در تدارک شرکت بر مزار جمهوري اسلامي!

 

 

 

 

ثريا شهابي
 

جمهوري اسلامي ايران زير فشار اعتراض محرومان به بن بست رسيده است!  جهاني شاهد آغاز دورديگري از بحران سرنگوني، نه فقط بالقوه که بالفعل، است! سير سرنگوني که نيروي دخالتگر آن  صف ميليوني محرومان جامعه است که از پس از خيزش ديماه براي نان، رفاه و آزادي به ميدان آمد و  سوت آغاز دور ديگري از سرنگوني جمهوري اسلامي را به صدا درآوردند.  در اين شرايط و چهار ماه پس از خيزش ديماه است که  ترامپ (هييت حاکمه آمريکا) در جدال با رقباي جهاني،  اقتصادي، سياسي و نظامي، در جدال با چين و اروپا و روسيه، کيس برجام و ايران را   “بازيچه گوشمالي دادن حريفان”* ميکند، بدون اينکه پروژه “رژيم چينج” اي در دستور کار او باشد، در اين شرايط است که دور ديگري از تحريم هاي اقتصادي عليه ايران آغاز ميشود.  اين رابطه “ترامپيسم” با تحولات جاري و بحران سرنگوني در ايران است. ترامپ و ترامپيسم نه عامل اين بحران که حاشيه و پارازيت آن است. وارونه نشان دادن اين واقعيت توسط جريانات سياسي در درون و بيرون حاکميت، منافع سياسي جنبشي معيني را دنبال ميکند. يکي براي به تسليم کشاندن حکومت شوندگان در مقابل حکومت کنندگان،  و ديگري براي شرکت در قمار  “رژيم چينج” و آزمودن شانس خود، واقعيت را واژگونه نشان ميدهند.

در اين که هر انسان آزاده اي بايد مخالف تحريم اقتصادي باشد که هيولاي فقر و گراني و بيکاري را بر فراز سر ميليونها نفر در پرواز نگاه ميدارد، ترديدي نيست. اما مشکل اقتصاد ايران، نه تحريم و مقام معظم ولايت فقيه، که خود سرمايه است.

بي ترديد افزايش تحريم اقتصادي، تورم و بيکاري افسار گسيخته تر، فشار خردکننده اي بر محرومين وارد کرده است و همزمان خوان گسترده تري براي اختلاس و دزدي و ثروت اندوزي نجومي و سيستماتيک براي اقليت و  طبقه اي که نمايندگانشان در قدرت اند، پهن کرده است! از يک طرف سير سقوط سريع طبقه متوسط بزرگ ايران به موقعيت فقرا و محرومين، جريان دارد و هيولاي گرسنگي و بي آبي و بي دارويي بيشتر،  بر فراز سر  دهها ميليون نفر در سراسر ايران در پرواز است و از طرف ديگر خزانه اقليتي انگلي پشت به قدرت حاکم، هرروز از روز قبل لبريز تر ميشود. اين شرايط جامعه را در اعماق، به التهاب و تلاطمي بر سر زير کشيدن جمهوري اسلامي، بعنوان عامل فقر و محروميت شهروندان، و بر سر چگونگي به زير کشيدن آن و آينده بعد از جمهوري اسلامي، کشانده است.

فاز به سازش کشاندن مردم معترض با حاکميت، تحميل عقب نشيني به محکومين و فرصت “تمرين” نسخه هاي جديد “اصلاحات و تغيير از بالا” به جمهوري اسلامي، تماما سپري شده است. فاز از ميدان بدر شدن همه طيف هاي نان به نرخ روز خور توده - اکثريت، دگرانديشان دستگاهي و “لم دادگان” و “سلبرتي” اليتي است  که عمري پشت به اختناق،  اعتراضات مردم را خشونت ميخواندند و  هرروز بدنبال کشف نوع جديدي از اسلام و جمهوري اسلامي ايران بودند! فاز مهر باطل خوردن به پيشاني ولتر هاي اسلامي و زيباکلام ها و نگهدارها و خانم هاي فمنيست اسلامي، اين علف هرزهاي خوش رشد ميدان اختناق است.

