رويدادهاي هفته

 

 

 

 

مصطفي اسدپور

 

گرگ های باران دیده صف اعتراض کارگری

قانون ممنوعیت بکارگیری بازنشستگان در ادارات یکبار دیگر موقعیت بازنشستگان طبقه کارگر در ایران را به صدر توجه و کشمکش در فضای اعتراضی رانده است. به نقل از درد دل یک کارگر " در تمام دنیا لحظه بازنشستگی شیرین ترین لحظات عمر ان فرد است وبرعکس برای ما لحظه ماتم وغم وغصه فلاکت است چون باید تازه بری مسافرکشی ونگهبانی و...".

شرح جزئیات غصه و فلاکت بازنشستگی این کارگر در هر کوی و برای هر رهگذر آشناست، اما بلافاصله باید اضافه کرد هنوز میلیونها کارگر در همان جامعه در حسرت همین بازنشستگی خود را به در و دیوار میزنند. مگر ستاره اقبال کارگر جماعت در هفت آسمان چقدر میتواند قد بدهد که سی سال سابقه کار رسمی و تازه آنهم توام با پرداخت منظم و داوطلبانه حق بیمه از جانب جملگی کارفرمایان را به ارمغان بیاورد؟ مگر چند کارگر از میان هفت خوان زیر خط فقر و سوانح محیط کار جان سالم بدر برده و نای کار بیحقوق تر جهت نگهداری داماد و عروس و نوه هایش را ذخیره شصت سالگی خود میتواند داشته باشد؟  برای وفاداری به ادای حق مطلب باید پای حرف دو کارگر دیگر نیز نشست.        
 

نفرین یک کارگر:

اولا با سی سال کار در پروژه ها در میان گازهای سمی در عسلویه فقط بیست سال سابقه دارم بقیه شو بیکار بودم دومااز ما روزی دوازده ساعت کار میکشند سوما مگر بدن من چقدر میتونه بعداز ضررهایی که از جنگ به بدنم رسیده جلوی این گازها دوام بیاورد.دولت باید افراد پروژه ای که با سی سال اوارگی فقط میتوانند بیست سال سابقه یا کار داشته باشند رابدون قیدو شرط باز نشسته کنه تا شاید فرزندان انان پدرشان را بجای بابا گفتن کاکا نگویند چون سالی فقط شصت روز خانه اند... در نهایت امیدوارم هرکس حق و حقوق کارگر را خراب میکنه مثل ما زنده دلیل بشه وتوی زندگیش هیچ خیری نبیند ..الهی امین یا رب العالمین!
 

دعای یک کارگر:

ایثارگر دوران جنگ دارای 5 سرعائله میباشم که حقوق دریافتی با توجه به هزینه های سرسام آور زندگی و پرداخت 73درصد حقوق بابت بدهی های اقساط وام های بانکی وقرض الحسنه و هزینه های سنگین درمان خود وفرزندانم کفاف مخارج زندگی رانمیدهد . دو فرزندم بیکارهستند درماه گذشته به خاطر پرداخت هزینه های دکترودارو و بیمارستان مانده حقوق برابر صفر بود ...من که بریدم خدا به داد کارگرانی که حداقل میگیرند و اجاره خانه هم میدهند برسد.

بازنشستگی و بازنشستگان یک دمل چرکین در تاریخ مدرن، در تاریخ حکومت سرمایه بر سرنوشت یک جامعه اساسا کارگری است که بخش مهمی از حکومت، موقعیت و مکنت بالایی ها، فضیلت، قانون و فرهنگ آن در دزدی و بهره کشی آشکار، در نهایت رذالت و پس فطرتی تجلی یافته است.   یک صدم سر نخ داستان دزدی های صندوق بیمه بازنشستگی کارگران برای افشای بزرگترین راهزنی مشترک کارفرمایان و دولت، برای پرده برداری از مافیای سازمان یافته ساختار حکومتی از سه قوه و شراکت لاشخورهای فیضیه و منورالفکرهای توجیه گر رسانه ای کفایت میکند. بازنشستگی میتوانست، درست همانگونه که در طبیعت انسانی آن نهفته است، دوره کشف مجدد زندگی، دوره تکرار مهار بازی شیطنت آمیز دستها و پاها، دوره مرور ولنگارانه خاطره ها و یافته ها و ساخته ها، دوره بهترین فرصت برای تدارک خداحافظی شیرین با زندگی باشد. این چنین دوره ای،  بازنشستگی و دقیقا نه آنچه بورژوازی به عنوان "از کار افتادگی" میشناساند، حق و شایسته بی برگرد هر کارگر، هم برای خود او و هم برای نوادگان اوست.

