده در موقعیت دشوارتری قرار گرفته است. از طرفی پ ک کایی که این سازمان به  آن پناه برده بود، در موقعیت رو به نزول قرار گرفته و مرتب نیروی نظامی و حمایت سیاسی از دست میدهد، در مقابل، کسی که امروز به تصویر تحرکات ناسیونالیسم در کردستان ایران می نگرد، متوجه میشود

که همانها که قبلا پشت پ ک ک بودند، امروز به سمت هواداری از ناسیونالیسم پروترامپ خیز برداشته اند. دلیل روشن است؛ امروز نوک پیکان میلیتانسی علیه جمهوری اسلامی در دست پروترامپی ها قرار دارد و پ ک کایی که روزی به دلیل نقش موقتی در سوریه در بورس اردوی ناسیوناالیستی  بود، امروز و بویژه در شرایط رشد جنبش سرنگونی در ایران، رو به تضعیف و بحرانی است. امروز برای ناسیونالیست کردی که جمهوری اسلامی را دشمن خود میداند، هواداری از بلوک پ ک ک یک شرمساری محسوب میشود. فاصله اخیر ناسیونال چپ های کرد ایرانی از پ ک ک محصول همین تحولات است.

 کومه له ای که دیروز به دنبال شکست پروژه استقلال کردستان و نا امن شدن موقعیت منطقه برای  ادامه حیات اردوگاهی خود،  بلوک ناسیونالیست های کرد هوادار ترامپ و عربستان را به امید موقعیت ظاهرا با ثبات تر پ ک ک در قندیل ترک کرد، امروز در موقعیتی قرار گرفته که نه پ ک  کای متحد حکومت اسلامی  برایش اعتبار می آورد و نه  در اردوی ناسیونالیستی هوادار ترامپ جایگاهی دارد. همین حقیقت دبیر اول کومه له را در همین دوره به تلاش برای جمع کردن جریانات چپ در کردستان و تشکیل جبهه یا بلاخره چتری مشترک به قول خودشان برای "همکاری پایدار" انداخت و عده ای هم دورش حلقه زدند. ادعای بالا بلند دبیر اول کومه له که میخواهد موقعیت خود در رهبری جنبش ملی ناسیونالیسم کرد را تحکیم کند، تقلایی بی ثمر برای خروج از موقعیت ضعیف و بن بستی است که در آن گیر کرده است. بی ثمر از این لحاظ که ناسیونالیست هوادار سازش با جمهوری اسلامی سراغ پ ک ک میرود و ناسیونالیست میلیتانت ضد جمهوری اسلامی به جبهه زیر رهبری مصطفی هجری می پیوندد. کومه له در این میان با اعلام اینکه تغییرات باید

نه با تکیه به امریکا بلکه باید از درون و با تکیه به خود جنبش توده ای اتفاق بیافتد، فکر میکند نقشه فعالش برای این تغییر کلید خورده و تنها بیان صریح تعلق به جنبش ملی کم دارد که با صراحت بر آن تاکید کرده است. ظاهرا جدال کومه

له با حزب دمکرات و بقیه، در نحوه به پیروزی رساندن جنبش ناسیونالیستی در کردستان است. غافل از اینکه جنبش ناسیونالیستی از درون و بیرون ندارد و هر دوره با تکیه بر افقی که رهبران این جنبش در مقابل آن قرار میدهند، قبله خود را معلوم میکند. قبله امروز ناسیونالیسم کرد قدرت فشار امریکا و عربستان و اسرائیل است. خود کومه له هم بطور مستقیم منشا هیچ حرکت مستقلی از این جنبش نمی تواند باشد. اگر فکر میکند با ادعاهای چپ گرایانه قادر به جلب حمایت کارگر و زحمتکش این جامعه به سیاست ناسیونالیستی خویش است، ادعاهای احزاب اصلی تر جنبش ناسیونالیستی در دلسوزی برای "ملت فقیر کورد" ظاهری بسیار جگرسوزتر و قدرت عوامفریبی بسیار بیشتری دارد.

