عمليات ايذايي جمهوري اسلامي در هفت تپه
 

 

 

مصطفي اسدپور

 
دستگيري سخنگويان اتحاديه هفت تپه شاخص هيچ تحول معيني در کشمکش ميان کارگران و جمهوري اسلامي (در تمام هيبت دولت سرکوبگر و طبقاتي آن)  نيست. همانگونه که صداي آژير بازگشت بکار تعدادي از کارگران (گيريم اعتصاب شکن) مطلقا به معناي پايان، تا چه برسد، به معناي "شکست اعتصاب" نميتوانست باشد.  صد البته با اژيتاتورها در زندان، صف اعتراضي در خيابان ضعيف تر است. ناگفته پيداست تلاش براي سلامتي و آزادي دستگيرشدگان وظيفه همه دوستداران آزادي و حق طلبي است. ناگفته پيداست که آزادي زندانيان يک پيروزي بزرگ است. اما نبايد در دام يک مبارزه تک وجهي فرسايشي افتاد.  اسباب تعجب بسيار است که تعداد هر چه بيشتري بخصوص از حاميان اين اعتراض امروز را براي فصل بندي اعتراضات انتخاب کرده، از بزرگداشت دوره قبل، وازتداوم اين درسها در آينده پيش رو سخن به ميان آورده اند. با همه سايه روشنها، با همه شکوه معاني، با همه نيت خير چشمگير نوشته ها؛ اما اين تلاشها در فضايي از  قهرمانان در بند، مقاومت سنگرهاي پراکنده در پايان حزن آلود نبردي بزرگ؛ ميان گذشته و آينده، دقيقا امروز اين اعتصاب را به حاشيه ميبرد.

هفت تپه توسط نيروي بسيار برتر تصرف شد، اما کارگران  شکست نخوردند.  تاريخ هرگز ارتش و ماموريتي خفت انگيزتر را بخود نديده است.  اعزام  گارد تا دندان مسلح با برقراري نظم و قانون توجيه شد، ادعايي که بخودي خود از جانب دولتي  که پرونده رسمي سرقت اعضا و عموزادگان آنها از دستمزد و صندوق بيمه ميليونها کارگر براي هفت بار به توپ بستن بارگاه آن کفايت داشت؛ حتي براي دردانه هاي  خانه کارگري بيش از حد شلخته و فکاهي بنظر ميرسيد. اما در محدوده اعتصابيون هفت تپه خبر اعزام نيروي ويژه، به مصداق تمام عيار تف سر بالا،  بجاي نمايش قدرت،  سوالات سمج پردردسري را سريش ريش حضرات ميساخت:

 کدام نظم؟ همان نظمي که  جمع الجميع استانداري وانتظامي و امام جمعه با مجاهدت تمام  با بيگاري و کار بردگي مضاعف دستمزد معوقه خون صغير و کبير يک نسل از يک شهر را فقط به جرم تبار کارگري آنها  در شيشه کرده بودند؟

کدام قانون؟ همان قانوني که زندگي و هستي هزاران انسان، سلامتي و نيازها و آرزوهاي نسل اندر نسل آنها را  با يک چرخش  قلم  به طوفان سوداهاي باندازه کافي بلندپروازانه و وحشي هر الدنگ سرمايه پرور ميسپارد، قانوني که براي مهندسي تهيدستي و تباهي بناگزير کارگران حتي ياوه هاي صبر و رونق  را الزامي نميبيند.

پس از دو هفته اين پا و آن پا گردان ويژه در کناره شرکت و صنعت هفت تپه خيمه و خرگاه خود را بر پا داشت. اين يک اشغال نظامي بود، اما همه هارت و پورت و مارش فاتحانه در آن از پيش ممنوع اعلام شده بود. براي اعزام واحدهاي مجري قانون و نظم جمهوري اسلامي ناچار بود خود نظم و قانون را قرباني کند. در اين فاصله تمام تلاش رسانه ها و دواير دولتي در يافتن توجيهي براي حمله به کارگران به عکس خود تبديل شد و دست آخر جز يک قاب دستمال مصرف شده از خانه قانون باقي نماند. ساختمان مجلس در ميدان بهارستان به يک آبريزگاه عمومي از اظهارات و تصميمات و مقاصد پليد نزول پيدا کرد که خفه خون ساکنان آن براي  حفظ جان سربازان و گروهبانهاي از همه جا بي خبر گردان اعزامي از گزند شورش مردم عصباني  ضروري بنظر ميرسيد.

از پس اين شرايط چيز ديگري جز يک موجوديت رقت آميز از شاه برگ لندهور سرکوب کارگري جمهوري اسلامي نميتوانست باقي بماند: دستور حمله به اجتماع کارگران زماني که اجتماع پايش را از محدوده "مطالبات صنفي" فراتر ميگذارد! حمل يراق و دراق آنچناني، ترساندن و سرکوب بدون آنکه خون از بيني کسي جاري گردد! اين دستورات و آنهم در هفت  تپه و در مصاف با سنديکايي هاي هفت تپه را فقط ميتوان به حساب شوخي قرن نوشت.