اين دور، دور عقب نشيني، و عقب نشيني هاي تعيين کننده،  حاکميت در ايران، فاز عقب نشيني در مقابل محرومين و محکوميني است که در صف ميليوني چشم در چشمان قدرت حاکم به جنگ شان آمده اند.  سوال اين است که آيا شانس عقب نشيني براي حاکمين وجود دارد! يا پل هاي پشت سر شان تماما تخريب شده است!
 

 “معضل” نظام!

بن بست و بحران اقتصادي جمهوري اسلامي، امروز به اوج خود رسيده است. ريشه اين بحران و اين بن بست، نه آمريکا و  ترامپ است و نه “پرنس” عربستان سعوي و نه رژيم اشغاگر و  صهيونيستي اسراييل و نه تحريم هاي اين دوره! جمهوري اسلامي ايران با اين بحران متولد شد و ميرود که با اين بحران هم به زندگي اش پايان داده شود. 

ريشه اين بحران انقلاب ۵۷ است و مشکلات احيا و بازسازي يک نظام سراپا آسيب ديده سرمايه،  که با يک انقلاب و قيام مسلحانه توده اي مورد تعرض قرار گرفته بود! توانستند آن ضربه سرنوشت ساز به نظام سرمايه را،به کمک دوستان  روز آقاي ترامپ، توسط بورژوازي غرب، آمريکا و اروپا، “بازسازي” کنند! توانستند دستگاه سياسي حاکميت، دولت و پليس را با زندان ها و شکنجه گاهها و مجلس و … بازسازي کنند! توانستند با“خراطي” يک حکومت قرون وسطايي در کريدور و اطاق هاي فکري بورژوازي “متمدن” غرب، نمايندگان جديد سرمايه را جايگزين نماينده قبلي کنند و به يک جامعه “انقلاب زده”،تحميل کنند.

پس از انقلاب ۵۷، بورژوازي ايران و نظام اقتصادي، ساختار سياسي را به ارث برد که هرگز قادر نبود که به خود و نظام خود، بعنوان يک پديده بلند مدت، ماندگار و با آينده، نگاه کند! روبناي حکومتي و  سياسي قرون وسطايي با نمايندگان جديد به قدرت رسيده آن، قرار بود  موقتي و “خدمه” ساختن پلي بر ويرانه هاي انقلاب باشند، طبق حداقل “نقشه راه” بورژوازي غرب،  که عبارت بود از جلوگيري از خطر رشد چپ و کمونيسم و با سرکوب آن،قرار بود ارابه نظام را “به سلامت” به مقصد برسانند!  تا در گرهگاهي، در غياب دخالت پايين، با کودتا داخلي يا خارجي يا “رژيم چينج”،  آن را  جايگزين يک حکومت با ثبات و “امروز”ي کنند.  از پيش معلوم بود که اين سناريو که طبق “نقشه راه” پيش نخواهد رفت! معلوم بود که  “استحاله” رژيم يا “رژيم چينج” در ايران بسيار دشوار است!  چهل سال جدال دايم سه نسل با حاکميت، خطر به ميدان آمدن پايين، چنين فرصتي و شانسي به بورژوازي ايران نداد.