  کومه له اگر کمونیست بود و یا سیاست کمونیستی را در پیش می گرفت، تلاش میکرد، مانند هر حزب جدی سیاسی  نیروی خود در داخل شهرهای کردستان را حول سازماندهی شوراهای مستقل در محل کار و زیست و تحصیل را  بسیج کرده و مبتکر سازماندهی توده ای از پائین می بود و در مقابل میلیتانسی پروترامپ و پروعربستان و اسرائیل، به یک تحرک روشن توده ای و انقلابی  دامن میزد.

صدای صریح کومه له و بانگ رسای آن رو به  ناسیونالیست ها که "بابا ما را درک کنید، ما به دنبال مسئله ملی و کوردایتی و ملی گرایی هستیم"، برای خروج از بن بستی است که در آن گیر کرده است. این بن بست برای این سازمان، بیش از هر چیزی گیر کردن میان ادعاهای کمونیستی و عمل سیاسی واقعی آن در زمین ناسیونالیسم کرد است. اینها سالهاست که به جای دفاع صریح از افق ملی و ناسیونالیستی، عبارت گنگ  "جنبش انقلابی کردستان" را ابداع کرده اند که ظاهرا هم کمونیستی و هم انقلابی و هم ملی و ناسیونالیستی است. با چنین افق ناروشنی در مسیر ملی گرایی، کومه له به دست خود، خود را در بن بست قرار داده است. ظاهر فشار سیاسی امروز جنبش ناسیونالیستی به آن، این نیرو را ناچار کرده است که با صراحت بیان، و برای اولین بار تعلق سیاسی و آرمانی خود به جنبش ملی را اعلام کند. در دنیای

واقعی اما این ادعای آرمانی برای تحکیم موقعیت این سازمان در جنبش ناسیونالیستی کافی نیست. مسیر خروج از این بن بست با پرش سیاسی به جبهه راست در جنبش ناسیونالیستی، ممکن است. مشکل اما این است که موضع یا صندلی سنت راست در جنبش ملی کردستان تاریخا توسط حزب دمکرات کردستان اشغال شده است.

 
دوم؛ تعریف مسئله ملی توسط سخنران

تاریخ پیدایش مسئله ملی؛

طبق بیانات سخنران، ناسیونالیسم دیگران محصول نفشه برای دولت سازی توسط بورژوازی است، که کاملا درست میگوید. اما وقتی به ملی گرایی کرد میرسد، میگوید که "تولد آن محصول مقاومت مردم در برابر ستم ناسیونالیسم ملت بالادست در دوران قبل از رشد جامعه بورژوایی در کردستان  است". مال بقیه محصول دوران جامعه بورژوایی است، اما مال ایشان محصول مقاومت اولیه عشایر و طوایف و فئودالها و قبیله های کرد است، که در برابر زورگویی ناسیونالیسم حاکم حاضر به تسلیم نشده اند. و گویا به همین دلیل "جنبش های ملی کرد در ابتدا زیر رهبری همین سران عشایر و فئودال های کرد  شکل گرفته اند". از همین سر برمیگردد و مقاومت فئودال ها و سران عشایر کرد زبان در دفاع از نظم قبیله ای و عشایری و فئودالی در مقابل دوران مدرن سرمایه داری را مقاومت مردم کرد در برابر ستم ملی عنوان میکند. اسماعیل آقای سمیتکو رئیس عشیره ای در شمال کردستان ایران، از این سر به عنوان رهبر مبارزه علیه ستم گری ملی، توسط  دبیر اول کومه له درجه معتبر سیاسی میگیرد. ظاهرا علیزاده به  تبع  بارزانی معتقد است کرد تافته جدابافته ای در تاریخ بشریت است.

