سخنی با شما، مردم کردستان عراق!

 

 

مظفر محمدی

 

این روزها همه حرف میزنند، عصبانی اند.از دزدی و خیانت و غیره حرف میزنند. از اتحاد احزاب حرف می زنند. اقلیتی هم هستند که می گویند این احزاب دیگر کارشان تمام شده مردم باید بیایند.

 بجز اقلیتی کوچک تر هنوز کم اند کسانی که بگویند چه کردستانی میخواهند. چه جامعه ای میخواهند و بگویند ما میخواهیم این جامعه را خودمان و با دست خودمان درست کنیم. جلو بیفتند و مردم را جمع کنند و متحد کنند و سازمان بدهند. در این یادداشت میخواهم بگویم چکار کنیم و چه کردستانی می خواهیم و چه جامعه ای میخواهیم. میخواهم بگویم   انسان هایی باید جلو بیفتند و جنبشی راه بیندازند و بگویند چه میخواهند و چه نمیخواهند.

 

مردم! دوستان!

تا حالا رسم بر این بوده که میگویند "کردها" جنگجو اند . خوب می جنگند. ما را برای جنگهایشان میخواهند. برای جنگ با داعش آمدن سراغمان. نه فقط اینجا در سوریه هم. امریکا در عراق به شما و در سوریه به کردهای سوریه آویزان شد. او در هوا حمله می کرد و یک کشته نداد و شما در زمین و دسته دسته کشته دادید. داعش تمام شد و دیگر شما را نمی خواهند. به شما قول میدهم در سوریه هم همین اتفاق می افتد. بشار اسد میگوید اگر "کردها" به شهر و دهات فقیرشان برنگردند، بلایی که سر کرکوک آمد سرشان می آوریم. این اولین چیزی است که ما نمیخوایم. دیگر نمیخوایم جنگجویان خوب انها باشیم. ما میخواهیم دیگر به هیچکس اجازه ندهیم ما را جنگجوهای خوب بنامند. ما جنگجوهای بربر نیستیم که میکشیم و جلو می رویم. ما مدافعان خوبی هستیم، ما از انسانیت دفاع می کنیم و خوب هم دفاع می کنیم. بهتر از همه، بهتر از حشد شعبی های مزدور، بهتر از عشایر و قبایل دفاع میکنیم.  ما مدافعان حق و انسانیت هستیم و میخواهیم باشیم. این یک.

 دوم- کردستانی که ما میخواهیم، منطقه عشایر و قبایل و مذاهب نیست. میخواهیم منطقه زندگی و امید و رفاه و آزادی برای همه باشد. دیگر نمیخواهیم کردستان را به کرد و عرب و ترکمن و مسیحی و ایزدی و کاکه ای و فلان و فیسار عشیره تقسیم کنند. این عار است.  دیگر نمیخواهیم کردستان را به جلالی و ملایی تقسیم کنند. این عار است. کردستان مال همه است. خانه همه کسانی است که در این سرزمین زندگی می کنند. با هر لباسی، با هر ملیتی، با هر مذهبی و با هر جنسیتی، فرقی نمی کند. دیگر نمیخواهیم ما را به شعبات غیر انسانی تقسیم کنند. این برای ما عاره.

 چرا در انگلستان که صد تا ملیت و نژاد و مذهب و بی مذهبی دارد و همه انگلیسی اند. ما همه اهالی و شهروندان کردستانیم. کاش اسم منطقه ما کردستان نبود، مثلا اسمش شقلاوا بود. یا کوهی در این منطقه... حالا که هست باشد. ولی اینجا فقط جای "کردها" و کردایه تی نیست. منطقه انسان ها است، زن و مرد، پیر و جوان، مسلمان و مسیحی و ایزدی و عرب و ترکمن و هرانسان شهروند این جامعه. منافع مشترک ما کرد بودنمان نیست، انسان بودنمان است.

