خشونت و رواج خشونت علیه زنان

 

 

سپیده آژند

 

زندگی سرشار از ناملایماتی است که اگر هر گوشه آن را بخواهیم بازگو کنیم، ناگزیر باید رابطه اش را با سایر اشکال بروز این ناملایمات بررسی کنیم. چون همه این بروزات در سطح پایه ای  به نوعی به هم وصل هستند و مسئله زنان و خشونتی که بر آنها سایه افکنده منفصل و جدا از سایر معضلات نیست که جامعه با آن دست به گریبان است.

هر سال برای نفی خشونت علیه زنان انواع برنامه ها و سمینارها در سرتاسر جهان برگزار می شود و طومار بلندبالایی از زنانی که مورد خشونت قرار گرفته اند، با آمار و ارقام در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود و چهره زنی را با صورت سیلی خورده و چشمانی مضطرب به نمایش می گذارند که دلی بر این وقعایع دلخراش به درد آید، آن هم فقط برای یک لحظه!

اگر بخواهیم به واسطه آمار عمق فاجعه انسانی که در بطن جامعه از خانواده که در نظام کنونی سلول بنیادی آنست برنصف جامعه یعنی زنان، اتفاق می افتد را نشان دهیم مسیر اشتباهی را انتخاب کردیم. چون نمی توان آمار عددی دقیقی از خشونت علیه زنان به دست آورد، تنها آن تعداد از خشونت ها که به دادگاه های قضایی و پزشک قانونی ارجاع داده شده اند مشخصا در آمار گنجانده می شوند.

به لطف تکنولوژی و رشد وسیع رسانه های خبری و شبکه های اجتماعی، به نمایش در آوردن خشونت و تولید و بازتولیدش جزئی از زندگی روزمره تک تک ما و خوراک تبلیغاتی برای جریانات سیاسی و حقوق بشری شده است. در این مسابقه ،عکس ها و فیلم ها هر چه فجیع تر و دلخراش تر باشد مدال پیروزی را بهتر می توان به گردن انداخت. تمامی این به اصطلاح مدافعان حقوق زنان با باز نشر حجم عظیمی ازخشونت بدون آنکه راهکاری برای مقابله با مسئله ارائه بدهند و جامعه را حول آن سازمان بدهند، بی اعتنایی سیاسی را در سطح وسیعی بازتولید می کنند و انفعال را درون جامعه نهادینه می کنند.

در طول تاریخ مبارزات زیادی در عرصه زنان انجام گرفته است. در آمریکای سال ۱٨٤٨ زنان توانستند  گرفتن حق رای  را تبدیل به یک جنبش اجتماعی گسترده کنندد. در حال حاضر در عربستان و کویت اعتراض زنان برای حق رانندگی در جریان است و در کشورهای اروپایی نیز زنان برای حقوق برابر مبارزه می کنند. در ایران هم، مبارزه روزمره برای حق پوشش آزاد، وراثت، رفع تبعیض و آپارتاید جنسی و ... در جریان است.  مبارزه روزمره انسان برای حقوق فردی و سیاسی، ( آزادی بیان، آزادی اعتراض و...) در چهارچوب جوامع سرمایه داری پیش میرود و بخشی از اینها  می تواند متحقق شود. در این مبارزه علاوه بر طبقه کارگر اقشار دیگری هم  حول این مبارزه فعالیت می کنند .

دستاورد جنبش زنان را در این چند دهه نمی توان نادیده گرفت ولی با تمام این اوصاف هر روز که می گذرد ستم کشی بر زنان روز به روز شدت می گیرد و این تصویر سوالات اساسی را جلو روی همه ما قرار می دهد.

با وجود تمام تلاش ها در کم کردن انواع خشونت ها نسبت به زنان چه در خانه و چه در اجتماع، چرا هنوز و هر روز خشنونت در جوامع مختلف با شیوه های مختلف تولید و بازتولید می شود؟

از مسئله خشونت نسبت به زنان (در کل خشونت و رواج خشونت) چه کسی یا چه کسانی نفع می برند ؟

