مهندسی انشعاب!

جوابی به رحمان حسین زاده

 

 

ریبوار احمد

 

در دوره ای همراه رفیق و دوست دیرینه ام رحمان حسین زاده (ر.ح) در کنار هم، علیه فراخوان و تلاشهای حمید تقوایی و آذر ماجدی جهت ایجاد شکاف و دودستگی در صفوف حزب کمونیست کارگری عراق (حککع) و سازماندادن شورش و طغیان علیه آن، می ایستادیم. باهم پرده از ماهیت غیرمسئولانه و ضدکمونیستی این طرح و فراخوان برمیداشتیم. امروز، متاسفانه خود رحمان حسین زاده به چنین روشی روی آورده است. حزب مطبوعش حاوی شانزده گرایش متفاوت است و ایشان سرگرم معدلگیری از میان آنهاست، و او میخواهد نقش مهندس دامن زدن به "دودستگی و شکاف" در صفوف کمونیسم کارگری و احزابش در عراق را بعهده بگیرد. بخشی از حزب ایشان طرفدار صالح مسلم و حزب پ ی د است و بخشی دیگر طرفدار منصور حکمت، بخشی مشتاق کومله است و بخشی دیگر طرفدار حمید تقوایی و .... ، هر بخشی از این ماشینی که اکنون ر.ح  میراند با دست اندازی خود را در حزب دیگری مییابد. با این اوصاف او بدنبال  سرنخی از دودستگی و اختلاف در صفوف احزاب کمونیست کارگری عراق (حککع) و حزب کمونیست کارگری کردستان (حککک) میگردد. همیشه گفته اند: کسیکه در خانه شیشه ای نشسته نباید بسوی پنجرهُ دیگران سنگ پراکنی کند.

برای من جای سوال بود که اختصاص برنامه ای یکساعت و یازده دقیقه ای برای بحث و بررسی موضع دو حزب کارگری عراق و کردستان در مورد عملیات "آزادی موصل" چه هدفی را دنبال میکند؟ تا اینکه نتیجه گیری آخر این برنامه هدف و ضرورت آن را روشن کرد. مصاحبه گر، که خود بخشی از این پروژه است میپرسد: "آیا خطر انشعاب در میان است؟" و ر.ح در جواب میگوید:

"اگر سیاست پاسیو و  غیر کمونیستی و غیر فعال وجود داشته باشد و بخواهی بدون سروصدا از کنار آن بگذری و دربارهُ آن کلامی برزبان نیاوری، صفوف احزاب دچار دودستگی و شکاف بیشتر خواهد کرد. بخاطر همین، این به چگونگی موضعگیری رهبران و کادرها و اعضای هردو حزب در مقابل این سیاست اشتباه بستگی دارد." (خط تاکید از من)

من که نمیخواهم در توصیف این هدف و نیت هیچ کلمه زشت و نامناسبی را بکار برم، با کاری سخت روبرو هستم برای شناساندن  هدف حزب و رفقائیکه سالهاست یقه خود را برای دوستی و هم جنبشی بودن با این دوحزب پاره میکنند و درست در بحبوحه اوضاع سخت جهانی و منطقه ای و جنگی خونین که در شرف وقوع است، به فکر پیدا کردن شکافی کوچک در صفوف دو حزب و تبدیل آن به شکافی بزرگتر و کانالی برای ایجاد شعبه ای از حزبشان در عراق اند.

دراین تردیدی نیست که مواضع این دو حزب برسر موضوع امروز (جنگ موصل – مترجم) متفاوت است. آشکار است که در صفوف رهبری و کادرها نیر تبیین و موضع متفاوتی وجود دارد، و در این باره بخشی از مواضع و نظرات متفاوت مکتوب شده است. اما، موضوع "دودستگی و شکاف" ازکجا سردرآورد؟! تا ر. ح بخواهد مانند فرشته نجات برای جلوگیری از آن پیشنهاد کند؟! این، فقط و فقط ورد زبان آنها، فقط و فقط پروژه آنها و فقط و فقط رویای حزب آنهاست و در همین سطح هم خواهد ماند. تفاوت نظری میان دوحزب و درصفوف هردو حزب نیز ابعادی بیشتر از اختلاف برسر عملیات موصل دارد. این، موضوع جدیدی نیست و از بدو تشکیل این دوحزب چنین بوده و ر. ح و حزب ایشان بخوبی از آن مطلع  و حتی خود بخشی از آن بوده اند. اما در صفوف رهبران و کادرهای هردو حزب چنان درجه ای از درایت سیاسی و احساس مسئولیت وجود دارد که بتوانند تفاوت نظری را به خمیرمایه پختگی سیاسی تبدیل کرده و صفوف حزب را متحد نگاهداشته و اجازه ندهند که با همان بلایی که برسرحزب کمونیست کارگری ایران (حککا) و حزب حکمتیست آمد، و رفیق ر.ح در هردومورد خود یکی از پهلوانان انشقاق بود، روبرو شوند. این رهبری دوبار در پلنومهای ۲۱ و ۲۲  راه نجات را به ر.ح و رفقایش نشان داد و مانع دوشقه شدن حزب حکمتیست گردید. نتیجتا ر.ح نباید خود را در موقعیت تشویق به شکاف و یا ممانعت از این دوشقه شدن در این احزاب قرار دهد. این فقط من نیستم که در مورد درایت رفقای رهبری این دوحزب و نقش شان میگویم، خود رفیق ر. ح در جلسه پالتاکی پس از پلنوم ۲۱ حزب حکمتیست چنان با آب و تاب از اینکه چگونه رهبری این دوحزب دست آنها را گرفته و راه نجات نشان داده اند، سخن گفت که ما، رهبری دو حزب، را شرمنده کرد.

او میخواهد میان طرحی که امروز خود و حزبش برای دوحزب (حککع و حککک) ریخته اند با برخورد انتقادی که در دوره ای حککا در رابطه با سیاست نادرست حککع  درمقابل جنگ داخلی میان اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان داشت، نقطه اشتراکی درست کند. اما این، هیچ حقیقتی را در خود ندارد. در آن دوره حککا در مقابل سیاست نادرست حککع نقد سیاسی روشنی خود بیان کرد بدون اینکه بحثی از تفرقه و شکاف بمیدان بیاورد، یا  فراخوان طغیان بدنه حزب علیه رهبری را بدهد و حککع نیز با اراده کامل انتقاد را پذیرفت. اگر هدف ر. ح این بود که از آن تجربه تقلید کند میتوانست انتقاد سیاسی خود را مطرح و علنی کند، اما  نمیتواند پروژه و برنامه ایجاد شکاف خود را با  برخورد سطح بالا، سیاسی و مسئولانه آندوره حککا یکی قلمداد کند. بحث نگرانی و احتمال دوشقه شدن و شکاف از کجا سربرآورده است که ر.ح مهندسی ممانعت از آنرا بعهده بگیرد؟

