جمهوری اسلامی در آخرین سنگر

 

 

امان کفا

 

پس از چند ماه رفت و آمد و مذاکرات متعدد، خط و نشان کشی های میان سران اتحادیه اروپا و آمریکا، بالاخره ترامپ خروج آمریکا از قرارداد برجام، و همچنین یکسری تحریم ها را بگونه ای یکجانبه اعلام کرد. نخ نما شدن برجام، آنهم برای کل هیئت حاکمه در ایران که تمامی پاسخ های خود را به وضعیت وخیم اقتصادی و سیاسی جامعه  به پیشبرد آن گره زده بود، و حتی آنرا تنها راه "نجات" و "گشایش" ارائه کرده بود، مسلما با بحران روبرو ساخت.

 برجام، آن فتیش ساخته و پرداخته شده ای که قرار بود کل بحران سیاسی و اقتصادی ایران را حل کند، قراردادی که حول آن بورژوازی ایران و نمایندگان آن در جناح های جمهوری اسلامی را متحد ساخته بود، با خروج آمریکا از آن، اینبار خود به معضل و شتاب دهنده بحران در حکومت اسلامی تبدیل شد.

 یکباره در میان خود هیئت حاکمه، بخیه های بیمار اقتصاد بورژوایی ایران، به صورتی زودرس، از هم پاره شد و خرده گیری های جناحی تندرو و اصلاح طلب و دلواپس و فراکسیونهای شان در مجلس و غیره از سر گرفته شد. میزان بی اعتمادی و سعی بر "مقصر سازی" از جناح رقیب آنچنان شعله ور شده است که فرشته ثبات و اعتماد جمهوری اسلامی، نماینده "اعتدال" و مورد اعتماد نظام، خود به کانون "انتقاد" در میان یاران امروزی و دیروزی خود بدل شد. کار بجایی رسید که روحانی مجبور شد علنا اعلام کند قرار نیست "دولت استعفا کند" و از همه جناح های حکومت خواست که متحدانه عمل کنند تا "نظام" بتواند از این شرایط بحرانی نجات یابد! فراخوانی که با لبیک اصولگرایان روبرو شد و صفبندی جدیدی،هرجند موقت، را در جمهوری اسلامی بوجود آورد. یاران دیروز روحانی، جریانی که برای به قدرت رسیدن او از هیچ تلاشی کوتاهی نکردند، جریانی که هیاهوی "گشایش اقتصادی به رهبری معتدلیون-اصلاح طلبان" را در بوق و کرنا میکردند، امروز بن بست جمهوری اسلامی را دستمایه تسویه حسابها و دلخوریهای خود از دولت منتخب خود و مهمتر دستمایه کسب اعتبار مجدد، بعنوان اپوزیسیون، میکنند. دوستان دیروز امروز طرح استیضاح روحانی و انتخابات زوردرس مجلس را روی میز دارند و رقبای دیروز هشدار میدهند هر تغییری در بالا اوضاع را متشنج تر و ثبات رژیم را به خطر خواهد انداخت.

 با شکننده تر شدن موقعیت جمهوری اسلامی، بدون شک لازم است که کارگر آگاه و کمونیست در این دوره متلاطم موجود، بدقت اوضاع را بررسی کند و باری دیگر جای پای طبقه  کارگر در جدال های موجود و آتی را محکم تر پایه سازی کند. این وظیفه کمونیست ها و مشخصا حزب ما است که در آنچه که مارش آغاز پایان جمهوری اسلامی نامیده شده است، روشن سازد که چگونه طبقه کارگر می تواند در دل این اوضاع، بهترین شرایط را برای پیشبرد مبارزه طبقاتی خود مهیا کند تا بتواند بی دردسر تر، خود را برای انقلاب سوسیالیستی اش آماده کند؟ تعیین چهارچوب معیارهای پیشروی طبقه ما، فرصت ها و مخاطرات، و در یک کلام، بهترین راه ها و شیوه ها و تاکتیک های ما در مقابل آلترناتیوهای رنگارنگ طبقات دیگر، خود نیازمند تشخیص و تحلیل از شرایط مشخص امروز است که در اینجا در ابتدا بایستی به آن پرداخت.

