کدام رفراندم! بر سر چه! توسط چه کسی؟!

در حاشیه فراخوان رفراندم آقای پهلوی

 

 

ثریا شهابی

 

اعتراضات اخیر که به ده روزی که ایران و به دنبال آن جهان را تکان داد معروف است، جنبش پادشاهی، جنبش راست برون حکومتی و "پیشرو ترین" نماینده آن آقای رضا پهلوی را هم، برای اجرای پروژه قدیمی خود،"رفراندمی بر سر نظام آینده ایران"، به تحرک در آورده است.

ابتدا بیانیه آقای پهلوی منتشر شد. بدنبال آن مصاحبه های مختلف از جمله مصاحبه های آقایان میبدی و علیرضا نوری زاده، بشکل کمپینی این سناریو و بیشتر از آن شخص آقای پهلوی، خانواده و نیاکان شان را بعنوان شاهان و "شاهزاده"ها مورد لطف و مرحمت فراوان قرار دادند .تاجایی که بوی فرهنگ ابراز کوچک منشی آقایان بعنوان ملت تا کمر خم شده در مقابل"شاه" آینده و "سایه خدا" چنان تند بود که غلظت آن مشام "شاهزاده" را هم آزرد! "شاهزاده ای" که خود این عنوان را بر سینه خود نمی زند! بار فرهنگی این جنبه از کمپین به درجه ای است که محتوای کمپین که عبارت است از رفراندم و این سوال ها که کدام رفراندم، بر سر چه انتخاب های واقعی، در چه پروسه ای و توسط چه کسانی، به سادگی میتواند به پشت صحنه رانده شود.

بیانیه آقای پهلوی و مصاحبه ها، سیمای چند بعدی یکی از جریانات مدعی قدرت سیاسی در سیر فروپاشی جمهوری اسلامی، یعنی جنبش راست خارج از حکومت، دورنما و افق پیروزی آن را در مقابل چشمان جامعه قرار میدهد.

 موضوع این نوشته نه ادعاهای متمدنانه آقای پهلوی که واقعیات پشت این سناریو است. نه آقای پهلوی که امروز داعیه سلطنت ندارد و نه حامیانش چون آقایان میبدی و نوری زاده که هر بار با شاه و شاهزاده خواندن و سوال از احوالات شخصی و خانوادگی تنها کاندید پادشاهی، قند در دلشان آب میشود، سمت و سوی واقعی سناریو رفراندم را نشان میدهند.

از انصاف نباید گذشت که در مقابل طیف سلطنت طلبان ایران و طرفدران کوته فکر پادشاهی، رضا پهلوی یک سروگردن بالا تر، امروزی تر، متمدن تر و مداراگر تر است. کسی که مخالف داشتن مذهبی رسمی در مملکت است و به خاطر موقعیت شخصی اش که تماما موروثی از پدر و پدر بزرگ به ارث رسیده است، فعلا و تا روزی که مردم "لبیک" نگفته اند و توسط پروپاگاند های امثال آقایان میبدی و نوری زاده و رسانه های اصلی "استابلیشمنت" در آمریکا و اروپا آنها را به "لبیک" گفتن کشانده نشده اند، داعیه سلطینت ندارد!

برای درک این کمپین رفراندم، که از جمله محمد نوری زاد ها هم در داخل به امید تغییر از درون نظام توسط مراجع "خوش خیم" و" مقامات خوب نظام" در حمایت تلویحی شخصیت هایی چون آقای پهلوی به آن چشم امید دوخته اند، لازم است که از فضای غلیظ آبی سلطنتی که این تلویزیون ها می آفرینند، فاصله گرفت .به پروژه رفراندم، این خام اندیشانه ترین سناریویی که کسی میتواند تصور کند، بپردازیم.

 نه شعارهای پاسارگاد در ایران و نه تلفن های آن دسته از جوانان عاصی، که حسرت گذشته ای را میخورند که در چشم آنها هزاران بار از زندگی امروز شان قابل تحمل تر بود، به معنی وجود جنبشی واقعی روی زمین برای احیا پادشاهی نیست. این را اگر آقایان میبدی و نوری زاده متوحه نیستند و یا خود را به متوجه نبودن میزنند، آقای پهلوی که از درجه هوشی بالاتری از آنها برخورد دار است، به خوبی میداند. از این روست که امروز نه با تکیه به مقام موروثی تاج گذاری می کند و نه حاضر است بعنوان یک شخصیت سیاسی از این یا آن روبنای نظام آتی رسما حمایت کند! فعلا به قرار گرفتن هاله مقدس "شاهزاده "بالای سرش، و شخصیتی "افتاده و بی ادعا" برای قدرت شخصی، اکتفا کرده است. چرا که بعنوان یک واقعیت، در ایران جنبشی در جامعه برای احیا پادشاهی وجود خارجی ندارد! این را خود رضا پهلوی هم میداند.

