بربریت، تمدن ، ازدواج و خانواده

 

 

 

 

مظفر محمدی

 

۲٨ آبان  (۱۹ نوامبر) را "روز جهانی مردان" نامیده اند و جالب است که یک هفته بعد یعنی ۲۵ نوامبر روز مبارزه برای رفع خشونت علیه زن است. طنز غم انگیزی است. در یکی از تعاریف "روز جهانی مردان" می گویند، هدف این است که  در این روز در سمینارها و مدیا توجه مردان را به مشارکت در خانواده و بهبود روابط مردان با همسران و فرزندان جلب کنند!!

به این مناسبت خواستم  بدوا به انگلس و کتاب او به نام  "منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت" مراجعه کنم. مقدمه ی این یادداشت از انگلس و کتاب او است و در ادامه مسایلی صریح در رابطه با خانواده و ازدواج اضافه نمایم.

 

مقدمه:

"بریده هایی از کتاب انگلس، " منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت"

(خط های تاکید از من است)

"خانواده در تاریخ معانی و اشکال مختلفی داشته و مدام تغییر کرده است. زمانی در کمون های اولیه و پس از آن در خانواده های جمعی و دوران زن سالاری، ازدواج یارگیری و نهایتا تک همسری و خانواده به شکل کنونی.

تکامل خانواده همواره همزمان با تکامل کار است. در عهد کهن و کار مشترک، روابط جنسی مختلط است و در این حالت فرزند متعلق به مادر است. چند همسری شرقی و چند شویی هندی. بشری که در ابتدا در یک حالت اختلاط جنسی زندگی می کرد، در این حالت، اصل و نسب فقط از طریق زن بود، بنا به حق مادری که فرزند را متولد می کند. زن به مثابه مادر، تا حکومت مطلق زنان پیش رفت.

 در گذار به تک همسری زن منحصرا به یک مرد تعلق دارد. و حق مادری را برانداخته و حق پدری جایگزین می شود. کسب برتری مرد در خانه با الغای حق مادری و برقراری حق پدری و گذار تدریجی از خانواده ازدواج گروهی و ازدواج یارگری به تک همسری ازلی و ابدی شد..."

 "در تاریخ جوامع بشری سه شکل اصلی ازدواج وجود داشته است که به سه مرحله عمده تکامل انسانی مربوط است:

ازدواج گروهی، ازدواج یارگیری و تک همسری بعلاوه زنا و فحشا.  زن در ازدواج گروهی و بعد از آن بعنوان مادر و صاحب اصل و نسب و قابل احترام و زن سالاری برقرار است. زنان آن زمان بیشتر از حدیکه دنیای متمدن امروز به زنان احترام می گذارند، برای آنها احترام قائلند. بانوی دوران تمدن نشانه ی احترام دروغین است وازنظر اجمتعمی بی نهایت پایین تر از زن سختکوش دوران بربریت است، که ان زمان بانوی واقعی محسوب می شد، بخاطر ماهیت خود.

دوران سرخ پوست های امریکا وقتی می رفتند سراغ دختری، مادر می گفت: " او پدر ندارد، محصول اتفاق است." این نام فرزندان "نامشروع" است، ناآگاه از هرگونه احساس خطا یا حیا!

 دوره های بعد و تا تک همسری امروز، که مردان حاکم می شوند، زنان از آزادی جنسی ازدواج گروهی محروم می شوند، اما مردان محروم نمی شوند. در واقع ازدواج گروهی تا همین حالا برای مردان وجود دارد. چیزی که برای یک زن جرم وجنایت محسوب می شود و شدید ترین عواقب قانونی و اجتماعی را دارد، برای مردان امری افتخار آمیز است. حداقل یک لکه اخلاقی کمرنگی است که او با لذت بر خود می پذیرد.

ازدواج گروهی قدیم در زمان ما با تولید کالایی سرمایه داری و کالا شدن همه چیز، تغییر کرده و به فحشا آشکار تبدیل و تاثیرات فساد انگیز آن بیشتر می شود. و در اینجا مردان بیشتر از زنان به فساد در می غلطند.

در میان زنان فحشا، آن بینوایانی را که در دام می افتند پست و خوار می کند ولی این تمامی جهان مردان را تنزل می دهد و به سقوط می کشاند. اکنون در نه دهم موارد یک دوره طولانی به نام بیوفایی زناشویی در جریان است..."

