نیروی عظیم دفاع از انقلاب کارگری

 

 

 

 

امان کفا

 

اعتراضات دی ماه اخیر، دامنه و سرعت گسترش آن، یکی از مهمترین و خیره کننده ترین وقایع بود که اخبار دنیا را به خود اختصاص داد. همه اذعان داشتند که تظاهرات های پی در پی و سراسری ایران، هرچند خودبخودی اما بیانگر درجه نفرت  مردم این کشور از جمهوری اسلامی بود. نفرتی که نه از این و یا آن جناح جمهوری اسلامی، بلکه کلیت این حکومت را نشانه گرفته بود. خودبخودی بودن این اعتراضات در عین حال بدین معنی است که نیروهای گوناگون، شانس و امکان اینرا دارند که افق و مهر خود را به آن بزنند.

 اگر به راست ترین و بیمایه ترین بخش میدیای رسمی و اخبار و گزارشات آنان نگاه کنید، بنظر می رسد که در این اعتراضات و خیزش همه نیروها و جریانات و گرایشات سیاسی حضور داشتند، غیر از چپ و کمونیسم. ادعا می شود که مردم خشمگین و عاصی اما بی سازمان و بی افق به خیابان ها ریختند و ظاهرا هرج و مرج و بی آلترناتیوی، تنها خصلت این اعتراضات بود. اما این تصویر واقعی نیست. واقعی نیست چون به بنیادها و نیازها و خواسته هایی که اعتراضات دی ماه، تنها نوک کوه یخی از آن را بنمایش گذاشت، نمیپردازد. اما بورژوازی و نیروهای "فهمیده" آن بخوبی به عمق انفجار اجتماعی که در ایران رخ داده است، واقف اند. 

 "چپ" هایشان ادعا میکنند که کارگر و طبقه کارگر بطور کلی در این اعتراضات غایب بود، چرا که اعتصابات کارگری و سراسری شکل نگرفت. میگویند شرکت کنندگان در این اعتراضات، اساسا جوانان بیکار و بی افق بودند و بس. البته گاها به حضور زنان و دانشجویانی که بیکاری را در آینده خود می بینند در این اعتراضات اشاره می کنند. خلاصه همه و همه بودند، غیر از کارگر! گویی جوانان این طبقه بخشی از دانشجویان معترض و رادیکالترین آنها نیستند، گویی کارگران بیکار به جرم اینکه شاغل نیستند بخشی از این طبقه و بیکاران نیروی ذخیره کار و بخشی از طبقه کارگر نیستند. زنان کارگری که در این اعتراضات شرکت داشتند نه بعنوان بخشی از طبقه کارگر که صرفا بعنوان زنان به شمار میروند. اعلام اینکه این اعتراض فقرا، بیخانمانها، بیکاران، جوانان بی افق و .... بود بخشی از تلاش برای حذف وزن اجتماعی طبقه کارگر و رادیکالیسم بنیادی آن در این خیزشها است. ظاهرا بهانه هم "قوی" است "اعتصابات کارگری و سراسری شکل نگرفت"!!!

 اینکه طبقه کارگر در چه شرایطی و در چه توازن قوایی وارد این سطح از مبارزه میشود، اینکه اعتصاب کارگری ابراز وجود طبقه کارگر بعنوان یک طبقه چه در پیشبرد مبارزه روزمره این طبقه و چه در تقویت، پیشبرد و به پیروزی رساندن مبارزات مردم محروم برای آزاد و رفاه نقش تعیین کننده ای دارد، موضوع بحث ما نیست. اما کم اهمیت کردن و محدود کردن پتانسیل قوی اعتراضات اخیر کلیه بنیادهای سیستم حاکم به جرم اینکه اعتصابات کارگری شکل نگرفتند فقط میتواند شمورته بازی  این مدعیان چپ را نشان دهد.  

 برای ما کمونیست ها که اعتراضات دیماه را از همین زاویه طبقاتی می نگریم، این اعتراضات، جلوه ای از اعتراضات طبقه ما و جنبش ما علیه سیستم حاکم و نظام سیاسی آن بود. بی جهت نبود که بورژوازی غیر "میدیای جنجالی" نیز به اهمیت، پتانسیل و "مخاطرات" آن اشاره میکردند و اذعان داشتند که آنچه در دی ماه رخ داد، نه واقعه ای گذرا بلکه نشان از اعتراضی با خصلتی طبقاتی و بنیاد های پایه ای و واقعی در جامعه در ایران بود.