 قبل از هرچیز باید خاطر نشان کرد که بحران فعلی حاکمیت در ایران ، نه ناگهانی و نه رعد و برق در آسمان بی ابر بود. برخلاف ادعاهای جمهوری اسلامی، که گویا مصبب و بانی وضعیت فعلی ترامپ و دشمنی کور و دیوانه وار او با جمهوری اسلامی است و ریشه بحران اقتصادی و گرانی و تورم و بیکاری و فقر و حتی کمبود آب و تخریب محیط زیست خروج امریکا از برجام است. این شامورته بازی محور تبلیغات جمهوری اسلامی، در همراهی بخشی از کمپ جهانی و مشخصا اتحادیه اروپا، است که هرروزه پمپاژ می شود و بخشی از نیروهای ریز و درشت اپوزیسیون بورژوایی هم مرتب آنرا اشاعه  می دهند.

 در دنیای واقعی اما خروج امریکا از برجام، گرچه بر شدت و زمان این بحران تاثیر گذاشته، اما به هیچ وجه دلیل و ریشه در دیوانگی و یا خصومت ویژه ای از جانب ترامپ با جمهوری اسلامی نبوده و نیست. کل پروسه قراردادهای برجام، برخلاف تبلیغات امریکا و جمهوری اسلامی که هریک آنرا پیروزی خود قلمداد کردند، منتج از توافقات معینی در شرایط ویژه و در ابعاد وسیعتری در میان کمپ ها و قطب های سرمایه جهانی در دو دهه اخیر بود. برجام تنها یکی از نتایج و تبعات این توافق وسیعتر میان قطب های امپریالیستی بود. همانطور که جنگ خلیج و حمله نظامی امریکا و متحدینش به عراق نیز ناشی از مسلح بودن رژیم بعث به سلاح های کشتار جمعی نبود، برجام هم تنها بازتاب این توافق در رابطه با بحران دامنگیر دول غربی در این منطقه بود که از کانال قرارداد با ایران، بوقوع پیوست. توافقاتی که طی آن راهی مشخص در مقابل جنگ و بروز بحران های جدید در کل این منطقه را فراهم کرده بود.

 شکی نیست که جمهوری اسلامی هم تمام تلاش خود را برای امتیاز گیری هرچه بیشتر از غرب و برای حل معضلات اقتصادی و سیاسی خود بکار برد، اما محور اصلی توافقات عمومی تر و بین المللی، این بود که از بی ثباتی رو به افزایش و جنگهای خونین در این منطقه بکاهد. بی ثباتی و جنگهایی که دامنه آن دیگر به غرب و بویژه به اروپا کشیده شده بود. گسترش ترورهای باندهای تروریست اسلامی به اروپا، نا امن کردن اروپا برای شهروندان آن، موج وسیع آوراگان جنگی و .... همه و همه دلایل اصلی تلاش اروپا برای "باز گرداندن ثبات" به خاورمیانه بود. از اینرو محدود کردن جمهوری اسلامی، و عقب راندن آن، بعنوان یکی از عوامل بی ثباتی بیشتر در منطقه، بخش اصلی این قرارداد بود که خود را بعنوان مقابله با "خطر ایران اتمی" نشان میداد. باز به همین اعتبار، سلاح های اتمی نه مسئله اصلی در برجام، بلکه تنها بهانه ای برای توافقی وسیعتر بود که به پیش برده شده بود.

 مخالفت رقبای جمهوری اسلامی در خاورمیانه، و مشخصا اسرائیل و یا حتی عربستان سعودی با برجام، باز به همین اعتبار، ناشی از نارضایتی از توافقات قطب های امپریالیستی و مشخصا موضع امریکا بود. نارضایتی از اینکه موضع جنگ و نظامیگری ژاندارم جهانی، آمریکا، علیه ایران، جای خود را به قبول شرایط موجود و به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی با تمامی مختصاتش بود.

 شکی نیست که از همان ابتدا، جناح هایی از سرمایه جهانی، مشخصا در آمریکا، خواهان فشار بیشتر به ایران در منطقه بودند، اما این تغییری در ماهیت و دلیل اصلی توافقات مابین قطب های امپریالیستی برای جلوگیری از جنگ خلیج دیگری، و کاهش بحران منطقه ای و مسدود کردن ترکش این بحران به غرب، نمیدهد.

 در این میان جمهوری اسلامی نیز امکان یافت که رفع تحریمها و موانع تجاری را بعنوان باز شدن راه برای سرمایه گذاریهای کلان در ایران و "گشایش اقتصادی" به جامعه معرفی کند، و یک دوره انتظار برای آینده ای بهتر را در مقابل جامعه قرار دهد. هلهله ای که پشت سر روحانی و دولت اعتدال براه افتاد تا به بهانه "جلب سرمایه های خارجی" و "گشایش اقتصادی"، موج حمله به کارگر و پایین بردن سطح زندگی و معیشت آنان را موجه جلوه دهد.