 "...تک همسری در اثر جمع شدن قدرت و ثروت مرد و گذاشتن این ثروت برای فرزندان مرد، تک همسری را برای زنان ضروری کرد نه مردان. بطوریکه تک همسری بهیچوجه چند همسری آشکار و پنهان مرد را متوقف نکرد و از بین نبرد.

تک همسری و فحشا در جهان امروز اگر چه متضاد هستند اما از هم جدا ناپذیرند و دو قطب یک شرایط اجتماعی اند.

عشق در دوران قدیم فقط یک تمایل جنسی ساده است بدون حس مالکیت و بدون حس برتری مردسالارانه. الان برعکس است. عشق آسمانی می شود اما تمایل همان تمایل جنسی  که به ظاهر مخفی می گردد، تا زمانی که زن توسط مرد تصاحب می گردد. ان وقت همه چیز معلوم می شود و جدایی و متارکه را برای زن اگر غیر ممکن نکند، به بدبختی بزرگی تبدیل می شود. بزرگ ترین بدبختی.

دراین جهان متمدن عشق مردانه و معیارهای دوگانه برای داوری در مورد رابطه جنسی، رابطه جنسی مشروع یا نا مشروع می شود. اما این معیارها برای بورژوازی و طبقات دارا مثل سایر معیارهای دیگرشان رعایت نمی شود. در حرف و روی کاغذ پذیرفته می شود اما در عمل برایشان ارزشی ندارد و به آن پایبند نیستند.

اگر در عهد کهن پیشروی عشق جنسی متوقف شد و در قرون وسطی زنا جای آن را گرفت، درعصر جدید فحشا جای آن را گرفته است.

 "در ازدواج یارگیری مادران ازدواج فرزندان خود را ترتیب می دهند با غلبه مالکیت خصوصی بر مالکیت اشتراکی، ارث بعنوان حق پدری و تک همسری ازدواج بر مبنای ملاحظات اقتصادی است. در ازدواج تک همسری ظاهرا یکی دیگری را نمی خرد اما معامله طوری انجام می شود که نه تنها زن، بلکه مرد هم ارزش و قیمت گذاری می شود. آنهم نه بر مبنای خصوصیات شخصی، بر مبنای دارائیش و اسم این را می گذارند قرار داد آزاد. در نتیجه ازدواج بر مبنای عشق جنسی و تمایلات متقابل دوطرف درعمل طبقات دارا ناشناخته است. و فقط در داستان های عاشقانه واقع می شود. یا درمیان طبقات تحت ستم که به حساب نمی آیند..."

"بنا بر مفهوم های بورژوایی، ازدواج یک قرار داد است، یک امر قانونی است که تن و روح دو نفر برای تمام طول زندگی واگذار می گردد. و ظاهرا بطور صوری معامله داوطلبانه است. ولی این رضایت و داوطلبانه بودن چطور به دست می آید را همه می دانند.

 در دوران جدید با برتری غرب بر جهان سنتی قدیم ازدواج مبتنی بر عشق، یک حق انسانی اعلام شد. اما هنوز طبقات حاکمه تحت تاثیرات اقتصادی باقی می ماند و بجز موارد استثنایی ازدواج داوطلبانه ای وجود ندارد. ولی در میان طبقه مغلوب یک قاعده می شود. مرد بورژوا نه به قرارداد و معامله پایبند است و نه هیچ معیار اخلاقی و قانونی و شرعی. برای او عشق جنسی ازدواج گروهی و رابطه جنسی فراتر از قانون و شرع و قرارداد است..."

"پیشروی از ازدواج یارگیری به تک همسری را باید به حساب مرد گذاشت و این باعث بدتر شدن موقعیت زن و تسهیل بیوفایی مرد شد. زن مجبور به تحمل بیوفایی از جانب مرد شد."

 

راه حل؟

"راه حل تک همسری که متعاقبش فحشا و عشق جنسی مرد بصورت گروهی و نامحدود است، چند شویی زن نیست.

راه حل این است آن خصوصیات تک همسری که ناشی از مناسبات مالکیت است، از بین برود. مثل برتری مرد. برتری مرد در ازدواج، جدایی زن که باعث بدبختی اش نشود.