 تمام این تقلای سخنران، از نظر وی تعریف "علمی" از مسئله، برای حذف موضع کمونیستی در این عرصه است. ظاهرا فرمول "شناخت جامعه شناسانه و علمی" بهانه مشروعی برای پرهیز از مقایسه برخورد طبقه کارگر و طبقه بورژوا به این مسئله است. ملی گرایی در هر کجای جهان محصول جامعه بورژوایی، و ناسیونالیسم ابزار ایدئولوژیک برای شکل دادن به ملت خودی، است.  مسئله ملی در کردستان هم، چیزی جز مسئله  بورژوازی برای سهیم شدن در قدرت نیست. از تئوری که بگذریم، حکومت ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق در نزدیک به سه دهه گذشته، به همه ما نشان

داده که دست بردن ناسیونالیسم به مسئله ملی هیچ چیز و مطلقا هیچ چیز جز وسیله کسب قدرت یا شرکت در قدرت نیست. چنین حکمی، امروز، در مورد تمام جریانات ناسیونالیست و ملی گرا صدق میکند. جایی که بورژوازی ناسیونالیست این مسئله را علم نکرده باشد، هیچ اعتراضی به ستم و تبعیضات ملی منجر به یک جنبش ملی نشده و نمی شود. در ترکمنستان ایران جنبشی علیه تبعیض و ستم ملی و مذهبی شکل نگرفته، چون بورژوازی محلی به هر دلیلی سراغ آن نرفته است، که بخشا احتمالا به دلیل عدم علاقه دولت ترکمنستان به علم کردن چنین پدیده ای بوده است. در بلوچستان، علیرغم وجود تبعیض و ستم ملی مذهبی، چنین جنبشی بی تاریخ است. در میان مردمان عرب زبان ایران، علیرغم ستم و تبعیض ملی، این مسئله همانقدر به مسئله ای ملی تبدیل شده که دول عرب حاشیه خلیج برایش نقشه داشته اند. در آذربایجان، علیرغم

تقلاهای جریانات قومی و فاشیست، تاریخا چنین مسئله ای توسط بورژوازی ترک به دست گرفته نشده است، چرا که خود این طبقه همیشه به عنوان یک بخش اینتگره در حاکمیت ایران نقش داشته است. در کردستان برعکس تمام این مناطق، به دلایل متعدد تاریخا جنبشی توسط بورژوازی محل به بهانه مسئله ملی راه افتاده است. همین فردا اگر ناسیونالیسم کرد به آرزوی شرکت خویش در قدرت برسد، آتش ملی گرایی یک شبه خاموش میشود، به این دلیل ساده که در آنصورت "کورد" به کرسی و موقعیت سیاسی مورد مطالبه اش رسیده است.

علیزاده در برخورد "انقلابی" کومه له به مسئله ملی هم، ملغمه ای از مطالبات و خواست های متنوع دوران ماقبل سرمایه داری، یعنی فئودالی و عشیرتی کردستان، کاریکاتوری از موضوعات طبقاتی مد نظر کمونیست ها، و همچنین مطالبات

ناسیونالیست های کرد ردیف میکند  و از "فرهنگ و زبان تا نبود مراکز صنعتی در کردستان، و تا آوارگی کارگر به دنبال کار،بیکاری و فقر" را به عنوان مصائب مربوط به مسئله ملی برمی شمارد.

"دفاع از فرهنگ خودی و رسم و رسومات و سنن خودی" که اگر کش داده شود تمام سنن خرافی و ارتجاعی دوران فئودالی و عشایری کردستان را در بر می گیرد، اعتراض به نبود کارخانه و مراکز بزرگ صنعتی که  مطالبه بورژوازی ناسیونالیست کرد ناراضی از عدم سهم بری در استثمار کارگر است، تا اعتراض به بیکاری و استثمار و فقر و ستم ملی که در لیست اعتراض کمونیست ها می گنجد، همه در لیست آقای علیزاده پیدا میشود.


