بن بست بورژوازی در ایران

دوره جدید و عروج معضلات قدیمی تر

 

 

امان کفا

 

پس از گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلاب۵۷ و به شکست کشاندن آن توسط ضد انقلاب بورژوایی، چهاردهه دیکتاتوری عریان و زندان و اعدام و سرکوب هرگونه ندای آزادیخواهی، و تحمیل فقر شدید، و اختلاف عمیق طبقاتی میان لایه ها و بخش های جامعه، ناامنی و نگرانی از آینده همچنان در سطح جامعه بیداد می کند.

 پس از یکدوره طولانی و نافرجامی پروژه های متعدد سیاسی و اقتصادی، بالاخره روحانی و دولت اعتدال در پشت سر رهبر، بعنوان آس برنده بورژوازی و با پرچم راه حل اقتصادی سرکار آورده شد. پرچمی که دولت روحانی در مقابل جامعه قرارداد این بود که معضلات پایه ای و بنیادی اقتصادی جامعه و معضلات اقتصادی اکثریت کارکن مردم، معضل بیکاری و تورم و گرانی همه و همه ناشی از انزوای سرمایه در ایران در بازار جهانی است و به آن گره خورده است. در این تصویر، مسبب تمامی مشکلات اقتصادی در ایران و بی بضاعتی گسترده، نه حاکمیت سرمایه‌ که انزوای ایران در بازار جهانی بود و فائق آمدن بر تمامی این معضلات هم در فراهم آوردن شرایط مناسب برای گردش هرچه وسیعتر سرمایه، خلاصه شد. اعلام کردند تنها و تنها راه نجات و بیرون آمدن از این انزوا، تخفیف کشمکش با غرب و دستیابی به توافق سیاسی با امپریالیست ها و مشخصا با آمریکا است. فراتر اینکه بنا به سنت همیشگی بورژوازی، هر گونه بهبودی در زندگی کارگر، تنها با کارکردن و تن دادن به استثمار میسر است، اعلام کردند فقط با گسترش سرمایه گذاری است که "کارآفرینی" ممکن می شود و به این اعتبار، هر مقابله و اعتراضی علیه کارفرما، که مانعی در فراهم آوردن شرایط این سرمایه گذاری وسیع ایجاد کند، کل آینده و زندگی کارگر را با مخاطره مواجه خواهد کرد و نتیجتا باید کماکان، به جمهوری اسلامی فرصت دهد تا کار خود را به سرانجام برساند. اوضاع سیاسی و مشخصا توازن قوا بین دو طبقه اصلی در جامعه، مهم ترین عواملی بودند که باری دیگر به جمهوری اسلامی امکان داد تا بتواند راه پیشروی بورژوازی در ایران را، بمثابه راه حل "نجات" کل جامعه، با یکدوره "صبر و انتظار" به طبقه کارگر و اکثریت کارکن جامعه تحمیل کند.

 بیرون کشیدن اقتصاد به بن بست رسیده بورژوایی در ایران و مذاکرات با گروه پنج بعلاوه یک، ‌و رسیدن به هرگونه توافقی، در سرلوحه تلاش دولت اعتدال برای بازکردن راه سرمایه گذاری وسیع قرار گرفت.

 پیشبرد این سناریو منشا اتحادی بود که پشت سر روحانی و دولت اعتدال شکل گرفت. توافقی فرا جناحی که مورد قبول کل بورژوازی در ایران بود. لبیک گویی ها و تهنیت ها توسط تمامی لایه ها و جناح های هیئت حاکمه نیز با حضور تمام و کمال "رهبری نظام"، پشتوانه این تلاش و مذاکرات قرار گرفت. علیرغم اینکه جمهوری اسلامی در هیچ دوره ای از این درجه از پشتیبانی وسیع لایه های مختلف بورژوازی در ایران برخوردار نبود، اما کماکان شک و شبهه هایی در مورد پیشرفت این توافق از جانب گروه پنج بعلاوه یک موجود بود. تردید و عدم اعتماد نه صرفا به تصمیم جمهوری اسلامی برای به نتیجه رساندن این مذاکرات، بلکه به اوضاع  سیاسی، رقابت ها و بی برنامگی های موجود در سطح قطبها و بلوکهای امپریالیستی که همگی خارج از اراده جمهوری اسلامی بوده و هستند.