 فراموش نکنیم و انصاف بدهیم، در این دو سه دهه که دولت اقلیم بود اگر به عرب زبان های کرکوک نمی گفتیم عرب ها و اگر مسیحی ها را با دین شان معرفی نمی کردیم نمی رفتند یک محله جدا و در حاشیه اربیل به نام عنکاوه برای خود بسازند. و اگر به ساکنین خانقین و شنگال نمی گفتیم شیعه و ایزدی، اگر ترکمن ها را انسان های مثل خود می دانستیم خودشان را متعلق به ترکیه نمی دانستند و به اردوغان امید نمی بستند. اردوغان کجا و اینجا کجا! اگر همه صرفنظر از ملیت و قومیت ومذهب و جنسیت در این منطقه احساس امنیت و حرمت و آزادی و حقوق شهروندی برابر می کردند با آمدن حشد شعبی یا نیروهای دولت عبادی حتی یک نفر ابراز خوشحالی نمی کرد. ما با آنها بد کردیم،آنها خودشان را از ما ندانستن، و ما آنها را از خود ندانستیم. ما خواستیم کرد و جلالی و ملایی و سنی باشیم و این برای آنها یعنی ترس، یعنی احساس امنیت نکردن .

 

مردم!

خوب جنگیدن ما، خوب دفاع کردن ما، بزرگی ما و افتخار ما در هویت قومی ما نیست. در لباس کردی مان نیست. در زبان کردی مان نیست. در مذهب شیعه یا سنی مان نیست. در کرد بودنمان نیست. در انسان بودنمان است. اگر این معیار باشد، که باید باشد، اینجا سرزمین انسان های آزاد و برابر می شد که باید بشود. مملکتی بشود که دیگر کارگر عرب زبان در پیاده رو خیابان های اربیل و سلیمانیه و ... نمی خوابد و ما از کنارشان رد شویم و دلمان به درد نیاید. اگر کردستان آزاد و آباد و برابر می بود که باید باشد، اگر کردستان سرزمینی بشود که زن و مرد در آن برابرند، که قومیت و نژآد و لباس و زبان  و مذهب هویت انسان ها نباشد، بگذار هر کس دلش میخواهد بیاید اینجا زندگی کند، کار کند و امنیت و آرامش داشته باشد و لذت ببرد و بگوید این است سرزمین انسانیت. این است خوشبختی...

 اگر کردستان اینجور بشود که باید بشود، نصف توریست های اروپایی که به ترکیه و آنتالیا میروند به اینجا می ایند. کردستان اگر انسانهایش آزاد و آزادیخواه باشند، چی ندارد؟ طبیعت زیبا، آب و هوای خوب، غذاهای خوشمزه... چی کم دارد! ولی نمی آیند چون یه چیزی کم داریم و آن آزادی و برابری و امنیت و خوشبختیه.

 تا زمانی که کردستان منطقه عشایر و قبایل و خاندان ها و میلیشیای احزاب و جنگ قدرت به نام کرد باشد کسی اینجا نمی آید. اگر هم بیاید ما را برای جنگشان میخواهند و می برند. تا کردستان اینطور باشد جوانهایش فرار می کنند. دخترها و زن ها فرار می کنند. چرا که می ترسند و احساس امنیت و حرمت و شخصیت و برابری نمی کنند.

شما خبر دارید که در اروپا انجمن های دفاع از دختران کرد درست شده است؟ میدانید چرا؟ میگویند کردها دخترانشان را به زور شوهر میدهند. به هر کسی که پدر و مادر و برادر و عمو و دایی بخواهند و راضی باشند شوهر میدهند. می فرستنشان کردستان شوهر کنند. اجازه ندارند در اروپای آزادی مثل بقیه باشند. خودشان  دوست پسر، نامزد و همسرشان را  انتخاب کنند. این شرم آوره. عاره. 

 ما کردستانی می خواهیم که همه آرزویش را بکنند. که زن ها و دخترهای جنوب شرقی آسیا و ایرانی وقتی به اینجا می آیند احساس آرامش و امنیت و خوشبختی و حرمت کنند.

