کابوس در "جزیره آرامش و سکوت"

به بهانه ایست خامنه ای به شرکت احمدی نژاد در انتخابات

 

 

فواد عبداللهی

 

خامنه ای علنا احمدی نژاد را از کاندیداتوری در انتخابات دور آتی ریاست جمهوری منع کرد و بدین ترتیب با مهار مهمترین عنصر اصولگرایان تندرو در جبهه پایداری، این طیف را آشکارا عقیم کرد تا با نشان دادن ظاهر اتحاد در بالا، مانع شکاف در هیئت حاکمه و فرصت دادن به اعتراض توده عظیم ناراصی در پائین شود. شرکت احمدی نژاد در انتخابات آتی و "افشاگری اقتصادی" اش علیه دولت اعتدال می توانست بهانه ای شود تا نفس حاکمیت جمهوری اسلامی را به اماج اصلی حملات مردم محروم تبدیل کند. اینکه ولی فقیه فورا در راس ائتلاف معتدلین در دولت، خطر "قطبی شدن" اوضاع را بو کشیده است، نشان باور عمیق وی به سستى ادعای گشایش سیاسى – اقتصادی حکومت و لاعلاجى روند تعرض محرومین از پایین در دوران پسابرجام است. علنا از این سخن میگوید که اگر بالا متحد و یکدست نباشد، همگى طعمه تعرض پایین خواهند شد.

حکم خامنه ای البته رعد در آسمان بی ابر نبود. این حکم ادامه خط و جهتی است که آقا مدتها پیش با تابلوی "نرمش قهرمانانه" در مقابل جامعه تشنه رفاه و برابری و آزادی، مقررات جدید بازی در راس نظام را با چرخش آگاهانه خود طراحی کرده است. بر این اساس بود که دولت اعتدال و مجلس اعتدالیون شکل گرفت. دولتی فیلتر شده و متشکل از معتدل هر دو جناح! در این میان، شاید برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، اصولگرایان تندرو عملا به مقام اقلیت نزول کردند. مقاومت امثال احمدی نژاد و شریعتمداری ایذایی و غیر موثر باقی ماند. از یک طرف، با قرار گرفتن خامنه اى در راس هدایت برجام و معامله با غرب، تندروهای این جناح عملا حمایت ولی فقیه را از دست دادند و سرشان بی کلاه ماند. از طرف دیگر، اوضاع سیاه منطقه خاورمیانه و جنایات و گرز چرخانی های داعش، دیگر آبرویی برای اسلام و مبانی فکری اش باقی نگذاشت. اسلامی که با تحمیل بیش از سه دهه سرکوب و استبداد و تلاش برای حقنه کردن قوانین اش در جامعه، امروز به بن بست سیاسی – ایدئولوژیک خود رسیده است. مردم ایران، جامعه ایران، بنا بر عادات و مشخصات وجودى‌اش یک ایدئولوژی اسلامى را نپذیرفت. نسلی که در مقابل این ارتجاع پان اسلامیسم نه تنها سپر نینداخت بلکه مدتهاست از آن عبور کرده است. بنابراین، انزوای فکری تندروهای طیف راست نزد جامعه بیش از هر چیز نطفه هزیمت ایدٸولوژیک رژیم اسلامى را نیز در خود حمل میکند. عاقل ترهایشان این را سریعا فهمیدند و راهشان را با فاصله گرفتن از چهره تروریسم اسلامی به سمت غرب و "جامعه بین الملل" کج کردند و "معتدل" شدند. با اینحال، آنچه با از کف رفتن حضور در انتخابات آتی برای این طیف تندرو از جناح راست محتمل تر است، رشد تلفات و آغاز روند اضمحلال آخرین بقایا و سمبل های وفاداری به پایه های ایدئولوژیک نظام است. خودشان هم می دانند که تنها راه ادامه حیات جمهوری اسلامی، چرخش کورمال کورمال هیئت حاکمه از پان اسلامیسم به ناسیونالیسم است. اما این کل ماجرا نیست؛ اهداف پایه ای تری پشت تصفیه تندورها در مسیر تغییرات اساسی در جمهوری اسلامی به دنبال برجام نهفته است که بطور فشرده در ادامه به مهمترین آنها خواهم پرداخت.