 

دوره نا امیدی

 انتخاب شدن ترامپ و روندهایی که در اروپا و آمریکا در جریان است، تردیدات و نگرانی ها را تشدید کرده است. امروز، کاملا مسجل شده است که پروسه کُند برجام برای دستیابی بورژوازی ایران به وعده های پسافرجام، و بخصوص انتخابات آمریکا و اظهارات ترامپ در مورد رابطه با ایران و جمهوری اسلامی، بورژوازی ایران را با مخمصه ای بزرگ مواجه کرده است. مخمصه و بحرانی که از نظر بورژوازی ایران نمی تواند تحت الشعاع نزاع های درونی آن، حتی در بعد دولتی  قرار گیرد. هرگونه توقف و مانعی در پروسه برجام، می تواند به بحران های عمیق تری در اقتصاد ایران و بالطبع در سطح اجتماعی بیانجامد. به همین دلیل، طی دو سه ماه گذشته، نمایندگان جمهوری اسلامی، از ولی فقیه و رئیس جمهور، تا وزرا و وکلا، کارشناسان و مشاوران هیئت حاکمه، یکی پس از دیگری، بر اهمیت برجام تاکید کردند. در هراس از سیاست رئیس جمهوری جدید امریکا اعلام کردند که تجدید مذاکرات و بازگشت به دوره قبل از برجام، حتی توسط ترامپ، ممکن نیست. و اینکه هرگونه مانع تراشی در برجام توسط ریاست جمهوری جدید آمریکا را، مقابله ای غیر قانونی معرفی کرده اند و ابراز داشته اند که این موانع با دخالتگری سایر  کشورهای پنج بعلاوه یک مواجه خواهد شد. بر همین اساس، رو به جامعه، خط تبلیغی و تصویر عمومی جمهوری اسلامی روی این محور چرخید که انتخاب ترامپ، تاثیر چندانی بر توافقات برجام ندارد و جای هیچ نگرانی در به سرانجام رسیدن پروسه برجام، نیست. اما مشکل اینجاست که آنچه در آمریکا رخ می دهد بیش از پیش گویای اوضاع دیگری است و فراتر از صرف انتخاب ترامپ است. در مقابل تمامی دلخوشی دادنها و اطمینان خاطرهای جمهوری اسلامی، اوباما با تمدید تحریم ها برای ده سال دیگر مخالفت نکرد، و بار دیگر مجالس سنا و کنگره، جمهوری اسلامی را بسوی موقعیت سابق خود، (بمثابه دولتی غیرقابل اعتماد) سوق دادند. گزینش پمپئو (از مخالفین شناخته شده برجام) به ریاست سیا توسط ترامپ، نیز نشانگر موانع جدیدی  در پروسه موجود برجام بود.

 نمونه دیگر سخنرانی اخیر رئول مارک گرشت (عضو ارشد بنیاد دفاع از دمکراسی ها) در مورد ایران است. گرشت که جزو سخنگویان "تندرو" آمریکا شناخته شده است، ابراز داشت که ترامپ و هیئت رئیسه جدید آمریکا  لازم است خود را "برای اعتراضاتی نظیر سال ۸۸" در ایران، آماده کند! گویی که یکباره عقربه ها به عقب و زمان به دوره نزاع های قدیمی جمهوری اسلامی و امریکا برگشته است. همزمان واکنش نمایندگان جناحی جمهوری اسلامی گویا بود. برخی حصر رهبران "فتنه" را مشکل و مانعی در "نمود ایران در منظر بین المللی" معرفی کردند و خواستار رفع این مانع و بهانه تراشی آمریکا شدند. برخی دیگر چون محمود نبویان، مسئول سابق کمسیون بررسی برجام، با انتقاد از حصر "رهبران فتنه" گفت که آنها باید محاکمه  شوند و نه اینکه "در راحتی باشند و کباب بخورند"! علم الهدی در نماز جمعه مشهد گفت که  از "مجلس زمزمه مسموم دفاع از فتبه بلند می شود"، ولی هروقت که مصالح نظام اقتضا کند آنها محاکمه خواهند شد. ، طباطبائی نژاد، عدم اعدام  این مفسدین فی الارض را بنا به "مصالح خاصی" معرفی کرد. یکی این اظهارات را به مثابه گواهی بر "آمریکایی" خواندن این جریان "فتنه" خواند و دیگری بر نیاز به چهره مورد قبول و گذر از دوره "مفتوح شدن جریان فتنه"  تاکید کرد.

