زندگی در شکاف دولت ها

 

 

محمد فتاحی

 

ناظر بیرونی جنبش ناسیونالیسم کرد به سختی قادر به وصل کردن گامهای دیروز و امروز و فردای این جنبش در مسیر حرکت خویش است. روزی پیروزترین نیروی نبردی، روز دیگر در ته صف شکست خوردگان سرگردان مانده است. روزی ناگهان انگار زمین برای تولد آن در خشک ترین نقطه خود سخاوتمندانه دهان باز میکند تا مسیر سر بر آوردن قارچ گونه آن را بگشاید. روز دیگر انگار همین زمین با عطوفت دیروزی، اژدهاگونه آنرا با ولعی وحشیانه می بلعد. چه معلوم، شاید هم خدایان شر و خیر این جنبش در کشمکشی دایمی مشغول تعیین سرنوشت آنند. فرد مومن مسلمان بویژه در چنین مواقعی بیش از همیشه حق دارد بگوید کسی قادر به سردرآوردن از کار خدا نیست.  

موضوع این یادداشت تقلایی برای پاسخ به این ظاهرا معما، زمینه های موفقیت و شکست، علل حضور و غیبت های ناگهانی، و در متن آن ترسیم استراتژی ناسیونالیسم کرد در مسیر تاریخی خویش است.

 در  تاریخ ناسیونالیسم کرد، تا به امروز و در ابعاد وسیع، در سه یا چهار مورد موفق به کسب موفقیت و قدرت بوده است، که بدون استثنا همگی بادآورده بوده اند؛

در مقطع جنگ جهانی دوم و در شرایط اشغال ایران، شوروی برای استفاده ابزاری از جنبش های محلی، روشنفکران ناسیونالیست بعضی مناطق ایران و منجمله کردستان را برای ایجاد حکومت های خودمختار در مناطق تحت اشغال ارتش سرخ در ایران، به آن کشور فراخواند. نتیجه عملی آن دعوت، تبدیل محافل ناسیونالیسم کرد به حزب دمکرات کردستان و متعاقبا اعلام دولت خودمختار کردستان با مرکزیت مهاباد بود. دو  حکومت خودمختار محلی در کردستان و آذربایجان ابزار شوروی برای فشار به دولت ایران جهت گرفتن امتیازات نفتی شدند. با امضای آن قرارداد، دو حکومت خودمختار هم عمرشان را باد برد.

 مورد بعدی که ناسیونالیسم کرد بخش اعظم کردستان عراق را به تسخیر خود در آورد، در دهه هفتاد میلادی و با حمایت مستقیم اسرائیل و شاه ایران (متحدین منطقه ای آنروز امریکا) در خاورمیانه بود. بحران رابطه میان کشورهای منطقه در دوران جنگ سرد، همیشه زمین رشد یکشبه موجودات سیاسی متناسب با شرایط آب و هوای سیاسی خود بود. پا گرفتن و رشد قارچی جنبش ملا مصطفی بارزانی محصول آن اختلافات بود.  مذاکرات صدام و شاه در الجزایر و گرفتن امتیازات مرزی توسط شاه، دقیقا مانند مورد اولی، جنبش ناسیونالیستی کرد را یکشبه تعطیل کرد. تفاوت آنجا بود که بارزانی مثل قاضی محمد خود را تحویل نیروی رقیب نداد و زنده ماند.

 در تاریخ سالهای اخیر هم دو بار قدرت بادآورده نصیب ناسیونالیسم کرد شده است؛ بار اول در مقطع جنگ خلیج و حمله امریکا به عراق به بهانه اشغال کویت در سال 1991 بود. نیروهای احزاب ناسیونالیست کرد عراقی که در اردوگاههای مرزی ایران و عراق شب را ناامیدانه و در محرومیت روز میکردند، یک شبه صاحب قدرت و دولت شدند. 