 

١- تضمین امنیت نظام در مقابل انفجار از پایین

امنیت نظام در مقابل تعرض از پایین، کماکان کلیدی ترین و در عین حال سرنوشت سازترین مولفه برای کل بورژوازی و هیٸت حاکمه اش در ایران است. خامنه ای بدرست رو به احمدی نژاد میگوید: "دو قطبی در کشور، مضر است به حال کشور. من صلاح نمیدانم شما وارد شوید".

پس از برجام و توزرد در آمدن شعار "گشایش اقتصادی و سیاسی" نزد طبقه کارگر و محرومین جامعه، و بویژه به دنبال پیام روحانی در بازگشتش از نیویورک که "ملت شکر نعمت کنند که مانند عربستان نشدند"، میتوان به سادگی تشخیص داد که در جامعه استبداد زده ای چون ایران، اپوزیسیون شدن در مقابل پلاتفرم دولت و طرح برجام و فلاکت اقتصادی که به توده کارگر و زحمتکش تحمیل شده، حتی در شکل بیان مستضعف پناهی احمدی نژاد میتواند محمل و امکانی برای تعیین تکلیف پایین با کل نظام باشد. مقام معظم می داند که بادکنک را نمیتوان کمى سوراخ کرد. هر سوراخى در رژیم اسلامى یعنى انفجار و نابودى. بنابراین، احمدی نژاد رقیب بیخطری برای روحانی نخواهد بود. نه بدین لحاظ که شانسی برای انتخاب شدن دارد، بلکه بدین خاطر که این هاردکور "خشک مغز" اصولگرا با پرچم مستضعف پناهی و "افشا میکنم، افشا میکنم" و در دفاع از پرونده سیاه دو دوره ریاست جمهوری خود، روی ناکامی های دولت روحانی در ایجاد کمترین آثار بهبود در زندگی میلیونها انسان و در افشا توزرد درآمدن "گشایش سیاسی-اقتصادی" دولت اعتدال حساب باز کرده است؛ این روند نه تنها مقابله روحانی با او را سخت خواهد کرد که مقابله با طغیان از پائین علیه فقر و فلاکتی که به میلیونها انسان تحمیل شده را برای همه - از معتدل و اصلاح طلب تا اصولگرای "خوش خیم و بدخیم" و مقام معظم را نیز غیر ممکن می کند. دوقطبی خطرناکی که خامنه ای تشدید آنرا هشدار میدهد، تشدید کشمکش مردم و جمهوری اسلامی است، نه عر و تیزها و "افشا گری های" احمدی نژاد علیه روحانی.

درست در شرایطی که حکومت اسلامی پس از برجام بر شدت سرکوب و خفقان و بگیر و به بندها و اعدامهای خود افزوده است و فقر و محرومیت و بی حقوقی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بیداد میکند، درست در شرایطی که مساله اخراج و بیکارسازیها، عدم پرداخت حقوق معوقه هزاران کارگر، مقابله با فقری که با وخامت اقتصادی جمهوری اسلامی زندگی کارگر و خانواده های کارگری و مردم محروم را به سمت ویرانی واقعی سوق داده است و بالاخره در شرایطی که مبارزه اقتصادی کارگران و لزوم صف آرایی سیاسی - طبقاتی در مقابل جمهوری اسلامی میرود به مساله اصلی کل طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در جامعه تبدیل شود، هر گونه شکاف و قطب بندی در هیٸت حاکمه بر سر پلاتفرم دولت و اعتراض به آن در روند انتخابات آتی میتواند کاتالیزوری بر تسریع روند به چالش کشیدن کل جمهوری اسلامی از جانب طبقه کارگر و "زیاده خواهی" اکثریت مردم محروم ایران شود.