یک  بازنشسته امروز با کوله باری از خط فقر و تخطئه و استثمار، سبدهای کالا و وعده های صد من یک غاز وارد بازنشستگی میشود، و یک باره در مقابل سوال قرار میگیرد که: "آیا بازنشستگان باید از حق ادامه کار برخوردار باشند؟" هر چقدر این سوال با دربافتی ها و لفت و لیس مربوطه لب و لوچه  وزرا و روسا را آویزان کند، برای کارگران فقط و فقط از این معنی برخوردار است که کماکان دستمزد ناکافی حق او، و ارث او برای نسل بعدی اوست. بازنشستگی در حکومت اسلامی سرمایه در ایران یک معجون در هم جوش و یک کلاف سر در گم رندانه از آب در آمده است که از هر سر  کارگر را به کار و بیحقوقی بیشتر میکشد و هر بار و هر روز با قرطاس بازی جدیدی به طبقه کارگر نهیب میزند: پیر شدن موقوف! کار کنید، شکر نمایید و سپس هر چه زودتر لطفا کپه مرگ خود را بگذارید!     

هر لحظه و هر زاویه، زمینه چینی و استدلال بانیان این سیاست، و بیش از هر چیز افاضات اقتصاد ملی به همراه کارگر پناهی ریاکارانه خانه کارگر دریایی از نفرت و بیزاری را دامن میزند. بدون تردید  این نفرت برای به آتش کشیدن یک دو جین قصر زمستانی کافی است. این نفرت در کوچه و خیابان موج میزند. اعتراض بازنشستگان فولاد و معلمان فقط چند نمونه است. طبقه کارگر بسیار ببیشتر از نفرت و افشاگری، به تقویت صفوف اعتراضی خود نیاز دارد. این بدون دخالت فعال کارگران بازنشسته ممکن نیست.

تجربه، اعتبار و نفوذ کلام، رابطه های گسترده، حضور دائمی در محلات به همراه توانایی فنی و علمی میتواند صف اعتراض کارگری را چندین گام به جلو ببرد. "پارک نشینان" عبارت طعنه آمیز رسانه ها در اشاره به کارگران بازنشسته است. بسیار بجاست این عبارت را به عکس خود تبدیل کنیم. اجازه دهید هر پارک نشین به محمل اتحاد و ارتباط میان کارگران و ساکنان محله شود، پارکها تعداد بیشماری از ارتباطات را در قالب تیم های ورزشی، کلاسهای درس، تعاونی ها، آشپزخانه های مشترک، کاریابی و مهد کودکهای داوطلبانه محله تبدیل گردد.

طبقه کارگر در ایران در مصاف با بورژوازی هار و متحد نیاز به اتحاد و انضباط  و اعتماد در صفوف خویش و پیروزی در نبردهای موضعی و کوچکتر خود، به پیروزی در اعتصابات و تمرین در حفظ همبستگی ها، در ایجاد تعاونی ها و صندوقهای کمک مالی میباشند. برای گامهایی در اینراه چه کسی بهتر و آماده تر از کارگران بازنشسته است؟
 