سوم؛ تعریف فدرالیسم

در این باره سخنران به ما میگوید  که "فدرالیسم درخود پددیده  محکومی نیست و کارکرد آن بستگی به ماهیت دولت حاکم بر کشور دارد".  میگوید خصومت علیه فدرالیسم موضع شوونیستی چپ ناسیونالیست ایرانی است. برای تایید گفته خویش که فدرالیسم درخود محکوم و بد نیست، کارکرد سیستم فدرالی در کشورهای مختلف غرب را نمونه می آورد که بطور معمول کار میکند. میگوید از نظر آنها : "مشکل فدرالیسم در کم بودن مطالباتی است که فدرالیست ها در مقابل دولت مرکزی دارند. چون در سیستم فدرالی هنوز بخش مهم ابزارهای قدرت سیاسی اقتصادی و نظامی در دست دولت مرکزی اند."

دبیر اول این کومه له به عمد وانمود میکند که مشکل کمونیست ها بطور عموم با معنی و جایگاه مقوله فدرالیسم در فرهنگ لغت سیاسی است. استدلال سخنران مشابه استدلال ناسیونالیست ها در زمانی است که میخواهند از مارکس برای حمایت از ناسیونالیسم بورژوازی دوران قرن نوزده فاکت بیاورند و ما را به ناشیگری در درک او از ناسیونالیسم و ملی گرایی محکوم میکنند. هر دو اما فراموش میکنند که منظور ما نه ناسیونالیسم و نه سیستم فدرالی نه به عنوان مقولات خارج از زمان و مکان بلکه در دوران امروز مورد بحث اند. فدرالیسم به عنوان یک سیستم اداری غیر متمرکز با تقسیمات یک مملکت بر اساس اقوام و ملیتها و سهم هر کدام از قدرت بر اساس یک سیستم فدرالی چیزی که ناسیونالیستم کرد و طیفی از انواع جریانات راست و چپ غیر مسئول علم کرده اند دو چیز متفاوت است.سیستم فدرالی برای اداره امروز جوامعی مانند ایران، از مسیر پاکسازی های قومی و کشت و کشتار میگذرد، همانطوریکه شاهد تولد عراق فدرال بودیم. همین امروز، هنوز که هواداران فدرالیسم قومی به جایی نرسیده اند، برای تقسیمات کشوری بر مبنای هویت قومی در آینده، در مقابل هم شمشیر را از رو بسته اند. دهها شهر بزرگ و کوچک ایران مورد منازعه همین امروز فدرالیستچی ها برای تعیین هویت و شناسنامه قومی شان است. از این هم بگذریم که امروز در صحنه سیاسی کشور، هیچ جریان فدرالیست غیر سناریو سیاهی قابل رویت نیست. همه از دم برای ویرانی جامعه و شروع خونین تعیین هویت قومی بخش بخش جامعه، به کمک امریکا و عربستان و اسرائیل امید بسته اند. کسی که این مشکل و این مسیر خونین بسوی فدرالیسم را نمی بیند، به سختی میتواند حتی در جایگاه یک بورژوای آینده نگر و مسئول به حال امنیت جامعه، برای تنظیم ساختار

سیاسی آتی این کشور قرار گیرد. سخنران کومه له نه تنها رنگ خونین فدرالیسم قومی امروز کرد را نمی بیند، بلکه راه دفاع شرمگینانه از آنرا هم با حمله به نقد کمونیست ها هموار میکند. اصلا ایرادی به فدرالیسم ندارد که هویت قومی را

در جامعه ابدی میکند. نه فقط این، از موضع یک ناسیونالیست تمام عیار به فدرالیسم خرده میگیرد که کافی نیست و  تمام "حق کرد" را در بر نمی گیرد! برای کمونیست ها، رفع ستم ملی، حذف یک ستم در جامعه است و بس. برای ناسیونالیست ها اما این رفع ستم تنها وقتی مورد قبول آنهاست که در قدرت شرکت داده شده و از این نظر حق بورژوای تامین شده باشد. برای کارگر رفع ستم یعنی رفع یکی از موانعی که جلوی اتحاد طبقاتی اش را میگیرد، به بهانه ملی و قومی و فرهنگی و زبانی متفرق میشود و در مبارزه برای یک زندگی مرفه ناتوان میماند.