 میدانید بخشی از مردهای این اقلیم به دخترها و زنهای ایرانی چی میگویند؟ حتما می دانید! میگویند بی حیان، بی ناموسند، تن فروشند. این عاره، ننگه. اگر چند دختری اینجا می آیند و تن فروشی می کنند، چون از جهنم ایران فرار کرده اند، چون نمی گذارند آنجا مثل انسان زندگی کنند، چون هیچ حقوق و حرمتی ندارند، چون فقیرند، گرسنه اند، چون آزادی ندارند. وقتی اینجا هم می آیند با رفتاری شرم آورتر از جمهوری اسلامی با آنها برخورد می شود.

 حتما این را هم شنیدید که مردهای شکم سیر و خوشگذران اقلیم کردستان می گویند رفتیم ایران برای خوشگذرانی. آنجا زن ارزان است. این عاره. ننگه. خود رژیم جمهوری اسلامی هم همین را می گوید. سران رژیم ایران می گویند اینجا تن فروشی از تایلند و فیلیپین و سومالی و نیجریه و جاهای دیگر دنیا ارزان تر است! این ننگ است برای بشریت. فقط برای جمهوری اسلامی نیست.

 باز می پرسم و از خودمان بپرسیم که ما چه کردستانی میخواهیم؟

بعد از این همه جنگ و بی خانمانی و انفال و بمباران شیمیایی و جنگ صدام و جنگ داخلی وجنگ داعش و حالا هم جنگ حشد شعبی میخواهیم چکار کنیم؟ میخواهیم راه گذشته را برویم؟ نه. دیگر راهی وجود ندارد . همه راه ها به روی ما بسته است. این جا دیگر  بن بست است. پشتمان خورده به دیوار سخت. راه برگشت نیست. یا باید جلو برویم یا سرنوشت سیاه و سیاه تری زیر فرمان عبادی و قاسم سلیمانی و نوکرهایش اینجا له و لورده و خرد و خمیر بشویم.

 

دوستان! مردم عدالتخواه!

ما دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم. همه چیز از دست رفته است. میلیاردرها و روسای احزاب را نمیگویم . شما ٦ میلیون کارگر و زحمتکش و معلم و کارمند  و پرستار و پیشمرگه و دستفروش و گدا و تن فروش و ... را میگویم. ما چیزی برای از دست دادن نداریم. ممکن است کسی بگوید من دکانی دارم. یکی بگوید من یک تاکسی دارم. آن یکی بگوید استاد دانشگاهم و حقوقم خوب است.  و دیگری بگوید من دکترم و جیب فقرا را خالی می کنم بسم است. یا مهندسم و حالم خوبه. گیریم چنین باشد. ولی تنها حقوق خوب و خالی کردن جیب فقرا کافی نیست. من از همه شان می پرسم حرمت چی، دارید؟ آزادی و اختیار دارید؟ در این جهنمی که امریکا و عبادی و جمهوری اسلامی و اردوغان و احزاب حاکم و حشد شعبی برایمان ساخته اند راضی اید؟ اگر بگویند آره، وجدانشان کرم خورده است. این ها را هم کنار بگذاریم، باز و هنوز ٤- ٥ میلیون انسان می ماند که هیچکدام از آن چیزها را ندارند...

 دیگر کسی نمی تواند به کرد بودنش افتخار کند. حتی همین افتخار کاذب را هم فروخته اند. مگر نگفتن پیشمرگه ها فرار کردند. واقعا پیشمرگه ها فرار کردند؟ نه! تاجرها آمدند و فرمانده پیشمرگه ها شدند و فرمان تسلیم و خفت و خواری و عقب نشینی دادند. اگه می گذاشتند همان پیشمرگان و داوطلبان کرکوکی و خانقینی و توز خرماتو جلو حشد شعبی می ایستادند و پوزه شان را به خاک می مالیدند. حشد شعبی که جز توحش هیچی ندارد، نه جرات،نه جسارت و نه شرافت. آنها بدبخت ها و قربانیانی هستند که مثل گله ولشان می کنند. جنگ هم بلد نیستند. اگر فرماندهان سپاه قدس را از انها بگیری جنگ سهله بیچاره ها دست راست و چپ شان را هم نمی شناسند. این ها آمدند و صاحب نصف کردستان شدند. چرا؟ چون جنگیدند؟  چون جرات داشتن؟  چون زیاد بودند؟ نه. هیچکدام از این ها نیست.