این دوستان قدیمی دو حزب، از زمانیکه حزب حکمتیست را با دوشقه شدن روبرو کردند، مشغول جنگ بر سر دوستی و هم جنبشی بودن با دو حزب اند. اما خوشبختانه رهبری و کادرهای این دوحزب از چنان هوشیاری کمونیستی برخوردار بودند که متوجه اهداف و نیت ناسالم پشت این تلاش برای دوستی بشوند. نیتی مبنی بر اینکه این دو حزب یا باید مهر تایید بر انشقاق گری آنها بزنند و حزب آنها را، که روزبروز از حکمتیسم فاصله گرفته است، را بعنوان تنها نماینده حکمتیسم بدانند و یا باید تکه تکه شوند. البته علیرغم دعوت ناخالصانه آنها برای روابط دوستانه، دو حزب حککع و حککک مستقل از هرگونه تفاوت و اختلاف سیاسی و فکری با آنها، همیشه برای برقراری رفاقت و دوستی خالصانه آماده بودند. تنها شرط ما برای این امر عبارت بود از: ۱- هیچیک از طرفین حق ندارد نظرات سیاسی طرف مقابل را تعیین کند و قالب بزند. ۲- طرفین باید به اصول و پرنسیپهای سیاسی و تشکیلاتی دوستانه پایبند باشند. اما آنها حاضر به پایبندی بر این اصول نبودند. زمانیکه دو حزب (حککع و حککک) حاضر به امضای چک سفید قبول آنها بعنوان تنها نماینده حکمتیسم نشدند، آنها از هیچ تلاش انحلال طلبانه علیه این دوحزب دریغ نورزیدند. مطرح کردن بحث شکاف و دودستگی اینبارشان نیز چیزی جز حلقه ای از همین تلاش بیهوده، نیست. از رهبری و کادرهای هردوحزب انتطار میرود که بازهم مانند دفعات قبل این نوع تلاشها را خنثی و بی ارزش کنند. اما تلاش اخیر اینها میتواند و باید میخی بر تابوت هرگونه خوشباوری بزند که ممکن است در صفوف این دوحزب در قبال دوستی ناخالصانه آنها باقی مانده باشد. کاری که ر.ح انجام داده است را بهیچوجه نباید و نمیتوان در چارچوب نقد سیاسی گذاشت. اینکار وی پرده از ماهیت ناسالم آنان درمقابل این دوحزب و دورشدن بیشترشان از حکمتیسم برمیدارد.

تا جاییکه به انتقادات ایشان از دوحزب برمیگردد، من  از دیدگاه شخصی خودم جواب مواضعش را میدهم ، بویژه تا جاییکه انتقاداتش به نوشته من بنام "آزادی موصل یا جنگ ارتجاعی قطبها" مربوط میشود و همینطور موضعگیری حزب کردستان که بر نظر و دیدگاه من متکی است. تا جائیکه به انتقادات او از موضعگیری حککع برمیگردد، بنظر من تا زمانیکه پروژه ایجاد تفرقه و شکاف آنها مطرح است، و تا زمانیکه درک و مسئولیت کمونیستی در دفاع از یکپارچگی این حزب نیز اصل است، اولویت من و هر عضو دیگر این حزب جواب دادن به این پروژه است.

همینجا نیز یادآوری کنم زمانیکه هردو حزب در رابطه با دو سیاست اتخاذ شده از طرف حزب ر.ح انتقاد کرده و آنرا مغایر سیاستها و اسناد حزب حکمتیست دانستند، حزب ایشان به منظور ممانعت از بحث و جدل سیاسی و پنهان کردن تغییر ریل خود دادوبیداد راه انداخته و دست به فضاسازی زدند که "الان وقت این نیست این احزاب سرگرم پلمیک با یکدیگر بشوند و کارهای بزرگتری در جامعه وجود دارند که میتوانند انجام دهند". به همین منظور کمپین جمع آوری امضا در صفوف هردو حزب حککع و حککک را راه انداختند تا رهبری دو حزب را وادار به دست کشیدن از افشای تغییر ریل و سیاست آنها کنند. اینبار اما خودشان، آنهم در بحبوحه چنین اوضاع بسیار حساس و بحرانی، وارد شده اند و در این شرایط حساس بحث و پروژه ایجاد تفرقه و شکاف در صفوف این احزاب را بمیدان آورده اند. این در حالی است که امروز، در مقایسه با آن دوره،  وظایف و امور بسیار بیشتری در مقابل ما قرار دارد. دراینمورد من از آنها گلایه ای ندارم، آنها میتوانند هرطور خود مایل اند  پیش بروند، اما دیگر نباید ظاهری دوستانه به محتوی اقدام غیردوستانه خود بدهند، در حقیقت همان دوران هم حداقل برای خودم روشن و قابل درک بود که "وقتش نیست وقتش نیست" تنها بهانه ای بیش نبود. بنظر من باز بودن میدان پلمیک سیاسی سالم و صریح ضروریست و همیشه باید وجود داشته باشد. آندوره "وقتش نیست" تنها برای این بود که یقه خود را از انتقاد هردوحزب رها سازند و تغییر ریلشان را از نگاه و دید فعالین کمونیسم کارگری دورنگاهدارند.

 

 انتقاد سیاسی یا طفره رفتن

ای کاش ر.ح نظرات من را آنگونه که مطرح شده اند و آنچه را که من گفته ام عینا نقل میکرد و سپس آنرا مورد نقد تند خود قرار میداد. اما او اینکار را نکرده است. به جای اینکار، نظرات نامناسبی را، طبق نیاز و خواست خود، بنام من مطرح کرده و خود پای نقد نظراتی که بنام من مطرح کرده، رفته است. مستقل از تکرار اینکه انتقاد اساسی و زیادی بر نوشته من دارد و گویا در یک برنامه یکساعت و یازده دقیقه ای وقت کافی برای ارائه همه انتقادات نداشته است، آنچه که نام نقد نوشته من برآن گذاشته، را در سه نکته مطرح کرده است:

اول / گویا من در نوشتهُ انتقادی ام در مورد نظرات حمید تقوایی، نظارت خودم را به شیوه غیررسمی و زیرجلکی تغییر داده ام. در اینباره میگوید:

"ریبوار احمد (ر.ا) در نوشتهُ "آزادی موصل یا جنگ ارتجاعی قطبها" مطلقاُ بحثی از اینکه جنگ علیه داعش محکوم نیست، نکرده است. اینرا در لابلای نقد حمید تقوایی اعلام کرده و جبران کرده است اما به شیوه ای غیر صریح... این شیوه درست و اصولی نیست که در لابلای نقد کسی دیگر نظری اعلام شود... این نوشته اش بنوعی نقدی بر نوشته قبلی ایشان است"

ضروری نمیبینم در رد اتهام تغییر نظراتم چیز تازه ای بگویم. تنها یک پاراگراف از همان نوشته "آزادی موصل یا جنگ ارتجاعی قطبها" را میآورم که ایشان بمنظور سرهم کردن اتهاماتش چشم خود را برروی آن بسته است. من در آن نوشته گفته ام:

"بدون تردید از بین بردن داعش و بیرون راندنش از تمامی نقاط تحت اشغال، و مخصوصا آزادی مردم اسیر موصل، خواستی انسانی و آزادیخواهانه و پیشرو بوده و باید کاملا برآن تاکید کرد. اما این، وظیفه و امر خود اهالی موصل و مردم عراق با حمایت و پشتیبانی بشریت آزادیخواه در جهان و نیروهای رادیکال و انقلابی و سوسیالیستهای است که هیچ نوع تعلقی غیر از تعلق انسانی برسمیت نمیشناسند و برای آن مبارزه میکنند. بدون تردید نیز امر ازبین بردن داعش کاری نیست که مردم ستمدیده تنها برای خود برسمیت بشناسند و دست هیچ نیرویی را که بخواهد داعش را از بین ببرد از پشت ببندند." (تاکید از من)

آیا در این پاراگراف هیچ ناروشنی ای در مورد اینکه بنظرمن نباید در مقابل جنگ هیچ جریانی علیه داعش ایستاد وجود دارد؟  آیا این نقل قول هیچگونه مهر تائیدی براین "مطلقا" ر.ح میزند؟؟ مستقل از این نه تنها الان بلکه از همان دوسال قبل که داعش موصل را اشغال کرد و آمریکا و همپیمانانش با همراهی دولت عراق و حکومت اقلیم کردستان علیه داعش اعلام جنگ کردند، در نوشته ای بنام "جنگ ناپیگیر علیه داعش" که در تاریخ دوم دسامبر ۲۰۱٤ منتشر شد، گفته ام:

