جنگ ما با دستگيري

در حاشيه دستگيري هاي ”پسا هفت تپه“


 

ثريا شهابي


اگر جمهوري اسلامي،  تاريخا و ماهيتا چهار دهه با زندان و شکنجه و دستگيري و اعدام و موشک باران کردستان، امروز به فردا کرده است؛ اگر در تمام طول حيات اش، زنده نگاه داشتن هيولاي ارعاب و ترس از زندان و شکنجه و سازماندهي “قيامت” ها و توسعه “لعنت آباد” ها، “خاوران ها” ،  و جنگ با “کفار” و “دشمن خارجي”  و ميليتاريسم،  همه هستي ايدولوژيک جمهوري اسلامي را، مي ساخت؛ اگر برپايي شوهاي “توابيت” و گرفتن “شهادت عليه وجدان خود” به زور شکنجه جسمي و روحي، سرکوب و نسل کشي هاي پي در پي از جوانان و نوجوانان پرشور و خوشبين و اميدوار به آينده، ترورها در خارج از کشور و قتل هاي زنجيره اي در داخل، امکان ادامه حياتش را فراهم ميکرد؛ اگر همه اين ها در گذشته نه چندان دور،  اصلي ترين سوخت روشن نگاه داشتن کورسوي “اميد” به بقا در دل هر دو جناح جمهوري اسلامي ايران بود؛ امروز و امسال، ورق تماما برگشته است. يک سال است که توازن قوا کاملا وارونه و  برعکس شده است. از ديماه سال گذشته و شورش و طغيان محروم ترين بخش هاي جامعه در بيش از يکصد شهر و روستا، و اعلام رسمي و با صداي رسا ميليونها نفر از محروم ترين شهروندان ايران که “اصلاح طلب اصولگرا، ديگه تمومه ماجرا”، از آن زمان، توازن قوا تماما وارونه شد! توازن قوا عوض شد، اما هنوز “سيال” بود! هنوز بازي با کارت ميليتاريسم در منطقه، هنوز بازي با ورق “ديپلماسي خارجي”، ميتوانست کورسوي اميد نظام را روش نگاه دارد.

اعتصابات کارگري در هفت تپه و فولاد اهواز اما، واسطه ها و بهانه ها را تماما کنار زد و دشمنان مردم را لخت و عريان و بدون حفاظ در مقابل مردم قرار داد.

 طغيان ديماه، که با اعتصابات آگاهانه، سازمان يافته، طولاني مدت و  در جريان هزاران کارگر صنعتي نيشکر هفته تپه و  بدنبال آن فولاد اهواز، جدال پايين با بالا را  کيفيتا به سطح ديگري و  به بالاترين سطح خود در تاريخ معاصر ايران رساند، رابطه بالا و پايين را بطور قطع، تغيير و توازن قوا را به طور قطع،  به نفع پايين تغيير داد. 

اعتراض و مقاومت طبقه کارگر ايران، بخش صنعتي و آگاه آن، در مقابل فقر و تباهي، که يک ماه است جامعه هشتاد ميليوني ايران را، سراسر به حمايت کشانده است و چشم انتظار پيشروي و پيروزي نگاه داشته است، مهر اين پيشروي و اين تغيير توازن قوا را بر پيشاني جامعه، و بر نقشه ايران حک کرده است! اين مهر ديگر به سادگي قابل پاک کردن نيست!

  امروز، برخلاف چهار دهه حاکميت سياه و جهنمي جمهوري اسلامي، اين حاکمين هستند که از محکومين بپاخواسته، وحشت دارند و ميترسند! اين آنها، از صاحب کارخانه تا بسيج و سپاه و بيت امام و دفتر رييس جمهور و شهردار و استاندار و هر نوکر لاغر يا فربه جيره و مواجب بگير حکومت است، که از قدرت پايين مي ترسد. ترس را به روشني ميتوان در چشمانشان ديد! ديدن اين واقعيت شورانگيز از يک طرف، و مشاهده توان اين دشمن تا کمر خميده، که هنوز ميتواند و جرات دستگيري هاي پراکنده در تظاهرات ها، اعتصاب ها، منازل، دانشگاه و مدرسه و محل کار و خيابان و .. را دارد، از طرف ديگر، بايد آژير ديگري را براي محرومين به صدا درآورده باشد! که اين تناقض را چگونه ميتوان توضيح داد! ريشه آن چي است و چگونه ميتوان آن را حل کرد! چگونه ميتوان، در دنياي واقعي و نه در تحليل و تبيين، آن را حل کرد! يک لحظه تامل، هر کسي را قاعدتا به اين حکم روشن مي رساند که: ريشه اين تناقض نه در واقعيت که در باور ما به قدرت مان، باورمان به جايگاه مان، به توازن برهم خورده به نفع مان، و به رابطه مان با حاکميت دارد. باوري که هر روز زير بمباران افکار طبقات دارا، مورد هجوم قرار ميگيرد. دستگاه تحميق طبقات دارا، از شمال تا جنوب و در سراسر جهان از بام تا شام در بوق و کرنا مي دمد که اعتقاد و اعتماد پايين به قدرت خود، خشونت است! اعمال اراده ما در مقابل دستگاه پليسي و امنيتي دستگاه به ذلت کشيده شده حاکم، را خشونت مي نامند تا خشونت سيستماتيک اقتصادي، سياسي، فرهنگي و پليسي و اخلاقي خودشان را پنهان کنند! تا فقر و گرسنگي و بي دوايي و بي مسکني و بي آبي تحميل شده به دهها ميليون خانواده کارگري و مردم محروم را قاعده، و اعمال اراده ما را استثنا بنمايانند. اگر قاعده قدرت بالا بر پايين را تحرکات جاري برهم زده است، که زده است، از اين پس قاعده مقابله با پليس و دستگيري را هم بايد برهم زد. نوبت پايين است که امنيت خودش را به قدرت خودش تامين کند و جنگ عليه دستگيري، عليه زندان و حبس و احضار و بازجويي و اختناق را به قدرت خود، اعمال کند. اگر فلان عنصر الدنگ امنيتي مي تواند، در حالي که روساي شان در بيت رهبري و دفتر پرزيدنت روحاني، رعشه ترس بر پيکرشان نشسته است، کسي را در تظاهرات يا در منزل احضار و بعد دستگير کند، تنها و تنها به خاطر باز بودن گارد محرومين در مقابل دستگيري و حبس و زندان و سرکوب است! آنهم در شرايطي که موقيت قدرتمند محرومين، باز بودن چنين گاردي را به هيچ وجه منطقي جلوه نمي دهد. تناقض، قدرت اجتماعي عظيم امروز که جامعه را حول پيشروترين بخش طبقه کارگر بسيح کرده است از يک طرف، و شکار شدن و  دستگيري از طرف ديگر، نه محصول قدرت آنها در  دنياي مادي و واقعي روي زمين! که بازتاب تحميق و عوام فريبي و سرکوب تاريخي محروميني است که شوک تغيير موقعيت خود را هنوز از سر نگذرانده است! که گارد محکم و متناسب خود، براي دفاع را نبسته است. 