 

نوستالژی سلطنت

 سلطنت رضا شاه و محمد رضا شاه٬ فاقد کمترین عنصر آرمانخواهی برای مبارزه و افق امیدی بخشی برای هیچ جنبشی در صحنه است! پادشاهی در ایران هرگز توسط جنبش از پایین به قدرت نرسیده است! از مشروطه و کودتا رضا شاه تا رسیدن به سلطنت خانواده های قبلی و بعدی، نه تنها محصول پیروزی جنبش های ترقیخواهانه و از پایین نبوده است که تماما محصول شکست آنها٬ کودتا ها و توطئه ها و .. بوده است. امروز، و چهار دهه پس از سرنگون شدن پادشاه توسط مردم، زمین برای طرفداران نظام پادشاهی از گذشته به مراتب  نامساعد تر است. ردیف کردن لیست متخصصین و شخصیت هایی که از امروز برای ساختن "وطن" آماده اند، نشان دادن مدارج ترقی شخصی و کارنامه های موفقیت های شخصی و تنها و تنها برای پر نشان دادن جیب خالی جنبش پادشاهی خواه است.

 کسی حاضر نیست امروز برای پادشاهی و پادشاه زندان برود و جان اش را به خطر اندازد!  در اعتراض به فقر و شکاف طبقاتی و فساد و تبعیض و در دفاع از آزادی و برابری و عدالت اجتماعی و .. مردم حاضر اند جانشان را فدا کنند اما برای داشتن یک شاه بالای سرشان که پدیده ای فاقد کمترین عنصر عدالتخواهانه است، کسی حاضر نیست یک ریال اش را به خطر اندازد! این قد و قواره واقعی جنبش پادشاهی در ایران است! ادعاهای آقایان میبدی و نوری زاده، نوستالژی بیش نیست!

معلوم نیست مردمی که از فقر و اختلاف طبقاتی و فساد و بی حقوقی به تنگ آمده اند چرا باید به جای آینده رو به گذشته داشته باشند؟  کدام آرمانخواهی این جنبش را به سمت پایین کشیدن حکومت می کشاند؟  تصور اینکه مردمی که از فقر و نداری و بی حقوقی و تبعیض و فساد  و میلیتاریسم به تنگ آمده اند٬ آروز می کنند که ای کاش یک شاهی بالای سرشان بود و آنها رعیت اش می شدند و این پدیده را مترادف رهایی از فقر و خفقان و رسیدن به اوج سعادت و آزادی و رفاه میدانند، مضحک تر از آن است که بتوان آن را جدی گرفت.

سلطنت، اگر هم برای بخشی از مردم نوستالژی باشد، آرمان و افق امیدبخش جوانان و طبقه کارگر ایران نیست. سلطنت آرمان مردم ایران، آنهم مردمی که به قدرت خودشان یک بار در تاریخ ایران آن را به زیر کشیدند، نیست! جمهوری اسلامی و سلطنت، دو سناریوی سوخته و دو آلترناتیو بی پایه و رو به گذشته در جامعه است.  پایه این دو روبنای سیاسی، نه در میان مردم و زنان و جوانان به تنگ آمده و طبقه کارگر و معلمان و که در حاشیه دیگری و در محافل قدرت در داخل و در خارج از ایران است.

اگر خمینی محصول آوردن از حاشیه به مرکز یک سنت گندیده متحجر قرون وسطایی بود که در حاشیه جامعه ایران بود، امروز این سلطنت است که حاشیه ای مربوط به گذشته و گذشته پرستی است! رو به آینده ندارد! میخواهند از این سنت به تاریخ سپرده شده یک جنبش در صحنه اصلی بسازند. این سناریو، دو بخش خارج و داخل دارد. در خارج بیشترین  سرمایه شان حمایت دولت های غربی، پول، "متخصص "و "شخصیتهای" البته ضدسوسیالیست، دست راستی است." جنبش مدنی" و محرومین و معلمین و طبقه کارگر و دانشجویان برای این پروژه شوخی و تعارفاتی بیش نیست. در داخل ریشه اش همان جایی است که محمد نوری زاد هم به آن چشم امید دوخته است. در میان مراجع و مقامات" خوش خیم" در خود ایران!