"داعش بعنوان نیرویی درنده اسلامی شایسته نابودی است. هر نیرویی بخواهد پیگیرانه چنین کاری انجام دهد، حتی اگر امریکای سرکرده جهانی تروریسم دولتی نیز باشد، و حتی اگر بنا به اهداف و تعلقاتش لایق حمایت نیز نباشد، حداقل نبایستی جنگش مورد سرزنش قرار بگیرد." (تاکید از من)

آیا بازهم هیچ شکی در بی پایه بودن این اتهام که گویا من در لابلای نقدم بر مواضع حمید تقوایی نظر خودم را تغییر داده ام، باقی میماند ؟

از نظر من نه تنها نفس جنگ و یا اعلام هیچ جنگی علیه داعش محکوم نبوده و نیست، بلکه از دوسال قبل، دقیقا برخلاف این اتهام، انتقاد من از نیروهایی که علیه داعش اعلام جنگ کرده اند این بوده که در جنگ علیه داعش ناپیگیر بوده و این جنگ را صرفا به جنگ نظامی و بمباران محدود کرده اند، در حالیکه باید جنگی وسیع در همه عرصه های سیاسی و نظامی علیه داعش براه انداخت. در همان نوشته "جنگ ناپیگیر علیه داعش" گفته ام:

"چه چیزی از این روشنتر و آشکارتر است که از بین بردن کامل داعش، همان اندازه که جنگی نظامیست به همان اندازه، و حتی بیشتر، جنگی سیاسی است؟ جنگی است برای بر انداختن تمامی فرهنگ و عرف و رسم و رسوم و قوانین و ایئولوژی و حزب و مسجد و آخوندهای فتوا دهنده، که در طول روز برای عقاید و باورهای داعش تبلیغ میکنند و آن را بازتولید میکنند. دقیقا همانگونه که کانتون جزیره (یکی از شهرهای سوریه که توسط مردم و قوانین سکولار مصوب خود اهالی اداره میشود – مترجم) چنین گامی برداشته است."

 اضافه بر این، برای تاکید بر ضرورت جنگی همه جانبه علیه داعش، گفته ام:

"جنگ پیگیر برای ازبین بردن داعش راه روشنی دارد. باید برعکس کارنامه حاکمیت ۲۳ ساله اقتدار احزاب ناسیونالیست در ترویج و تثبیت قوانین و رسوم اسلامی، به کانتون جزیره بعنوان الگویی نگاه کرد و در جوار و همراه با جنگ نظامی علیه داعش جنگ سیاسی و اجتماعی علیه داعش و رسم و رسوم آن براه انداخت. اگر دولت اقلیم به چنین روشی دست نمیزند بمعنای این است که نمیخواهد داعش را کاملا از بین ببرد.... برای راه انداختن جنگ نظامی پیگیر برای ازبین بردن داعش ضروریست که کوبانی را سرمشق خود قرار بدهند، جنبش مقاومت مردمی راه بیاندازند، زنان و مردان مسلح را در سطحی توده ای بمیدان بیاورند، همراه با این ضروریست از کانتون جزیره در جهت برپایی و براه انداختن مبارزه ای سیاسی و اجتماعی بمنظور خنثی کردن مراکز تولید و باز تولید داعش و آداب و رسوم دوران بربریت این تشکل آدمکش، بمنظور درهم پیچیدن و برداشتن تمامی قوانین و رسوم ارتجاعی که بر قوانین و رسوم اسلامی داعش متکی بوده و از آن سرچشمه میگیرند، و بمنظور پرده برداشتن نقاب از سیمای داعشی های نقابدار و کوتاه کردن دستشان از قدرت و از تلاشهای پشت جبهه برای داعش بدون نقاب، درس بگیرند."

بعقیده من نه تنها نفس هیچ جنگی علیه داعش محکوم نیست، بلکه علاوە بر این وظیفه بشریت آزادیخواه جهان است که برای چنین جنگی بمیدان بیاید. از نظر من بند و بست دولتها با داعش و تروریسم اسلامی محکوم است نه جنگ آنها با داعش. به نظر من باید تمامی دولتهای اروپایی زیر فشار قرار داده شوند تا علیه داعش و تروریسم اسلامی اعلام جنگ کنند. مستقل از نظر من، طبق قواعد و معیارها همه دولتهایی که شهروندان شان بنوعی تحت تهاجم داعش قرارگرفته یا میگیرند موظفند و باید علیه داعش اعلام جنگ کنند.

اما مسئله ر.ح این نیست. وی اتهام عقب نشینی از مواضعم را بمن میزند چون من مانند وی و حزبش و حمید تقوایی تروریسم دولتی آمریکا و همپیمانانش برای نابودی زندگی و خانه و کاشانه و بیمارستان و هرنوع نشانه تمدن برسر اهالی شهر موصل و نواحی تحت تسلط داعش را، بعنوان جنگ علیه تروریسم و نابودی داعش تائید نمیکنم. این انتخاب سیاسی مبارک شان باد! اما باید مطمئن باشند که ما اجازه نمیدهیم این سیاست ضدانسانی بنام کمونیسم ثبت شود. آنها دقیقا نگران این هستند که من پرده از رخسار این تروریسم دولتی، که آنها به حامی آن تبدیل شدند، برداشته ام. در این باره در مقاله مورد اشاره گفته ام:

" اما اینکار با جنگ تروریستی و بمباران و نابودی این شهر و کشتن اهالی آن بدست ابرقدرتهای امپریالیستی و نیروهای ارتجاعی منطقه ای میسر نمیشود. بشریت متمدن نباید اجازه بدهد که از نفرت علیه داعش سوء استفاده بشود و در راه اهداف ضدانسانی خودشان، لشکرکشی و جنگ تروریستی و ویران کردن را تحت نام "جنگ علیه تروریسم" به مردم بفروشند."

من بعدا و در ادامه بحث به اینکه چگونه ر.ح علنا از بمباران و نفس کشتار مردم موصل حمایت و استدلال میکند، میپردازم. اما در انتهای این بخش بگذارید نگاهی به موضع حکمتسیتی در این باره بیاندازیم، که در نوشته "دنیا پس از ۱۱ سپتامبر" (نوشته منصور حکمت – مترجم) آمده و کاملا برخلاف توجیهات آنان برای تروریسم دولتی موضع گرفته و مینویسد:

"اعلام جنگ هیچ کسی، حتی آمریکا و غرب نیز، علیه طالبان را نمیتوان محکوم کرد. طالبان باید برود و سرانجام بایستی از راه زور و فعالیت نظامی برود. دشمنی غرب با طالبان بهتر از دوستی تاکنون آنهاست. هیچکسی جلو درهم پیچیدن در و دکان انسان کشهایی را نمیگیرد که غرب خود آنها را سرکار آورد. اما میان جنگ و ترور تفاوت هست. عملکرد و رفتار آمریکا و بریتانیا در افغانستان تروریستی است." (تاکید از من است)

آنها بنا به عادت همیشگی، میخواهند به بهانه و استدلال اینکه "اوضاع فرق میکند و جنگ افغانستان با عملیات موصل متفاوت است" بر چشم مردم و جنبش کمونیسم کارگری خاک بپاشند. بدون شک اوضاع جهانی و نیز شرایط این دوجامعه متفاوت هست. اما آنچه که در هردوشرایط و در جریان هردو رخداد شبیه اند و نقطه اختلاف ماست، این است که آمریکا و نیروهای همپیمانش همانگونه که افغانستان را بمباران میکردند و مردم معمولی را میکشتند و حکمتیسم آن را تروریسم مینامید، هم اکنون نیز با همان شیوه و حتی وحشیانه تر موصل را بمباران میکنند. در این باره، تفاوت آنجاست که اگر در افعانستان راه فراری بروی مردم باز بود، در موصل این راه مو جود نیست و یا بسیار سخت تر است. در اطلاعیه های رسمی نیروهای دخیل در جنگ، که از راه هوایی و در میلیونها نسخه برسر مردم باریده شد، به مردم میگویند: "در خانه های خود  و در زیر حمایت بمبارانهای ما بمانید و بیرون نیایید." چون حتی آمادگی لازم برای رسیدگی به مردم آواره را نیز ندارند. در این رابطه حتی سازمان ملل متحد، این ابزار دولتهای امپریالیستی، با همه دورویی اش صدایش درآمده و نگرانی خود را اعلام کرده است. اما ر.ح بنام کمونیسم کارگری حتی به اندازه این سازمان نگران نیست و علنا در دفاع از کشتار مردم و تروریسم دولتی استدلال میکند.