 ابراز امیدواری گرشت به تکرار سال ۸۸ و داد و بیدادهای سران و نمایندگان جمهوری اسلامی علیه "سران فتنه"، و حتی اشاره های گرشت به "نادیده گرفتن موشک های بولستیکی در برجام" و به سخره گرفتن این اظهارات توسط جمهوری اسلامی، تنها بیان "رسمی و دیپلماتیک" محور اصلی بحث، یعنی روابط ایران و بازار جهانی، پروژه خروج از انزوا، بالاخص در رابطه با آمریکا "پس از اوباما"، است.

 بطور واقعی مدتها است سوت پایان "اعتراضات سبز"  و سرکوب "سران سبز" زده شده است و جمهوری اسلامی ایران، و دولت اعتدال، با رهبری ولی فقیه، انقلاب ایدئولوژیک خود را کرد و خانه تکانی تمام و کمالی را به سرانجام رساند. انتظار تغییر از درون، و تقویت جناحی "غرب گرا" در تقابل با "ضد آمریکایی های متعصب" در فرهنگ امروز جمهوری اسلامی، و امید بستن به تکرار سال ۸۸ پوچ و بی معنی است. اینرا گرشت بهتر از هر کسی میداند.

 در این شرایط، اهمیت و جایگاه مذاکرات و توافقات با جمع پنج بعلاوه یک برای جمهوری اسلامی ایران، و یا حتی اهمیت آن برای دولت امریکا دال بر این نمی شود که مانند هر معامله دیگری، طرفین خواهان امتیاز های بیشتری نشوند. فراتر اینکه در اوضاع کنونی، و مشخصا با سرکارآمدن ترامپ، هیئت حاکمه آمریکا، خواهان حضور و اقتدار بیشتری در رقابت های بین المللی با حتی اروپا است و سیاست سهم خواهی بیشتری را دنبال می کند.

 طی چند هفته گذشته تاثیر این سهم خواهی بیشتر ترامپ، در ایران براحتی مشهود است. دیدارهای رسمی و بین المللی هیئت های جمهوری اسلامی و غربی که قرار بود به  قراردادهای بازرگانی با شرکت های آمریکایی منجر شود، یکباره و بصورتی یکجانبه، به حالت نیمه تعلیق رسیده است و از سروصداهای تبلیغاتی آن خبری نیست. مسلما سرد شدن رابطه با آمریکا، تاثیر مستقیم بر قراردادهای ایران با دیگر کشورها، منجمله و مشخصا اروپا دارد. امری که مستقل از خواست دولت ها و یا شرکتهای اروپایی، منوط به ساختار ناظر بر مناسبات بین المللی است (برای نمونه، در این عرصه از بازار جهانی، هشتاد درصد داد و ستدها با دلار انجام می گیرد، و علاوه بر این، آمریکا نفوذ و دخالتگری قابل توجهی در هیئت های گوناگون نظارتگر بر قراردادها و روابط بانکی بین المللی دارد).

 تاثیر این سردی روابط را می توان در کاهش و عدم تعجیل در بستن قراردادهای تجارتی که با اروپا آغاز شده بود نیز دید. میزان بی اعتمادی موجود به حدی رسید که حتی قرارداد خرید هواپیمای مسافربری با واسطه گری دولت فرانسه نیز که در حاشیه منوط به صدور جواز از دولت آمریکا بود، با بهانه گیری و موانع صدور جواز از جانب آمریکا مواجه شد. قراردادی که ادعا می شد از بی دردسر ترین تجارتهای بین المللی باشد، بالاخره با تاخیری چند ماهه، به امضا رسید! بدین ترتیب، از یک طرف، شک و عدم اطمینانی که در دولت اوباما زمرمه می شد، در عرض یکی دو ماه به مانعی جدی تبدیل شد؛ و از طرف دیگر در ایران نیز به همان اندازه، تبلیغات حول سرمایه گذاری وسیع آمریکایی، جای خود را به تبلیغات قدیمی تر چون  "غیر قابل اتکا بودن" آمریکا داده است. با کم سو شدن شعله امید به آمریکا، تاکیدات مجدد بر اقتصاد مقاومتی بالا گرفت. "رهبر نظام" بعنوان تئوریسین این تز دوباره به میدان آمده و اخیرا اعلام کرده است که قدرت اقتصادی امریکا ناشی از اقتصاد مقاومتی در این کشور است! این ناامیدی و هراس از بازگشت به گذشته به حدی است که وزیر کشور ادعا کرد: "شرایط کشور سخت است و برنامه ششم توسعه و بودجه سال ۹۶ بر اساس اقتصاد مقاومتی نوشته شده است"! ظاهرا بهبود رابطه با آمریکا و انتظار سرمایه گذاری های وسیع، رویای "طلایی" بهبود اوضاع که دولت اسلامی سرمایه در ایران وعده داده بود، با سرعت سرسام آوری، نقش بر آب میشود.