 اما، امروز شرایط و ملزوماتی که برجام را ممکن کرده بود تغییر کرده است. در آمریکا، ترامپ بعنوان نماینده راست ترین جناح ساختار شکنی بر سرکار آمد که در پاسخ به مشکلات درونی در این کشور، شعار "آمریکا اول" را سرلوحه سیاست های خود کرده است. قابل پیش بینی بود که سیاستی که پیشبرد آن، به راحتی از جانب قطب های دیگر سرمایه جهانی  قبول نمیشود و به فوریت به افزایش نزاع های تجارتی بین امریکا و اروپا و چین دامن خواهد زد. برخورد ترامپ با روسیه نیز جلوه دیگری از این سیاست حاکم در آمریکا است، که باز تعریف شده است. ترامپ حتی از بالای سر کل کشورهای هم پیمان خود در ناتو، مستقیما تصمیم به مذاکره با پوتین را گرفته است. همان سیاستی که امریکا در رابطه با چین، بدون دخالت دادن اروپا، در پیش گرفت و به مذاکره و معاهده با کره شمالی رساند.

 به بیانی دیگر، پیشبرد سیاست "آمریکا اول" است که رابطه امریکا را مشخصا با اروپا تحت شعاع قرار داده است. اعلام خروج آمریکا از برجام، جلوه دیگری از این تقابل و شکسته شدن تفاهمات گذشته از طرف امریکا است، و نه عملکرد و یا عدم تعهد جمهوری اسلامی در رابطه با مسئله اتمی و نه دشمنی ویژه ترامپ با جمهوری اسلامی. اگر برجام نتیجه توافقات بین المللی میان قدرتهای امپریالیستی بود، خروج امریکا از برجام هم ناشی از تشدید کشمکشها میان همان قدرتها است.

اینکه بالاخره، امریکا طی چند ماه و یا حتی سال آینده، با رقبای خود در اروپا به توافقاتی برسد و به احیا برجام یا توافقات دیگری مبنی بر کم کردن فشار بر جمهوری اسلامی منجر شود امری است که به فاکتورها و عوامل متعدد دیگری در همان سطح جهانی بستگی دارد.

 ترامپ در سخنان خود پس از مذاکره با نخست وزیر ژاپن در کاخ سفید، تحمیل قراردادی جدید به ایران را محتمل دانست و به همین دلیل بود که  درست پس از اعتراضات دی ماه، اعلام کرد که "جمهوری اسلامی ایران امروز، همان رژیم چند ماه پیش نیست".  بهرحال، این پروسه ای است که آغاز شده است و طی چند روز اخیر، رایزنی های اتحادیه اروپا با کاخ سفید و سران جمهوری اسلامی، به جریان افتاده است. بدون شک هنوز نتیجه این پروسه و اینکه به کجا می رسد، و یا تا چه حد امریکا می تواند با دیگر قطب های امپریالیستی بر سر شروط دوازده گانه خود به توافق برسد، معلوم نیست. همانطور که در بالا اشاره شد، این بستگی به عوامل متعدد دیگری، خارج از فاکتور رابطه امریکا و ایران، دارد. آنچه مسلم است، در حال حاضر برجام فعلا معلق شده است و همین مسئله است که جمهوری اسلامی را بار دیگر سردرگم کرده است و دنبال شرکای جدید روانه روزنه هایی نظیر کشورهای حیطه نفوذ چین کرده است.

 جمهوری اسلامی برای حفظ موقعیت خود، می بایستی بار دیگر پای مذاکره با دول پنج به اضافه یک برود و اینبار به رایزنی در مورد گسترش نفوذ خود در منطقه بپردازد. این برگی است که مکرون و مرکل در دیدارهای خود با نمایندگان جمهوری اسلامی، اینبار تحت نام "تهدیدهای موشک های ایران"، رو کرده اند. مشکل سران اروپا البته همچنان بر سر جای خودش باقی است و آنهم اینکه تا چه حد این قطب امپریالیستی می تواند، اینبار به بهانه موشک های ایران، و محدود کردن نفوذش در منطقه، به توافق با آمریکا برسد. برزخی که جمهوری اسلامی برای نجات برجام  در آن دست و پا می زند، امروز بیش از هر دوره دیگری، منوط به محدودتر شدن دامنه سیاست های منطقه ای ایران شده است.