اما در رابطه جنسی و ازدواج تک همسری زنان هم بخشا ساکت ننشستند و انتقام خود را می گیرند و ان را بارها نقض می کنند. تنها ازدواج هایی مبتنی بر عشق، اخلاقی هستند که عشق ادامه یابد و هر وقت خاتمه یافت هیچ عوارض اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی به دنبال نداشته باشد. دوام میل جنسی فردی بر حسب افراد متفاوت است. در این صورت قبول قطع علاقه یا جانشینی آن با عشق دیگر، جدایی را برای طرفین و جامعه آسان و مقبول می کند. و نیاز به تشریفات طلاق نیست.

ازدواج حق انسانی است، اما زنجیر بردگی زن شد. عشق جنسی خارج از خانواده و ازدواج، جدایی را برای زن غیر اخلاقی و به بدبختی تبدیل می کند...."

"شکل خانواده ، منطبق بر تمدن که در آن بطور مسلم به شکل حاکم در آمد، تک همسری است. برتری مرد بر زن و خانواده ی انفرادی به مثابه واحد اقتصادی جامعه  و حلقه اتصال جامعه متمدن، دولت است که در همه دوران ها منحصرا دولت طبقه حاکمه است.

  اما با انتقال مالکیت وسایل تولید به مالکیت اجتماعی که دیگر ثروت و قدرت و ارثی وجود ندارد تا از مرد به فرزندان برسد. در نتیجه تک همسری با علل اقتصادی، وقتی این علل از بین رفت خود نیز از بین خواهد رفت.

با انتقال وسایل تولید به مالکیت اجتماعی و اشتراکی و لغو کار مزدی پرولتاریا، دیگر تسلیم زنان در بخش بسیار بزرگی از جهان امروز بخاطر نیاز اقتصادی و فحشا از بین می رود. با این انتقال، خانواده فردی، دیگر یک واحد اقتصادی جامعه نخواهد بود. خانه داری خصوصی به یک صنعت تبدیل می شود. تعلیم و تربیت فرزندان یک امر عمومی می شود. جامعه با رعایت تساوی از همه کودکان خواه محصول ازدواج باشند یا نه، حفاظت می شوند.

در نتیجه همه عوارضی که دختررا از انتخاب آزادانه مرد مورد علاقه اش در رابطه جنسی آزاد باز می دارد از بین خواهد رفت. و حرمت بکارت و حیای زنانه امری زشت و نامقبول می شود.

"صرف زندگی بخاطر مالکیت نمی تواند سرنوشت نهایی بشر باشد. حرص عریان، روح محرکه تمدن از اولین روز وجودش تا به امروز بوده است. ثروت، باز ثروت و بازهم ثروت بیشتر، نه ثروت جامعه بلکه ثروت این فرومایه مرد، هدف منحصر به فرد و تعیین کننده ی تمدن بوده است.

 تک همسری از مناسبات مالکیت نشات گرفته است. که عبارت است از برتری مرد، برتری مرد در ازدواج و طلاق که توسط مذهب تشدید می شود.

در نظامی که مالکیت لغو شده است، نسلی از مردان خواهند آمد که هیچگاه فرصت خریدن تسلیم زن را با پول یا هر وسیله قدرت و موقعیت اجتماعی نداشته باشند و یک نسل از زنانی که هیچگاه، مجبور نیستند خود را به هیچ مردی بخاطر هیچ ملاحظه ای بجز عشق واقعی تسلیم کنند. یا از تسلیم به معشوقه های خود بخاطرترس از عواقب اقتصادی و اخلاقی و مذهب خود داری نمایند. هیچ انگیزه ای بجز عاطفه متقابل نمی ماند..."

(پایان بریده هایی از کتاب انگلس " منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت)

***

 

با نگاهی به جهانی که امروز در آن زندگی می کنیم. زن، ازدواج و خانواده درست بر همان روالی است که در بحث انگلس آمده است: جهانی  که تمدن در مقایسه با بربریت عهد کهن بلحاظ موقعیت زن، عقب است!

برافتادن حق مادری ، شکست جهانی – تاریخی جنس مونث بود. مرد فرمانروای خانه شد و زن برده و بنده ی شهوت مرد و ابزاری برای تولید فرزندان!