 بدین ترتیب، برجام و نزدیکی به آمریکا، که قطب نمای این دوره بورژوازی ایران بوده و هست، با ناروشنی سیاستهای رئیس جمهور و دولت جدید در آمریکا، بورژوازی ایران را با بی افقی قدیمی خود، مواجه ساخته است. بورژوازی ایران استراتژیکا جز نزدیکی به غرب راه دیگری ندارد و راه های گذشته هم پاسخی درخور نداده و نمی دهد. مراجعه دوباره به شرق، و مشخصا چین، پاسخی مناسب برای سرمایه در ایران نیست. چین کماکان تشکیل باراز کشورهای خاوردور را در دستور دارد، و عضویت ایران دراین بازار مشترک در اولویت چین قرار ندارد. حتی پس از گذشت نزدیک به ده سال (سال ۲۰۰۷) از تقاضای عضویت ایران در این بازار و نشست شانگهای، هنوز این تقاضا در پروسه بررسی است! مضافا اینکه، اوضاع و مشکلات فعلی سرمایه در چین، چرخش به سمت آن و اتکا به رابطه ای پابرجا بین ایران و چین را، حداقل در کوتاه مدت، غیر ممکن کرده است؛ تا جائیکه حتی قرارداد ده ساله نفتی با ساینوپک چین هم، بعد از مذاکرات متعدد، اخیرا لغو شد. راس دیگر بازار خاوردور، روسیه است. مستقل از اینکه سنتا بورژوازی ایران، تمایل به رابطه استراتژیک با روسیه را ندارد، در تمامی تصمیمات درازمدت بین المللی در قبال ایران، مشخصا در رابطه با تحریم های دوره اخیر، روسیه همواره در کنار آمریکا قرار گرفته است.  با کسب "موفقیت" در جنگ های حلب و موصل، کماکان روسیه، منافع خود را دنبال می کند و در معامله با آمریکا، الویتش ایران نیست. بعبارتی دیگر، رابطه استراتژیک با روسیه، از نظر بورژوازی ایران، بالاخص در این دوره، تنها و تنها از کانال فشار و امتیاز گیری و جلب نظر آمریکا بوده است. حتی نزدیکی نظامی امروز ایران و روسیه در مورد مشخص سوریه، کاملا از همین زاویه است. همانطور که تقویت نفوذ ایران در عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و بهبود موقعیت ایران در منطقه همه و همه قرار است اهرم فشار جمهوری اسلامی به غرب و بخصوص امریکا و با هدف قبول شدن در لیگ بازار غرب است. به درجه زیادی، همین برخورد را ترکیه در مذاکرات سه جانبه  اخیر در مسکو، دنبال کرده است. برای بورژوازی ایران، همانگونه که جمهوری اسلامی بکرات نشان داده است، استراتژی سرمایه در ایران نزدیکی با روسیه نیست، بلکه نزدیکی امروز راهی برای ایفای نقشی قدرتمند در خاورمیانه، و به این اعتبار، امتیازگیری در مذاکرات با آمریکا می باشد. راهی که نزدیکی، هرچند کوتاه مدت، تاکتیکی و نه استراتژیک جمهوری اسلامی با روسیه را، مورد قبول بورژوازی ایران نیز کرده است. پیشرد این سیاست، برخلاف دوره های قبلی که تحت نام گسترش انقلاب اسلامی توسط جمهوری اسلامی صورت میگرفت، امروز قرار است با پرچم ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی صورت بگیرد. پرچمی که مورد توافق کل بورژوازی ایران و حتی بورژوازی عظمت طلب ایرانی، است.