بسیاری از مواقع "اوضاع فرق کرده" به بهانه ای تبدیل میشود برای پشت کردن به پایه های سیاستهای کمونیستی ای که با تلاش رهبران کمونیست تثبیت شده اند. ر.ح در این بحث خود از تغییر اوضاع سیاسی جهان میگوید، اما آنچه که تغییر کرده است و در این مصاحبه برجستگی خود را کاملا بنمایش میگذارد، تغییری است که وی از سرگذرانده است. دورشدن وی از انساندوستی و رادیکالیزم و انقلابیگری و خلاف جریان بودن کمونیسم. وی بمن میگوید که ر. ا کار خوبی کرده که حمید تقوایی را نقد کرده است، اما آنچه جای تعجب این است که زمانی این را به من میگوید که خود در این مصاحبه به حمید تقوایی پیوسته است!!

من در مقاله "آزادی موصل یا جنگ ارتجاعی قطبها" نوشته ام:

"این جنگ تروریستی برخلاف جنگهای معمول بین دولتها، بجای خون هر تک سرباز دولتهای امپریالیستی و ابرقدرتها، جان صدها همشهری و مردم بیگناه در نتیجه این جنگ، در خیابانها و مدارس و مراکز عمومی و در داخل خانه های مردم را قربانی میکند. در ازای بمباران هر مرکز نظامی دهها مدرسه و بیمارستان و جاده و مراکز شهری و خانه و کاشانه مردم را ویران میکند. بر این اساس، این جنگی تروریستی ست."

 من میگویم شیوه این جنگ درست همانند آنچه حکمتیسم در مورد جنگ افغانستان اعلام کرد، تروریستی است. آیا ر.ح و حزب وی میتوانند این تصویر واقعی این جنگ را تکذیب کنند؟ آیا میتوانند این حقیقت را انکار کنند؟ از همان آغاز عملیات موصل گزارشها اعلام کردند که ترکیه بعنوان یکی از همپیمانان جنگ علیه داعش، با همکاری مستقیم آمریکا سرگرم انتقال رهبران و نیروهای مسلح داعش به شهر "رقه" و دیگر نواحی هستند تا دوباره آنها را در محلی دیگر علیه مردم بکار گیرند. از آنطرف هم دارند موصل را برسر مردم آن خراب میکننند . آیا حزب ر.ح میتواند این گزارشها را تکذیب کند؟

 دوم / نکته دوم ر.ح در نقد نوشته من این است که میگوید:

"ر.ا وقتی از جنگ قطبها سخن میگوید منظورش فقط جنگ تروریستی میان آمریکا و متحدینش با روسیه و متحدینش میباشد. این درست که این جنگ وجود دارد اما در مورد موصل موضوعیت ندارد. در اینجا تروریسم اسلامی، که در سطح جهانی و منطقه ای سهم خود  میخواهد، را نمیبیند. آن را بعنوان یک قطب سیاسی جهانی و منطقه ای برسمیت نمیشناسد. در خدمت به چی؟ در خدمت به این نتیجه گیری که تقابل با داعش و ازجمله جنگ موصل کمرنگتر و فرعی بشود، چون آنزمان اهمیت زیادی به اعلام جنگ علیه آن داده میشود."

و برمبنای همین اظهارات بی پایه خود که بنام من رقم زده است میگوید ر. ا برای توجیه استنتاجات پاسیفیستی خود دست به چنین کاری زده است. این هم اتهام بزرگی است. من در ادامه همان پاراگراف قبلی که از نوشته خودم نقل کردم، در مورد قطبهای این جنگ گفته ام:

"از نظر آمریکا و غرب و دولتهای سرکوبگر همپیمانشان مانند سعودی و ترکیه و قطر و اسرائیل، این راهی است برای تلافی شکستهای گذشته شان در عراق  و سوریه و منطقه. از نظر بلوک روسیه و همپیمانانی چون جمهوری اسلامی و حکومت عبادی در عراق، این راهی است برای ناکام گذاشتن تلاش غرب و آمریکا و محکمترکردن جایگاه سیاسی خود و دفاع و حفاظت از آن سناریو و تلاشهایی که منافع مهم و آینده منطقه ای آنها را بخطر میاندازد. برای تروریسم اسلامی نیز، جنگی برای قدرت و جا خوش کردن در بنیاد سیاسی قدرت بورژوازی در منطقه است." (تاکید از من)

علیرغم همه این توضیحات ر.ح در مصاحبه خود میگوید ر. ا قطب تروریسم اسلامی را نمیبیند. من زیر عنوان مشخصی (سه گوشه جنگ برای قدرت) در این مورد با جزئیات نوشته ام که این جنگ جنگی سه طرفه برسر قدرت است که در میان سه قطب، آمریکا و متحدینش، روسیه و متحدینش، و داعش راه افتاده است. در اینباره، بطور مشخص درباره داعش بعنوان یکی از قطبهای این جنگ، نوشته ام:

"طرف دیگر این جنگ، یعنی داعش، نیز برسر قدرت میجنگد. داعش بمثابه یک نیروی تروریستی افسارگسیخته از کنترل خارج شده، که توانسته است بخشی از ناسیونالیسم دفن شده و بی افق عرب را بدنبال خود بکشد، برای کسب قدرت سیاسی تلاش میکند. آن مسائلی که بعنوان دستاویز از آنها استفاده میکنند، مانند، درد و محنت مردم عرب و مسلمان، ستم بر و کشتار دستجمعی سنی مذهبها توسط حکومت مالکی و میلیشیاهای شیعه و جمهوری اسلامی.. و .. همه و همه تا جایی برای داعش مسئله هستند که ازآنها برای کشاندن مردم پشت خود جهت تقویت جایگاه و قدرت خود در بنیاد قدرت بورژوازی در منطقه سوء استفاده میکند. (تاکید از من)

به همین طریق درمورد همە جوانب در این جنگ، از تروریسم اسلامی و داعش بعنوان یکی از قطبهای جنگ تروریستی سخن گفته ام. اتهام رحمان حسین زاده در مورد اینکه من داعش را بعنوان یکی از طرفهای این جنگ نمیبینم بی پایه است. و برهمین مبنا نیز، اتهامش مبنی براینکه من داعش را نادیده میگیرم تا بتوانم در نتیجه گیری "موضع پاسیفیستی" خودم از آن استفاده کنم، بی اساس میشود.

رحمان حسین زاده میگوید در جنگ موصل تقابل دو قطب امریکا و روسیه موضوعیت ندارد و روسیه رسما عدم دخالت خود را اعلام کرده! بدون شک اگر انکار حضور قطب روسیه در این جنگ از روی طفرە رفتن نباشد، سطحی نگری کاملی است. حتی مردم نیز براین حقیقت واقفند که روسیه از طریق همپیمانان منطقەای قطب خود در این جنگ حضوردارد و خود روسیه این را اعلام کرده در این جنگ از همپیمانان خود حمایت میکند.