 درتاریخ، تک همسری در متمدن ترین دوره، ثمره عشق نبوده و مطلقا به آن کار ندارد. ازدواج مبتنی بر شرایط اقتصادی است، نه طبیعی. در مالکیت اشتراکی اولیه، رابطه بطور طبیعی وجود داشت که با غلیه مالکیت خصوصی از بین رفت. فرمانروایی در خانواده، تولید فرزندان متعلق به پدر و ارث و اصل و نسب به ورثه او، اهداف اولیه تک همسری است. و ازدواج وبال گردن و وظیفه مذهبی است، وظیفه نسبت به  خدایان، اجداد و دولت. تک  همسری در تاریخ بهیچوجه بعنوان آشتی و برابری زن و مرد و انتخاب همدیگر نیست، برعکس بصورت انقیاد یک جنس توسط جنس دیگر است. اولین ستم طبقاتی همگام است با ستم جنس مذکر بر مونث. فحشا یعنی تسلیم در مقابل پول، در نتیجه یک عمل مذهبی بوجود آمد و به خزانه معبد ریخته می شد. این کار امروز در ایران در کنار مراکز مقدس و امام ها و امام زاده ها انجام می شود. امروز رابطه آزاد خارج از ازدواج وخانواده در بخشی از جهان متمدن در حرف محکوم است اما در حقیقت با لذت تمام توسط مردان طبقه حاکمه صورت می گیرد. و این مردان نیستند که محکوم اند. زنانند. زنان تکفیر و طرد می شوند تا سلطه مطلق جنس مذکر بر جنس مونث بمثابه قانون بنیادی جامعه اعلام شود.

 اما زنان هم درسی به مردان داده اند. درس عاشق زن در کنار شوهر. و این دو بصورت یک نهاد اجتماعی اجتناب ناپذیر در آمده است. زنان مطرود و قابل مجازات اند، اما غیر قابل سرکوب شده اند. زن علیه تسلط مرد قیام می کند!

ازدواج مصلحتی یا معمول امروز،  غالبا به بدترین نوع فحشا تبدیل می شود. تفاوت او با فاحشه معمول این است که او مانند یک مزدبگیر قطعه کار تن خود را به اجاره نمی دهد، بلکه یک بار و برای همیشه به بردگی می فروشد. این برای تمام ازدواج های معمول و مصلحتی امروز صادق است. در اخلاقیات ازدواج، دو فحشا، یک عفت را می سازند.

حقوق متمدن جدید می گوید اگر دو ماده قانون رعایت شود زنان هرچه میخواهند را به دست آورده اند. این دو ماده عبارتند از: یکی ازدواج قراردادی باشد و دوم حقوق و وظایف طرفین مساوی باشد.

اما این واقعیت ندارد و برای ساکت کردن زنان است. بر روی کاغذ مساوی است عین همانی که کارگر و سرمایه دار هم قرارداد می بندند ولی موقعیت اقتصادی طرفین بهیچوجه به این قانون کار ندارد.

"تک همسری از مناسبات مالکیت نشات گرفته است، که عبارت است از برتری مرد، برتری مرد در ازدواج و طلاق که توسط مذهب تشدید می شود."

 هم اکنون و در دنیای تمدن، کشمکشی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اخلاقی در ابعاد وسیعی در جوامع امروز و در میان میلیاردها انسان  بر سر این مساله در جریان است که مثنوی 70 من  کاغذ هم برایش کافی نیست. در این جهان زن از چند طرف محاصره شده است. در یک طرف مساله زن و ازدواج و خانواده، دولت ایستاده است با قوانین اش و طرف دیگر مذهب و شریعت و سنت و عرف و اخلاقیات ارتجاعی از مساجد تا کلیسا و کنیسه و در میان اقوام و مذاهب مختلف است و در طرف سوم لشکر عظیم مردان آلوده و پرورش یافته به مردسالاری و حسادت و ناموس پرستی. و اما در طرف دیگر و مقابل، زنان تنها قرار گرفته اند. زنان تسلیم خانواده و تسلیم برتری مرد بر زن و موقعیت اقتصادی و اجتماعی جهان برتر مردان و مردسالاری.

در جبهه دولت ها، خانواده به مثابه یک واحد اقتصادی ضروری است که در آن زن بعنوان جنس دوم، در موقعیت اقتصادی نازل تر و حتی کارگر بی اجر و مزد کار خانگی  و تولید مثل برای فرستادن نسل بعدی کارگران به بازار. زن در خانواده، برای دولت و بورژوازی یک ماشین مجانی و ارزان کار خانگی و تولید کننده ی نسل های بعدی کارگران و تربیت و نگه داری و محافظت از کودکان، بدون اجر و مزد است. و مذهب این را تشدید می کند و در خدمت آن قرار دارد.

