کرکري خواندن هاي يک عضو مجلس

 

 

 

 

امان کفا

 

حسيني کيا در مصاحبه اخیر خود، ابراز داشته است که در برخی از خودرو سازی ها،  "نیروی اضافه"  ۲ تا ۳ هزار نفره در حال فعالیت هستند، و ادعا کرده که این نیرو بایستی کاهش یابد. این نه یک اظهار نظر جدید، بلکه جلوه دیگری از سیاست های جمهوری اسلامی ، و در ادامه بیکارسازی های پی در پی حاکمان سرمایه در ایران است. کمی قبل تر از این عضو هیئت رئیسه کمسیون صنایع، نعمت زاده هم در رابطه با پایان یافتن خط تولیدی پراید، از نیاز کاهش نیرو و جایگزین کردن این خودرو، با ماشین های دیگر ولی اینبار بدنبال قرارداد جدید با رنو فرانسه، نیز گفته بود.

 هیچکس در ایران از پایان یافتن تولید پراید، تولید یکی از ناامن ترین خودروها، ناراحت نیست. اما این مسئولین جمهوری اسلامی، حتا همین نا مرغوب بودن را نیز، به پای کارگران نوشته اند. هر بار، کیفیت پایین این کالا را نیز، بهانه کرده اند تا بار دیگر آنرا نشانی از "نا مرغوبی" نیروی کار خودرو سازی ها جلوه دهند! گویی، نه مواد اولیه بی کیفیت و نه ماشین آلات خراب، نه مدیریت و طراحی های تولیدی و ساختاری، نه بخور بخورهای میلیاردی در تجارت ها و دلالی های وسایل یدکی، نه رقابت های درون جناحی و بنگاه های گوناگون حضرات که جیب هایشان از خودرو و خودرو سازی در ایران پر و پرتر شده است، نه هزار مسئله دیگر کارفرمایان مشکلی نداشته و ندارد، و باز همان کارگران، همان نیروی استثمار شده در خط تولید، همان کارگرانی که با دستمزدهای نازل، هر روزه با سوانح گوناگون در کارخانه دست بگریبان هستند، باز هم "مقصر" نشان داده می شوند!  اینبار هم حسینی کیا، با طعنه زدن و سخن از "ازدیاد نیرو" سعی دارد چنین وانمود سازد که گویی کارگران "برخی" خودروسازی ها همینطوری در کارخانه پلاس هستند و ول می گردند، و لابد همه باید از لطف ایشان ممنون باشند که جلو این حیف و میل شدن و اتلاف نیرو را می خواهد بگیرد!

 اوضاع امروز، اما متفاوت است. دوران پس از وقايع دیماه است و حتی حسینی کیا هم این را می فهمد  که دیگر آن خط و نشان کشیدن های سابق، اعتبار خود را از دست داده است. توازن قوا، همچون سابق نیست و این مسئولین حکومتی دیگر نمی توانند همچون گذشته، گرز بیکارسازی را همچنان بالای سر کارگران بچرخانند؛ این تهدید ها بُرایی سابق را ندارد. این را کل سران و مقامات جمهوری اسلامی کاملا فهمیده اند و به همین دلیل است که حسینی کیا در ادامه اظهار می کند که البته این کاهش بایستی با "جایگزین نکردن کارگران بازنشسته" انجام گیرد.

 مسلم است که حسینی کیا و هم پالگی هایش در مقامات و کمسیون های گوناگون دولتی و غیر دولتی شان خوب می دانند که دیگر نمی توانند گشایش اقتصادی و هرگونه بهبودی در زندگی کارگر و اکثریت جامعه را منوط به یاوه گویی هایی چون نیاز به "بهبود" تولیدات داخلی و ملی، و یا بالا بردن "کیفیت کار" و غیره،  کند. دوره ای که با این تزاویر، همه را به صبر و انتظار فرا می خواندند، گذشته است. ادعاهای حسینی کیا، اینبار در رابطه با خودرو سازی ها، و ابراز "لطف" ایشان به کارگران و اینکه گویا خواهان جلوگیری از بیکاری است، رنگ باخته تر از اینها ست. این تلاش های حسینی کیا بیهوده است، چون که در حقیقت، این سخنان بیش از هر چیز گویای کابوسي است که کل حاکمان از پس از اعتراضات دیماه، در دل دارند.

 اما این تازه شروع کار است. دیماه تنها جرقه ای از قدرت عظیمی بوده است که کل حاکمیت را به لرزه انداخته است. برخلاف ادعاهای پوچ حسینی کیا در مقابل بیکارسازی، کارگر در ایران دنبال زندگی است که در شان انسان قرن بیست و یکم است، نه اشتغال! هر کارگر آگاهی می داند که هیچ کارفرمایی در نظام سرمایه داری، مخالف با خواست کار (به معنی اشتغال) نيست. مگر در همین ایران نبوده و نیست که براحتی ماشین آلات را کنار گذاشتند و کارگر را با بیل و کلنگ بجای تراکتور و ماشین به کار گماشتند و ادعا کردند که اشتغال ایجاد کرده اند؟! نخیر آقای حسینی کیا، این سرمایه داری است که زندگی را تمام و کمال به "اشتغال" مرتبط کرده است. این همین نظام کارمزدی است که به همین اعتبار، کارگر بیکار را، "تنبل" نشان می دهد و حتی آدم هم حساب نمی کند. و باز به همین دلیل است که بیکارسازی را همچون تبر نابودی، بالای سر کارگر گرفته و می گیرد.

 براستی که دوره آن خط و نشان کشیدن ها، به سر رسیده است. در این دوره ای که توازن قوا تغییر کرده است، در این دورانی که ترس در دل حسینی کیا ها و شرکای حکومتی اش افتاده است، فرصتی است که کارگران آگاه، یکبار دیگر قدرت واقعی این طبقه را نشان دهند. نشان دهند که تصمیم به برقراری دنیای دیگری دارند. تصمیمی که اعتراضات دیماه جرقه حرکت به آن سمت را نوید داد. اين امر اما تنها با متشکل شدن در حزب کمونیستی، ممکن است. این تصمیمی است که نوید حکومتی دیگر، حکومت کارگری که یکبار و برای همیشه، پایان دهنده کل این اوضاع نابسمان حاصل از نظام کارمزدی است. نوید حکومتی که برای رسیدن به خواست "از هر کس به اندازه توانش به هرکس به اندازه نیازش"، در همان ابتدا و در همان فاز اول جامعه کمونیستی، به مفت خوری همین عالیجنابان امروزی از قِبل کار دیگران زنده اند، پایان می دهد و"به هرکس به اندازه کارش" را متحقق می سازد. اگر کارگر آگاه و کمونیست چنین اراده و تصمیمی را اتخاذ نکند، با وجود تمام کُرکری خواندن های حسینی کیا ها، اوضاع کمابیش به همین شکل ادامه خواهد یافت.