قدرت های حاکمه خود مولد خرافات، مذهب و در بند کشیدن زنان به عنوان جنس دوم هستند.اگرسرمایه دارها هزینه کاری که زنان در خانه (سرویس دهنده گان رایگان) برای باز تولید نیرو و توان کارگر، برای فروش مجدد نیروی کار را بپردازند، بخش زیادی از ارزش اضافه ای که به جیب می زنند را باید از دست بدهند. در این مسیر طبقه حاکم  برای آنکه بتوانند هر چه بیشتر از گُرده طبقه کارگر کار بکشد، نهاد خانواده و پدر سالاری را تقدیس می کند و بنیادی ترین پایه های اجتماعی را که نتیجه مناسبات طبقاتی است و خشونت علیه زنان نیز نتیجه طبعی آن می باشد را به عنوان پایه ای ترین اصول خود با استفاده از رسانه های تصویری و تولیدات انبوهی از فیلم و سریال هایی که این روزها بازارشان داغ است را فریاد می زند. حوادث، اتفاقات و خشونت را به وسیله اخبار و گزارشات از مناطقی که خود مورد هجوم قرار داده است را در بوق و کُرنا می کند و به بهانه مبارزه با ترروریسم راه را برای دستجات قومی و فرقه ای و افکار پوسیده ارتجاعی از گور برگشته مهیا می کند تا  سرمایه داری بتواند بیشتر و بیشتر بر ارزش افزوده خود بیافزاید و دستاورد تا کنونی زنان و مردان طبقه کارگر را پایمال کند. از دستمزد و بیمه اجتماعیش می زند،  قانون کار را به نفع کارفرما و سرمایه داران تنظیم می کند. حق تشکل و اعتصاب را از کارگر می گیرد و قراردادهای سفید و بدون امضا را به کارگران تحمیل می کند و نهایتا در بی شرمی تمام نماینده مبارزه برای خشونت علیه زنان و .... می شود.

اگر بخواهیم  نگاهی اجمالی به مسائل و رویدادهای ایران و کشورهای دیگر بیندازیم جامعه ای که طبقه حاکم با انواع و اقسامش ازسنتی گرفته تا مدرن برای زنان به ارمغان آورده است این چنین است. (تجاوز دسته جمعی به زنان در هند، فروش زنان در بازار کشورهای عربی، قتل های ناموسی و ختنه دختران در کردستان، حمل مواد مخدر و استفاده از زنان و کودکان در کشورهای پاکستان و افغانستان، استفاده ابزاری از زنان برای تبلیغات تجاری، ازدواج اجباری و زیر سن  وآسیب پذیری زنان و کودکان به عنوان اقشار ضعیف در جوامع عقب افتاده همه و همه توحش و بربریت را با خود حمل می کنند). تمامی نخبگان دانشگاهی و تئوری های علوم اجتماعی علت خشونت در جوامع کنونی را عقب افتادگی، مذهب و خرافه و... معرفی می کنند و راهکارهای  ناکارآمدی را برای مقابله با آن تبین می کنند که فقط در سطح روبنای اجتماعی به مقابله با خشونت عمل می کنند و شکلی از خشونت را با شکلی دیگر جایگزین می کند.

قبل از سرمایه داری طبق فرهنگ و عقاید سنتی در هر منطقه و نقطه جغرافیایی، خشونت اشکال مختلفی به اقتضای زمانه داشته است. مثلا در هندوستان زن پس از مرگ شوهرش خود را میسوزاند (یا او را می سوزانیدند) که به آن رسم «ساتی» (یک آیین مذهبی در میان جوامع هندی) می گفتند. در دین یهود زنانی که دوران عادت ماهیانه داشتند را در اتاقی حبس می کردند تا دوره چند روزه عادت ماهیانیشان تمام شود، چون از دید آنها در این دوران، زنان نجس بوده اند.

در این اکنون بورژوازی تمام قد مکانیزم های اجتماعی را در ید خود قرار داده است از خانواده که کوچکترین عضو جامعه تا خود اجتماع (نظام آموزشی، رسانه، ادارات مالی و تجاری و بازار) رسوخ کرده است و نهایتا تمام اشکال اجتماعی را به تناسب نیاز خود تولید وبازتولید کرده است و این منجر به آن شده است که طبقه حاکمه بستر مناسب برای تولید و بازتولید مناسبات خود را داشته باشد. و خشونت علیه زنان نیزبازتابی ازواقعیت مادی کنونی است. از این روی مقابله با آن نمی تواند  صرف، فعالیت مجازی (رسانه تنها می تواند یک ابزار برای مبارزه باشد نه خود مبارزه) و ایجاد یک تشکل زنان و دورهمی عده ای از نخبگان، محدود شود. اگر به سبکی که اکنون ما شاهد عملکرد این تشکل ها و.... هستیم واینها می توانستند ذره ای تاثیر گذار باشند ما هر روز شاهد این نوع خشونت ها و احجاف ها نسبت به زنان نمی شدیم، ثمره این نوع فعالیت ها، در بهترین حالتش آزادی های یواشکی می شود که توسط ملی اسلامی ها به خورد جامعه داده می شود واز آن فمنیسم اسلامی در می آید که با کمی اصلاحات آبکی با انواع و اقسام تبصره ها و ماده های کذایی رنگ و لعاب خود را به آن می زنند و در آخر کمونیسم بورژوایی با دیدن چند عکس و فیلم بدون روسری آن را دستاورد جنبش زنان می خواند و عرصه را بر فعالیت های رادیکال و پیشرو تنگ می کند و به اسم مبارزه خاک بر چشم مبارزه زنان آزادی خواه می پاشد.