 

بهشت سرمایه یا تحمیل سیاست انتطار

 امروز بیش از هر دوره ای پیشروی های جمهوری اسلامی در منطقه تحت الشعاع شرایط و مولفه های پایه ای تر و بین المللی تری است. علاوه بر اوضاع بحرانی و جنگ زده خاورمیانه نامعلومی آینده اروپای واحد و امریکا در دنیای پس از برکزیت و روی کار آمدن ترامپ، شرایط وخیم اقتصادی سرمایه های امپریالیستی و نبود مدل رشد اقتصادی مورد توافق سرمایه جهانی، تصویر و زیربنای تاریک تری را برای جمهوری اسلامی، سرمایه گذاری در ایران و بیرون آمدن از بن بست فعلی را ترسیم می کند. علاوه بر نا امنی عمومی و سیاسی سه دهه اخیر در خاورمیانه، امروز دیگر بی افقی و نامعلومی اوضاع  سیاسی در سطحی جهانی نیز، سرمایه گذاری های عظیم و بنیادی در این منطقه را بمراتب غیر محتمل تر ساخته است.

 ادامه این وضعیت با پرچم "صبر و انتظار" دیگر میسر نیست. بی جهت نیست که روحانی برای گرم نگه داشتن تنور "بهبود اقتصادی" و برای موجه نشان دادن سیاست های حاکم در ایران، در گزارش به خامنه ای اعلام داشت که در نیمه نخست سال جاری اقتصاد ایران رشد ۴/۷ درصدی داشته است! علاوه بر این، پیمان قربانی از جانب بانک مرکزی خبر از پیش بینی رشد بیشتر در ایران را داد و سایت بانک مرکزی اعلام کرد که نه تنها در گروه نفت بلکه در عرصه های دیگر نیز، اقتصاد ایران شاهد بهبود بوده است. بعبارتی دیگر، اقتصاد ایران از زمان سرکار آمدن دولت روحانی تا امروز، حدود ۱۴ درصد رشد کرده است!

 اعلام چنین ارقامی در اقتصاد ایران، در کنار پیشروی های نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی در سوریه و عراق، آنهم در دنیایی که همه جا صحبت از بحران و رکود است، بیشتر به معجزه ای شبیه است که ظاهرا ایران به بهشت برینی برای سرمایه تبدیل شده است که لابد، بغیر از "ابله ترین" سرمایه داران، بقیه باید جنون وار به این کشور روی آورند و اگر شانس بیاورند و دولت و هیئت حاکمه در این کشور به آنها لطف کند و اجازه دهد، در ایران سرمایه گذاری کنند. ظاهرا در شرایط و اوضاع امروز دنیا، چنین درجه ای از رشد و رونق اقتصادی و سیاسی در هرکجای دنیا اعلام شود، باید همه کارشناسان و متخصصین مدل رشد اقتصادی ایران را بعنوان نمونه و سمبل توانایی، مبنای تدریس در دانشگاهها کنند.  

 

اما روی سخن روحانی و شرکا، با این نوع آمارها، نه سرمایه و سرمایه داران چه در ایران و چه در سطح بین المللی، بلکه مشخصا و مستقیما طبقه کارگر در ایران است. این نوع چک بی محل کشیدن و خزعبلاتی اینچنین با تکیه به آمارهای ساختگی هدفی جز در انتظار "بهبود اقتصادی" نگه داشتن کارگر در ایران، ندارد.