اما چرا اینطور است؟ واقعیت اینست که در جمهوری اسلامی ایران، نظامی که بنام انقلاب علیه انقلاب قدرت را قبضه کرد، مجلس و انتخابات و اختلاف و قطب بندی در بالا خطرناک است و بقاء نظام را شکننده می کند. مقولاتی چون "انتخابات" و "حق مردم" و "حق کارگر"، سی و شش سال است که وبال گردن جمهوری اسلامی است. این ها میراث بجا مانده از انقلاب به خون کشیده شده ۵٧ است. حذف و حصر و توسر زدن دائمی خودی ها، خون پاشاندن بروی مخالف خودی، از مجاهد و بنی صدر تا خاتمی و موسوی و کروبی، تا حذف احمدی نژاد از لیست کاندیده های دوره آتی ریاست جمهوری برای سر هم آوردن شکاف در بالا و مصون نگاه داشتن حکومت از تعرض در پایین بوده است. این تقابل ها و این پدیده ها امروز با قربانی کردن احمدی نژاد و جناح تندرو اصولگرایان وارد فاز جدیدی شده است. امروز با همه داعیه های گشایش سیاسی دولت اعتدال بعد از برجام، منع خودی ترین مهره های نظام از دخالت در سیاست خصلت نمای شکنندگی نظم و  نظامی است، که ادعای ماندگاری و ثبات سیاسی دارد.

 

٢- سرکوب "زیاده خواهی" جامعه

دولت اعتدال یک ائتلاف سیاسی از جریانات درون و بیرون حکومتی است. ائتلافی که از خامنه ای و دولت روحانی، جبهه سازندگی، جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و اصولگرایان معتدل تا بورژوازی خارج از حکومت ناراضی از فعال مایشائى "جناح تندرو" و خواهان بهبود رابطه سیاسی - اقتصادی با غرب بوده است. طیف وسیعی از خیل "دگراندیشان"، "کنشگران سیاسی و مدنی"، "کنشگران" زن و جریانات سیاسی چون توده - اکثریت و صف وسیعی از جریانات لیبرال و جمهوریخواه، را در بر میگیرد. ائتلافی از معتدلین هر دو جناح حاکم و دنبالچه های آنان در اپوزیسیون! در راس این ائتلاف بر عکس هیاهوی رسانه های بورژوایی و دول غربی، نه روحانی که شخص خامنه ای قرار دارد. اگر در دوره دو خرداد، "اصلاحات"، رمزی بود برای تقسیم قدرت در میان جناحهای جمهوری اسلامی، امروز "اعتدال"  اسم رمز اتحاد بخش اعظم جناح های درونی جمهوری اسلامی و پادوهای آن در اپوزیسیون است. از زاویه این ائتلاف، اعتدال پرچم تقابل با "تند روی" جناحی بوده که باعث تضعیف پایه اجتماعی و جنبشی جمهوری اسلامی در میان بورژوازی شده بود. اعتدال پرچم آشتی دادن جناح های رانده شده از حکومت، از اصلاح طلب تا سبز و لیبرال و کل جریانات ملی اسلامی، با بخش "معتدل" حاکمیت بود. طرح بیرون کشیدن جمهوری اسلامی از موقعیت متزلزل اقتصادی و رفع موانع سیاسی جذب آن در بازار جهانی بوده است. به این اعتبار، اعتدال دولت روحانی نه بر سر آزادی و رفاه کارگر، نه بر سر برابری زن و نه بر سر آزادی سیاسی و فرهنگی برای بخش اعظم جامعه بوده است. در دولت اعتدال قرار نبوده معیشت طبقه کارگر بهبود یابد، و یا طبقه کارگر و کمونیست ها از حق تشکل و اعتصاب و آزادی فعالیت متحزب سیاسی برخوردار شوند. قرار نبود آپارتاید جنسی و حکم شنیع اعدام لغو شود. در این دولت قرار نبوده آزادی بیان و فعالیت سیاسی بی قید و شرط ممکن شود. شعار اعتدال دولت روحانی نه اعتدال در سرکوب و استبداد جمهوری اسلامی، نه تضمین حقوق فردی و مدنی شهروندان که برعکس شعاری در مقابل مطالبه آزادی و برابری کل جامعه، در مقابل "زیاده خواهی" جامعه علیه جمهوری اسلامی بوده است. اعتدال دولت روحانی پرچم تقابل جمهوری اسلامی با خواست های رادیکال جامعه، با رفاه، رفع تبعیض، برابرى زن و مرد، آزادی تشکل و تحزب، جدایی دین از دولت، سکولاریسم و سوسیالیسم است. اعتدال برای بورژوازی ایران چیزی جز تشدید استبداد علیه جامعه و طبقه کارگر نبوده است. با نگاهی به مشاجرات گروه بندی های  مختلف حاکمیت در ایران میتوان تشخیص داد که چقدر به شکست ایدئولوژیک خود اعتراف میکنند! تلویحا میگویند که "چقدر اسلام" به منافع طبقاتی شان ضربه زده است! و تلاش میکنند که شکست ایدئولوژیک  شان را با جایگزینی ناسیونالیسم ایرانی به جای پان اسلامیسم، جبران کنند. این نهایت اعتدال جمهوری اسلامی "لیبرال و خوش خیم"، کعبه آمال بخش اعظم نیروهای سیاسی لیبرال و ملی - اسلامی و لشگر کنشگران و دگراندیشان این طبقه است. همان نیروهایی که برای "جهاد سازندگی" رفسنجانی غش کردند و هیاهوی لیبرالیزه شدن جمهوری اسلامی به رهبری یکی از جنایتکارترین سران آنرا در بوق کردند، همان قشری که سالهاست با انجماد قلمرو سیاست زیر سایه اختناق زندگی می کنند و در خرداد ۷۸، خاتمی، نوری در انتهای تونل استیصال شان بود، و بالاخره همراه موسوی و کروبی دوره نشیب را طی کردند تا به "اعتدال" آقا رسیدند.