مژده! گل بود، به سبزه ”محاسبه دلار“ هم آراسته شد

در گرماگرم کشمکشها در ميان مباحث و گمانه و تفاسير به ظاهر پايان ناپذير  حاشيه ارزش دلار بلاخره نوبت به اصل مطلب رسيد: تعيين دستمزدها! پس از بازيهاي نخ نما بر عقب انداختن اجلاسهاي سالانه شوراي عالي دستمزد به بهانه صندلي خالي وزارت کار که آشکارا هدفي جز وقت خريدن به منظور امکان بهره گيري کافي  از تاثير ارزش دلار براي تضعيف توقعات کارگري در جامعه را تعقيب نميکرد؛ هفته قبل از يک طرف به مخالفت در طرح بحث "تعيين دستمزدها با احتساب نوسانات ارزش دلار" در صحن مجلس راي داده شد و از طرف ديگر عليرضا محجوب – رئيس خانه کارگر حکومت - در ضرورت  و اهميت فاکتور دلار در زندگي مشترک کارگران و کل کارمندان و بازنشستگان موضع گيري کرد.

 دستمزدهاي شناور: آري، يا نه؟ 
اين يک سوال ساده نيست، بر عکس، يک پاسخ است. بحران ناشي از ارزش دلار يک زمين لرزه بزرگ اقتصادي و با پيامدهاي ويرانگر در حيات فيزيکي و اجتماعي براي سيزده ميليون خانواده کارگري و بيست و پنج ميليون خانواده متاثر از مزد بگيري شناخته ميشود.  در پاسخ، اين همه آن موشي است که کوه عظيم دولت و مجلس در مشارکت با خانه کارگر حکومت سرمايه در ايران زائيده است. اين شيپور آغاز سرگرمي تازه بالايي هاي جامعه در خنديدن به ريش طبقه کارگر در آن جامعه است. خواننده  سطور بايد در بدو ورود به وادي تعيين دستمزد کارگران در ايران پيه عمق نفرت انگيز لاقيدي در مقابل زندگي کارگر و مزدبگير جامعه را بر تن بمالد. تاکنون دستمزدها و خط فقر، دستمزدها و تورم، دستمزدها و مصالح توسعه اقتصادي، دستمزدها و هزينه اختراع لولهنگ ايراني- اسلامي و ... مايه تفرج و انبساط خاطر فصل دستمزدهاي حضرات را تشکيل ميداد؛ از اين پس قرار است نرخ دلار هم به اين کلکسيون اضافه  شود.

شوخي مشمئز کننده
شناور ساختن دستمزدها مساله نا آشنايي در زمينه دستمزد کارگري در ايران نيست، سپردن سرنوشت سطح دستمزدها به دست بازار در صدر ليست شروط بازسازي و رشد سرمايه در ايران قرار داشته است. به اين بايد پرداخت، حياتي است و هر کارگري بايد به آن توجه کند. اما بايد قبل از هرچيز با يک سوال تعيين تکليف کرد: مگر تا کنون دستمزدها شناور نبوده است؟ مواجب بگيران چرخاننده دواير فخيمه کارگري حکومت بايد به بزرگي خود ببخشند و بلاخره بپذيرند که دوره عنتر چرخاني "تعيين قانوني دستمزد بر اساس نيازهاي يک خانواده کارگري" به پايان رسيده است. در دالانهاي مجلس و دولت در ميان همهمه تقسيم بودجه و ارز و انعام و گمرکات و سود و سهام سگ صاحب خود را بجا نمياورد، اما در يک پلاتفرم مقدس مشترک سطح دستمزد و معيشت و زندگي کارگر جامعه بطور وقفه ناپذير در حال سقوط دائمي است. اين سقوط اتفاقي و از سر توازن قواي بازار کار نيست. حضرات بيهوده خود را به نفهمي ميزنند که زير نگين کارگر پناهي آنها سنگ را بسته و قلاده حملات هار به توقعات و حقوق مسلم و هرگونه امکان صف بندي دفاعي کارگر در جامعه را باز کرده اند. مگر در سيطره سيادت حضرات ميليونها کارگر شاغل در مراکز توليدي زير ده نفر رسما از دايره شمول همان قانون کار فکسني خارج نيست؟ مگر در کدام جنگل دنيا ميتوان در توحش مدون در قانون کار، فصل بعد از فصل، در استخدام و در اخراج و قرارداد کار و در شمول ضوابط امنيت جاني و حتي در پرداخت دستمزد حداقل سرنوشت ميليونها کارگر را به کارفرما سپرد؟ تازه اگر آنهم  با احتساب دلار برايش به صرفه باشد، به اندازه کافي مهر اسلامي و خودکفايي و عظمت ايران را در دل نهفته داشته باشد؛ و در يک کلام عشقش بکشد! 