 این واقعیت نه فقط جمهوری اسلامی، بلکه کل دولتها و نیروهای گوناگون چپ و راست را در ابعاد وسیعی و اجتماعی با موقعیت دیگری روبرو ساخت. در اینجا، تاکید در این نوشته، بر این نکته است که این موقعیت و شرایط جدید، محدود به داخل مرزهای ایران نبوده و بالطبع خارج از کشور را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است. اما قبل از نگاه به تاثیر این تغییر و بر همین مبنا رسیدن به مسائلی که روی میز کمونیست ها در خارج از کشور قرار گرفته است، لازم است نگاهی هرچند اجمالی به نیروهای درگیر در فضای سیاسی ایران در طی همین یکی دو ماه اخیر داشته باشیم.

 مقدم بر هر چیز شاید لازم باشد تاکید کنم که وقایع دی ماه، یکبار دیگر پوچی ادعاهای حکومتی و طرفداران جناح "خوش خیم" رژیم را نشان داد. بر خلاف نیروهایی که تنها ابزار مقابله شان با نیروی چپ و کمونیست در خارج کشور این بود که "شما از ایران دور هستید"، "مردم ایران اصلاحات میخواهند و شما مردم را درک نمیکنید"، نیروهایی که کم خواهی خود را "واقعی و داخلی" جلوه میدادند و هر رادیکالیسمی را "غیر واقعی و خارج کشوری" میخواندند، ادعا میکردند که داخل و خارج از ایران دو مقوله بی ربط و مستقل از هم اند، که "مردم در ایران درگیر و دیگری در خارج و بیرون گود است"، خیزش دی ماه نشان داد نبض مبارزه مردم در ایران با اعتراض و مبارزه در خارج کشور با هم میزند. همانطور که نبض حکومتی ها و طرفدارانشان در داخل و خارج با هم میزند. به همین دلیل به محض رسیدن اخبار اولین اعتراضات، به همان سرعت داخل کشور، در کشورهای متعددی بالاخص در اروپا، تحرکات متعدد و گوناگون براه افتاد. جو و فضا به سرعت تغییر کرد بطوریکه کنسولگری ها و سفارتخانه های جمهوری اسلامی، مرکز و محل تجمعات اعتراضی شدند و مقامات جمهوری اسلامی به سرعت دست به فرار گذاشتند و به سوراخ های خود خزیدند. میدیای رسمی برای سوال و مصاحبه، مجبور شد که سراغ مقامات و سخنگویان اصلی حکومت در داخل ایران رجوع کند، و سفیر و نمایندگانشان در خارج از ایران، حاضر به پاسخگویی نبود. موقعیت بقیه نیروهای بورژوایی و راست نیز، تعریفی نداشت. 

 

"اپوزیسیون" و "منتقدین" درون حکومتی

 اگر در ایران، از خاتمی و عبدی گرفته تا دیگر نیروهای اصلاح طلب، نیروهای "منتقد" و "اپوزیسیون" درون حکومتی، همراه با جناح دیگر، دست در دست هم، برای مردم معترض خط و نشان می کشیدند، در خارج از کشور، چنین امکانی برای همپالگی هایشان ممکن نبود. شاخه خارج کشور این اپوزیسیون درون حکومتی، که در گذشته با عناوین "متخصص" و شخصیت های "دمکراسی طلب" همه جا حضور داشتند، تا برای روحانی، اعتدال و اصلاح طلبی، هورا بکشند و "اثبات" کنند که دوره سرنگونی طلبی و "شور جوانی" گذشته است و حتی حرف از انقلاب و سرنگونی، نشانگر بی ربطی به ایران و دنیای امروز است، همگی یکباره ناپدید شدند! این سخنوران رنگارنگ بورژوازی که تا دیروز در رقابت با هم برای حضور در شوهای میدیایی و ارائه "دیدگاههای انتقادی" خود به جناح رقیب، برای یکدیگر پشت پا می گرفتند، همگی از صحنه محو شدند، تا شاید برادر بزرگترشان در حاکمیت راه و چاره ای بیابند. در عرض چند روز، آنان که تا چندی پیش، به مردم و نیروهای معترض خرده می گرفتند که چرا به روحانی و دولتش وقت نمیدهند، مضحکه انتخاباتی جمهوری اسلامی را نشان دمکراسی و پیشرفت معرفی میکردند، علیه "تندروی" و خشونت طلبی" نیروهای چپ و کمونیست قلمفرسایی میکردند، همگی یکباره غیب شان زد. "شخصیتهایی" که نامه نگاری با روحانی و خامنه ای و سایر مقامات مرتجع حاکمیت نقاط درخشانی در زندگی سیاسی شان بود و آنرا نشان از وجود دمکراسی در ایران به رخ میکشیدند، به سوراخ های خود خزیدند. 