امروز افق و پرچم بورژوازی در جنبشهایی چون جنبش حق زن بیش از بیش رسوا و رنگ باخته است. با وصف همه اینها، اما کماکان یک شبح عظیم کل هیئت حاکمه "یکدست" بورژوازی در ایران را مرتب دنبال می کند و آن ظرفیت نهفته در مبارزات طبقه کارگر ایران و کمونیسم این طبقه پس از انقلاب ۵٧ و در تجربه حاکمیت جمهوری اسلامی است. این مهمترین فاکتوری است که امنیت بورژوازی و آمال و اهدافش را همچون کابوسی در مقابل خامنه ای می گذارد. اگر جمهوری اسلامی کمترین انتقاد به ناکامی های دولت در اقتصاد را حتی از خودی ترین خودی هایش در جناح تندرو تحمل نمی کند، به دلیل همین ظرفیت و جایگاه بلقوه طبقه کارگر است. جزیره آرامش و سکوت و رسیدن به "دروازه تمدن ها"  شاید در تحلیل به نتیجه برسد؛ اما تا جایی که به رابطه دوطبقه اصلی در جامعه برمی گردد - طبقه کارگر و طبقه حاکم - چنین دورنمایی در انتظار بورژوازی ایران نیست. جدل جناحهاى حکومتى در رژیم، دیگر بر سر مسائل قدیم نظیر اقتصاد دولتى یا خصوصى، مکتب یا تخصص، رابطه با غرب، توسعه طلبى اسلامى یا اسلام در یک کشور غیره نیست. بلکه صاف و ساده بر سر استراتژى بقاء رژیم اسلامى در دوران پسابرجام است. نق زدن ها و اظهارات  آبکی "مغز متفکر" دولت اعتدال، جناب تاج زاده گویای حال و وضع وخیم امروزشان است؛ ایشان صراحتا به بی رونقی بازار انتخابات آتی اشاره می کند و نگران طاق شدن طاقت مردمی است که "در رنج و گرفتاری های بسیار" به سر میبرند. می فرماید: "حال به رئیس جمهور عرض می‌کنم که مبادا به آرا و موقعیت کنونی خویش غرّه شود بلکه به عکس متوجه باشد که مردم در رنج و گرفتاری‌های بسیار به سر می‌برند پس باید همزمان در توجیه نظری عملکرد خود و اقدامات عملی کوشا باشد چرا که در غیر این صورت بسیاری از اقشار مردم حتی علیرغم دعوت بزرگانی چون سید محمد خاتمی وارد میدان انتخابات نخواهند شد و به دلیل نداشتن نامزدهایی که مطالبات آنان را نمایندگی، بیان و پی گیری کنند، رأی نخواهند داد که چنین مباد."