سنگر دستمزدها، جهاني براي فتح در مقابل طبقه کارگر
سوال "دستمزدهاي شناور، آري يا نه؟" و بطريق اولي مساله ضرورت احتساب نوسانات قيمت ارز براي حکومت سرمايه در ايران زيادي لوس، يک رقص شتري، و يک مانور لمپن منشانه است... ارزش عملي بحث از مصاحبه هاي "خدا را خوش نمي آيد" شعبان بي مخ هاي اقتصادي حکومتي در دفاع از کاه سخاوتمندانه موجود در آخور اجرت خدمات مقابل خويش فراتر نميرود. در دنياي واقعي، اما، براي طبقه کارگر سنگر دستمزدها با بوي خون آميخته است. دستمزد کارگر نبايد و نميتواند از دريافتي ماهانه يک وزير و يا نماينده مجلس کمتر باشد، و اين دستمزد بايد از همان کانالهاي جاري در مقابل تورم و نوسانهاي ايذايي محافظت گردد. نعمات حاصل کار کارگران، خلع يد از استثمار کنندگان و جيره خوران سازمانده و توجيه کنندگان سر راست ترين راه حفاظت زندگي انسانها در مقابل بازي باصطلاح کور منطق بازار است. دلار بيگناه است. سوال اصلي براي کارگر اينست: کدام اقتصاد؟

با پاسخ به اين سوال جهاني براي فتح در انتظار طبقه کارگر است. جمهوري اسلامي سرمايه را با دلارهايش، با وزير کار و خانه کارگر آن  به دريا خواهيم سپرد!

 

زنان در میان تماشاچیان مسابقه فوتبال با بولیوی

نماینده ولی فقیه: اسلام و جمهوری اسلامی در خطر است.

در مورد روند، چگونگی و اشکال پیروزی اعتراض  و آزادیخواهی مردم در ایران علیه جمهوری اسلامی به سختی میتوان اظهار نظر کرد. قدر مسلم اینستکه جشن پبروزی در استادیوم آزادی و در قالب یک مسابقه فوتبال برگزار خواهد شد. خروش با شکوه اعتراض مردم، صد البته، قبلتر از آن زندان اوین را به تسخیر آورده است، مقامات رژیم چه بسا با چاقچور و مقنعه فراری شده و دنبال سوراخ موش بیشتر خود را لو میدهند.

بعلاوه در این مکان موزه و یادگار جنگ و گریز با گارد ویژه قسم خوردگان نظام نیز برای همیشه، بر لوحه های زرین نقش زده میشود. اینجاخبری از خندق و دالانهای زیر زمینی ویتکنگها در تدارک شبیخونها شبانه به دشمن نیست، اما توریستها از اقصی نقاط دنیا  در پی پاسخی برای افسون فوتبال، در عوض،  در مقابل شجاعت و سماجت زنان در هنگام  گذر از سیم خاردارها، دیوارهای بلند بتونی و برجها و زنجیره نگهبانان وحشی حیرت زده میمانند که ممنوعیت اعلام شده و رسمی، قانون و عرف، مردسالاری را یکجا به هماورد طلبیدند.

آزادیخواهی در ایران با پیوندهای خود یا  برابری و رهایی زنان رادیکالیسم و  اعتبار برای خود میخرد و در عوض شور و راه میان بر و لژیونرهای شجاع تحویل میگیرد. پیام آزادی در ایران نمیتواند جز با اعلام رسمی منشور سرنگونی و لغو تبعیض علیه زنان و جز با ادای احترام به قهرمانان سکوهای فوتبال همراه نباشد.