 تاجران و قاچاق چیانی آمدند و گفتند آنها قوی و زیاد بودند و ما برای اینکه پیشمرگه و مردم کشته نشوند، عقب نشستیم. این یک دروغ بیشرمانه است. توهین به پیشمرگه است. توهین به شما است. توهین به همه ما بود. ما بی عرضه بودیم؟ کم بودیم؟ جنگ بلد نبودیم؟ پس داعش را که از کرکوک فراری داد؟ آنوقت حشدی ها کجا بودند. تازه داشتند در پادگان های بصره و نجف و  کربلا دست راست و چپ را نشانشان می دادند. یک مشت گرسنگان و فقرای بدبخت را فریب دادند و کلا ه سرشان گذاشتند و جمع کردند تا مثل گله جلو بیندازند. آنها جرات داشتند و ما بی عرضه بودیم؟ کم بودیم؟ چه دروغ بیشرمانه ای؟ چه توهین بزرگی ؟ جلو چشمان همه ما و در روز روشن خیانت کردند. این را تاریخ می نویسد و ما می نویسیم و بر پیشانیشان می کوبیم. این داغ ننگ را برای همیشه بر پیشانی خواهند داشت و پاک شدنی نیست.

 بازهم می پرسم و از خودمان بپرسیم که ما چه کردستانی می خواهیم؟

 ما کردستانی می خواهیم که در آن آزادی باشد، سربلندی و افتخار باشد، انسانیت و برابری در آن باشد،  برابری زن و مرد داشته باشد، نان و رفاه و خوشبختی داشته باشد. برای همه، نه فقط  برای عده ای مفتخور. اگر خوشبختی و سیری و رفاه  هست برای همه هست. اگر نیست برای هیچکس نیست. ما در این مملکت همه چیز داریم. زمین خوب، آب زیاد، آب و هوای خوب، معادن وسیع نفت و گاز، کشارورزی، دام داری، کارخانه های سیمان و ذوب آهن، کارگاه های وسیع... همه چیز هست، ساختمان های بزرگ، شهرک های بزرگ. این شهرک "گوند" های آلمانی و فرانسوی و انگلیسی و سویسی و غیره را کیها ساختند؟ کارگران همینجا و کارگران مهاجر ایرانی و ترکیه ای و افغانی و بنگلادشی. با کدام پول ساختند؟ با دارایی و پول همین سرزمین، با پول شما، با پول همه ما.

 همه این شهرک ها مال مردم است. آنوقت کسی بی خانه و سرپناه نیست. همه ی آن پولهای ذخیره شده در بانک های خارجی مال مردم است. مگر این آقایان نمیگویند ما "کرد" هستیم. خوب ما هم "کرد" هستیم. پس چرا شهرک هایشان "کرد" نیست؟ چرا پولهای میلیاردی بانک هایشان "کرد" نیست؟ ما که قرار است همه "کرد" باشیم و مرد و جنگجو و دلیر، پس کو؟ چرا معلمانش ، چرا کارگرانش، چرا پرستارانش، کارمندانش، دستفروشانش، تن فروشانش و ... پولی در بانک ندارند؟ چرا قصر و ویلا و ماشین گرانقیمت ندارند. چرا هر شب نمیتوانند مثل آنها ویسکی و بوقلمون بخورند؟ ها؟ چرا؟ مگه همه ما "کرد" نیستیم؟ ولی نه، آنها میخواهند فقط ما گله های زبان بسته ی "کرد" باشیم و آنها چوپان و صاحب ما.