این شرایط نا برابر به مردان هم موقعیتی می بخشد که با حس مالکیت و برتری مردسالارانه با دختران و زنان روبرو شده و حق انتخاب  همسر را با تصاحب زن به مثابه بخشی ا زداراییش یکی می گیرد.

 خانواده در واقع بجای اینکه مکانی برای عشق جنسی و تمایل داوطلبانه فردی باشد، به جهنمی برای زنان تبدیل می شود که ماندن در آن مصیبت و جدا شدن مصیبت دیگری است. و چه بسا بزرگ تر.

در چنین محیط نا برابر و با برتری مرد و حس مالکیت بر زن، نشانی از عشق جنسی و تمایل داوطلبانه وجود ندارد. و مردان دراین شرایط، مانعی در تداوم رابطه جنسی گروهی خود در بیرون از خانواده، ندارند. اما زنان برای این کار باید هم تلاش دردناکی بکنند و هم تاوان سنگینی بپردازند. اگر تنها ازدواج هایی مبتنی بر عشق، اخلاقی هستند که عشق در آن ادامه می یابد و هر وقت خاتمه یافت هیچ عوارض اقتصادی و اجتماعی واخلاقی به دنبال ندارد، قبول قطع علاقه یا جانشینی آن با عشق دیگر جدایی را برای طرفین آسان کند که حتی نیازی به تشریفات طلاق نباشد آنوقت است ازدواج و خانواده زنجیر بردگی زن نیست. و عشق جنسی خارج از خانواده و ازدواج، جدایی را برای زن غیر اخلاقی و به بدبختی تبدیل نمی کند.

در کشورهای متمدن تر دنیا زن و نگاه زنانه اگر به زمختی ان بخش چند میلیادری انسان های شرقی و جنوبی بخشهای بزرگی ازجهان نیست. اما نگاه زنانه و نگاه کالایی به زن و حتی خشونت نسبت به زنان از بین نرفته است. اگر در هندوستان به زنان در اتوبوس تجاوز گروهی می شود، در غرب میزان خشونت و  تجاوز به دختران و زنان کم نیست. اگر چنین نبود در کشوری مثل سوید آمار زنانی که با فرزندانشان تنها زندگی می کنند اینقدر بالا و قابل توجه نبود. در همین کشورهای به ظاهر متمدن هم،  بیوفایی مرد نسبت به زن بسیار بیشتر از انتقامی است که زن از مرد می گیرد.

 در نود و اندی درصد خانواده های امروز حتی در بخش متمدن تر جهان، اگر خانواده بعنوان یک واحد اقتصادی برای سرمایه داران و دولت هایشان کار می کند، اما کم تر نشانی از عشق و تمایل جنسی آزاد وجود دارد. در این رابطه زنان بازنده اند. مردان که مشکلی در رابطه گروهی به شیوه عهد کهن هم ندارند، اما برای زنان هر اتفاق خوشایند و لذتبخشی اگر پیش بیاید، تنها  بیرون از خانواده است. و امروز بخصوص با پیشرفت سریع وسایل ارتباط جمعی، این رابطه و ارضای تمایلات جنسی بهر شکل ممکن برای زنان هم بدرجه ای فراهم شده است. با این تفاوت که،  زنان بیش از پیش از آزادی جنسی ازدواج گروهی محروم می شوند اما مردان نمی شوندو در واقع ازدواج گروهی تا همین حالا برای مردان وجود دارد و امری افتخار آمیز است با کمی لکه اخلاقی که او با لذت بر خود می پذیرد. اما این چیزی است که برای یک زن بی شرمی و بی حیایی و جرم وجنایت محسوب می شود و شدید ترین عواقب قانونی و اجتماعی را دارد.

 امروز در جوامع عقبمانده تر و در ابعاد میلیاردی، بیشترین قتل و جنایت و خشونت نسبت به زنان انجام میگیرد. بعلاوه از آنجا که تک همسری و فحشا در جهان امروز دو قطب یک شرایط اجتماعی اند،  فحشای پنهان و آشکار از عواقب و عوارض پدیده ای به نام خانواده به مثابه یک واحد اقتصادی است که در آن برتری مرد را به کمک مذهب درامر ازدواج و تمایلات و عشق جنسی و جدایی  تثبیت کرده است. فحشای آشکاری که مردان را بیش از زنان فاسد می کند.