مورد چهارم در کردستان سوریه بود؛ دولت در بحران و در مقطع غرق شدن سوریه، با مشاورت جمهوری اسلامی و روسیه، پ ک ک را خبر کرد تا مناطق کردنشین آن کشور را تحویل بگیرد. علت ارتباط مستقیم با پ ک ک و نه نیرویی در کردستان سوریه، از عزم جزم دولت بعث سوریه برای به رسمیت نشناختن احزاب سیاسی کرد در سوریه بود.توافق تاریخی دولت سوریه با پ ک ک این بوده که در آن کشور چیزی به اسم کردستان و پدیده ای به اسم اقلیت کرد زبان وجود ندارد و آنها که آن منطقه اند، تاریخا آوارگانی اند که از ترکیه به این منطقه پناه آورده اند.  نتیجه این خبر کردن، تحویل گرفتن تمام  سیستم اداری آن مناطق توسط حزب خواهر پ ک ک در سوریه، حزب اتحاد دمکراتیک به رهبری صالح مسلم بود.

شرایط در دو مورد اخیر اما نقش های متفاوتی به این احزاب در عراق و سوریه داد؛ در دو مورد قبلی، بحران منطقه ای با یک مذاکره و معامله پایان یافت و عمری طولانی برای ادامه قدرت جنبش ناسیونالیسم کرد مورد نیاز دولت های حامی شان نبود. در مورد عراق و سوریه اما، بحران در این کشورها و در کل منطقه چیزی نیست که با یک مذاکره و یک معامله و بده و بستان خاتمه پیدا کند. به همین دلیل ظرفیت های این دو جنبش کماکان مورد نیاز قدرت های رقیب در این کشورها و در منطقه اند. تفاوت دوم در نقش ابزاری احزاب این جنبش در دو منطقه ناشی از ماهیت نقشی است که به آنها محول شده است؛

نقش محول شده به احزاب ناسیونالیست کرد در عراق، از روز اول، بازی در زمین امریکا و متحدین آن برای پیشبرد پروژه سناریوی سیاه و ویرانی عراق بود. نقش حزب اتحاد دمکراتیک در کردستان سوریه، حفظ جامعه و منطقه خود در مقابل وحوش جهان دمکراسی و ناتو بود. این نقش ضرورت جبهه بندی این حزب در مقابل داعش و بقیه تولیدات غربی را پیش کشیده و در عرض مدت کوتاهی نیروی وسیعی را با حمایت همه جانبه خود دولت سوریه بسیج و مسلح کرد. حزب اتحاد دمکراتیک و پ ک ک در آن شرایط سناریوی سیاه در سوریه، سیاستی را اتخاذ کردند که محصولش حفظ جامعه و امنیت آن در مقابل وحوش غرب و ناتو بود، ضمن اینکه هیچ نشانه ای از تصمیم آنها برای شرکت در جنگ به نفع دولت سوریه دیده نشد. به دلیل همین کارت سفیدی که سیاست شان شد، در این سالها، به درست، مقاومت و ایستادگی آنها در مقابل داعش مورد وسیع ترین حمایت های بشریت متمدن بوده اند.

 عمر این دو جنبش به سرنوشت توازن قوای نیروهای درگیر در بحران منطقه گره خورده است. تا آن مقطع، صرفنظر از امید و آرزوهای ناسیونالیسم کرد، بدلیل هویت سیاسی این نیروها، دولت های مختلف نقش تعیین کننده در سیاست های شان دارند. کردستان عراق که مدتهاست وسیله فشار قدرت های مختلف به همدیگر است. در این راستا حزب مسعود بارزانی و جلال طالبانی علنا متحدین عربستان و ترکیه و از طرف دیگر جمهوری اسلامی اند. حزب اتحاد دمکراتیک در کردستان سوریه هم ، تا این لحظه، یک بار متحد روسیه و یک بار متحد امریکا شده است.