چهارم؛ جدایی طلبی از روز اول کومه له؛

رهبر کومه له میگوید که : "کومه له از روز اول هیچگاه خواهان ماندن با  ایران نبوده  است. "  و شعار خروج نیروهای اشغالگر از کردستان در دوران جنگ در کردستان را نشان چنین مطالبه ای میگیرد. هر فردی با درجه متوسطی از شعور و سواد سیاسی تفاوت مطالبه خروج نیروهای اشغالگر از یک منطقه را با خواست جدایی درک میکند و بعید است علیزاده متوجه این تفاوت فاحش نباشد. هدف علیزاده از این خلط مبحث اساسا سوء استفاده از یک مطالبه در یکدوره معین تاریخی در مبارزه علیه جمهوری اسلامی برای توجیه  مسیر  امروز این سازمان است.

ایشان یادشان میرود که برای کمونیست ها، جنگ در کردستان هنوز دفاع از انقلابی بود که جریان داشت و برای جمهوری اسلامی حمله به کردستان همزمان با حمله آخرین دستاوردهای انقلاب تلاش برای سرکوب و به شکست کشاندن آن انقلاب بود نه صرف حمله به "خلق قهرمان کرد" برای تشدید ستم ملی. کردستان سنگر دفاع از دستاوردهای سیاسی آن انقلاب بود و بخشی از مقاومت یک جامعه در برابر ضد انقلاب به قدرت رسیده بود. بعدها که نقشه تاریخی کومه له مستند شد، طبق سند "استراتژی کومه له در کردستان" مصوب کنگره ششم کومه له، پیشبرد مبارزه در کردستان بخشی از یک وظیفه سراسری و به عنوان حلقه ای در استراتژی سرنگونی جمهوری اسلامی و انقلاب کارگری در ایران بود. این دوره ای بود که رژیم اسلامی هنوز مستقر نشده و فضای پسا انقلاب سال ٥٧ بر چگونگی اتخاذ تاکتیک سیاسی نقش ایفا میکرد. هنوز امید، هرچند کم، این بود که این انقلاب ادامه پیدا کرده و جامعه ایران این وصله ناجور به تن خویش را دور می اندازد. هنوز جنگ ایران وعراق پایان نیافته بود و هنوز رژیم اسلامی در متن کشتارهای وسیع، مسیر تثبیت خویش را طی میکرد.

برخلاف ادعای علیزاده در هیچیک از اسناد و مصوبات حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن خواست جدایی طرح نشده است. برعکس تاکید بر همسرنوشتی طبقه کارگر در کردستان با سایر نقاط ایران، در مبارزه مشترک طبقه کارگر در ایران برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی، برای مبارزه علیه حاکمیت سرمایه و برقراری سوسیالیسم خط

حاکم بر این حزب و سازمان کردستان آن بود. زنان و مردان آزادیخواه با شعار زنده باد سوسیالیسم به کومه له میپیوستند نه با شعار "زنده باد جدایی"يا، "زنده باد خلق کرد" یا "زنده باد خودمختاری"! آقای علیزاده بیهوده تلاش میکند با تحریف تاریخ برای سیاستهای راست روانه امروز خود اعتباری کمونیستی بخرد. طبقه کارگر در کردستان و سازندگان این تاریخ اجازه چنین تحریفی را نمیدهند.

 
پنجم؛ رفراندم و "پیگیری" کومه له؛

داستان پیگیری کومه له در امر حل مسئله ملی و رفراندم واقعا تماشایی است. سخنران کومه له به ملت هشدار میدهد که "نباید صرفا با یک رفراندم بر سر جدایی یا حق شهروندی برابر، کار را تمام شده حساب کرد. بلکه باید همیشه مواظب بود و در صورت نیاز باز هم به رفراندم پناه برد."