 در این میان برخورد طیف کارشناسان و محققین تازه بدوران رسیده در ایران به اعلام این آمار ، دیدنی است. این جماعت یکی پس از دیگری صف کشیدند و به مشکوک بودن این آمارهای دورقمی "خورده گرفتند". در میدیای رسمی و با یک سری از "انتقادها" و "ابهامات" به آن پرداختند. گویی که امر به خودشان مشتبه شده است که نکند جمهوری اسلامی کار را تمام شده ببیند و باز روحانی به جای دنبال کردن سیاست های تا به امروز، بدنبال پیشروی خودش و موقعیتش در انتخابات پیش رو باشد. بخشی از دور اندیش ترین های این "اقتصاد دانان" به رشد اقتصادی اذعان داشتند ولی به درجه "غلو" کردن آن انتقاد کردند تا بالاخره نشان دهند که چنین رشدی، هنوز در سطح جامعه "احساس نمی شود"! این تکرار همان بازی است که چندی پیش نیز در مورد کاهش نرخ تورم با تهنیت گویی به روحانی و سیاست های دولتش کردند. آنجا، آمار ساختگی در مورد کاهش نرخ تورم اساسا با هدف تقابل و زدن زیر پای خواست افزایش حداقل دستمزد با نرخ تورم بود، و امروز آمار جعلی رشد اقتصادی برای نشان دادن پیشروی در "کار آفرینی" و به انتظار کشیدن طبقه کارگر و امید بستن به سرمایه گذاری های بیشتر و کاهش تعداد بیکاران است.

 این جماعت مصرانه در پنهان کردن این حقیقت که  آمار و پیش بینی در جمهوری اسلامی ایران، بنا به نیاز روز و به شرایط و خواسته ارائه دهندگان آن آمارها، تحلیل و ارائه میشوند، تلاش میکنند. البته این نه امری تازه است و نه اصولا مختص به جمهوری اسلامی. فراتر از این، هیچکس و هیج هیئت حاکمه ای، از آمار شروع نمی کند تا براساس آن سیاست خود را تعیین کند. برعکس، برای اثبات یک تصویر و افق سیاسی است که به آمار رجوع می کنند و یا آمار ها را می سازند. سالهاست که نه فقط دستگاه ها و سیستم های پیچیده، بلکه انواع و اقسام سازمان ها  و انستیتوهای عریض و طویل، بالاخص در کشورهای متروپل، هر روز و هرثانیه برای موجه جلوه دادن این سیستم، با سرمایه های هنگفتی، کار میکنند. کیست که نداند که اعلام این نوع آمارها برای جمهوری اسلامی اساسا در جهت مقابله با کارگر و انتظاراتش از زندگی، رفاه، سعادت و دستیابی به کل ارزشی است که در جامعه تولید می شود.

 

رویاهای برباد رفته بورژوازی ایران

 امروز دیگر پوچی خواسته دیرینه بورژوازی این کشوربرای  تبدیل شدن ایران به تایوان خاورمیانه، برای همه بوضوح روشن است. تمامی رفت و آمدها و هیئت های بازرگانی،  نه برای سرمایه گذاری جهانی وسیع در ایران، بلکه تنها امکان خرید از بازار جهانی و در بهترین حالت، بیانگر گسترش رابطه تجاری با ایران بوده است. طبق اعتراف خود نمایندگان دولت، خبر از فرار سرمایه از ایران به کشورهای همجوار و منطقه است. هم اکنون داد و فغان سخنوران وطنی همه جا درآمده است که سرمایه ها از ایران به کشورهایی چون گرجستان و آذربایجان رفته اند تا از مدار تحریم ها و صادرات "از ایران" خارج شوند و بتوانند کالاهی تولید شده را به بازار ارائه دهند. بی جهت نیست که امروز وزرای دولتی ادعا می کنند که اشتغال در ایران، ناشی از رشد اقتصادی نیست بلکه برعکس، کاهش بیکاری و اشتغال،‌ موجب رشد اقتصادی است. بهرحال شکی نیست که کل سناریوی پیشرفت بورژوازی ایران و دولتش، رشد سرمایه گذاری های وسیع در ایران و ارتباط با بازار جهانی در بهشت موعود پسابرجام، امروز با موانع بیشتری روبرو شده است. و باز این هم مسلم است که بالاخره، در دنیای امروز، امریکا و اروپا، چین و روسیه و در یک کلام سرمایه جهانی، راه حلی برای عبور از این دوران "برزخ" موجود را پیدا می کند. اینکه این راه حل تا چه حد در کوتاه مدت و یا بلند مدت می تواند ادامه یابد، بسته به شرایط و عوامل گوناگونی است که مشکل خود بورژوازی است. ایران و اقتصاد بحران زده آن کجای این راه حل قرار میگیرد و یا چه تاثیری از این راه حل میگیرد کاملا ناروشن و نامعلوم است. امری که مسلم است این است که نجات اقتصاد ایران و بهبود اقتصادی در ایران در اولویت بورژوازی جهانی نیست.