 تمامی رشته ادعاها و سودای راه انداختن انواع و اقسام مراکز "انتقادی" در خارج کشور که قرار بود فضای خارج را برای حضور سیاسی جمهوری اسلامی و مقاماتش مناسب کند، یکباره پنبه شد. پروژه های تقابل با اپوزیسیون چپ و سرنگونی طلب و جایگزین کردن و مد کردن "منتقدین دمکرات و مدنی"، همه و همه دود شد و هوا رفت. اعتراضات دی ماه، تاثیرات جدی و بالفور خود را، تثبیت کرد.

 

اپوزیسیون قومی و مذهبی در خارج از کشور

 خصلت آشکارا طبقاتی اعتراضات دی ماه، شعارها و خواسته های مشترک مردم در گوشه و کنار ایران علیه خفقان و برای آزادی و رفاه و سعادت، از طرف دیگر، نشانگر بی ربطی نیروها و جریانات قومی و مذهبی به این مبارزه علیه جمهوری اسلامی بود. جریاناتی که مرتبا در اروپا و امریکا دور هم جمع می شدند، انواع جلسات و جبهه های قوامی و مذهبی را برپا می کردند، در این دوره بمراتب بی تاثیرتر و ناامید شدند. این جریانات که کل افق خود را بر اساس جنگ و سناریو سیاهی شدن ایران بنا کرده بودند، در این دوره با خواسته سراسری و عمومی مردم "ما همه با هم هستیم" به کلی آچمز شدند. اعتراضات اخیر در همه جا، یکبار دیگر نشان دادن که این جریانات تنها و تنها با تقویت تعصبات قومی و فاشیستی، می توانند برای خود وجهه ای بخرند. حتی مجاهد، که ظاهرا بزرگترین و پر امکان ترین این نیروهای سناریو سیاهی است، کاملا منزوی و تنها، و بی ربط به جمعیت معترض در خارج از کشور بود. بی ربطی مجاهد به اعتراضات دی ماه آنقدر گویا و روشن بود که حتی میدیای دست راستی نیز نتوانست که این نیرو را به جلو صحنه بیاورد، و تنها به اشاره به آنها بسنده کرد.

 

اپوزیسیون سلطنت طلب، جمهوری خواه

 علیرغم تلاش میدیای رسمی در القا این تصویر که مردم معترض خواهان بازگشت نظام سلطنتی اند، چه این میدیا ، چه عرف و چه نیروهای راست پرو غرب و سلطنت طلب اولا به خطر این جنبش برای خود و ثانیا به شانس ناچیز خود در هایجک کردن این اعتراضات واقفند. 

 ادامه اعتراضات دی ماه پوچی این تصویر، و افق دیگری را نمایان ساخت. تصویری که رضا پهلوی، بعد از چند روز سکوت، سعی کرد از این اعتراضات بدهد، خود نیز بیان همین واقعیت بود. حضور جمهوری اسلامی در منطقه گوی سبقت را از این جناح بورژوازی عظمت طلب ایرانی ربوده است. نیروی این جناح، عموما با رجوع به نوستالژی دوره پهلوی، تداعی می شود و تصویر و افق اوضاع "بهشت برین" دوران رونق حکومت شاه، برای جامعه ای که بخش عظیمی از آن حتی در زمان شاه حتی بدنیا هم نیامده بود، قابل اتکا نیست. علاوه بر این، بر خلاف فضای تبلیغاتی شان، اتکا تمام و کمال این نیرو به آمریکا (آنهم در شرایطی که سیاست های کوتاه مدت و میان مدت آمریکا دستخوش تغییر و تحول بوده است) اگر دوره ای حاکی از قدرت و شانس این نیرو برای رسیدن به قدرت و مایه اعتباری در میان مردم میشد امروز بعد از تجربه افغانستان، عراق، لیبی و سوریه رابطه با غرب و امریکا نه فقط نقطه قدرت و اعتباری نیست که برعکس به حق باعث بی اعتمادی و بی اعتباری این جریانات و در عمل به معنای ضعیف و بی هویتی سیاسی شان شده است.

