"کنگره وحدت"، کنگره انحلال!

 

 

 

 

فواد عبداللهي

 

به دنبال خيزش محرومين در ديماه گذشته در شهرهاي ايران، سرآسيمگي و شتاب جريانات، سازمانها و احزابي که تا همين چند ماه پيش قربان صدقه جمهوري اسلامي مي رفتند و راديکال ترين خواسته و شعارشان محدود کردن ولايت فقيه بود، حيرت آور است. ”کنگره وحدت“  که هفته گذشته اساسا زير چتر سازمان فداييان اکثريت در شهر کلن آلمان برگزار شد و به پيوند دوباره اين بخش از شاخه هاي گوناگون جنبش ملي - اسلامي انجاميد، حاصل تيپايي است که از خيزش محرومين و مردم سرنگوني طلب خورده است. آخرين قلابي است که به ديوار چاه نابودي پرت کرده اند تا شايد خودشان را حفط کنند و بالا بکشند. خاصيت واقعي اين کنگره نه در مباحث ”کشاف“ آن، نه در اختلافات تاکتيکي اين و آن حزب و شاخه از جريانات شرکت کننده در آن، و نه حتي در اسم پرطمطراقي است که براي خود انتخاب کرده اند؛ بلکه در اعلام دوباره پيوستن اين جريانات و احزابي است که همگي آنها تاريخا و بلا استثنا از يک سنت و يک مخرج مشترک تحت نام جنبش ملي - اسلامي تغذيه کرده اند.  بار ديگر معلوم شد که اتفاقا مکتب توده - اکثريت در واقع بستر اصلى رشد کل اعضاي اين جنبش ملي - اسلامي و خط دهنده به تمام عناصر ظاهرا منفرد در اين طيف بوده است. حيات و فعل و انفعال سياسى اين طيف با حمايت از خمينى و دولت موسوى، با رژه رفتن پشت رفسنجانى و تز ”ايران ژاپن ميشود“، و نهايتا با پرچم دو خرداد و خاتمى و دولت اعتدال روحاني قابل توضيح است.  بخشى از اين جنبش در ايران حکومت ميکند و عدم حضور امروز اين عاليجنابان در حکومت و پرتابشان به صف اپوزيسيون مانند امثال جناب بني صدر، محصول تسويه حسابهاي درون حاکميت است. اگر بخش درون حکومتي ميتوانست و قدرتش را داشت محال بود اخوى هايش را در قدرت راه ندهد. امروز فرخ نگهدار و عفت ماهباز و بيژن حکمت و بابک اميرخسروى مانند تاجزاده و حجاريان و نبوي صاحب منصب در دستگاههاى حکومت بودند. کنگره اخير عاليجنابان چيز جديدى مستقل از اين تاريخ راجع به ”وحدت“شان نميگويد.

اما کنگره مذکور در واقع چيزي جز منسجم کردن دوباره اين جريانات رانده شده از جناح ”اصلاح طلبان“ حکومتي نبود. درست همانگونه که جناح ”اصلاح طلبان“ حکومتي، از تاجزاده و حجاريان تا مخملباف و غيره به دنبال خطر خيزش هاي ديماه و عبور جامعه از ”اصلاحات“ مشغول سر و سامان دادن به صفوف آشفته خود، در پي يافتن مجالي دوباره براي جولان در عرصه سياست در حاکميت اند، (البته اگر مجالي مانده باشد!)، ”کنگره وحدت“ نيز باريکه اي براي ادامه حيات اين طيف از حاکميت رانده شده در جنبش ”اصلاحات“ بود.

حقيقتا طبقه حاکم و مدافعان وضع موجود، از پوزيسيون تا اپوزيسيون، از جماران تا لوس آنجلس و از مسجد تا ديسکوتک، از خيزش محرومين ايران در ديماه گذشته به وحشت افتاده اند. شتاب بخش بيرون از قدرت آنها نه براي سرنگوني و يا برکناري جمهوري اسلامي، که ”توصيه“ هايي براي ممانعت از تکرار آن تجربه و ترس از دخالت وسيع طبقه کارگر در امر سياست است.