سوم / و بالاخره نکته سوم رحمان حسین زاده در انتقاداتش از نوشته من این است که گویا من در مطلب خود موضعی پاسیفیستی بدست داده ام و "به همین سادگی" به این نتیجه رسیده ام و برای تقابل با جنگ تروریستها به بشریت متمدن فراخوان داده ام که: "در همان قالب و جبهه جنبش علیه جنگ بمیدان بیاید، در حالیکه جنبش ضد جنگ حامل دهها نظر و گرایش متفاوت بوده و سیاستی رادیکال برآن حاکم نیست." من قبلا به این نکته اشاره کردم که پایه تئوری که ر.ح بنام من قالب زده است، تا چنین نتیجه گیری از آن بکند، حقیقت ندارد. اما مستقل از اینکه من را به پاسیو بودن متهم میکند، باید به موضع دخالتگرانه ای که خودشان اتخاذ کرده اند آفرین گفت!! نتیجه گیری آنها  غیر از هورا کشیدن برای تروریسم دولتی، ملحق شدن به همپیمانان "جنگ علیه تروریسم" و انتظار اینکه این تروریسم دولتی مژده نابودکردن داعش به آنها را بدهد، چه چیزی دیگری در خود دارد که ما را به پیوستن به آن دعوت میکنند؟ آیا این است موضعگیری دخالتگرانه و کمونیستی که بتوان به آن افتخار کرد؟؟

در اینجا هم، نکاتی را که بنام من عنوان شده است، اتهام اند و هیچ حقیقتی در خود ندارند. من از بمیدان آمدن جنبش ضد جنگ سخنی بمیان نیاورده ام، نه در قالب جنبش و جبهه ضد جنگ و نه بشیوه ساده و عمومی آن، بلکه از بمیدان آمدن جنبش و صف مستقل بشریت آزادیخواه علیه تقابل قطبهای تروریستی و آن بربریتی که بر بشریت تحمیل کرده اند، سخن بمیان آورده ام. نه صرفا در رابطه با جنگ موصل، بلکه از مخاطراتی که امروز دنیا با آن روبرو است و جنگ موصل تنها حلقه ای از این کلیت است. علاوه براین، من رئوس خطوط پلاتفرم این صف را نیز مطرح کرده ام که میتواند پایه های صفی مستقل باشد. در این باره من گفته ام:

"جبهه این مردم، مستقلا و در سطحی بین المللی بمیدان آمدن علیه آن عوامل و شرایطی است که مفر و منشا تغذیه اسلام سیاسی اند، علیه دولتها و سیاستهایی که حامی اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی هستند، و بالاخره علیه لشکرکشی و قلدری و سیاستهای ارتجاعی آن قطبهایی است که تحت پوشش "جنگ علیه تروریسم" عملی میشوند."

آیا این، "به همین سادگی" دعوت به جنبش علیه جنگ است؟

همچنین در رابطه با رئوس خطوط این پلاتفرم گفته ام:

"میدان نبرد و سنگر بشریت آزادیخواه سنگر دفاع از حق مردم فلسطین برای تشکیل دولت مستقل خود است، سنگر مقابله با ستم دینی و مذهبی است، سنگر ایستادگی در برابر راسیسم و تعصبات نژادی و ملی و دینی و مذهبی است، پافشاری و تاکید بر همسرنوشتی مردم آزادیخواه و ستمدیده دنیاست.... سنگر تاکید بر و دفاع از حقوق جهانشمول انسان و ایستادگی در مقابل تفکر "هرجامعه ای بنا به فرهنگ خود" است، سنگر حمایت و پافشاری بر اصل غیر قومی و غیر مذهبی بودن حاکمیت و دولت و قوانین و قوانین اساسی جامعه است، سنگر مبارزه برای وادار کردن ابرقدرتها و دولتهای مرتجع به دست کشیدن از دخالت و رها کردن حق مردم برای تعیین سرنوشت خود و نیز تعیین تکلیف آزادانه حاکمیت بنا به نیاز و خواست خود.  تحقق این امر، نیازمند بمیدان آمدن و دخالت فعال و پیشرو طبقه کارگر و نیروهای سوسیالیست و مترقی در سرتاسر جهان است."

مجددا سوال میکنم آیا این "به همین سادگی" فراخوان بمیدان آمدن جنبش ضد جنگ است؟ آیا این محدود ماندن در چهارچوب و حیطه جنگ موصل، که برای آنها به محور تاریخ تبدیل شده، است؟ رحمان حسین زاده میتوانست منصفانه نظرات و مواضع واقعی من را شدیدا مورد نقد قرار دهد. اما ایشان اینکار را نکرده و بجای آن بنام و برای من موضع تراشی کرده و خود به منتقد آن تبدل میشود! اشاره من به جنبش ضد جنگ ۲۰۰۳ فقط اشاره به وسعت آن جنبش بوده، نە تعریف و تمجید ازافق و سیاست حاکم برآن.

ایشان میگویند ریبوار احمد صرفا در مورد جنبش ضدجنگ در سطح جهان بحث میکند و هیچ سیاستی در رابطه با داخل عراق اتخاذ نکرده است. این ادعا نیز کاملا بی پایه و اساس است. درجریان نوشتن این جوابیه، گاها دچار تردید میشوم که ممکن است ر.ح نوشته فرد دیگری را بجای نوشته من خوانده است!! چرا که در نوشته مورد بحث ایشان، من در زیر تیتر درشتی بنام (جنگ تروریستی، آینده عراق و میدان نبرد مردم آزادیخواه! رئوس خطوط سیاست سوسیالیستی در عراق و کردستان) به جزئیات میدانهای مبارزاتی مردم عراق در شرایط سیاسی کنونی و در تقابل با رقابت تروریستی برای به نابودی کشاندن مدنیت و تعمیق سناریوی جنگ و دعوای قومی و مذهبی و عشیره ای را بررسی و مطرح کرده ام. که مختصرا عبارتند از: مبارزه برای و تاکید بر اراده مردم در قدرت، غیرمذهبی و غیرقومی بودن هر دولتی که در هرگوشه ای برسرکار میآید، ایستادگی علیه کشمکش و جنگ قومی و مذهبی، دفاع از مدنیت و حقوق و آزادیهای مدنی و رفاه، و اینکه مردم باید به جای توهم و انتظار از تروریسم دولتی که برایشان آزادی به ارمغان بیاورد، با صفی مستقل بمیدان بیایند و برای برچیدن همه زمینه ها و شرایط تغذیه و ادامه حیات تروریسم سلامی و توجیه تروریسم دولتی، سنگری مستقل و محکم ببندند. اگر حقیقتا منظور و نقد رحمان حسین زاده از این بحث و نوشته من است، قطعا گناه من نیست که چشم او قادر به دیدن نکات من نیست.

دررابطه با این جنگ نیز من گفته ام:

"این جنگ، جنگ مردم عراق و بشریت متمدن نیست. بلکه برعکس جنگی برای نابود کردن زندگی و اراده سیاسی و به سیاهی کشیدن سرنوشت و نابودی هرگونه آثار باقی ماده از مدنیت است. جنگی است برای تثبیت آن بربریتی که از آغاز این قرن و در سطحی وسیع و جهانی بر بشریت متمدن عموما، و برمردم خاورمیانه بویژه تحمیل شده است. میدان مبارزه بشریت متمدن دقیقا به شکست کشاندن این بربریت، این تروریسم و آدمکشی داعش و هرنوع تروریسم اسلامی در خاورمیانه و همه جهان، این قلدری و تروریسم دولتی و هر دو قطب جهانی و همپیمانانشان و دوستان و پیوندهای محلی شان است."