  هرچند این واقعیت این نیروها و در راس آن رضا پهلوی را از گسترش لابیسم با راست ترین محافل در هیئت حاکمه امریکا منصرف نکرد و شاهد احیای فعالیتهای لابیستی و حضور مجددشان در دالانهای پارلمانهای دول غرب به امید جلب حمایت سیاسی، مالی و . . هستیم.

 

بستر اصلی، دول غربی

 برخورد دول غربی، در این مورد نیز، ادامه سیاستی بود که تا قبل از این اعتراضات هم داشتند. سیاست ابراز شده توسط ترامپ در همان ابتدا، ۹ دی ماه، با توییتی بود که در آن از "اعتراضات مسالمت آمیز علیه فساد و هدر دادن ثروت کشور برای تعمین مالی تروریسم در خارج کشور" گفته بود و اینکه "دولت ایران بایستی که به حقوق مردمش، منجمله حق بیان خود،احترام بگذارد".  سیاستی که اسرائیل و نیروهای دست راستی در آمریکا، هم دنبال کردند. (البته طرفداران ترامپ نیز در کشمکشهای درون جامعه امریکا سوء استفاده کردند و برای نمونه خبرگزاری اولترا راست فاکس اعلام کرد که با وجود حضور زنان در اعتراضات اخیر سوال می کند که چرا نیروهای فمینیستی که به ترامپ معترض بودند، حالا سکوت کرده، و از این اعتراضات پشتیبانی نمی کنند؟) در کمپ دمکرات ها هم جان کری ابراز داشت که اعتراض مسالمت آمیز و بیان امیال و خواسته ها حق جهان شمول مردم است و دولت ها باید به آن احترام بگذارند.

 دول اروپایی و اتحادیه اروپا تقریبا هم صدا، به این اکتفا کردند که اعتراضات مسالمت آمیز مردم نباید با خشونت پاسخ گیرد. تا همینجا، کل دول و میدیا، بر این اصرار داشتند که گویی همه و همه جناح های رسمی و غیر رسمی چپ و راست دولت های گوناگون، از "اعتراضات مسالمت آمیز" دفاع می کنند.

 اما در پس از این خط رسمی و ظاهرا مشترک دول غربی اختلافات بوضوح مشاهده شد. اختلاف اروپا با ترامپ و اسرائیل اما نه بر سر این موضع، بلکه بسنده کردن یا فراتر رفتن از این موضع بود. برخلاف کمپ ترامپ و اسرائیل که خواهان ادامه فشار بیشتر و استفاده از این شرایط برای امتیاز گیری از جمهوری اسلامی در خاورمیانه و تحریم های دیگری بودند، اروپا مخالف هرگونه فشار دیگری به جمهوری اسلامی بود و تاکید داشت که اوضاع ایران نباید بحرانی تر از این شود و هرگونه بی ثباتی جمهوری اسلامی را، بحرانی فزاینده در خاورمیانه و بی ثباتی کل منطقه در دراز مدت، قلمداد کرد. به همین دلیل اتحادیه اروپا، انگلیس و آلمان و فرانسه، خواهان دیدار فوری با جمهوری اسلامی شدند و با ظریف، جلسه حضوری گذاشتند.

 این سیاست "وقت دادن به جمهوری اسلامی" و تقابل با سیاستهای ترامپ است که مورد قبول کل اروپا، از ماکرون تا جرمی کوربین می باشد. رویکرد سازمانهای چپ رسمی در اروپا نیز، به میزان زیادی تابعی از همین سیاست است. البته این بار با چاشنی "ضد ترامپی" و "ضدامریکایی" آن! بخشی دیگر از چپ اروپا، به نقش جمهوری اسلامی در جنگ علیه داعش رجوع می کند و خود را بدهکار جمهوری اسلامی و شرکتش در جنگ علیه داعش میداند. بی جهت نیست که این چپ، بندرت به اعتراضات علیه جمهوری اسلامی در خارج از کشور در ایندوره بها میدهد و علیرغم سمپاتی شدید مردم در غرب به مبارزات دوره اخیر در ایران ما شاهد دفاع فعال این چپ از خیزش مردم علیه جمهوری اسلامی نیستیم.