 با همه اینها، در دراز مدت اما، هیچ قدرت جهانی حاضر به حمایت از اینها برای همیشه نیست. روسیه یا امریکا، آلمان یا چین و آن دیگری و متحدین منطقه ای شان، هر لحظه حاضر به معامله با دولت های قوام گرفته و صاحب قدرت و امکانات در منطقه اند. مورد روسیه و حمایت مقطعی از ناسیونالیسم کرد در ترکیه و سوریه برای فشار به دولت ترکیه تازه ترین نمونه است تا همه شاهد معاملات و بند و بست ها و بده و بستان های طرف های درگیر باشند. روسیه میخواست ترکیه را سر جایش بنشاند و برای این کار هم از همه امکانات استفاده کرد، منجمله به بازی گرفتن پ ک ک برای حملات نظامی که در دوره گذشته با شدت و حدت انجام داد. ترکیه که تسلیم شد، روسیه هم فشارها و منجمله استفاده ابزاری از ناسیونالیسم کرد را کم کرد. مقایسه پیام های تهدید به جنگ و حمله آن روزهای پ ک ک زیر حمایت روسیه با تکرار پیام های صلح طلبانه بعداز توافق پوتین و اردوغان، نشان آشکار درجه وابستگی دماسنج پ ک ک به حرارت بحران دول درگیر است. 

 در دراز مدت، توازن قوای بین قدرت های درگیر هر کجا برود، هیچ قدرتی به خاطر منافع ناسیونالیسم کرد حاضر به جنگ و ادامه تخاصم با طرف مقابل نیست. موضوع اختلاف و رقابت قطب های امپریالیستی و متدحدین شان تقسیم همین کشورهای موجود و مناطق موجود بین خود و گسترش نفوذ در بقیه جهان با استفاده از کشمکش های امروز خاورمیانه است. نتیجتا تمام این قدرت های جهانی و منطقه ای، روز آخر، موضوعات داخلی کشورها را به خودشان و به تناسب قوای درون کشوری خودشان محول میکنند. این یعنی ناسیونالیسم کرد زمین باشد یا آسمان، روز آخر نسیب خود از قدرت را فقط میتواند از دولت حاکم بر کشور مربوطه اش مطالبه کند. برای مثال، روزی که عراق دولت و حکومتی باثبات پیدا کرد، آنوقت ناسیونالیسم کرد ناچار است با همان دولت بسازد وسهمی به نسبت تناسب قوا مطالبه کند. اینها در مورد بقیه کشورهای منطقه هم صدق میکند.

حرکت ناسیونالیسم کرد اما بطور طبیعی پراگماتیستی و متکی به بعضی داده های روز است. شکافی که پیدا شد، اینها هم فورا آماده شیرجه زدن در آن اند. امروز این شکاف و فردا آن شکاف. استفاده از تمام این شکاف ها هم برای نزدیک شدن به هدف اصلی است؛ شریک داده شدن در حاکمیت سیستمی که حاکم است. لازمه رسیدن به این هدف سرنگونی سیستم حاکم نیست، چون هدف اینها ایجاد یک سیستم متفاوت نیست. برای رسیدن به چنین هدفی، در کشورهای با اقلیت های کردزبان، مسیر انتخابات پارلمانی اغلب بسته است. نتیجتا ایجاد فشار به حاکمیت تنها راه در پیش است. نزد ناسیونالیسم کرد، به دلایلی که اینجا مورد بحث نیست، فشار نظامی نزدیک ترین و دم دست ترین وسیله است. این فشار نظامی هم زمانی برای شان ممکن شده که حمایت دولت و قدرتی را پشت خود داشته اند. نتیجتا همه اینها از روی منافع مستقیم خود وارد روابطی معامله گرایانه با قدرت دیگری میشوند. تجربه تاریخ تا به امروز نشان داده که تقریبا در تمام موارد دولت و قدرت پشت سر اینها در یک مقطع معینی بعداز یک معامله ساده اینها و جنبش شان را قربانی منافع مستقیم خود کرده است.  