به زبان بی زبانی یعنی نقطه تعادل جدیدى که در آن محرومین جامعه با رژیم اسلامى حاکم بر آن نوعى ثبات نسبى و روال متعارف بخود بگیرد وجود نخواهد داشت. این چرخ، از هر طرف که بچرخد، قدر مسلم "زیاده خواهی" جامعه از حرکت باز‌نمیایستد.

 

٣- راه رهایی به پیشروی کمونیسم گره خورده است

با به قدرت رسیدن دولت اعتدال و آشتی با غرب و پایان برجام، همه آرمان ها و مطالبات اصلاح طلبان، توسط مقام معظم برآورده شد. در زمینه حرف مفت در مورد آزادی و حق زن و … ولی فقیه گوی سبقت را از خاتمی هم ربود. در زمینه اقتصادی به غرب وصل شد، و همه مخالفین داخلی را پشت سر خود به صف کرد. حرف پوچ و بی محتوا در مورد دمکراسی اسلامی و ارج گذاری "ایرانیت" و "ملت" به جای "اسلامیت" و "امت"، همه از آن ولی فقیه شد. اصلاح طلبی که هرگز قادر به برداشتن قدمی در راه آرمان اش نبود را ولی فقیه با انجام داعیه های آن، بی مصرف کرد. بعد از سرکوب سبز، سازش با غرب و قبول شکست ایدئولوژیک و کنار گذاشتن پرچم "پان اسلامیسم" و بلند کردن پرچم ناسیونالیسم ایرانی، مقام معظم را رهبر بلامنازع همه جناحهای حاکمیت کرد. "اصلاحات"، عملا توسط ولی فقیه به پیروزی رسیده است و همه، محصولات آن را می بینند. رشد منحنی وضعیت فلاکت بار اقتصادی و رشد چشم گیر اختناق سیاسی حاکم، از محصولات کامل جنبش اصلاحات است.

تلاش جمهوری اسلامی به سرانجام رساندن این امر است که همه نهادهای دولتی و در راس آنها، ولی فقیه را با الگوی دیروز شاهنشاه آریامهر منطبق کند. یک ساختار سیاسی که در آن هرگز جایی برای "فتنه" توسط جناح داخل حکومتی، وجود نداشته باشد. این تمام جوهر منع احمدی نژاد از شرکت اش در انتخابات است. مجلس و پارلمان و انتخابات ریاست جمهوری… بازی با آتش است! بورژوازی ایران، برای طبقه خودش و برای جناح های خودش هم، قادر به تحمل مبارزه سیاسی و تحزب سیاسی نیست!

اما البته در رابطه با طبقه کارگر و محرومین، مسئله کاملا متفاوت است. هرچه جمهوری اسلامی به دیکتاتوری نوع "زمینی" و متعارف بورژوازی نزدیکتر می شود و ماهیت بورژوایی اش به شکل صریح تر و عیان تری خود را آشکار میکند، قطب بندی طبقاتی و مبارزه طبقاتی میان طبقه کارگر و کل بورژوازی ایران نیز اشکال روشن تر و حاد تری بخود خواهد گرفت. در واقع میتوان گفت که سیر دست اندازها و شکافها در میان "بالایی ها" آن را بیش از پیش در معرض حمله مستقیم و یکپارچه طبقه کارگر قرار می دهد. به این اعتبار، مسئله ثبات رژیم دیگر تابعی از مناسبات میان نیروها و احزاب بورژوایی و جناح بندی های درون نظام نیست، بلکه بلاواسطه به قدرت طبقه کارگر بستگی خواهد داشت. به این بستگی خواهد داشت که طبقه کارگر و در راس آن کمونیستها تا چه حد بتوانند بعنوان یک نیروی مستقل در صحنه سیاسی ظاهر شوند و جامعه را در برابر جمهوری اسلامی و کل بورژوازی بسیج و به حرکت در آورند.

هرنوع انتخاب و انتخابات واقعی در ایران، تنها و تنها توسط جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر ممکن است. در ایران هر تغییر و بهبود واقعی، در زمینه احقاق حقوق زنان، افزایش دستمزد کارگران، رفاه، بهبود معیشت و تامین و تضمین سکولاریسم، و کرامت کارگر به پیشروی کمونیسم گره خورده است.