 امروزه در تفکر و فرهنگ مرد سالار عشق به معنای وفاداری زن به مرد و یک طرفه است. تظاهر به عشق در میان مردان بشدت ریاکارانه و کاسبکارانه است. برای مردان که دسترسی ازاد به روابط جنسی گروهی خارج از خانواده دارند، صحبت از عشق و وفاداری و عواطف انسانی و حتی تمایلات واقعی و عشق جنسی به تک همسر خود پوچ است. عشقی که در اشعار و ادبیات و موسیقی و آهنگهای عاشقانه  میخوانیم و می شنویم هم مردانه است و هم ربطی به ازدواج و خانواده و عشق جنسی داوطلبانه نه بر اساس قرارداد و مشروع و نامشروع، ندارد. عاشق و معشوق در این فرهنگ دو پدیده مجازی و عرفانی است که ربطی به عشق جنسی واقعی و داوطلبانه بدون برتری و حس مالکیت و تصاحب زن توسط مرد ندارد. این هم پدیده و ابزاری  به شدت ریاکارانه و  تخدیری شبیه مذهب است که عشاق را می گریاند و تمایلات جنسی اش را به رویاهای دست نیافتنی تبدیل می کند. زن در اینگونه فرهنگ عاشقانه ی ریاکار و مرد سالار، باز قربانی است. چه بسا جوانانی هم در میان پسران و مردان یافت شوند که با  خیالپردازی و توهم به چنین مالیخولیایی به نام عشق و نه عشق جنسی ساده دو فرد، خودکشی هم بکنند. اما این هیچگونه تغییری در اصل مساله ای به نام  ازدواج و خانواده مبتنی بر برتری مرد و تصاحب زن و رابطه گروهی مرد خارج از خانواده و خانواده به مثابه زنجیری بر دست و پای زن، نمی دهد.

 عشق در سنت و فرهنگ مردسالار به معنای عشق جنسی متقابل دو طرفه نیست. پدیده ای است اساسا متعلق به مرد که در ریاکارانه ترین شکل و لفافه بیان احساسات لطیف و شاعرانه و مذهبی پیچیده و پوشانده می شود. اما در عمل برتری مرد در همه ابعاد آن نقش تعیین کننده دارد، نه عشق جنسی ازاد و رابطه و تمایل و علاقه دو فرد تا زمانی که این تمایل دوام دارد. حفظ خانواده به قمیت تسلیم زن و به قیمت مردسالاری و ناموس پرستی و تخریب شخصیت و روح و روان زنان جرم و جنایت سنگینی است که دولت در وهله اول، نظام مالکیت خصوصی و فرهنگ مذهبی و مردسالار، پلیس و نگهبان آن هستند.

عشق در دوران قدیم و حتی در ازدواج گروهی و مختلط فقط یک تمایل جنسی ساده است بدون حس مالکیت و بدون حس برتری مردسالارانه. الان برعکس است. عشق یا آسمانی می شود یا نقابی برای تصرف زن و برتری او، اما تمایل همان تمایل جنسی  که به ظاهر مخفی می گردد، تا زمانی که زن توسط مرد تصاحب می گردد. ان وقت همه چیز معلوم می شود و جدایی و متارکه را برای زن اگر غیر ممکن نکند، به بدبختی بزرگی تبدیل می شود. بزرگ ترین بدبختی.

فحشا از عوارض مهلک این پدیده است. عشق جنسی و شورانگیز در بیرون از خانواده است. اگر این کار برای  نودو نه درصد مردان امری عادی و داده شده و مقبول است ولو با کمی خجالت! اما برای زنان عواقب اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی بشدت دردناکی دارد یا همان بدبختی بزرگ!

 این که دولت ها و مذاهب و مساجد از طلاق بسیار بالا  ولو طلاقی دردناک برای زن، حرف می زنند و طبیعی است زنان را مقصر بدانند، نه بی وفایی مردان را، نشان از عصیانی است که زنان علیه زنجیر خانواده می کنند. عصیانی انسانی که علیه برتری مردان و علیه رابطه گروهی مردان خارج از خانواده کرده و می کنند. عصیانی علیه مردسالاری و نفی اینکه مردان زنان را ناموس خود بدانند ونه انسان برابر و با عشق جنسی و تمایل داوطلبانه دو فرد تا زمانی که این تمایل وجود داشته باشد. مردان تمایل جنسی زنان را منحصر به خود می دانند و نه اینکه اگر روزی این تمایل تمام شد زن هم مثل مرد حق دارد به عشق جنسی دیگر و به پذیرش علاقه و تمایل رابطه شورانگیز دیگر برود.