ودست آخر رحمان حسین زاده من را سرزنش میکند که بی پایه و پاسیفیستی در مورد ضرورت بمیدان آمدن صف مستقل جهانی  نوشته ام در صورتیکه از نظر او باید از دوسال قبل بحث سازماندادن جنبش درهم پیچیدن داعش را مطرح میکردم. در اینباره نیز بگویم:

۱) درطول این دوسال من مداوما بر ضرورت بمیدان آوردن جنبش توده ای سیاسی و نظامی برای از بین بردن داعش تاکید کرده ام. قبلا نیز نمونه ای از نوشته های قبلی ام را آوردم. در همان نوشته که مورد اشاره وی میباشد، نیز بر این مسئله تاکید گذاشته ام. و قبل از اینکه ر.ح این برنامه را اجرا کرده و به ما "آموزش" دهد، در مقاله (عوارض سیاسی یورش داعش علیه شهرکرکوک، نگرانی از نفرت قومی) به جزئیات و بویژه برسر این موضوع سخن گفته ام.

۲) محدودنگری شدید به آنها اجازه نمیدهد که حتی مانند یک شهروند ساده تشخیص داده و درک کنند که چه اتفاقی در دنیا در شرف وقوع است. برایشان قابل درک نیست که مسئله ای که در شرایط کنونی درمقابل کل بشریت قرار گرفته و کمونیسم باید جواب خود را به آن بدهد، خیلی بزرگتر و وسیعتر از آن است که بشود آنرا به عملیات موصل محدود کرد. جواب اینها به این تروریسم افسارگسیخته اسلامی که نه تنها خاورمیانه و قاره افریقا بلکه حتی همه پایتختهای اروپایی را در معرض خطر قرار داده است، چیست؟ در برابر مسئله امنیت انسانهای روی کره زمین که به مسئله ای بزرگ و نگران کننده تبدیل شده، چه میگویند؟ جوابشان در برابر تروریسم دولتی که هم خالق تروریسم اسلامی و هم "ناجی" مردم علیه آن میشود، چیست؟ باید "رویدادهای بزرگ و انسانهای کوچک" منصور حکمت را یکبار دیگر نوشت.

یک مسئله بزرگ دنیای امروز، بربریتی است که تمام بشریت را تهدید میکند. من در آن نوشته مورد اشاره ایشان، در مورد آن گفته ام:

"بربریت حتمی نیست. رشد جنبش مترقی بشریت متمدن در سطحی جهانی میتواند برای همیشه این خطر را از بالای سر جامعه بردارد. میتواند قطبهای جهانی را تحت فشار شدید قرار داده و وادارشان کند که این منطقه را ترک کنند و از تعیین تکلیف و رقم زدن سرنوشت مردم دست برداشته و آن را بخود این مردم واگذار کنند. میتواند دستهایی که داعش و تروریسم اسلامی را مسلح و میداندار کرده و میپرورانند  بشکند و بدین شیوه خود مردم را قادر به نابودکردن و از میدان بدربردن تروریسم و آدمکشی اسلامی  کند. امنیت و آسودگی خاطر و خوشبختی دنیا، نیازمند بمیدان آمدن وسیع بشریت متمدن علیه راسیسم و تروریسم دولتی و تروریسم اسلامی و تبعیض، نیازمند تاکید و دفاع بشریت متمدن از خاورمیانه ای غیرقومی و غیر مذهبی و هویت انسانی و حقوق جهانشمول انسان است."

خطر صرفا و فقط تروریسم داعش و جنگ موصل نیست، بلکه رقابتی تروریستی و بربریتی است که تمام دنیا را به مخاطره انداخته است. در خاورمیانه نیز مشکل فقط موصل نیست، تمام منطقه دارد در آتش رقابتهای تروریستی و سناریوی قومی و مذهبی میسوزد. شعله آتشی که بجان مردم خاورمیانه انداخته اند، وسیعا بسوی مردم جهان زبانه میکشد. حتی شهروندان ساده دنیا این ناامنی را حس کرده و مبهوت مانده اند. اما این سیاستمدارانی که خود را پیرو منصور حکمت میدانند، قادر به دیدن این حقیقت غیرقابل انکار نیستند؟. آیا حملات وحشیانه یکسال اخیر در پاریس و نیس و بروکسل و ... برای نشان دادن این خطر بزرگ در تمام جهان کافی نیست؟ محدودکردن ضرورت بمیدان آمدن بشریت آزادیخواه در جهان فقط به مقابله با عملیات موصل و برای حمایت از مردم موصل و عراق، نشاندهنده نظر و دیدگاهی است که از نوک دماغ خود جلوتر را نمیبیند. اگرتصمیم نگرفته باشید چشم خود را بر این بربریت وهردو ترویسم دولتی و اسلامی بپوشانید، آنوقت درک اینکه با عملیات موصل و بمباران آن، این خطر نه تنها ازبین نمیرود بلکه بیشتر هم میشود، کار سختی نیست.  پانزده سال گذشته "جنگ علیه تروریسم" این حقیقت را بارها تائید کرده است. بنابراین اگر تمامی مردم جهان در معرض خطر و ناامنی باشند، دیگر معلوم است که بحث ضرورت بمیدان آمدن این مردم در سطحی جهانی، قبل از اینکه برای حمایت از اهالی موصل یا عراق (و جبهه سوم مورد نظر ر.ح) باشد، برای دفاع از امنیت و زندگی خودشان است. بدون تردید نمیتوان تنها با سازمان دادن صفوف مسلح مردم عراق مانع عوارض فاجعه بار جنگ موصل، که یکطرف آن داعش و طرف دیگر آن هم پیمانی شصت دولت است، گردید.

حتی بحث کوتاه کردن دست غرب و ناتو ودولتهای امپریالیست از خاورمیانه، که من بر آن تاکید گذاشته ام، بحثی محدود به جنگ موصل نیست تا ر.ح در جواب بگوید که تازه دیگر ۱۰ روز از آغاز جنگ گذشته است! بلکه، بحث خاتمه دادن به سناریوی ارتجاعی قومی و مذهبی کردن خاورمیانه، بحث بازشدن دروازه بروی هرگونه تحولات انقلابی است. درنتیجه، پیوند مستقیمی به استراتژی انقلاب کارگری در هر نقطه ای از این منطقه دارد. ظاهرا درک این موضوع برای این رفقا خیلی سنگین است که اگر آنها یا هر نیروی دیگری در ایران قصد سازمان دادن انقلاب کارگری را داشته باشد، باید به خطر واقف باشند که این انقلاب در سایه تسلط و حضور وسیعی که این نیروها در منطقه دارند در اولین گام با حمام خون روبرو میشود و ایران را به لیبی و سوریه دیگری تبدیل میکنند. کمونیسم کارگری لازم است دید وسیعتری داشته باشد. امروز و در جریان این اوضاع و ضرورت امنیت برای تمامی انسانهای روی زمین، میشود این را به خواست عمومی بشریت آزادیخواه دنیا تبدیل کرد و جنبشی عظیم برای آن بمیدان آورد.

 

سیاست دخالتگر یا توجیه گر؟!