و ما توده میلیونی کارگر و زحمتکش و حقوق بگیر جزء می گوییم بیایید جایمان را عوض کنیم. شما "کرد" باشید و جنگجو و پول و قصر و ویسکی و ماشین هایتان هم مال ما. ما از "کرد" بودن اینطوری خیری ندیدیم. اصلا  ما از "کرد" بودن پشیمان شدیم، پیشکش شما!

 اخیرا بابایی از میان این ها آمده وحزب جدیدی ساخته به اسم "نسل جدید" ( نه وه ی نوی) و میگوید هر کردی باید یک لامبورگینی داشته باشه. این من را به یاد یکی از شاهان قدیم ایران میندازد که به او خبر دادند نان نیست مردم بخورند. شاه هم گفت، چه اشکالی داره بگویید کلوچه بخورند؟ شیرینی بخورند؟ این هم حکایت رییس حزب جدید " نه وه ی نوی" است. مطمئنم ٩٠ درصد مردم کردستان ماشین لامبورگینی را ندیده اند و حتی عکس آن را. یکی از گرانترین ماشین های دنیا است. من میگویم آقا جان لامبورگینی پیشکش خودت. برو امریکا سوار شو و خوش بگذران. ولی می پرسم آیا هیچ کارگر و زحمتکشی در کردستان میتواند بدون اینکه شبی ٥٠ دلار بدهد در ویلای شهرک آلمانی شما بخوابد؟ نه. نمی تواند و "کرد" هم هست!

 

مردم!

 ما اینجور ناجیان و رهبرانی را نمیخاهیم که لیست پارلمان آینده کردستان را روی میز دارند و میخواهند ما رای بدهیم و آنها به  پارلمان بروند و دولت تشکیل دهند. دولت و پارلمانی از روسای احزاب و عشایر و قبایل و اسلامی ها. اسلامی هایی که مثل خوره از درون جامعه را می خورند و فاسد می کنند. این ها حشد شعبی و داعش های آینده کردستان اند. مطمئن باشید. مسلمانانی هستند که یک روز "یه کگرتوی اسلامی" است و روز بعد کت و شلوار می پوشد و کراوات می زند و "گوران" می شود و رییس پارلمان و فعال مبارزه با دزدی و فساد (گه نده لی)! جالب است دزدی می رود و دزد بعدی می آید و بر کرسی او می نشیند و ازحق وحقوق مردم و فساد (گه نده لی) خودشان حرف می زند!

 مردم پارلمان نمیخواهند. مردم می گویند ما دستمان را داغ کردیم که دیگر به چنین سیستمی رای ندهیم و انتخاب نکنیم. مردم خودشان عرضه دارند جامعه را اداره کنند. خودشان عرضه دارند شورای شهر را تعیین کنند و شوراهای محلات و کارخانه و مدرسه و محله را تشکیل دهند. مردم می فهمند جامعه را اداره کنند. مردم می فهمند  که اگر نان هست برای همه است. اگر رفاه و خوشبختی هست برای همه هست. کسی هست این را نفهمد؟ این عقل و فهم بالایی نمی خواهد. ما کردستانی اینجور میخواهیم. آزاد، انسانی، برابر، خوشبخت، سیر که شهروندانش حقوق برابر دارند.

کردستانی که به اقوام و عشایر و خاندان ها و مذاهب تقسیم نمیشود. اگر ما این جامعه را در کردستان همین قسمتی که مانده بسازیم به شما قول میدهم که مناطق اشغال شده و کرکوک هم با ما می ایند و خودشان حشد شعبی و نوکران عبادی را با اردنگی بیرون می کنند. خودشان داوطلبانه می آیند از "کرد و عرب و ترکمن و مسیحی" و همه خواهند گفت ما هم چنین جامعه ای می خواهیم.

 قول میدهم مردم زحمتکش عراق هم از ما می آموزند و برای رهاییشان بر می خیزند.