 نگهبانان خانواده زندانبانان اسارت زنان در جهنمی به نام نهاد خانواده مقدس بورژوایی و مذهبی و ...اقتصادی اند.

جهان امروز به یک انقلاب جنسی دیگر نیاز دارد. انقلاب جنسی فرانسه در بیش از نیم قرن اخیر را سرمایه داری به نفع ازدواج مشروع و  خانواده مقدس بورژوایی و مذهبی مصادره کرده است. و عوارض ان که فحشا است را به جامعه زنان تحمیل کرده است. موقعیت کنونی ازدواج تک همسری و خانواده مقدس و زن ناموس مرد را، همه می دانند اما جرات اعتراف به فاسد بودن آن  ندارند. امروز کسی جرات حرف زدن از انحلال خانواده بعنوان نهاد اقتصادی بورژوایی و تملک و برتری مرد بر زن، نه بعنوان تمایل و عشق جنسی دو فرد و عشق واقعی که تا زمانی که دوام دارد، ندارد.

تصورکنید چند صد میلیون جوان پسر ودختردر انتظار ازدواج و تشکیل خانواده نگه داشته شده و در تنهایی وحسرت عشق جنسی ازاد و داوطلبانه  پرپر میشوند. عشق به معنای عشق جنسی آزاد و برابر و داوطلبانه یک نیاز است. چیزی که به سادگی در دوران بربریت حل بود، امروزه در بخش عظیمی از جهان، به یک درد تبدیل شده است:

"مشکلم شکستن طلسم تنهایی است. عاشاقانه س، یه روزی هم حل میشه یا که از زیر بارش زانوی من خم میشه. زنهار، اینه قصه ام، "ای بخت سراغ من بیا که رختخواب من با این خیال خام، گرم نمیشه!" (بخشی از یک ترانه ی فارسی)

ازدواج و خانواده نه تنها این درد را تمام نمی کند بلکه آن را نهادینه کرده و زن را در چنگال عوارض و بدبختی هایش رها می سازد.

 بشریت متمدن و آزاد بخصوص در میان زنان هنوز به آن حد از توانایی و قدرت نرسیده است که علیه این شرایط عصیان کند، برخیزد و کثافات و تسلیم زن و ناموس پرستی و مردسالاری را چنان به چالش بکشد که هیچ مردی و هیچ فردی توان مقابله با آن را نداشته باشد. عصیان های فردی و طلاق های گسترده و تحمل تنهایی و مشقات زندگی و حفاظت از فرزندان و تحمل سرزنشهای اجتماعی و اخلاقی مذموم تنها یک عکس العمل طبیعی و اجتماعی زنان برای حفظ حرمت انسانی خود است. اما راه حل قطعی ان در لغو مالکیت خصوصی و اجتماعی و اشتراکی کردن کارو  وسایل تولید است.

"اگر در عهد کهن پیشروی عشق جنسی متوقف شد و در قرون وسطی زنا جای آن را گرفت، درعصر جدید فحشا جای آن را گرفته است."

 علیه ازدواج با برتری مرد، مالکیت مرد، ناموس مرد شدن، تسلیم مرد شدن، باید برخاست. در بدترین شرایط نا مساعد برای زنان این اقدام ازادیخواهانه و برابری طلبانه در جامعه و در خانواده و در عشق جنسی ازاد و بدون قید و شرط و بدون برتری مرد، شروع شده است. جامعه مردسالار و مذهبی و ناموس پرست  به چالش کشیده شده است. باید تا ته این اقدام رفت. انقلاب زنانه و انقلاب جنسی دیگری ضروری شده است. انقلابی که می رود تا طبقات تحت ستم و زنان اسیر ازدواج و خانواده مردسالار و ناموس پرست را به جایی برساند که در آن مالکیت خصوصی جای خود را به مالکیت اجتماعی و اشتراکی داده است. خانواده،  به مثابه یک واحد اقتصادی که زن در آن هم کارگر بی اجر و مزد کار خانگی است و هم ماشین تولید مثل بردگان اتی نظام سرمایه داری و هم اسیر زنجیر برتری مرد و مردسالاری، حسادت و ناموس پرستی، نه تنها مقدس نیست، مقبول نیست، بکله به نهادی زشت و فاسد و غیر قابل قبول تبدیل شده است.