آگاهي از جزئيات کشمکش با گارد اشغالگر سرکوب را بايد به زمان مناسب و از زبان رهبران کارگري موکول کرد. کنترل يک شهر، قدرت دوفاکتو کارگري، نقش اتحاديه و تشکل کارگري در محلات ... اين تجربيات، بعد از معدنچيان بافق و هپکو در اراک به روال معمول کشمکشهاي کارگري در ايران تبديل ميشود.  از جزئيات مورد هفت تپه همانقدر که پيداست کسي را از شکل گيري يک قطب قدرت کارگري در شهر شوش گريزي نيست. تحت سيطره اين قطب قوانين و نظم حکومت مرکزي باطل، و از نظر استانداري و ساير ادارات بي صاحب بود. در سيطره قدرت کارگري، همانقدر که بود، مالکيت بورژوايي و سودجويي کارفرما ملغي اعلام گرديد. و نبايد از قلم انداخت،  قدرت واقعي قطب کارگري هفت تپه، نه در آنچه کرد، بلکه در آنچه در توانش بود نهفته است.

ماه هاي آبان و آذر، پنج هفته از اعتراضات هفت تپه را بايد دوره تشويش و شور در سراسر ايران نام داد. اين دوره ايست که در آن علاقه مندان در اين باب تفحص ميکنند که: هفت تپه با ايران و سرنوشت آن چه کرد؟  دوره اي است که شطرنج معادلات و معاملات معرکه گيران ضد رژيمي فورا و عميقا نياز به بازبيني پيدا کردند.

تا آنجا که مستقيما به کارگران مربوط ميشود، دوره زور آزمايي هنوز باز و بخش پاياني آن نانوشته است. هنوز کسي نميداند کي، چقدر و چطور هفت تپه چند و چون مبارزات طبقه کارگر در ايران را تحت تاثير قرار خواهد داد. چرا هفت تپه نبايد در قامت منطقه اي و سراسري به خود بنگرد؟ چرا نبايد هفت تپه در همين اشل به سنديکاي خود، به عضويت و شرايط و انتظارات از اعضا بيانديشد؟ بدون پاسخ روشن و تعيين تکليف با سوالاتي از اين دست پرونده حکومت  دو فاکتوي آذر ماه شوش و هفت تپه باز خواهد ماند.

دستگيريها و چاره جويي فوري و قاطع براي آن يکي از مسايل پبش روي سکانداران سنديکا و اعتراضات هفت تپه است. امروز دولت چماقداران گارد ويژه را در "عمليات ايذايي" بر عليه حرکات  کارگران بکار انداخته است تا آنها را از کاري که واقعا ميخواهند و واقعا ميتوانند منحرف سازند.   عمليات ايذايي بزدلانه، گروگانگيري، فرسودگي، پرووکاسيون، اخراج و توسل به محدوديت مالي کارگران و سنديکا؛ اينها حداکثر کاريست که جمهوري اسلامي چه ديروز و چه امروز از دست خود ساخته ديده است. و اين اتفاقا خاصيت اصلي جمهوري  اسلامي براي موجوديت و تداوم سيادت بورژوازي در ايران و منطقه است، که وقت بخرد؛  تمام ظرفيتهاي اعصار طبقه بورژوا در بردگي طبقه کارگر را تا ميتواند و بلامانع به روي خود و به روي جامعه استفراغ کند؛ آنچنان جامعه و انسانيت را در هم بکوبد که يک فوکول و کراوات و عربده هاي نظم مشروطه نوين جامعه فرض شود. 

هنر بزرگ کارگران هفت تپه در اينست که جبهه هاي تازه  را بنا به اميال و مصالح خود، و خطاب به کل طبقه کارگر ايران بگشايند. درخشش هفت تپه در آسمان سياسي ايران در تعلق آن به رگه "حکومت کارگري، همين الان!" نهفته است: به دَرَک که بورژوازي بحران دارد، سوز و گداز بورژوازي براي استثمار بهتر، در اقتصاد خودکفاي ايران و در سايه نظم و قانون پيراسته تر، همگي پيش کش! هفت تپه پژواک تازه اي از اين رگه در جنبش کارگري در ايران (و در جهان) است که آينده بهتر را از همين امروز و با خشتهاي برابري و آزادي ابدي انسانها بايد ساخت.  

 آزادي زندانيان هفت تپه ادامه  کاري است که در شهربافق و  شوش و اراک و اهواز  ناتمام ماند، کاري که با فتح باستيل به پايان نميرسد.