ایران کره شمالی نیست!

 

 

 

امان کفا

 

 

برخوردهایی که به دیدار ترامپ و کیم جونگ اون شد، از چند جنبه دیدنی است. از پیش معلوم بود که این دیدار قرار است که به نحوی نمایش داده شود که طرفین بتوانند آنرا به مثابه یک "واقعه تاریخی" در میدیای خودی ارائه کنند و هر یک بعنوان قهرمان و پیروز این چرخش خودنمایی کنند. ادعا می شد که این دیدار با تمامی دیدارهای دیپلماتیک گذشته متفاوت است، چون پیمان و یا هر قراردادی از پیش اعلام نشده بود و همه چیز متکی به تصویری است که ترامپ و جونگ اون از همدیگر در طی مذاکره نتیجه می گیرند!! لابد دروغ هرچه بزرگتر باشد،...

 

اما واضح بود که قول و قرارها از پیش تعیین شده بودند. بر بستر روندهای پایه ای تر، نیروهای اصلی و تعیین کننده مشارکت داده شده بودند و مقدمات و توافقات قبلی صورت گرفته بود (مذاکرات نخست وزیر ژاپن با ترامپ در کاخ سفید، تماس های از پیش گرفته شده با چین و روسیه و اروپا و غیره،). آنچه باز هم بیش از همیشه روشن بود این واقعیت بود که این دیدار قرار است رد پای شکست آمریکا در خاورمیانه اي کردن حیات خلوت چین را از اذهان دور کند.

 

بهرحال، طبق گزارشات رسمی بعد از این مذاکره، سوت پایان پروسه خارج شدن نیروی نظامی آمریکا، آنهم در حالت آماده باش، در این منطقه زده شده و از طرف دیگر، کره شمالی هم (البته نه به همان صراحت) تصمیم به از بین بردن سلاح ها و بمب های اتمی خود را داده است.

 

گرچه هنوز هیچ قراری مصوب نشده است، اما تا همینجا پروژه نا امن کردن منطقه از طرف امریکا، ضربه مهلکي خورده است. ضربه ای که به مردم این منطقه امکان می دهد تا سایه جنگ و نابودی را برای مدتی از روی سر خود دور کنند. مسلم است که این پایان ماجرا نیست چون مسئله اصلی اینجا، نه خطر اتمی و نه کره شمالی، بلکه معضلات پایه ای تر و بی جوابی و بی آلترناتیوی دول امپریالیستی در دنیای چند قطبی امروز است.

 

در عین حال، تنها چند روز قبل از این مذاکره، ترامپ در پاسخ به خبرنگاران در کاخ سفید گفته بود که دولت ایران امروز، با سه ماه پیش متفاوت است و تغییر در آنرا می توان دید. تغییری که ترامپ آنرا ناشی از تشدید فشارهای او بر جمهوری اسلامی قلمداد میکند. فراتر اینکه، مذاکره بین ترامپ و جونگ اون، بار دیگر به بحثهای داغ موجود و جناحی در جمهوری اسلامی ایران دامن زد و مایه تسویه حسابهای جناحی درون رژیم شد.

 

ظاهرا این مذاکرات فرصتی بود که در دعواهای جناحی، ادعا شود که اگر جمهوری اسلامی هم از همان ابتدا بجای برجام، پروسه اتمی را ادامه میداد، در آنصورت می توانست همچون کره شمالی به پای ميز مذاکره مستقیم با آمریکا برود. گویی مسئله واقعی امریکا خطر ایران یا کره هسته ای است! بر خلاف این مدعیان، علیرغم شباهتهایی که دو دولت دیکتاتوری ایران و کره شمالی از بسیاری جهات به هم دارند، اما تفاوت دو کشور نه در این جنبه، بلکه در دو مدار دیگر است.

 

اولا کره شمالی، برعکس ایران در خاورمیانه، منطقه ای که جنگ های نیابتی، بخشی از سوخت و ساز و زندگی مردم این منطقه شده است، نیست. جنگ های خانمانسوزی که مردم این منطقه را به مراتب آشنا تر و آگاه تر به مصایب این جنگ ها و ویرانی های متعدد و از هم پاشیدگی شیرازه جامعه کرده است. تحمیل جنگ به این مردم بمراتب مشکل تر و پیچیده تر است.