 اجازه بدهید اینجا مستقل از اتهامات رحمان حسین زاده نگاهی هم به سیاست و موضعگیری "کمونیستی و دخالتگرانه" خودشان که ما را به اتخاذ آن فراخوان داده و محتوی آن چیزی غیر از پیوستن به جبهه "نیروهای ائتلاف" در زیر پرچم ضدیت با تروریسم اسلامی نیست، بیندازیم. بگذارید این موضعگیری، که تا مغز استخوان علیه انسانیت بوده و هیچ کمونیست و هوادار خط منصور حکمت نباید اجازه دهد که این موضع و سیاست بنام کمونیسم ثبت شود، را از زبان خودشان بشنویم. ایشان در ابتدای مصاحبه اش در رابطه با سیاست و موضع خودشان میگوید:

"جنگ موصل بخشی از فاجعه بزرگتری است که در عراق جریان دارد. نە تنها الان بلکه از سال ۱۹۹۰ و پس از اشغال کویت توسط رژیم بعث که بهانه ای بدست آمریکا داد تا برای هژمونی طلبی خود برجهان دخالت نظامی بکند، محاصره اقتصادی سازمان بدهد، و مشخصا از سال ۲۰۰۳ که با همپیمانی انگلیس و دیگر کشورها به عراق حمله کرده و آن را اشغال و دولت بعث را سرنگون کرد، معلوم بود روز سیاهی بهمراه دارد. و از همان دوران سناریویی سیاه بر عراق تحمیل شده، که این جنگ گوشه ای از این سناریوی سیاه بوده  و در خدمت هژمونی طلبی آمریکاست."(تاکیدها از خودم)

اولین سوالی که باید از صاحب این حرفها کرد این است که اگر جنگ موصل بخشی از یک فاجعه بزرگتر است، و اگر این جنگ گوشه ای از آن سناریوی سیاهی است که در خدمت هژمونی طلبی آمریکا است، چرا همه لحظات این پروسه که از سال ۱۹۹۰ شروع شده، از جانب کمونیسم کارگری و خود منصورحکمت مورد نقد شدید قرار گرفته و بشریت آزادیخواه علیه آن فراخوان داده شده، الان و بیکباره "بخشی از آن فاجعه بزرگی و گوشه ای از آن سناریوی سیاه در خدمت هژمونی طلبی آمریکا" از سوی حزب و کسانیکه خود را حکمتیست مینامند مورد ستایش قرار گرفته و احزاب حککع و حککک مورد تهدید شقه شدن قرار میگیرند چون علیه این جنگ اند و آن را جنگ ارتجاعی قطبها و عامل بدبختیها و سناریوی فاجعه آمیز میدانند؟!

آنها موضعگیری خود را همطراز موضع منصور حکمت در قبال جنگ افغانستان میدانند، اما واقعیت کاملا برعکس است. در جنگ افغانستان، حکمتیسم در سطحی جهانی به مردم آزاده فراخوان داد تا در مقابل روش تروریستی یورش آمریکا و همپیمانانش در افغانستان بایستند، اما در سطح داخلی آن کشور و در جریان اوضاع آن در کنار اپوزیسیون مترقی آن کشور برای سرنگونی طالبان و سرکار آوردن حکومتی منتخب مردم، ایستاد. رحمان حسین زاده هم در سطحی جهانی و هم داخلی سیاست و جایگاهی نقطه مقابل حکمتیسم را انتخاب کرده است. در سطح جهانی آشکارا برای پاسیفیسم بشریت آزادیخواه، به این بهانه که در داخل عراق جبهه سومی وجود ندارد  تا مورد حمایت قرار بگیرد، توجیه میسازد، و علنا برای بمباران و کشتار مردم غیرنظامی نیز توجیه میسازد. که بعدا این را بیشتر توضیح میدهم. و در سطح عراق نیز، خود و حزبش به این بهانه که کمونیسم که میبایستی در طول ۱۳ سال گذشته جنبش مقاومت  و مبارزه کارگران و مردم را سازمان میداد ولی چنین کاری نکرده است، دوش بدوش جنگ آمریکا و قدرت مرکزی عراق میایستند  و ما را سرزنش میکنند که به بهانه تروریسم دولتی جنگ با داعش را تائید نمیکنیم. وی در اینباره میگوید:

"میباید در طول این ۱۳ سال جبهه سوم مقاومت و مبارزه متکی به مردم را سازمان میدادند. اگر امروز و در متن این اوضاع، این جبهه سوم کارگر و مردم وجود میداشت، الان ما دستمان برای روی آوری به مردم جهان و درخواست حمایت از آنان، باز میبود  و میتوانستیم بگوییم که برای نابودی داعش دنبال ارتش عراق و پیشمرگ نروید و امید خود را به ترکیه و ایران نبندید." تاکیدها از من

 صاف و ساده میگوید الان آنها دستشان برای اتخاذ سیاستی حکمتیستی باز نیست چون از ۱۳ سال قبل این جبهه سوم سازمان داده نشده است!

این نه تنها توجیهی اشتباه و کشنده، بلکه فاجعه بار برای اتخاذ سیاست امید و انتظار در کنار حمله همپیمانان و نیروهای قومی و مذهبی و دینی ست. بدون تردید نقش ضعیف دو حزب کمونیست کارگری در عراق و دست نبردن آنها به سازماندادن جنبش مسلح سیاسی و توده ای در متن این سناریوی تلخ، مستحق نقدی عمیق و جدی است، اما، اولا چه چیزی باعث شده که نقدی که از ۱۳ سال قبل موضوعیت داشته، دقیقا الان و در متن اوضاع فعلی مطرح شود؟! در حقیقت این نقدی کمونیستی از این دو حزب نیست، بلکه توجیهی تحت نام و پوشش سیاست کمونیستی و دخالتگر، برای نشاندادن اینکه مردم عراق  چاره ای جز امید بستن به نیروهای ارتجاعی جهانی و محلی و جنگ وحشیانه شان ندارند. دوماُ، هنگامیکه حکمتیسم در جنگ افغانستان گفت "دوشبدوش اپوزیسیون پیشرو میایستیم" آنزمان  هنوز اپوزیسیون پیشروی حتی در سطح کنونی دو حزب حککع و حککک خود را مطرح نکرده بود. اما، این به بهانه و توجیهی برای فراموش کردن سیاست و موضعگیری اصولی کمونیستی تبدیل نشد. ر.ح آنچه که تاکنون در اینباره گفته و نوشته، از یکطرف تنها عبارت از سرزنش و تلاش برای ایجاد دو دستگی و شکاف در صفوف احزاب کمونیستی کارگری و از طرف دیگر توجیه برای دفاع از یورش و بمباران و کشتار مردم و نابودی مدنیت است. دقیقا برعکس سیاست و موضعگیری حکمتیسم.

اما فاجعه آنجاست که بنام کمونیسم و حکمتیسم و با چشمانی باز برای کشتن مردم توجیهی درست شود. بشنوید و ببینید که "سیاست دخالتگرانه و حکمتیستی" این حزب تا چه حد غیر انسانی میشود؟ در باره اینکه در این جنگ مردم کشته میشوند و دو حزب حککک و حککع میگویند یک میلیون و نیم ساکنین این شهر هستند که دارد بمباران میشود و داعش نیز آنها را به سپر انسانی تبدیل کرده، میگوید:

 "نکته ای دیگر که اشاره کردید این بود که در موصل یک میلیون و نیم نفر ساکن هستند و این جنگ به این مردم لطمه میزند. متاسفانه این یک امر واقعی است که در جریان جنگ به مردم لطمه وارد میشود، اما بحث اینجاست که مگر این یک و نیم میلیون نفر هم اکنون اسیر داعش نیستند.... با این منطق چون داعش هست و مردم را به سپر انسانی تبدیل میکند و اگر جنگ باشد مردم کشته میشوند، پس هرجا داعش حضور داشته باشد را نباید مورد یورش قرار بدهید... چون به مردم لطمه وارد میشود و داعش همانجا میماند.  داعش این را بشنود هرجایی رفت این سپر انسانی را درست میکند... از این بگذریم، اگر روزی ما در عراق ارتش سرخ داشته باشیم به داعش در موصل حمله نمیکنیم؟ به داعش در موصل حمله بشود،  ارتش سرخ  باشد یا ارتش عراق این جنگ است و داعش نیز میخواهد از آن بسود خود بهره ببرد و تلفات هم بر مردم وارد میشود" (تاکیدها از من)