 خلاصه کنم. جنبش ناسیونالیسم کرد حرکتی برای تامین سهم بورژوای کرد در قدرت جامعه و شرکت در استثمار طبقه کارگر است. نتیجتا ناسیونالیسم کرد نه قدرتی آلترناتیو در مقابل قدرت و نیروی حاکم، که حرکتی برای تحمیل خود به آن به عنوان شریک سیاسی اقتصادی است. برای رسیدن به این هدف باید به رقیب خود فشار بیاورد. چنین فشاری وقتی ممکن است که دولتی در منطقه با دولت مد نظر ناسیونالیسم کرد مشکل و اختلاف داشته باشد یا به هر دلیلی بحرانی در منطقه اش شکل گرفته باشد. آنگاه ناسیونالیسم کرد میتواند خود را در متن آن کشمکش جای دهد و از رقبای دولت کشور مربوطه اش بخواهد که به بازی اش بگیرند و در عوض برایش پول و امکانات تامین کنند. این تمام کاری است که اینها برایش سازمان یافته اند. بدون کشمکش دولت ها و قدرت ها با دول رقیب اینها، بازار اینها تخته است. کافی است در مناسبات میان دول منطقه مناقشه ای نباشد، تا انوقت مغازه های ناسیونالیست های کرد هم دسته جمعی بسته شود. امروز که بحران در کل منطقه جاری است، بازار اینها هم گرم و صاحب امکانات و مشتری اند. در دل این بحران، توازن قوا بسیار سیال و تقریبا هر مقطعی به نفع یکی از بلوک های امپریالیستی است. این بلوک ها که در راس شان امریکا و روسیه قرار دارند، و دول متحد منطقه ای شان که عربستان و ترکیه و ایران اصلی ترین های امروزند، توازن قوای شان مدام در موقعیت نیروهای ناسیونالیست کرد تاثیر تعیین کننده دارد. این تاثیر در موقعیت این نیروها به شکل غریبی در روابط متغیر و سیال اینها با این قدرت ها خود را نشان میدهد.

روابط مسعود بارزانی با قدرت های درگیر این بحران یک نمونه بالغ ناسیونالیسم کرد از نوع تنظیم رابطه در دل این بحران است؛ معامله با داعش؛ مثلا وقتی شنگال را تحویل میدهد یا پس میگیرد، روابط با جمهوری اسلامی زمانی که ترکیه را قدرتمند پشت خود دارد، و روزی که نگران تضعیف ترکیه است و سر بطرف تهران خم میکند. رابطه با "روژآوا" و  به رسمیت شناختن قدرت شان (هر چند از طریق پارلمان کارتوتی اش)، وقتی که متوجه پیمان آنها با امریکا میشود، و دشمنی با آنها وقتی که در کنار بلوک مقابل بودند. و باز هم تغییر موضع و دشمنی در مقابل همین "روژآوا" زمانی که متوجه معامله اخیر ترکیه با سوریه و ایران و بقیه شده است.  در میان ناسیونالیست های کرد، پیمان ها و روابط مسعود بارزانی به این دلیل نمونه بالغ تحرک ناسیونالیسم کرد است که  دولتی شبهه مستقل در این وسط و صاحب قدرت و امکانات مستقرتر به نسبت بقیه هم جنبشی های خود در کشورهای مجاور است.

در این وسط، نیروهای حزب اتحاد دمکراتیک کردستان سوریه به دلیل قهرمانی های شان در مقابل داعش و دفاع از مدنیت و زندگی در دل سناریوی سیاه آن منطقه، تنها تحرک ناسیونالیسم کرد است که انسان شرافتمند را نگران شدید سرنوشت خود میکند. ماههای اخیر نشان داد که این نیرو هم مشابه پ ک ک موقعیت فعلی خود را بطور عجیبی به توازن لرزان بلوک ها گره زده است؛ چیزی که سرنوشت آن را در پرده ابهام می برد.