اتحاد اروپا ؛آری یا نه!

 

  ثريا شهابي

 

 حکمتيست: ادامه اتحاد اروپا مورد سوال است. ۶۰ سال از آغاز تلاش براي شکل دادن به اتحاديه اروپا ميگذرد. اروپا از يک سو جشن شصت ساله شدن اين تلاش و پديده را جشن ميگيرد! از طرفي ديگر بعد از ”برکزيت“  و رفراندم ژوئن سال گذشته در بريتانيا که راي به جدايي اين جزيره از اتحاد قاره اي اروپا داد، و بالا گرفتن امکان جدايي فرانسه و سويد و ساير کشورهاي اروپايي از اتحاد اروپا، ادامه اين اتحاد مورد سوال است. جدايي از اتحاد اروپا خطر است؟ يا تغيير و بهبودي در ادامه تلاش هاي قبلي براي اصلاحاتي در مناسبات کشوري اين اتحاديه؟ 

     ثريا شهابي: بنظر من روندي که در  جريان است، نه مسير اصلاح مناسبات دروني اتحاد اروپا، اتحادي که بيش از بعد سياسي و جمعيتي اتحادي اقتصادي است، که مسير تلاشي و از هم گسيختگي نامعلومي است. 

بنظر من هر کمونيست، آزاديخواه و بشر مترقي بايد عليه آن باشد. ما هميشه مخالف تقويت ديوارهاي جدايي ملي و مذهبي و جغرافيايي هستيم. برداشتن اين ديوارها،  حتي وقتي سرمايه از زاويه منفعت خودش آن را برميدارد که تحرک سرمايه را تسهيل کند، براي طبقه کارگر و مردم محروم شرايط مناسب تري براي اتحاد طبقاتي، همبستگي و هم سرنوشتي و مبارزه مشترک براي بهبود، در مقابل رقابت هاي قومي و ملي و مذهبي، فراهم ميکند.

اين آيا به معني طرفداري ما از اتحادهاي بزرگ اقتصادي يا ناتو است؟ بنظر من نه. اتحاد اروپا ميتوانست تغيير کند و حتي بشکند و يا بزرگ تر يا کوچک تر شود، راه پيوستن اين يا آن کشور به آن تسهيل يا بسته شود و ما بعنوان يک حزب کمونيستي ميتوانستيم موافق يا مخالف آن باشيم.  مبناي موافقت و مخالفت ما، تنها اتکا به مباني نظري و  ايدئولوژيک ما نيست. اين موافقت و مخالفت بيش از هرچيز بر مبناي ارزيابي سياسي و تاريخي از رويدادي که در شرف جريان است، براي ما موضوعيت دارد. مستقل از دلايل اين جدايي ها و بن بست ها در جوامع غربي، که لازم است جداگانه به آن پرداخته شود و ما پيشتر در اين مورد صحبت کرده ايم،  از زاويه آنچه و آن شرايطي که پس از اين جدايي ها و بهم پيوستن ها، ببار مي آيد است که ما ميتوانستيم موافق يا مخالف باشيم.  به نظر من، تغيير آرايش غرب، يعني آنچه که در جريان است، که اروپا گره گاه اصلي آن است، ميتوانست توسط يک جنبش ساختارشکنانه چپ و کمونيستي صورت بگيرد و به اروپاي تغيير آرايش داده اي ديگري، نه براي تنظيم مناسبات سرمايه دارانه، که براي ايجاد بيشترين اتحاد شهرندان و ايجاد بيشترين اتحاد بين مردم کارکن، شکل بدهد.  اما در غياب اين جنبش، امروز جنبش ارتجاعي ساختارشکنانه راست افراطي، گذشته پرست و مرتجع، پرچم دار تجديد آرايش اروپا است. 

صف بندي هاي بين مخالف و موافق، صف بندي هاي جهاني است که در صف تلاشي اروپا، دست راستي ترين بخش بورژوازي جهاني، که امروز بورژوازي روسيه و آمريکا،  ترامپ و پوتين در راس آن قرار دارند، ، بعنوان رقباي اقتصادي قدرت اقتصادي اروپا، ميدان دارند و در صف مقابل که تلاش ميکند که اين اتحاد را حفظ کند، مستقل از شدن يا نشدن،  نمايندگان منافع بلند مدت تر بورژوازي، بخصوص بورژوازي آلمان، است. اين بخش در بريتانيا و در آمريکا به برکزيت و ترامپ، باخت. اما در آلمان هنوز شانس دارد و هنوز موقعيت ممتازي دارد.  

به اعتقاد من، جنبش اعتراضي ساختار شکنانه اي که امروز با نفرت از احزاب پارلماني و نهادهاي سنتي، اگر چپ و کمونيست نباشد، به سمت راست افراطي ميرود، جنبشي که خود راسا پرچم و پلاتفرم قدرت گيري و پيروزي ندارد، عملا تنها در حاشيه تقابل هاي بورژوايي در غرب و در اروپا، يا در حاشيه بورژوازي سناريو سفيد، مانند بورژوازي آلمان، يا در حاشيه جريانات راست افراطي، قدرت ايفاي نقش دارند.  اين اما به معني رفتن زير پرچم هيچ بورژوازي نيست. اين براي يک جريان کمونيستي، براي طبقه کارگر، يعني مقابله کردن با جريانات راست افراطي سناريو سياهي، در کنار جريانات سناريو سفيد بورژوايي است. تنها از اين طريق است که به اعتقاد من، ميتوان در دل شرايطي که جوامع اروپايي تخريب نشده باشند، به سرنوشت ليبي و عراق و سوريه تبديل نشده باشند، البته به مدل ديگري، صفوف خود را تقويت کنند و شرايط را به نفع خود تغيير دهند. 

  

۲۶ مارس ۲۰۱۷