 

نیروهای چپ و کمونیست

 این نیرویی بود که نه فقط در صف مقدم اعتراضات، بلکه مستمر حضور داشت. انتظار عجیبی نبود که به میدان آمدن جنبش اعتراضی، جنبش که نیروهای میلیتانت این طبقه را در گوشه و کنار ایران به ابراز اعتراض رک و پوست کنده علیه کل جمهوری اسلامی کشانده بود، پایگاه قوی تری و توازن قوای مناسب تری را برای پیشروی چپ و کمونیسم نه فقط در ایران که در خارج کشور هم فراهم میسازد.

برای ما کمونیست ها، اما، وقایع دی ماه، یکبار دیگر مسائل پایه ای تری را، که نیازمند پاسخ های امروز و برای این دوره است، مطرح کرده است. مسئله نمایندگی کردن این اعتراضات، ممانعت از القا تصاویر راست و وارونه از اعتراضات و مطالبات مردم در ایران، جلب همبستگی و حمایت طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در غرب از خیزش مردم علیه جمهوری اسلامی، ایجاد صفی گسترده و وسیع از بشریت متمدن علیه توطئه های ارتجاع جهانی علیه انقلاب کارگری در ایران بخشی از مسائلی است که باید با توجه به اوضاع امروز، صفبندی های جدید و احتمالات این دوره پاسخ های جدید خود را به آن داد.

 مقابله با سازمانهای موجود و رسمی چپ در این کشورها وجه مهمی از کار کمونیستی ما است. چپی که سالهاست در دامن سوسیال دمکراسی لم داده و خود در بستر سیاسی آن زندگی و فعالیت می کند. یکی از دغدغه های اصلی این چپ، تصویر وارونه "ضد امپریالیستی" و شاید امروز بیش از گذشته "ضد ترامپ" بودن است. بعبارتی چپی که سیاست را نه از آنچه در جریان است، بلکه  سنتا از سر مخالفت با محافظه کاران و امروز "ترامپ" نتیجه گیری می کند. سیاست دولت های اروپایی و امریکا، به این اعتبار برایشان تعیین کننده است.

 تلاش برای رقابت با نیروهای راست با اتکا به روشهای آنان بیهوده است. اتکا این جریانات در حمایت دول غربی، پول و امکانات میدیایی آنها، بعنوان بخشی از دستگاه افکار سازی و شستشوی مغزی و جعل واقعیات، برنامه ریزی شده و سازمانیافته نیروهای راست و بورژوایی را بعنوان تنها آلترناتیو ممکن مطرح میکند، است. بورژوازی متحدین طبقاتی خود را در غرب پیدا کرده و میکند و از امروز خود را برای مقابله فردا با انقلاب کارگری آماده میکند.

 نیروی ما کمونیست ها هم تنها زمانی می تواند با قدرت ظاهر شود که متکی به همان طبقه ای باشد که در ایران خواهان براندازی کل نظام اسلامی سرمایه است. طبقه کارگر در خارج از ایران، بشریت آزادیخواهی که هیچ نفعی در ادامه حیات حکومت جمهوری اسلامی ندارد، نیروی عظیم ما کمونیست ها برای جلب حمایت از اعتراضات مردم در ایران، نیروی مقابله با توطئه های ارتجاع محلی و جهانی علیه این مبارزه است. تمرکز بر طبقه کارگر و مردم آزادیخواه، تلاش در دادن تصویری واقعی از مبارزات طبقه کارگر و مردم محروم در ایران، منعکس کردن خواستهای رادیکال و انسانی و آزادیخواهانه مردم در ایران و نیاز به همبستگی و حمایت فعال نه فقط از مبارزات روزمره که از خیزش علیه خفقان و فقر، خیزش برای آزادی و رفاه، تلاش در سازمان دادن فشاری اجتماعی و گسترده به دول غربی و ایجاد صفی محکم در مقابل توطئه های آنان مهمترین فعالیت ایندوره ما کمونیستها باید باشد. باید این نیروی عظیم را از امروز برای دفاع از انقلاب کارگری متحد و آماده کرد.

 بگذار راست بیمایه و بی افق مشغول لابیسم و پرسه زدن در دالانهای پارلمانها باشد ما طبقه کارگر و مردم آزادیخواه جهان را علیه همه شان بسیج میکنیم.

 

۶ فوریه ۲۰۱۸