 

نوستالژی رفراندم

 رفراندم٬ اجرای آن و نه بازی با کارت آن و میدان دادن به بازیگران صحنه پردازی های تبلیغاتی آن٬ بطور واقعی و در عمل آلترناتیو غرب هم نیست. این هم چون سلطنت٬ نوستالژی است. در حال حاضر بخش اعظم بورژوازی غرب پشت بورژوازی حاکم (جمهوری اسلامی) و روحانی را حاضر نیست خالی کند! رفراندم٬ کارت بازی بورژوازی غرب٬ و کارتی سوخته٬ برای مقابله با رادیکال و چپ شدن این اعتراضات است نه برای کمک به پیشروی و یا به پیروزی رساندن آن! درست همچون برگزاری" انتخابات آزاد"، که همه محصولات" آزایخواهانه" آن در عراق و لیبی و افغانستان را به عیان می بینند٬ تنها و تنها ابزار مقابله بورژازی خودی و جهانی با  پتانسیل عظیم چپ، کارگری و رادیکال این جنبش است. پتانسیل آن را دیده اند و برای مهار آن کفش و کلاه کرده اند! این تمام خاصیت پروژه رفراندم در این شرایط است.

کدام رفراندم؟ بر سر چه و توسط چه کسی! آقای پهلوی میگوید توسط مردم. آقاید میبدی و نوری زاده میگویند توسط آقای پهلوی. نوری زاد از ایران، بعد از ناامیدی از اصلاح طلبان و "خیانت" خاتمی و رهبران سبز، میخواهد توسط یک شخصیت اسلامی و مذهبی و داخلی باشد.

کاراکترهای سناریوی رفراندم٬ نه مردم اند و نه آقای پهلوی و نه آقای نوری زاد. آقای پهلوی در این سناریو وسیله فرستادن مردم به دنبال نخود سیاه و انتظار است. مراجع بین المللی پشت کسی میروند که بخواهد قدرت را بگیرد! بگوید رفراندم باید رای به چه بدهد و توان قدرت گرفتن در داخل را هم داشته باشد. هیچکدام از این فاکتور ها در این کیس وجود ندارد. اما این نسخه ای است که در بزنگاهی که صحنه به هم ریخت و کنترل از دست حکومت خارج شد پرچم حاکمیت را از این دست بگیرد و به دست دیگر بدهد. امروز سپاه عامل نگه داشتن کنترل توسط حاکمیت است. و به موازات آن٬ "رفراندم" و "انتخابات آزاد" و نصایح" راه مسالمت آمیز" ،تغییری که از رضا پهلوی تا تاجزاده روی آن سرمایه گذاری میکنند٬ بطور واقعی مقابله با عروج و قدرتگیری یک جنبش چپ است.

سناریو رفراندم آقای پهلوی، یکی از سایر تحرکات دوره ای است که تنها و تنها در یک شرایط شانس امتحان شدن دارد. آن هم شرایطی است که جنبش اعتراضی از صحنه خارج شده یا سرکوب شده باشد، میدان بدست باندهای قدرت در داخل حکومت، بخصوص در سپاه و بنگاه های مافیای اقتصادی و جنایی، افتاده باشد و بورژوازی غرب تغییر از درون رژیم ایران را فعالانه امر خود بداند. در این سناریو آقای پهلوی و سلطنت یا جمهوری ایشان به اجر در نخواهد آمد. خود ایشان ابزار و وسیله اجرای همان پروژه تغییر از درون توسط محافل مافیای قدرت در داخل است. نقش ایشان جاده صاف کن و عنصر"خوش نام یک هیاهوی "خوش آب و رنگ" بنام رفراندم و انتخابات و .. برای پیاده شدن سناریو مخرب تغییر از درون، خواهد بود. تغییری که یک رکن آن سرکوب و به خانه فرستادن مردم و رکن دیگر آن بالا گرفتن جنگ قدرت میان محافل قدرت در خود حاکمیت است. البته با برگزاری صندوق رای و احتمالا برگزاری آری یا نههای از سر استیصال! پروسه ای که سیر  تلاشی جمهوری اسلامی است به قیمت تلاشی جامعه! کسی نباید دنبال این سناریو های خوش آب و رنگ بیفتد.

پروژه امروز رفراندم آقای پهلوی و آقای نوری زاد در داخل، در مقابل اراده مردم برای کسب قدرت توسط خودشان است.

 

خط قرمزهای بیانیه آقای پهلوی

 راست ایران، در راس آن آقای پهلوی بالاترین درجه تمدنی که میتوان از این جنبش سراغ داشت را از خود نشان داده است. آقای پهلوی تلاش میکند آرمان های انقلاب مشروطه، که به شکست کشیده شد، را احیا کند. اما فراموش نمی کند ضمنا اعلام کند که جمهوری اسلامی و هرجانور دیگری برای او و جنبش اش، به چپ و سوسیالیسم ارجعیت دارد. این ادعا از کجا ناشی میشود.