 

مردم! کارگران، زنان، معلمان، کارمندان، روشنفکران، جوانان، فقرا!

 بیایید جمع شوید و دست در دست همدیگر بگذارید و همت کنید و این جامعه را بسازید.

بیایید دست دشمنانمان را از ایران تا ترکیه و تا عبادی و نوکرانشان را از کردستان کوتاه کنیم.

بیایید این کثافت ها را به آشغالدانی بریزیم.

بیاید خودمان و با دستان خودمان این جامعه را بسازیم.

هر کس با مردم می اید و در کنار مردم  می ایستد، بیاید. هر کس کمک میکند دست قاسم سلیمانی از کردستان کوتاه شود بیاید. هر حزبی هست باشد. بیاید. این اولین قدم است. با وجود وحضور قاسم سلیمانی و حشد شعبی کار ما چند برابر سخت تر است.

هر کس میخواهد حزب بسازد، بسازد. ولی مردم از احزاب قومی و مذهبی خسته شده اند. داغ شان را به دل دارند. همه جور این احزاب را امتحان کردیم. دیگر بس است.

ما جامعه ای میخواهیم که عقاید مذهبی امر شخصی آدماست نه قانون جامعه.

ما جامعه ای میخواهیم که دین از دولت و آموزش و پرورش جدا باشد.

ما جامعه ای میخواهیم که زن و مرد توش برابر باشند

جامعه ای میخواهیم که اگر نان هست برای همه هست، اگر رفاه هست برای همه هست، اگر نیست برای هیچکس نیست.

ما جامعه ای میخواهیم که مفتخور ندارد. آغابالاسر ندارد. مردم خودشان حکومت می سازند و جامعه را اداره می کنند.

شکی نکنید اگر این جامعه را ساختیم بشریت در دنیا پشت ما را میگیرد. منتظر دولت های امریکا و اتحادیه اروپا و دیگران نباشیم.

اگر این جامعه را ساختیم و دیدند، به شما قول می دهم حتی ترامپ که از همه شان بدتراست نمی تواند در مقابلش بایستد.  

ترامپ و امثال او مخالف جامعه دمکراتیک اند؟ خودشون که میگویند دمکراتیک اند. مخالف برابری زن و مرد هستند؟ در خیلی از کشورهای دنیان زن و مرد برابری را بدست آورده اند. آیا ما فقط لیاقت درست کردن جامعه دمکراتیک و برابر نیستیم؟ آنها هستند و ما نیستیم؟

میدانید بهانه آنها علیه ما چیست؟ میگویند این ها قبیله و عشایرند. نمی فهمند. بگذار همینطوری باشند و همینطوری بمانند. می گویند مردم  دمکراسی نمی فهمند. زنهایشان را کتک میزنند. دختران شان را به زور شوهر میدهند. میگویند آنها مسلمانند. شیعه اند، سنی اند و رسمشان همینه. بیشتر از این بلد نیستند و نمی فهمند. بگذار همینجوری زندگی کنند. اگر هشیار شوند، اگر مثل ما بشوند رویشان زیاد می شود و دیگر برایمان نمی جنگند. دیگر به سر ما قسم نمی خورند.

اگراین جامعه را نسازیم و منتظر آن ها باشیم. باید منتظر بدبختی های بیشتر باشیم

اگر منتظر احزابی باشیم که امتحان خود را پس داده اند باید منتظر بدبختی های بیشتری باشیم

مردم  منتظر احزاب جدیدی هم نیستند که هنوز نیامده، لیست پارلمانی شان را به ما نشان می دهند و میخواهند به پارلمان بروند و رای ما را میخواهند. پارلمان تجربه ننگینی است که تاوانش را مردم داده اند. آیا تاوانی مانده مردم پس بدهند!

ما میخواهیم دولت خود و حاکمیت خودرا داشته باشیم. قانون را خود ما و نمایندگان شوراهایمان بنویسند.