واقعا چقدر میشود "متاسف" بودن صاحب این اظهارات برای قربانیان بمباران موصل را جدی گرفت؟ آیا میشود بنام حکمتیسم به همین سادگی کشتار مردم بعنوان امری عادی نشان داده شود؟ ازاین فاجعه بارتر، آیا حقیقتا روزی ارتش سرخ کمونیست در صحنه باشد، با همین درجه از قساوت و غیر انسانی به جنگ و برخورد با ساکنین هر جایی که تحت تسلط آدمکشهایی مانند داعش باشد نگاه میکنیم؟  رحمان حسین زاده به این شکل در برابر قربانی شدن مردم غیر نظامی توسط گلوله و باروت خود را بی مسئولیت دیده و میگوید "این جنگ است و واقعیتی است و مردم هم تلفات میدهند"؟! برای سنجیدن درجه بیگانگی این موضع با حکمتیسم باید این اظهارات بالا را با دیدگاه منصور حکمت مقایسه کند. حکمت در نوشته "سناریوی سیاه و سناریوی سفید میگوید:

"مطمئن باشید ارتش این حزب (حککا) نتنها مردم غیزنظامی را بمخاطره نمیاندازد، بلکه از آنها دفاع میکند. مطمئن باشید این حزب محل زندگی مردم و محل کاروزندگی مردم غیرنظامی را حتی اگر مدافع سرسخت نیروهای مقابل ما باشند، را نمیکوبد." (تاکید از من)

 حتی اگر حکمتیسم را هم کنار بگذاریم، آیا دست راستی ترین دولت بورژوازی هم اگر در جایی چند نفر گروگان گرفته شده باشند، در برابر سلامتی شهروندان به اندازه ر.ح و حزبش بی مسئولیت خواهد بود؟ آیا قبل از اینکه با بمب سنگین گروگان و گروگانگیر را با هم بکشد چندین راه مختلف برای نجات دادن  گروگان ها را امتحان نمیکند؟! سوالی که امروز مطرح است، و به نظر میرسد برای ر.ح و حزبش مطرح نباشد، اما احتمالا برای خوانندگان این سطور اهمیتی داشته باشد، این است که آمریکا و طرفهای یورش کننده چه راههایی برای نجات یک میلیون و نیم مردم غیرنظامی (که طبق گزارشهای رسمی  شامل شش صدهزار کودک است) که در موصل گروگان گرفته شده اند، پیدا کرده اند؟ جواب تنها یک راه است، با پخش میلیونها اطلاعیه به آنها پیغام داده اند که تنها راه مقابل این مردم ماندن در داخل خانه هایشان و بیرون نرفتن است.  این روزها در کانالهای تلویزیونی  میبینیم که وقتی از مردمیکه با هزار مشکل و پشت سرگذراندن هزاران  خطر خود را نجات داده اند دلیل فرارشان از شهر را میپرسند، در جواب میشنویم: از ترس بمباران! کمترین انتظار از حزبی که نام حکمتیست را برخود گذاشته است، این بود که تا تمام توان خود را برای بسیج صدای حمایت بشریت آزادیخواه دنیا در دفاع از این مردم و علیه ریختن بمب بر سرو کاشانه شان به کار برند.  نه اینکه با توجیه بمباران و تلفات مردم غیرنظامی بعنوان "امری عادی" گوی سبقت را از یورش کنندگان ببرد. من از هیچیک از طرفهای یورش کننده تا این حد بی مسئولیتی را نشنیده ام. آنها، حداقل دروغهای بزرگ تحویل میدهند و میگویند به سالم ماندن مردم غیرنطامی توجه میکنیم و بمبهای ما هوشمند هستند و فقط داعشی ها را میکوبند. از این عجیب تر این است که برای بشریت آزادیخواه چنین وانمود کنید که غیراز این راه و شیوه تروریستی، هیچ راه دیگری برای از بین بردن داعش  و تروریسم اسلامی وجود نداشت! حتی به شیوه افراطی در توجیه این تروریسم و کشتار مردم غیرنظامی، روی ارتش "عراق شیعه" دشمن "سنی" را سفید کرده و بگوئید "علیه داعش  در موصل حمله بکنیم  ارتش سرخ باشیم یا ارتش عراق، این جنگ است و داعش نیز میخواهد از آن بنفع خود سواستفاده بکند و مردم هم تلفاتی میدهند"!

اما فاجعه بزرگتر، بی مسئولیتی عمیقتر و پیغام بیرحمانه تر را هنوز مانده است بشنوید! توجه کنید و ببینید چی میگوید:

"اما من براین باور نیستم که این یک و نیم میلیون انسانی که در آنجا هستند متحمل تلفات سنگین بشوند. این مردم هم میتوانند فکری بحال خود بکنند، میتوانند پناهگاه و جای امنی برای خود بسازند، میتوانند دسته جمعی بفکر مقاومت و مبارزه باشند ... و نهایتا متاسفانه در حین جنگ متحمل تلفاتی نیز خواهند شد. نهایتا اگر نیرویی نظامی برای نجات این مردم وارد عمل شوند مقداری کمی تلفات بهتر از این است که داعش در موصل و نقاط دیگر بماند." (تاکیدها از من)

باید بدانیم که صاحب این اظهارات حزبی است که اصرار دارد "حکمتیست" خوانده شود. جا دارد از صاحب این اظهارات پرسید که از نظر شما "مقدار کمی تلفات" چند نفر است؟ ۱۰ نفر، ۱۰۰ یا ۱۰۰۰ نفر؟ یا چند؟ خواننده این نوشته و اظهارات باید برای لحظه ای تجسم کند که یکی از این ۱۰ و ۱۰۰ و ۱۰۰۰ نفر، یکی از فرزندان او یا یکی از عزیزانش است که در موصل و زیر باران "بمبهای رحمت" همپیمانان گروگان گرفته شده است، تا عمق بیرحمی اظهارات چنین فردی را که خود در خانه امن و گرم نشسته و در کمال بی مسئولیتی از "مقدارکمی تلفات" سخن میگوید، دریابد. "این مردم هم میتوانند فکری بحال خود بکنند، میتوانند پناهگاه و جای امنی برای خود بسازند"! انگار نه انگار! حتی مسئولین پنتاگون به همین سادگی و فکرنشده جواب سوال خبرنگاران را در این مورد نمیدهند! من نمیخواهم زبانی تلخ و نامناسب بکار برم، اما واقعا در مورد چنین موضعی چه میتوانم بگویم؟ تنها میتوانم بگویم که در مقایسه با چنین اظهاراتی، درود بر پاسیوترین موضعگیری سیاسی دنیا!!

تا زمانیکه این اظهارات و موضعگیریها بنام "حکمتیسم" ارائه شوند، تا زمانیکه ایجاد شکاف و دوستگی در صفوف کمونیسم کارگری در عراق هدف باشد، اظهارنظر در مورد "موضعگیری پاسیفیستی حککع" برای من موضوعیتی ندارد. اگر قلمی برای نوشتن موجود باشد، بایستی برای جواب دادن به چنین توجیهاتی در دفاع از بربریت بکارگرفته شود. من عادت ندارم در پلمیک سیاسی، صفوف احزاب را به یاغیگری و سرکشی دعوت کنم. این را فرض میگیرم که خود درایت کافی دارند و فکر کرده اند و انتخاب خود را کرده اند. اما خودم را در مقابل مارکسیسم و حکمتیسم مسئول میدانم که خطاب به کمونیستهای وفادار به حکمتیسم و آزادیخواهی بگویم: نباید اجازه دهیم این سیاست بنام کمونیسم و حکمتیسم ثبت شود!

اول نوامبر ۲۰۱٦

ترجمه از کردی به فارسی: بهزاد یونسی