 

نقطه امید طبقه کارگر

 امروز این حقیقت که در پس این راه حل ها و توافق ها، تنها  و تنها بهبود اقتصادی برای این یا آن بخش سرمایه نهفته است به داده همگان در ایران تبدیل شده است. طبقه کارگر و مردم محروم بیش از هر زمانی به این حقیقت که جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران، راه دیگری جز ادامه همین وضعیت را ندارند، وضعیتی که نه "بهبود اقتصادی" بلکه گسترش استثمار، نا امنی و بی امیدی و بیکاری و غیره را به همراه می رود، پی برده اند. دیوار امید به بخشی از بورژوازی حاکم در بهبود وضعیت اقتصادی مدتها است فرو ریخته است. فرریختن انتظار از جناح های مختلف سرمایه در ایران، بی اعتبار شدن کل سیاست تحول و بهبود در اوضاع توسط جمهوری اسلامی حتی درصورت عملی شدن معاهداتش با جمع پنج بعلاوه یک، قطع امید کامل از دولت روحانی بعنوان قبله آمال کل بورژوازی ایران، قطع امید از "گشایش اقتصادی" و "بهبود اقتصادی" تحت حاکمیت بورژوازی اما به معنای قطع امید طبقه کارگر از متحقق شدن یک زندگی مرفه، سعادتمند، قطع امید از پشت سرگذاشتن این دوره "برزخ" به نفع طبقه خود و اکثریت محروم جامعه نیست. برعکس قطع امید از بورژوازی و همه پرچمها و افقهای آن زمینه را برای عروج یک نیروی رادیکال، سوسیالیست و کمونیستها مهیا میکند.

 اتفاقات و تحولات سیاسی اخیر نشانگر این واقعیت است که امروز در ایران، بیش از هرکجای دنیا، تنها و تنها سیاست ها و محورهای افراطی است که می تواند این اوضاع را تغییر دهد. سیاست هایی که پیشروی در مقابل این بورژوازی بحران گرفته در ایران، را ممکن و قابل اجرا می کند. امروز این کمونیست ها و افق سوسیالیستی پیشرفت، رفاه، سعادت و ... است که میتواند تنها راه حل بهبود اوضاع را ترسیم کند. همه آلترناتیوهای بورژوازی، یکی پس از دیگری شکست خورده اند. دقیقا در چنین شرایطی است که تاریخا و سنتا بورژوازی  با پاسخ های افراطی و راست خود در مقابل جامعه قد علم میکند. راست افراطی در مقابل سوسیالیسم و کمونیسم. اروپا عروج فاشیسم را بر متن چنین اوضاعی تجربه کرد و امروز رشد راست افراطی در غرب خطری است که بشریت را تهدید میکند. در ایران راست افراطی با پرچم ناسیونالیسم کور، قومی و مذهبی، در مقابله با آرمان سوسیالیستی، به همان اندازه خطرناک، واقعی و جدی است.

 پیشروی ما کمونیست ها امروز بیش از هردوره دیگری به این پاسخ های افراطی طبقه مان، گره خورده است. فقط کمونیسم رادیکالی که به همه وجوه بورژوازی از سیاست، فرهنگ، ارزشهای اجتماعی، وعده های اقتصادی آن نه میگوید، کمونیسمی که بدون تخفیف به هیچ "اقلیت قومی و مذهبی" بر هویت انسانی جامعه تاکید میکند، کمونیسمی که در مقابل استیصال و بی افقی بورژوازی نماینده آینده بهتر، برابرتر برای جامعه است، میتواند جواب امروز طبقه کارگر به این اوضاع باشد. فقط کمونیسمی که در مقابل خواست حداقلی از آزادی و برابری زن، حداقلی از سکولاریسم، حداقلی از جدایی دین از دولت، حداقلی از رفاه، حداقلی از آزادی سیاسی پرچم آزادی بی قید و شرط سیاسی، آزادی و برابری در همه سطوح زندگی سیاسی-اقتصادی و اجتماعی، برابری کامل زن و مرد، کوتاه کردن دست مذهب از زندگی مردم، را بلند کرده است میتواند نقطه امیدی باشد.