ما نمایندگانمان را از میان کارگران، زنان، معلمان، دستفروشان، تن فروشان و آدمهایی انتخاب می کنیم که تا حالا هیچ اراده و اختیاری به آنها داده نشده است. به شما قول می دهم یک کارگر بیکار یا شاغل و یک کارگر زن تن فروش شرف و وجدان و انسانیتش بسیار بالاتر از هر بورژوای درس خوانده و کراوات زده یا عمامه بسته است. چرا یک عشایر تا دیروز مزدور "جاش" صدام حسین بوده امروز می تواند به پارلمان برود و حکم کند و قانون بنویسد اما یک کارگر، یک زن تحصیلکرده یا خانه دار و یک نجار و بنا و مکانیک و خیاط و رفتگر شهرداری و غیره نمی تواند این کار را بکند! مطمئن باشید بهتر می کند و شرافتمندانه و با وجدان و تعقل و تفکر طبقاتی و برابری طلبانه این کار را انجام می دهد. ما چنین جامعه ای را می خواهیم.

 ما عرضه اش را داریم. آدمها و پیشروانش را داریم. رهبران را درمیان خود داریم. شرافتش را داریم. وجدانش را داریم. لازم نیست حتما دانشگاه رفته باشیم. هر چند درون جامعه کارگر و زحمتکش جماعت، دانشگاه رفته هم کم نداریم. ولی دانشگاه ما جامعه ما است، سفره ما است، وجدان انسانی و طبقاتی ما است، حرمت ما است، کرامت ما است، برابری ما است ، آزادیخواهی ما است. در میان ما مفتخور و زبان دراز  و دروغگو و ریاکار و ظالم وجود ندارد و نمی تواند بوجود بیاید چرا که ثروت و قدرت دست کسی داده نمی شود و بقیه به خانه برگردند. نمایندگان مردم تحت کنترل و هدایت شهروندانی است که هر وقت از کسی نارضایتی وجود داشته باشد عوض شده و جایش را به کس دیگری می دهد. ما پارلمان ٤ سال یک بار نداریم. وظایف و ماموریتهای اداره جامعه بین همه شهروندان تقسیم شده و هر وقت و زمان لازم شد جا بجا می گردد.

 مردم آزادی را می فهمند یعنی چه، برابری را می فهمند یعنی چه، می فهمند فقر چیست، سیری چیست، حداقل دو نسل کنونی می فهمند چه برسرشان آمده و دیگر نمیخواهند راه گدشته را بروند. جمع شویم. شوراها و کمیته های محله هایمان را تشکیل دهیم، شوراهای شهررا تشکیل دهیم. جمع شویم و همه هم اسلحه دارند. ما با کسی سر جنگ اسلحه نداریم اما اگر کسی بخواهد روی ما دست بلند کند و جلومان را بگیرد می توانیم از خودمان، از حقمان، از آزادیمان، از خوشبختی مان، از شرافتمان، از حرمت مان، از انسانیت مان،  از اراده و اختیارمان دفاع کنیم. پیشمرگان فرزندان همین مردم اند و دیگر نمی خواهند افراد مسلح (چه کدار) تاجران و قاچاق چیان و غارتگران داراییهای جامعه و خانواده هایشان باقی بمانند.

 بگذار احزاب در میان خودشان هر تصفیه حسابی دارند با هم بکنند. بگذار هر غلطی دارند بکنند. اما نباید اجازه داد در امر دخالت مردم در سرنوشت سیاسی و اقتصادی واجتماعی جامعه کارشکنی کنند، تهدید کنند، سرکوب کنند و دست به اسلحه ببرند. نباید گذاشت حشد شعبی دخالت کند، قاسم سلیمانی دخالت کند، عبادی دخالت کند، اردوغان دخالت کند. نباید گذاشت از جنس این شیادان و ظالمان و ستمگران بیایند و آغا بالاسر مردم شوند.