 
 دفاع از امنيت به قدرت خود!

  امروز آن هيولاي مخوف و آدم کش، که کف بردهان “گرز ميچرخاند” و با گردن کلفتي و عربده کشي آدم مي کشت، “نيم کش را تمام کش” و در مقابل معترض به فقر و اختناق با پرچم  جنگ با “کفار”  مي جنگيد، در مقابل قدرت بپاخاسته محرومين و در راس آن طبقه کارگر صنعتي، کمرخم کرده و به زانو درآمده است. اگر ديروز علني با گلوله و دستبند و تحقير، آدم معترض را دستگير ميکرد، امروز با حقه بازي و پنهاني و در خفا و جبونانه دستگير مي کند و مي کشد! امروز بازجو هاي “کارکشته” و حرفه اي و “آموزش ديده” و جاني، در لباس “کارمندي” که فقط قصد تکميل “پرونده اي” را دارد، “مامور است و معذور”، با “عرض ادب” سراغ فعال سياسي مي رود. هدف، قطع کردن دست فعال سياسي از جامعه، و فلج کردن او است! نه با گردن کلفتي علني که با جبوني و تحميق و عوام فريبي و دسيسه، و بيش از همه با حساب باز کردن بر “عدم باور” پايين به موقعيت و قدرت خودش است. امروز، پليس سياسي و امنيتي، براي مقابله با قدرت پايين، پشت به دستگاه پروپاگاند ضدمردمي، از در فريبکاري و تلاش براي “تحميق” وارد ميشود، تا چشم اژدهای قدرتمند محرومين و طبقه کارگر را که به مصاف او آمده است، نسبت به قدرت محرومين، کور کند! تا او را، با “دستگيري” و “حبس” از  موقعيت ممتاز و قدرتمندش، که جامعه و رجوع به جامعه است، جدا کند و در انزوا و اطاق دربسته زندان، او را در  جنگ و مقابله اي نابرابر يک نفر در مقابل کل سيستم، فلج، و قدرت اش را مهار کند. دستگيري و حبس آنها، حمله جبونانه آنها براي حفظ منافع ضدانساني شان است.  مقابله با دستگيري، اما دفاع مقدس محرومين از خود، از اعتراضات شان، از فعالين، سخنگويان، نمايندگان و رهبران شان است. اين مقابله، محق ترين و انساني ترين و مسالمت آميز ترين سوخت و ساز بين محکومين و حاکمين است، وقتي که محرومين نه تنها ميخواهند که بعلاوه ميتوانند به قدرت شان دست ببرند و اعمال اراده کنند.  

هنگامي که پشت اين و آن فعال مدني، کارگري، شخصيت سياسي و نماينده و سخنگو و نويسنده و معترض و ... جامعه و کارخانه و دانشگاه متحدانه به حمايت برخاسته است، اين اوباش کمر خميده در مقابل قدرت محرومين، نبايد بتواند هيچ کس را در هيچ اعتصاب و تظاهرات و منزل و مدرسه و محل کار و دانشگاهي، احضار، دستگير ، بازجويي و .. کنند!  

نباید جرات کنند مسلح يا غيرمسلح، با لباس نظامي، پليسي يا شخصي، به صف اعتراض محرومين، به اعتصاب کارگري، به اعتراض معلم و دانشجو و هيچ شهروندي، به منازل و محل کار و زندگي مردم  نزديک شوند. جنگ ما با دستگيري ها، نمي تواند چيزي جز جنگ ما براي پاک سازي کامل اعتراضات و اعتصابات و شهر و خيابان و محل کار و مدرسه و محل زندگي، از کمترين شکل ابراز وجود و حضور مامورين امنيتي، پليس، نيروي نظامي و مسلح و غيرمسلح، ارتشي يا لباس شخصي و بسيجي و …باشد. اين طبيعي ترين شکل دفاع از خود و  حفظ امنيت خود است. بخصوص هنگامي که پايين قدرت اعمال آن را دارد. 

 رهبران و سازماندهنگان، بي ترديد با دريايي از ايده و تجربه ميتوانند راه و روش آن را پيدا کنند.

 

۱۰ دسامبر ۲۰۱۸- ۱۹ آذر ۱۳۹۷