 آنچه در اینجا مهم است این است که خطر لغو کامل برجام، فشاری مضاعف بر جمهوری اسلامی از جانب بخشهای مختلف بورژوازی ایران را بهمراه آورده است. سوسو زدن چراغ امید به برجام، در عین حال، جمهوری اسلامی را به موقعیت ضعیف تری بمثابه نماینده "پیشروی" بورژوازی ایران، رانده است. مسئله ای که به بحران درونی آن، دامن می زند. تشر زدن ها درونی، و یار گیری های جدید، مشخصا در مجلس شورای اسلامی، ناشی از بحران در میان بورژازی ایران است.

 خواست حفظ کردن "اتحاد درونی در مقابل آمریکا" توسط روحانی، جنبه دیگری از همین فشار را بیان می کند. مسلما، این مترادف با پایان یافتن و یا بالفعل شدن سیاست سرنگونی طلبی توسط بورژوازی بزرگ ایران نیست. عدم بالفعل شدن چنین سیاستی در حال حاضر، نه ناشی از دلبستگی بورژوازی بزرگ ایران به جمهوری اسلامی، بلکه ناشی از موقعیت و شرایطی است که بورژوازی در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی محتمل می بیند. بورژوازی ایران خطر عروج چپ و کمونیسم را در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی مشاهده میکند. تلاش های اپوزیسیون بورژوایی برای متحد کردن همه جریانات، احزاب، باندهای ناسیونالیست، از کرد و ترک و عرب و ... تا ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی برای قدرتمند کردن خود در مقابل طبقه کارگر و کمونیسم است.

 در عین حال، امروز، در دوره پس از اعتراضات دی ماه، موقعیت جمهوری اسلامی و رابطه مردم با آن با گذشته قابل مقایسه نیست. مانند دور قبلی تحریم ها، با محدود شدن دسترسی جمهوری اسلامی به ارز و بانک های معتبر در خارج از ایران، ارزش ریال بمراتب نزول کرده و طرح های ضربتی جمهوری اسلامی و بانک مرکزی برای ثابت کردن ارزش ریال، یکی پس از دیگری در عرض چند ماه گذشته شکست خوردند. در صورت عملی شدن مجدد تحریم ها، واضح است که  این روند بمراتب تشدید خواهد شد. گرانی رو به رشد، مستقیما و بالفور از محروم ترین بخش این جامعه قربانی می گیرد و فقر گسترده ای را تا همین جا دامن زده است. تحمیل این درجه از فشار و باز هم کاهش سطح معیشت مردم در سطح وسیع در ایران، همچون دور گذشته تحریم ها در دوره دولت احمدی نژاد، برای جمهوری اسلامی براحتی ممکن نیست. فقر و گرانی و تورمی که دیگر فقط گریبان طبقه کارگر و محرومین را نمیگیرد. تحمیل این درجه از فقر به جامعه ای که پس از دیماه سرنگونی جمهوری اسلامی را در دستور خود گذاشته غیر ممکن است. هراس جمهوری اسلامی از عملی شدن تحریمها علاوه بر ورشکستگی اقتصادی، خطر به زیر کشیده شدن است. خطری که جناح های اصلی به هم هشدار میدهند و برای مقابله با آن شعار " باید متحد شویم" را سر میدهند.

 با برجام یا بدون برجام، با دوستی با ترامپ و بدون آن، جمهوری اسلامی به آخر خط رسیده  است. اینرا خودشان هم اعلام میکنند. سیر فروپاشی و سرنگونی جمهوری اسلامی شروع شده است. در این سیر همه نیروهای سیاسی راست و چپ خود را آماده سرنگونی به روش خود دارند. هیچ مسیری و هیچ نوعی از سرنگونی مسجل نیست. جدال نیروهای سیاسی، جدال آلترناتیوهای راست ارتجاعی و ما کمونیستها در سیر سرنگونی شروع شده است. این وظیفه ما حکمتیست ها است که در این دوره جامعه را به افقی روشن، رادیکال و انقلابی، افق سرنگونی به قدرت مردم سازمان یافته، مسلح و امکان پیشروی حزب و انقلاب کارگری را فراهم کنیم.

 

٣ ژوئیه ٢٠١٨