کسوف سیاسی - جغرافیایی آمریکا

 

 

 

 

ثریا شهابی

 

امروز، ٢١ اوت، رسانه ها گزارش دادند که "کسوف تاریخی، آمریکا را در تاریکی فرو برد". این کسوف جغرافیایی که برای مدتی سراسر آمریکا را در تاریکی فرو برد، دقایقی چند دوام نیاورد. به پایان رسید و خورشید باز نور و گرمایش را به قاره، تاباند. اما همزمان کسوف دیگری در حال پایان است. کسوف سیاسی که دهه ها است سایه سیاه اش را بر جهان و بر آمریکا گسترده کرده است! سایه سیاهی که با شکست بلوک شرق آغاز شد،  با عروج ترامپ کامل شد و امروز در حال فروکش کردن است.

ترامپ و ترامپیسم در آمریکا، آخرین پرده نمایش کسوف سیاسی است که بورژوازی آمریکا، پس از پایان جنگ سرد و اعلام "پایان سوسیالیسم"، دهه ها است سایه سرد و سیاه آن را بر سراسر جهان گسترده است. مشکل آمریکا نه ترامپ و واقعیت لمپن، ردنک و راسیست و میلیاردر و یا سفید و شونیست بودن او، که خلا و فقدان قدرت و نیرو و حزب و شخصیتی در صف هیئت حاکمه سنتی آمریکا، از هردو حزب است که بتواند اندک اعتمادی از بطن جامعه آمریکا را جلب کند. مشکل اعتماد جامعه به پارلمان و دمکراسی پوشالی است که همه به عیان می بینند که ابزار بی قدرت کردن مردم آمریکا است.

آخرین تحولات حاکمیت در آمریکا را دنبال کنیم .

کنار گذاشته شدن "استیو بنن" شخصیت معروف راست و نژاد پرست افراطی و بقول میدیای غربی "استراتژیست جنجالی ترامپ"، بدنبال برکناری و جابجایی های ممتد و متعدد در کابینه و تیم حکومتی ترامپ، به موجی از گمانه زنی در میان محافل قدرت در خود آمریکا، مبنی بر احتمال قریب الوقوع "پایان ترامپیسم" دامن زده است. "بنن" ترامپ را رفتنی دانسته است.

اما چه چیزی رفتنی است و توسط چه کسی و چه نیروی به  بیرون پرت میشود.

همزمانی این برکناری با موج تقابل رادیکال جنبش ترقیخواهی و چپ در آمریکا با راست افراطی افسار گسیخته در این کشور، که عروج ترامپ خون تازه ای در رگ های آن دمیده بود، تصادفی نیست. اگر این گمانه زنی درست باشد که ترامپ به آخر خط رسیده است، آخر خطی که نه توسط کمپین های مضحک حزب رقیب، حزب دمکرات  و پرونده سازی مضحک رابطه با روسیه، که توسط فشار جنبش های اعتراضی مترقی چپ و رادیکال در آمریکا صورت می گیرد. این واقعیت و تغییر توازن قوا به نفع جنبش ترقیخواهی، فصل جدیدی در بحران و تقابل های سیاسی طبقاتی در آمریکا را باز خواهد کرد.  

از پیش از عروج ترامپ، جامعه آمریکا و جنبش ساختارشکنانه ای که به هیچکدام از احزاب دمکرات و جمهوریخواه نه تنها اعتمادی نداشت که آنها را مسئول نابسامانی و فقر و محرومیت و جنگ و خرابی در سراسر جهان میدانست، به میدان آمده بود. عروج ترامپ و موج سواری او بر جنبش ساختار شکنانه، "آنتی استابلیشمنت"، فقط وقفه ای در رویارویی های بنیادین بوجود آورد.

بازی با کارت تحریم سه گانه ایران و روسیه و کره شمالی و تصویت قطعنامه تحریم اقتصادی کره و پروپاگاندهای نظامی علیه کره و تلاش برای بحرانی کردن خاور دور، دیدار با پرنس های عفونی عربستان سعودی و داعیه "دیوار دور مکزیک" و ... تنها و تنها برای پنهان کردن بی آلترنایوی و بی افقی کل طبقه و هیئت حاکمه آمریکا برای حل تناقضات حفظ موقعیت منحصر به فرد جهانی و رقابت با اقتصاد های رو به رشدی چون اقتصاد چین بود.

عمر این آخرین پرده از کسوف سیاسی آمریکا هم کوتاه و با شاخص های تاریخی چند دقیقه ای بود! کنار رفتن بهانه های خارجی و دشمن تراشی های خارجی، بی اثر شدن کارت های بازی با ورق گسترش میلیتاریسم و ایجاد رعب و وحشت جنگ اتمی و ... نشان داد که قادر نیست جنبش های مترقی، چپ و رادیکال در آمریکار را ساکت و به رضایت به وضع موجود بکشاند.  پایان ترامپیسم به قدرت پایین بی تردید شرایط پیشروی طبقه کارگر و جنبش های ترقیخواهی در آمریکا را تسهیل میکند.

آمریکای پسا ترامپ، از بریتانیای پسا برگزیت، آمریکایی که جامعه راست را افسار بزند، از بریتانیایی که چپ گرایش راست را منزوی کند، متحول تر، پرشتاب تر و بحرانی تر خواهد بود. باید به پیشواز این تقابل ها رفت. از پیش معلوم بود که جامعه آمریکا، تنها و تنها در انحصار راست سفید انگل و سوپرارتجاعی نیست.  طبقه کارگر، جنبش های ترقیخواهی، از جنس همان جنبش هایی که در جریان جنگ ویتنام آمریکا را در منزل خود شکست داد، زنده اند. اگر بریتانیا توانست از درون ساختار عنصر چپ افراطی را بعنوان ناجی پارلمان و پارلمانتاریسم متولد کند، هیچیک از احزاب اصلی پارلمانی آمریکا چنین شانس و موقعیتی را ندارند. فقدان عنصر ناجی چه در حزب محافظه کار و چه در حزب دمکرات، بحران حکومتی در آمریکا را بیش از پیش تعمیق میکند. آمریکای پسا ترامپ، ترامپی که جنبش های مترقی رادیکال و چپ آن را مرخص کنند، بی تردید هم برای مردم آمریکا و هم برای مردم جهان، آمریکای بهتری است.

 

٢١ اوت، ٢۰١٧