"خوب، بد، زشت"

از محصولات شفيق

 

 

فواد عبدللهي

 

اپيزود۱: "توکو"

وسترن با مولفه‌ها و عناصر شکل دهنده‌اش از کابوهای خشن، اسب، اسلحه و بیابان تا قطار، انتقام فردی، رفاقت "مردانه" و... ژانری است که شناسایی‌اش برای هر تماشاگری با هر سطحی از سواد و بینش آسان به نظر می‌رسد.

توکو (زشت) يکي از شخصيت هاي لمپن فيلم وسترن "خوب، بد، زشت" به کارگرادني سرجيو لئونه است.

توکو هميشه از دور نظاره گر است. بايد در هر فرصتي واکنشي نشان دهد. به بيان ديگر محدوده فکري و رفتاري او کاملا باز است و مي تواند در هر قالبي شکل بگيرد. کار توکو همواره آن است که در ديالکتيک مابين خوب و بد، سر بزنگاه سر رسد و ماحصل اين جدل را بي هیچ زحمتي از آن خود كند.

اينگونه افراد هميشه در بيرون دايره قضاوتها قرار دارند.

فقط احساس عدم زيبايي شناختي در انسان ايجاد مي کنند که نام آن همان زشتي است.

اما توکو محصول مناسباتي است که انحطاط، بي هويتي، فرهنگ و اخلاقيات مشمئز کننده، از سر و کولش بالا رفته است؛ جامعه اي که عناصر تشکيل دهنده آن، مانند انگل ها در هم مي لولند و هر کس فقط مايل است که ديرتر غرق شود و حاضر است در اين راه از هر خط و چارچوبی عدول کند. مانند کرکس هايي که بر فراز بيابان ها در حال پرواز هستند. اما به مرور هر چه زمان گذشت با انقراض مناسبات کابويي، ژانر وسترن هم مسیری رو به افول را طی کرد.

 

اپيزود۲: شفيق

بهمن شفيق به بهانه رفراندم در کردستان عراق دست به نوشتن داستاني توخالي و فاقد سند عليه يک رگه کمونيستي (منصور حکمت) در جنبش کمونيستي ايران زده که ناخودآگاه آدم را ياد توکو مي اندازد. براي شفيق گردش در عالم کلمات و درک توکو اي از سياست شرط اول است. هدف، گنجاندن يک ديو در بطن تمام داستان هايش، حمله به آن و بازسازي دوباره آن به سليقه و لحن خود است. براي توکو – شفيق مرزي ميان خوب و بد وجود ندارد. اژدهايي هست مرموز با اخلاقيات مشکوک و انگيزه هاي مبهم که تا ابد خواب راحت را از ايشان دريغ کرده است.

اما ترديد دارم در دنياي واقعي زماني که چشم در چشم هر کدام از ما طرفداران اژدها، ما حکمتيستها بدوزد، بتواند سر خود را بالا بگيرد و همان احکام آبکي را به همان نخراشيدگي تکرار کند.

و اين "تدارک" يک گرايش شبه مذهبي و سکتي در عالم مجازي است كه شفيق پيامبر و رسول آن است.

وقتي زندگي و مناسبات اينگونه آدمها در حاشيه جامعه و به دنياي کلمات خلاصه ميشود، ميتوان کاري کرد که مذهب با لامذهب مي کند؛ ايمان با کفر مي کند و باور با بي باوري مي کند.

اما چنين آدمهايي زمانيکه گام در دنياي واقعي مي گذارند با آشفتگي و تناقض و شرم روبرو مي شوند. خو گرفتن به روح توکو کار را بر آنها خراب مي کند. بي خود نيست که شفيق جرات ندارد تن اش را به واقعيت و اجتماع و جامعه و انسان هاي زميني و عواطف و آرزوهاي شيرينشان بزند. تنها آنگاه که زندگي و مناسبات اجتماعي انسانها از ارزش و اميد تهي ميشوند، توکو - شفيق ها از لاکشان سر در مي آورند.

بگذاريم وزن سياسي هر کدام از ما را جامعه قضاوت کند. بگذاريد آنها که اسير پيشداوري ها و کين و نفرت هاي فرقه اي نيستند، آنها که دردشان درد جامعه است و در زندگي روزانه خود تصوير همان اژدها را در جامعه مي بينند، سابقه و جايگاه آن را در مبارزه براي سعادت مردم شناخته اند، اسم و رسم اش را از براند، قضاوت کنند.

کارنامه اين اژدها در ميان مردم با اسم و رسم ثبت است؛ ما اعتبار اين را داريم که مصداق انساني حزب و قدرت سياسي، حزب و جامعه و حزب و شخصيت ها بوده ايم. با هويت ويرچوال و پشت "تدارک"، با "توکو" بازي در سياست نميتوان چنين جايگاهي را در ميان مردم يافت؛

 

اپيزود آخر؛

انسان قرار نیست برای اثبات اینکه هنوز قادر به انجام کاری است همیشه خود را تکرار کند. اگر یک بار از پس کاری بر آمد، همین کافی است. اما اين خصلت "توکو" نيست؛ اگر توکو تنها قادر به تکرار خود بود، شفيق اما نفس هاي آخر تکرارش را مي کشد.