سير چهل ساله حکميت جمهوري اسلامي ايران، با تمام افت و خيزهايش، جنگ هشت ساله و انفجار جمعيت کارکن جوان و بحران هاي پي در پي سياسي،تحرکات نظامي در منطقه، تحميل اختناق کامل، کودتا ها و  خرداد شصت و اختلافات داخلي،هرچند فرصت اجراي “نقشه راه” براي استحاله جمهوري اسلامي ايران به يک حکومت باثبات و متحد بورژوازي غرب را به بورژوازي و نظام سرمايه در ايران، نداد، اما فرصت کافي براي سازمان دادن يک اقتصاد بسته، دولتي - نظامي که  در “انزوايي” جهاني سوخت و ساز ميکرد را به بورژوازي ايران داد. انکشاف سرمايه داري طي چهل سال گذشته، به بورژوازي و نظام اقتصادي اش در ايران ويژگي هاي خود را داده است. بورژوازي ايران، وارث نظامي شد که، موقتي و به روز سرکردن، ثروت اندوزي سريع و يک شبه، اختلاس و فساد سيتماتيک، جز انتگره نظام و فرهنگ رسمي طبقه حاکم را شکل داد. داعيه هاي اجراي “برنامه هاي اقتصادي بلند مدت و کوتاه مدت”براي اين بورژوازي،  که حتي در دل هر مضحکه انتخاباتي خودشان، بحراني ميشود و  اعلام ميکند که توانسته اند نظام را حفظ کنند و “بقا نظام” ممکن است، داعيه هاي پوچي بيش نبوده است. همه چيز صرف “حفظ و بقا نظام”، مهر خود را تاريخا بر پيشاني بورژوازي و نظام اقتصادي اش در ايران، طي چهل سال گذشته زده است.

واقعيت دارد که در غياب حسابرسي مردمي، فساد و اختلاس و دزدي، هميشه جزيي از فرهنگ سوخت و ساز بورژوازي همه جهان و در همه مقاطع تاريخي است. اما بورژوازي و طبقه اي که هرروز نگران ساقط شدن است و در هر “دم و باز دم” سياسي به همه اعلام ميکند که بقا نظام مهم است و نظام باقي ماند و سرپا است و هنوز زنده است و خيال دارد که زنده بماند، با سنت بورژوازي که تاريخا در جوامع “با ثبات” نسبي سوخت و ساز کرده است، متفاوت است. از نقطه نظر منافع خود بورژوازي، فاقد افق و دورنماي در قدرت بودن براي سده ها و دهه هاي آنيده، است.  امکانات  بورژوازي که طبقه کارگر را با مکانيسم هاي ديگري جز اختناق و سرکوب مستقيم، قرنها مهار کرده است، را ندارد.  بورژوازي که  هرروز خطر سرنگوني و تلاشي نظام را احساس نمي کند،به منافع دراز مدت خود و طبقه اش پاسخ ميدهد! از محيط زيست تا بقا طبقه کارگري، طبقه اي که قرار است زنده بماند تا دهه ها و سده ها بتواند براي فروش کار وارد بازار شود، را ميتواند در دستور کار بگذارد! بورژوازي ايران و نظام سرمايه در ايران استطاعت و  “دورانديشي”،  حتي در حفظ منافع طبقاتي خود را ندارد. اين را انقلابات پي در پي و بخصوص انقلاب ۵۷ به آن تحميل کرده است و همواره زمين زير پايش را لزان نگاه داشته است.  بورژوازي و سرمايه در ايران از انقلاب ۵۷ به بعد، و حتي با سرکوب خونين آن و به شکست کشاندن آرمانهاي آن، هرگز حتي يک روز هم فارغ از خطر عروج دشمن طبقاتي اش، خطر تعرض طبقه کارگر و جنبش محرومين، زيست نکرده است.  اگر سوسياليسم در ايران شانس دارد و چپ و کمونيسم در آن قوي است از اين رو است.