 این ها چکاره ی این مملکتند؟ چه کسی به قاسم سلیمانی اجازه داده صبحانه اش را در تهران بخورد و نهار را به سلیمانیه و کاخ خانواده طالبانی بیاورد. چه کسی به قاسم سلیمانی و نوکرانش اجازه داده که پلیس  ها و جاسوس هایش را در محلات شهرها سازمان دهد و برای تهدید و ترور آزادیخواهان و طرفداران استقلال کردستان و برابری طلبان آماده شان کند! خائنانی که پشت قاسم سلیمانی ایستاده و نوکریش را می کنند، هیچ ربطی به  مردم و جامعه کردستان ندارند. بروند لباس حشد را بپوشند و به او خدمت کنند. این ها نوکری شان را بخاطر حفظ سرمایه و دارایی های غارت شده و قاچاق شده از مردم و جامعه می کنند. این ها دارایی های مملکت را برده اند، اسلحه مملکت را برده اند،همه را باید به مردم پس بدهند.

 ما باید در این مبارزه انسانی و برابری طلبانه پیروز شویم. و پیروزی در راه است اگر بخواهیم. اگر تا حالا باختیم دیگر بس است. برای پیروز شدن باید به آگاهی و تصمیم و اراده انسانی و شرافتمندانه متکی شویم. ناجی ای وجود ندارد. فقط باید بدانیم چه میخواهیم و چه نمیخواهیم.

 باز هم باید گفت و گفت که  چیزی نداریم از دست بدهیم. همه چی ما را دزدیدن و  گرفتن. نان مان را، دارایی مان را، اسلحه مان را، خوشبختی مان را، حرمت مان را، انسانیت مان را ... همه چی را از ما گرفتن. الان وقتشه همه رو پس بگیریم. باید دست بکار شد! اگر نه فردا کسی گلگی نکند که چراچنین و چنان شد. خون دل ها را خوردیم، خیلی ها گریه هاشان را کردند، فحش هایشان را دادند، دیگر آه و ناله کردن بی فایده است. اینجا آخرخط است، بن بست است. به بقیه عمرمان، به بچه هایمان و خانواده هایمان و همسایه هایمان و هم سرنوشت هایمان فکر کنیم. اگر قدرت را خود در دست نگیریم خودمان را نمی بخشیم، وفرزندانمان ما را نخواهند بخشید.

 ما بیشتریم، ٦ میلیونیم نه ٥ میلیون. نه، ٤ یا ٣ یا ٢ میلیون. ما می توانیم! فقط باید بخواهیم و راهش را پیدا کنیم. همین امروز، فردا دیر است!

 دشمنان ما شب و روز دارند نقشه ی بدبختی ما و بردگی ما و اسارت ما و حقارت ما و گرسنه کردن ما را می کشند. ما میتوانیم راحت بخوابیم؟ نه. یک ٦ ماهی کم بخوابیم و بیشتر بجنبیم و حرکت کنیم و جمع شویم وحرف بزنیم و متحد شویم و خودمان را سازمان بدهیم و سرنوشتمان را به دست بگیریم، تا بعدش بتوانیم راحت بخوابیم ، با وجدان راحت، با خیال راحت، بدون دغدغه ظلم ، بدون دغدغه نان و بدون دغدغه جنگ.

٦ ماه بجنگیم. منظورم جنگ مسلحانه نیست. چند میلیون انسان، چند صد هزار، چند ده هزار بجنبند نیازی به اسلحه نیست. لازم شد و مجبورمان کردند می جنگیم. ولی ٦ ماهی بجنبیم و برخیزیم و متحد شویم و قدرت و سرنوشت را بدست بگیریم. اگر ضرب اول تمام قدرت را نگرفتیم اقلا بخشی از قدرت را سهم خود کنیم.

 ما باید بقیه عمر را خوشبخت و آزاد و با افتخار زندگی کنیم. بدون اقا بالاسر، بدون اربابان و میلیونرها و میلیاردرها، بدون ظلم، بدون بی حرمتی  خود و خانواده ها و بچه هایمان!

 

 نوامبر ٢٠١٧

 

*برگردان بحثی به زبان کردی از رادیو نینا