 در مورد راه حل رفراندم و جدایی یا ماندن بعنوان شهروند متساوی الحقوق، ما کمونیست ها هیچگاه نگفتیم یکبار برای همیشه یک رفراندم صورت مییگرد و همه چیز را حل میکند. ما به روشنی اعلام کرده ایم رفراندم برای حل مسئله کرد است و در صورتیکه این مسئله پس از رفراندم حل نشود کماکان رفراندم دیگری روی میز ما قرار دارد. حل مسئله کرد برای ما اساسا برای پایان دادن به سوءاستفاده بورژوازی کرد و جریانات ناسیونالیست از ستم ملی و سربازگیری از طبقه کارگر برای سهم خواهی شان از بورژوازی مرکز است و بس! اما آقای علیزاده به کاسه داغ تر از آش ناسیونالیستهایی تبدیل شده  و حتی بعد از رای فرضی مردم به ماندن و داشتن حق شهروندی برابر،  در بوق ناسیونالیسم کرد میزنند و از حالا با دامن زدن به احساسات ناسیونالیستی و "اعتماد نکنید!" به تقابل با رای مردم و تلاش آنها برای فاصله گرفتن از هویت قومی میپردازند. ایشان مدام ستم ٧٠ ساله "فارسها به کردها" را یاد مردم می اندازند که مبادا اعتماد کنند! این عین دامن زدن به تفرقه قومی و ابدی کردن آن است. ظاهرا آقای علیزاده فراموش کرده اند که زنده کردن ستم های صد سال پیش زمینه همه جنگهای قومی دوره پسا جنگ سرد در کشورهای اروپای شرقی بود. فراموش میکنند فاشیستها و ناسیونالیستها با زنده کردن دشمنی های عهد عتیق میان چک ها، سلاوکی ها و بوسنی، توانستند آن جوامع را تقسیم بندی قومی کنند  و در تمام بالکان مردمی که سالها در کنار هم زندگی، کار و مبارزه کرده بودند را به جان هم بیندازند و کشتارهای قومی را راه بیندازند. علیزاده با این درجه از راست روی ناسیونالیستی خود پا در میدان خطرناکی گذاشته است.

 کسی یا نیرویی که خود را کمونیست میداند و مدافع منافع طبقاتی کارگر و یک جامعه مرفه و آزاد است، به جای تلاش برای تامین ملزومات جامعه ای آزاد و برابر که در آن همه مستقل از جنسیت و هویتهای کاذب قومی و ملی و مذهبی شهروندان متساوی الحقوق اند و رفع موانع آن، چرا باید به جای دامن زدن به هم سرنوشتی طبقاتی تمام مشغله اش این باشد، مداما به ملت یادآوری کند که به اینها (فارس ها) اعتماد نکنید. برای یک نیروی کمونیست، در چنین شرایطی، به جای نگرانی از تبعیض ملی هزار و یک نگرانی مهمتر و مهمتر از همه نگرانی در خطر افتادن کل زندگی مرفه و شاد جامعه مسئله است. سخنران کومه له به عنوان نماینده تمام عیار"کورد" تمام هم و غم سازمان مطبوعش را در چنین شرایطی  حفاظت از حقوق ملیتعریف میکند و با ظهور اولین مشکلات برای آن جامعه، به جای نگرانی برای جامعه،

فورا یاد هویت ملی و قومی اش می افتد و "ملت" را برای خیز برداشتن جهت حفاظت از "منفعت ملی" بسیج میکند.

 ادعای اول سخنران "شناخت عملی از مسئله ملی و برخورد انقلابی به حل آن" است. در نگاهی به نکات کلیدی در این سخنرانی، هیچ جایی مطلقا هیچ شبه اثری نه از شناخت و نه از برخورد کمونیستی به این مسئله دیده نمی شود. دبیر اول این کومه له همان اندازه کردانه سراغ شناخت و برخورد به مسئله ملی رفت که بقیه کومه له ها و دمکرات ها میروند. تفاوت اساسا در استفاده این یکی از یک زرورق چپ برای بسته بندی کردن بیانات و اهداف و سیاست های شان به تناسب نیاز سیاسی روز است.