بورژوازي تازه به دوران رسيده و سريع و نجومي فربه شده ايران، که هشتاد درصد سوخت و سازش با دزدي و اختلاس و فساد و باندبازي و .. صورت گرفته و فربه شده است، بطور مادي و ابژکتيو قادر به آن دورانديکشي و آنيده نگري که بورژوازي مثلا انگلستان و فرانسه دارد، نيست! انتظار اين دورانديشي و آينده نگري، که بخشي از روشنفکران بورژا از آن بعنوان “مديريت بد” در مقابل “مديريت خود”،نام ميبرند،  به قواره طبقه سرمايه دار و بورژوازي ايران، گشاد است! پلميک هاي سطحي و آکادميکي چون مشکلات نيوليراليسم در اقتصاد ايران و خراب کردن بار اين وضعيت بر دوش گويا چرخش از اقتصاد دولتي به نيوليبراليسم و باز گذاشن دست بخش خصوصي، حاشيه اي تر از ان است که جدي گرفته شود. بخش خصوصي که قرار بود چاق تر شود، در ايران در هم تنيده تر از آن است که از بخش دولتي منفک باشد.  فساد، دزدي، اختلاس در ايران جز انتگره نظام و فرهنگ و سنت و تاريخ طبقه حاکم و نمايندگانشان در قدرت است. بدون آن امکان بقا و حفظ نظام شان ممکن نبود و ممکن نيست. اقتصاد سرمايه در ايران، با توليد انبوهي از ثروت افسانه اي، و تحميل فقر و بيکاري و محروميت، با اختلاس و دزدي و فساد و “پول شويي” و … زنده است! به اين شکل توانست در حاشيه اقتصاد جهاني، بعنوان يک نظام سرمايه داري، به عمر خود ادامه دهد،  برجام، در اين مقطع، براي بورژوازي ايران، قرار بود پايان “نقشه راه” و شروع عبور دادن نظام سرمايه از “پل” گذاري باشد که جمهوري اسلامي ايران چهل سال قبل براي عبور دادن گاري ضربه خورده نظام از اين پل،به قدرت رسيد. برجام قرار بود  فاز جديد حفظ نظام سرمايه،  اين بار بعنوان يکي از اعضا بازگشته به کلوپ بورژوازي جهاني باشد! با اين تفاوت که چهل سال بعد، برجام در آغوش اوليايي جهاني، بورژوازي غرب،  چشم به جهان گشود که خود تا مغز استخوان در باطلاق بحران و بي آنيدگي و گنديدگي دست و پا ميزند! نه اقتصاد بورژوازي غرب امکانات و مدل رشد و توسعه چهل سال قبل را دارد، و نه وراث نمايندگان بورژوازي ايران بر ساحل آرامي تکيه دارند. آن انقلاب سرکوب و به شکست کشيده شد! اما روانشناسي آن، خودآگاهي طبقاتي و آنتي کاپيتاليسمي که در جامعه، و در ميان طبقه کارگر بزرگ و وسيع ميليوني آن دم و بازدم ميکند، در ميان جوانان رشد ميکند، هميشه  اين ساحل را بسيار ناآرام و طوفاني نگاه داشته است. انقلاب ۵۷ شکست خورد و انقلابيون قتل عام شدند! اما ميراث آن بر دوش نسل هاي بعدي، با احترام و درس آموزي حمل ميشود.

از پيش روشن بود که با و بي برجام اقتصاد ايران راه برون رفت ندارد! اگر دهه هاي قبل با فرض تماما به سکوت و تسليم کشاندن محکومين، ميتوانست فرصتي براي تغيير ساختار سياسي، مثلا با کودتا ها و ٰ”رژيم چيج” ها و .. فراهم شود، آن فرصت تماما از دست رفته است. پل هاي پشت سر تماما خراب شده است.
 

“آرزوي هاي برباد رفته”!

“اصلاحات” آنهم با شکست همه ستاره هاي اصلاحات، از خاتمي و موسوي تا روحاني و کمپ اصلاح طلبان، امروز در دامان مقام معظم است! کسي که  مستقيما باران نفرت و انزجار  محکومين، از تمام روزنه هاي جامعه،  مستقيما بر سرايشان فروميريزد!  اما کدام اصلاحات، سياسي يا اقتصادي!

اگر توليد اراجيفي چون گفتگوي تمدن ها خاتمي و حقوق شهروندي روحاني،  در شرايطي ميتوانست فضاي رسانه هاي دولتي خودشان را پرکند، امروز اعتراف به ساقط شدن، فروپاشيدن و … جاي آن ترهات را در همان رسانه هاي دستگاهي شان گرفته است. حناي اصلاحات سياسي حتي در ميان خودشان هم امروز رنگي ندارد. 