با آغاز خيزش محرومان در ديماه گذشته که خشت هاي حاکميت  جمهوري اسلامي و هر دو جناح آن را نشانه گرفت، اپوزيسيون پرو رژيم انگشت به دهان مانده زير چتر سازمان اکثريت تحت نام ”کنگره وحدت“ گرد هم آمدند تا مخروبه جنبش ”اصلاحات“ شان را وقيحانه تحت نام ”چپ“، دستي بکشند. کل لشکر ”مردم سالاري ديني“  دوباره متحد شدند و به صرافت تشکيل سازمان جديدي افتادند که بتوانند بيرق اصلاح رژيم را کماکان زنده نگه دارند. رفتند تا دوباره فرمايشات نغز برادران و خواهران ”اطلاح طلب“ در حاکميت را گوش کنند: ”اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات“... تا نفرت از کمونيسم و انقلاب و کارگر و محرومين و مدرنيسم و مدنيت غربي را دوباره جار بزنند؛ درست همانگونه که عليه انقلاب ۵۷ و در رکاب جمهوري اسلامي فعالانه جهت سرکوب آرمانهاي آن انقلاب دست بکار شدند، امروز نيز تنها اراده ثابتي که نزد اينها ديده مي شود، توجيه وضع موجود است. صداي عبور جامعه از هر دو جناح و حکم به سرنگوني نظام را شنيده اند و بد جوري هم شنيده اند.  باز دنبال راه حل هاي پوچ و تقلاهاي بي فرجام براي نجات تاج و تخت لرزان سرمايه داري ايران هستند.  محرومين را مي بينند که دارند جلو مي آيند،  دنبال راه حلي هستند که ضرر سرنگوني را به حداقل برسانند.  مي خواهند آب قاطي آن کنند و آن را رنگين کنند تا به جاي زير و رو کردن دستگاه نظامي - اداري و تبليغي  حاکم و به قدرت رسيدن کارگران و شوراهاي مسلح مردم، به  تعويض چند نفر با چند نفر ديگر در عين حفظ بنيان هاي ماشين دولتي،  محدود شود.  محرومين به خيابان بيايند، اما نه براي فتح کاخ ها و پادگان ها و وزارت خانه و استقرار قدرت خودشان، فقط براي عزل مودبانه يکي و تفويض مودبانه تر پست او به ديگري!!

سخن آخر، خيزش محرومين در ديماه کاري کرد که دائى جان ”کنگره وحدت“، ميرود که به سلف خود، دائى جان ناپلئون بپيوندد و پرونده جنبش ملي - اسلامي با تمام تظاهر آن در عرصه سياست همراه با سلسله و دودمان خود به فراموشخانه تاريخ سپرده شود. دفن ”راهکار“ جنبش ملي - اسلامي جامعه ايران را همراه با مبارزه براى رهائى کارگران از بردگي مزدي، خلاصي از زن ستيزى و اسلام پناهى و گذشته و ارتجاع پرستى و کودک آزارى، به مسير بى بازگشت مدنيت پيشرو و ثبت ارزشهاى متمدن و انساني در بافت سياسى اجتماعى جامعه ايران رهنمون ميشود. سوسياليسم ايران به بستر اصلى خود در اروپاى غربى پيوند خواهد خورد. اين يک ضرورت تاريخى است که نيروى فعاله خود را بطور اجتماعى در جامعه ايران دارد: کمونيسم در ايران با تکيه بر پرولتارياي صنعتي ايران، با تکيه به دستاوردهاي نيم قرن مبارزه طبقاتي و مهمتر از همه با تکيه بر درافزوده هاي منصور حکمت به مارکسيسم اين امر را تضمين ميکند.

”کنگره وحدت“، در واقع آغازى بر يک پايان، نقطه پاياني بر شرق زدگي و اسلام زدگى اين اپوزيسيون ضد کارگري و سرانجام نهائى شکست تلاشهاى ديرين اين اشباح شکست خورده و ضد کمونيست براى تزريق پيشداوريها و تعصبات عرفانى و اسلامى و شرعى و ارتجاعى در اذهان مردم ايران است.

سلطه يک پديده منقرض شده و همزاد جمهوري اسلامي را با گذاشتن نام ”حزب چپ ايران (فداييان خلق)“، نميتوان اعاده کرد.