 و کلام آخر. دختر جوانی می نویسد، دوست پسرم از من می خواهد به او متعهد باشم. معنی این چیست؟

این یادداشت نسبتا کوتاه جواب این دختر و صدها میلیون مثل او و هم سرنوشت او هم هست.  تعهد اولین حقله زنجیری است که  پسری میخواهد  بر پای دختری بزند. چه تعهدی؟ کدام قرارداد و کدام معامله است که مردی را پیدا کنی به آن پایبند باشد. نه باید تعهد داد و نه باید تعهد گرفت. مساله فردی نیست. حتی به خصوصیات افراد هم بستگی ندارد. اجتماعی است. اقتصادی است. فرهنگی است. در دنیای مردسالار و مذهبی که زن ناموس مرد است آنهم از نوع شرقی اش، چرا باید تسلیم  تعهد و زنجیری بر پای خود شد. عشق جنسی اگر داوطلبانه و بین دو فرد باشد، تا زمانی که دوام بیاورد اخلاقی است. و چه کسی است تاریخ این دوام را تعیین می کند؟ از نظر مرد ها تعهد زن و تسلیم ازلی و ابدیش ضامن این دوام است. چیزی که خود مطلقا به آن پایبند نیست. چرا که سلطه نظام مالکیت خصوصی و دولت سرمایه داری و منفعت و معامله و کاسبکاری و برتری مرد و خرافات مذهب که منفعت مردان را بر علیه زنان نمایندگی می کند، فرومایگی مرد را تثبیت کرده  و جایی برای تعهد و وفاداری هیچ مردی به زنی را باقی نگذاشته است. در این شرایط نابرابر، مرد به هیچ قراردادی و هیچ معامله ای پایبند نیست. پایبندی زن هم تا زمانی است که تمایل و علاقه و عشق جنسی اش ادامه دارد. زمانی که به انتها رسید، هر دو ازادند. ازاد از هر تعهد و قرار داد و ازدواج وخانواده و طلاقی. این دیگر تعهد نیست. یک رابطه ازاد و انسانی و داوطلبانه بر مبنای رابطه برابر و بدون برتری و تملک مرد است.

 زمان پایان هر علاقه و تمایلی را نمی توان تعیین کرد. هر قراری باید بر این مبتنی باشد که تداوم رابطه تا زمانی است که علاقه و تمایل عشق جنسی دوام دارد. به محض پایان آن هر قراری لغو است و هیچ کس بدهکار کسی دیگر نیست. مردان به این هم پایبند نیستند. چرا که رابطه و تمایل ازاد جنسی شان در بیرون از خانواده و رابطه موجود، تامین و تضمین و مقبول است. ولی برای زن نیست. تنها بیان اینکه تا زمانی که تمایل و علاقه و عشق جنسی و عاطفه انسانی ادامه دارد عشق هم ادامه دارد و زمانی که تمام شد، هر دو آزادند، بیان انسانی و بدون ریا و درستی است. این تنها بیانی است که میشود گفت و هیچ تعهد وقراداد و نوشته ای لازم ندارد.

 تعهد به مرد همان کاری است که بهنگام ازدواج هر دو قسم می خورند که تا آخر عمر بهم وفادار می مانند. این بزرگ ترین دروغ و تحریف حقیقت زندگی انسان و ازلی و ابدی کردن اسارت زن در خانواده است. این زنجیر اسارت زن است نه مرد. مردها می خواهند زن ها ناموس شان باشند، اما خود ناموس زن نمی شوند. کسی هست این را انکار کند؟ نه. حتی خود مردها!

 تنها در نظامی که مالکیت لغو و کار و تولید اجتماعی واشتراکی شده است، نسلی از مردان خواهند آمد که هیچگاه فرصت خریدن تسلیم زن را با پول یا هر وسیله قدرت و موقعیت اجتماعی و برتری مرد و تفکر مردانه و مردسالارانه و حمایت مذهب ، نداشته باشند و یک نسل از زنانی که هیچگاه، مجبور نیستند خود را به هیچ مردی بخاطر هیچ ملاحظه ای بجز عشق جنسی ازاد و داوطلبانه  تسلیم کنند، یا از پذیرش معشوقه های جدید خود بخاطرترس از عواقب اقتصادی و اخلاقی، خود داری نمایند. هیچ انگیزه ای بجز عاطفه متقابل تا زمانی که باقی است و ادامه دارد نمی تواند و نباید زنان را به برده جنسی مردان تبدیل کند!

 

آبان ۹۵- نوامبر ۲۰۱٦