“اصلاحات” اقتصادي، که فرمان آن را خامنه اي با صدور حکم برخورد قاطع و سريع با اخلال گران و مفسدان اقتصادي، به صادق لايجاني داده است، ميتواند آغاز يک عمليات انتحاري باشد تا کودتا داخلي، حتي به قيمت اعدام چند صدنفر از ياران شان! اين راه حل شايد در شرايطي، به شرط سکوت پايين، ميتوانست  شانس امتحان کردن پيدا کند.  امروز بازي با آتش است. کدام اختلاس گر و کجاي سرقت را ميتوان مهار کرد! اعدام و دستگيري چندصدنفر از اختلاس گران بخش خصوصي را مگر ميتوان در همان سطح نگاه داشت! اختلاس و فساد، جز انتگره نظام سرمايه در ايران و فرهنگ بورژواي حاکم براي بقا است! در اولين فرصت مردم حساب هاي همه سران سپاه و بيت خامنه اي و تک تک مقامات، را برسرشان خراب ميکنند. اين بازي آنجايي که مقام معظم دلش ميخواهد متوقف نمي شود. اين را خودشان بهتر از هرکسي ميدانند. سرقت ارز و پول و طلا و اختلاس، فساد در سيستم بانگي و واردتي و حسابرسي منابعي که صرف بقا نظام در تحرکات منطقه اي شده است و  خرج حزب الله و  دستجات مسلح شيعه متکي به ايران و … را مگر ميتوان  در حاشيه نگاه داشت! فرمان خامنه اي، مبارزه دروني عليه فساد اقتصادي، نه اصلاحات که عمليات انتحاري مقام معظم و نظام شان است! 

“اصلاحات” ديگر،تلاش براي سازش با غرب است. اصلاح قانون مبارزه با تامين مالي ترورسيم، که روحاني اعلام و مجلس تصويب کرده است،اين يک عقب نشيني در مقابل ترامپ است به اميد باز شدن دريچه نجات اقتصادي از طرف اروپا! اين هم آخرين سنگر “اصلاحات” شان است. اقتصاد و سياست و موقعيت ايران براي قدرت هاي اقتصادي در غرب،نه اصل که بهانه و ابزار حل و فصل رقابت هاي داخلي شان بر سر مديريت جهان چند قطبي است! اگر از آن آسيبي به جامعه ايران نرسد،  آبي براي نجات جمهوري اسلامي گرم نخواهد شد!  بعلاوه براي “نجات” اقتصاد ايران، حتي داعيه  کاهش و کنترل منابع مالي که براي دستجات شيعه پروايران در منطقه اختصاص داده اند، توپ خانه تعرض مردم به تحرکات منطقه اين و سپاه و بسيج و … را پرتر ميکند. اين سنگر خاکريزه اي بيش،  که برسرشان خراب خواهد شد، نيست. اما مگر  چاره اي ديگري دارند جز خزيدن در اين سنگر ها! 

اين  “آرزوي هاي برباد رفته”! بيش از اينکه بخواهد پايين را ساکت کند، ارزش مصرف داخلي براي جلب اعتماد خودشان به بقا نظام  شان دارد. به خودشان اعتماد به نفس ميدهند.  ميدانند که نه تنها نجات شان نخواهد داد که ميتواند پايين را عظيم تر و وسيع تر به مصاف شان بکشاند!  کودتا دروني، آخرين شانس اصلاحات بود، که از بين رفت! عقربه هاي ساعت به عقب باز نمي گردند!

 اقتصاد ايران راه برون رفتي جز سوسياليسم و پايان دادن به نظام و مناسباتي که در “پيشرفته ترين” و در “پست ترين” شکل اش جز تباهي و جنگ به ارمغان نمي آورد، ندارد.  بايد خود را براي تدارک شرکت بر مزار جمهوري اسلامي ايران، اماده کرد. فراخوان هاي حزب حکمتيست، رهنمودها و سياست هايش، در خدمت اين آمادگي است.


*
”برجام" بازيچه گوشمالي دادن حريفان”


۱۲
اوت ۲۰۱۸