هر فعالیتی اگر بخواهد در این روند قرار گیرد باید تبدیل به فعالیتی فراتر از آن چیزی که متصور یا به تصویر کشیده شده است باشد. (اکثر فعالیت ها به کار های  خبر رسانی آن هم از نوع دسته چندم، سمینار و در نهایت به اکسیون های خیابانی تبدیل شده است؛ بدون آن که تاثیری در شرایط عینی زندگی تک تک انسان ها داشته باشد) . اینها ارزش خود را دارد هر چند کوچک اما جواب مسئله نیستند و ما را به تحولی جدی و یا خاتمه توحش علیه زنان نمیرساند.

انسانها برای بقا و نیاز خود در یک رابطه اجتماعی قرار می گیرند تا به حیات خود ادامه دهند و پیش شرط زنده ماندشان آن است که با هم وارد روابط تولیدی شوند. با استناد به این گفته مارکس اگر جنبش زنان بخواهد به حیات خود ادامه دهد و از فعالیت هایش در این عرصه دستاوردی عملی به دست دهد باید خود را همراه طبقه کارگر و جدا از آن نداند. مسئله ای که اینجا حائز اهمیت است افرادی که در این عرصه مشغول به فعالیت و آگاه سازی هستند خواسته یا ناخواسته در شرایطی به سر می برند که هر چه هم زندگی و وقت خود را صرف این پدیده اجتماعی کنند باز هم به دلیل دست نبردن به ریشه اصلی و دنبال رو جریانات دیگر دستاورد جدی   نمی توانند داشته باشند و هر جریان انحرافی می تواند مسیر مبارزاتیش را بر ضد خودش برگرداند و طبقه حاکم نیز می تواند در شرایط مناسب دوباره این دستاوردها را پس بگیرد.

جامعه به طبقات و گروه های مجزا و متضاد المنافع تقسیم شده است، به دلیل اینکه بنیاد این مصائب در مناسبات تولیدی موجود نهفته است. شاید از لحاظ قانونی بتوان برابری زن و مرد را اعلام کرد ولی نمی تواند بستری را که این معضلات را بازتولید می کند نابود کرد. درست است که خواست برابری زن و مرد بلا واسطه سوسیالیستی نیست ولی تا زمانی که جامعه براساس تضاد کار و سرمایه حرکت می کند و ضرورت انباشت سرمایه مالکیت خصوصی را بازتولید می کند رهایی کامل زنان و رفع خشونت علیه زنان توهمی بیش نیست.

مسائل و مشکلات زنان و فعالیت در این عرصه فعالیتی در خود نیست به این معنا جامعه زنان جدا از اجتماع نیست و بیرون از خود هم نمی تواند باشد، از این منظر که زنان چه در خانواده و چه در اجتماع، خود موتور محرکه این حرکت و جنبش هستند. بررسی تمام اینها مبنی بر شرایط امروز مستلزم یک برنامه از پیش تعیین شده است، فعالیت در این عرصه وارد شدن به مکانیزهای اجتماعی است و کمونیست ها و فعالین پیشرو با ایجاد شبکه های کمونیستی در محیط زیست و کار با پراتیک مشخص در میان طبقه کارگر موتور محرکه  مبارزه را می توانند به پیش ببرند و این دو، جدا و گسسته از هم نیستند و پیوسته در یک پیوند اجتماعی قرار دارند که نه در تقابل با هم، بلکه با هم در تقابلِ با جریانات ارتجاعی و جنبش های رنگا رنگ آن می توانند اکثریت را با خود همراه کنند و نوید رهایی انسان را به عنوان انسان، نه به عنوان انسانِ زن یا  انسانِ کارگر بدهند.