 

دوما کره شمالی در منطقه تحت نفوذ چین و متحد طبیعی چین است. به همین دلیل عربده کشیهای ترامپ در دامن زدن به جنگ در خاور دور با تهدیدات جدی چین و هشدار به عدم دخالت در منطقه تحت نفوذ خود روبرو شد.  رابطه  چین و کره شمالی، قابل مقایسه با رابطه جمهوری اسلامی و چین نیست.

 

اما از این مهمتر، تفاوت در سطح عمیق مبارزه طبقاتی، خود آگاهی طبقه کارگر و تجربه و سابقه مبارزاتی آن، رابطه آن با حاکمیت در این دو کشور است. جمهوری اسلامی علاوه بر معضلات پایه ای اقتصادی هر روزه با مقابله، اعتراض و مبارزه طبقه کارگر و مردم این کشور،علیه نه فقط فقر و فلاکت که برای به زیر کشیدن خود، روبرو است. بورژوازی حاکم در کره شمالی، گرچه همچون دیگر دولت های کشورهای هم ردیف خود، در بدر دنبال سرمایه گزاری امپریالیست هاست، اما موقعیت خود را شبیه هم طبقه خود در ایران نمی داند.

 

علاوه بر این، همانطور که ما قبلا هم گفته بودیم، برجام تنها راه حلی برای بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی و به همان اعتبار برای دول امپریالیستی، برای گسترش مراوده و تجارت به معنای اخص کلمه نبوده و نیست. برجام، بیش از هر مسئله دیگری، پاسخی برای جلوگیری و عقب راندن خواسته ها و مبارزات وجود در ایران و وقت خریدن برای جمهوری اسلامی بود.

 

ما که می دانستیم و گفته بودیم که وضعیت و زندگی طبقه کارگر، ‌در ایرانی که سرمایه های خارجی هم وارد شده باشند، در بهترین حالت شبیه ترکیه و دیگر کشورهای "مورد قبول آمریکا" در منطقه می شد. کل جمهوری اسلامی با برجام قرار بود مردم را باز هم مجذوب و در انتظار آینده نگاه دارد. این آینده که امروز آنهم پس از دی ماه گذشته، به کلی شکسته و خورد شده است. جمهوری اسلامی امروز، به همین ترتیب، همواره در حال عقب نشینی در مقابل مردمی است که خواست سرنگونی آن را به داده عمومی تبدیل کرده اند.

 

آنچه در ایران امروز مهر خود را تثبیت کرده است، نه رابطه با آمریکا، بلکه روزشمار پایان حکومت جمهوری اسلامی است. مدعیان پیروی از "خط کیم جونگ اون" در ایران اینبار سعی دارند که با مقصر جلوه دادن جناح "طرفدار برجام"، باز هم مردم معترض را به سیاه لشگر خود در این دعوای جناحی بکشانند. این تلاش اما امروز، بد اقبال تر و بیهوده تر از هر دوره دیگری است. همدستی و هم سویی جناح های جمهوری اسلامی را همه در خیزش دی ماه و ضرورت سرکوب آن دیدند. عقب نشینی های امروز جمهوری اسلامی را نیز همه دیده اند.

 

این آن مولفه اساسی است که جمهوری اسلامی امروز را از چند ماه پیش متفاوت کرده است، نه هیاهوی ترامپ که آنرا ناشی از "سرسختی" خود در برخورد به برجام و جمهوری اسلامی معرفی میکند.

 

در این دنیای چند قطبی، در جهنمی که سرمایه جهانی و دول امپریالیستی حاکم کرده اند، هر گونه پیشروی مردم در سرنگونی جمهوری اسلامی و دستیابی به دنیای بهتر، در گرو برسمیت شناختن همین واقعیت است که هر تغییر اساسی در ایران، نه در چشم انتظار دوختن به آمریکا و ترامپ و اروپا و روابطش با جمهوری اسلامی، بلکه قدرت مردمی است که قادر به سرنگونی جمهوری اسلامی است. این همان قدرتی است که گوشه ای از توانایی اش، تنها برای چند روز در دیماه به نمایش گذاشت. قدرتی که ما کمونیستها درگیر سازمان دادن و قدرتمند کردن آن هستیم ، تا کل جامعه ایران را زير و رو کنیم.
 

 ۱۸ ژوئن ۲۰۱۸