  در شروع بیانیه آقای پهلوی خط قرمز خود را معلوم میکند. او میگوید "از خاتمه جنگ سرد به این سو گفتمان دموکراسی لیبرال نظام های مستبد را در این سو و آن سوی جهان از راه صندوق رای از صحنه حذف کرده است."

 امروز بورژوازی غرب شرم دارد که محصولات پیروزی اش در جنگ سرد را به رخ بکشد. این صندوق های رای و اراده مردم نبود که عراق و لیبی و افغانستان و فروپاشی ضدبشری یوگسلاوی و اعدام صدام و قزافی و چاوشسکو و همسرش، را آفرید. شروع بیانیه با مقدمه پروپاگاند جنگ سردی، آنهم جایی که نسیم سوسیالیسم هر روز از جایی در ایران و اروپا و در خود آمریکا می وزد، عقب ماندگی و گندیدگی سنت راست ارتجاعی ایران را نشان میدهد.  

 راست ایران٬ با تمام ادعاهایش٬ و از جمله ادعاهای "متمدنانه" آقای پهلوی٬ باید از غرب در این زمینه هم بیاموزد! سوسیالیسم٬ از آمریکا تا اروپا و تا ایران٬ امروز یک انتخاب واقعی است! از انتخابات ها در آمریکا تا انگلستان و فرانسه٬ از تحرکات کارگری چپ و سوسیالیستی در اروپا  تا ادعانامه آژیتاتور کارگری در ایران بالای چهارپایه خطابه٬ راست را عقب زده است.

 جامعه ایران از خط قرمزهای جنگ سردی راست افراطی ایران از انقلاب مشروطه به بعد٬ عبور کرده است. این طیف باید بیدار شود! انکار آن توسط راست ایران٬ تنها هم خانواده بودن آنها با امثال ترامپ ها٬ با عقب مانده ترین و پست ترین رگه بورژوایی در جهان٬ را نشان میدهد! چرا مردم باید داعیه های "متمدنانه" جنبشی چون ترامپ را باور کنند و نهایت آرزوی شان اجرای سیاست های ترامپ و به مراتب خشن تر و عقب مانده تر٬ اما توسط شاهنشاه یا ریاست جمهوری جدید باشد! رگه  رو به زوالی که جامعه آمریکا آن را پس میزند٬ راست ایران آن را در آغوش اش میگیرد!

  آقای پهلوی مردم را دعوت به انتخاب بین جمهوری یا پادشاهی میکند. جنبشی که در صحنه است جنبش محرومین، زمین حاصلخیز جنبش سوسیالیستی است. راست ایران هراندازه متمدن هم شده باشد، همچون راست افراطی در غرب، ضد سوسیالیست و ضد کارگری است. چه کسی گفته است که سوسیالیسم انتخاب و یکی از انتخاب های اصلی نیست؟ دعوت از همگان برای پیوستن به "آپشن" های درون خانوادگی راست٬ در لباس بی طرفی و متمدنانه٬ رندی عجیبی است.  

در عین حال آقای پهلوی می فرمایند که:

   "پافشاری درباره تعیین شکل و ساختار نظام آینده در مرحله کنونی موجب تفرقه و تشتت و در نهایت به نفع رژیم موجود خواهد بود."! با تشکر صرف شد! جامعه بیست و پنج میلیونی که دنبال ادعاهای خمینی "بحث بعد از مرگ شاه" و "وحدت کلمه" و آقا قرار است برود واتیکان افتاد٬ امروز که هشتاد میلیون است تجربه غنی به قیمت پایمال شدن زندگی دو نسل دارد!  جنبش اش را که نه جنبش پادشاهی است و نه سلطنتی٬ که جلوه ای از حرکت سوسیالسیتی است، بدنبال این ریاکاری نمی اندازد.

  ما سوسیالیست ها، کمونیست ها، طبقه کارگر و محرومین جامعه، در میان معلمان و دانشجویان و دانش آموزان و زنان٬ تضمین می کنیم که تمام تلاش خود را برای به پیروزی رساندن محرومین، پیروزی ۵۰ میلیون اعضا خانواده طبقه کارکر و محرومین جامعه انجام دهیم! تضمین میکنیم که تلاش کنیم٬ از همین امروز٬ سوسیالیسم را که چیزی جز آمال و آروزهای گرسنگان٬ بی خانمان ها٬ کارتن خواب ها٬ گورخواب ها٬ کلیه فروش ها٬ معتادین و بیکاران٬ طبقه کارگر و محرومین و همه کسانی است که زیر فشار تبعیض جنسیتی و سایر تبعیض ها کمرشان خم شده است، به پیروزی برسانیم.

 

۲۲ ژانویه  ۲۰۱۸