میزگردی در باره تحولات اخیر در ترکیه

 

این میزگرد با ابتکار مظفر محمدی و شراکت رفقا مرضیه دانایی، شاهین لطفی وکامیار شعیب نژاد برگزار و برای کمونیست ارسال شده است.

 

مظفر محمدی: میخواهیم در مورد ترکیه صحبت کنیم و تحولاتی که در این مدت اتفاق افتاده است. برای اینکه تصویر جامعی از مساله داشته باشیم، گریزی خواهیم زد به ترکیه قبل از کودتا (چه به لحاظ مساله اقتصادی و چه به لحاظ صفبندیهای طبقاتی و سیاسی)؛ مساله کرد، مساله تحولات سوریه و داعش... از کامیار شروع میکنیم.

 کامیار شعیب نژاد: به نظر من یکی از مهمترین نکات قبل از این کودتا در بحثهای سیاسی که در ترکیه وجود داشت، مساله کُرد بود. جنگی که بعد از انتخابات سال گذشته شخص اردوغان و حزب عدالت و توسعه علیه حزب دموکراتیک خلقها راه انداخت. آنها (حزب عدالت و توسعه) روی این حساب کرده بودند که دوباره میتوانند اکثریت آرا را به دست آورند و حزب (حاکم) تمایل خیلی زیادی داشت که قانون اساسی ترکیه را تغییر دهد، در واقع سیستم را به ریاست جمهوری تغییر دهد و وقتی که در مرحله اول انتخابات رای (حزب عدالت و توسعه) خیلی سقوط کرد و ٤۹  درصد شد یک سری تحرکات در ترکیه اتفاق افتاد. مثلا (پس از انتخابات دور اول در ماه ژوئن ۲۰۱۵) بمب گذاری سروچ را دیدیم و بمب گذاری مقابل ایستگاه راه آهن (بمب گذاری ماه اکتبر ۲۰۱۵) را دیدیم و آن جنگی که به اسم مبارزه علیه تروریسم در مناطق کُردنشین راه انداختند و عملا چند شهر (عمدتا کُردنشین) را نابود کردند. حزب حاکم این کار را پس از انتخابات ماه ژوئن ۲۰۱۵ انجام داد تا بتواند اقتدار خود را برگرداند و رای از دست رفتهاش را (در انتخابات ماه نوامبر ۲۰۱۵) دوباره به دست آورد. منتها بعد از اینکه انتخابات هم برگزار شد و تمام شد این فضا همچنان ادامه پیدا کرد و تمام نشد. و خود شخص اردوغان (از این فضا) همچنان استفاده کرد که بتواند اقتدارش را در ساختار سیاسی ترکیه گسترش دهد. مثلا بسیاری از نخست وزیران و رئیس جمهوران کشورهای دیگر که به ترکیه میآمدند (در ترکیه رئیس جمهوری یک پست تشریفاتی است) اول میرفتند و اردوغان را میدیدند بعد میرفتند هیات دولت و نخست وزیر را میدیدند. در درون دعواهای درون حزبی هم که اردوغان با داوود اوغلو (نخست وزیر سابق ترکیه) در زمینه سیاست خارجی به خصوص بحث نحوه برخوردشان با یگانهای مدافع خلق در سوریه به مشکل برخورد کردند. در این سیاست خارجیشان این اختلاف باعث شد که دو هفته قبل از کنگره حزب عدالت و توسعه برای تعیین رهبری جدید داوود اوغلو را کنار بگذارد و یک آدم حرف شنوتر سر کار بیاورد.  

به همین دلیل مساله کُرد و جنگی که ارتش ترکیه علیه آنها راه انداخت این اجازه را به دولت داد تا بتواند این وضعیت فوقالعادهای که به اسم مقابله با کودتا هست را، چند ماه قبل از کودتا عملا پیاده کند. از چند ماه قبل از کودتا بسیاری میتینگ های سیاسی عملا به بهانه بمب گذاری از طرف دولت تعطیل اعلام شد. و این محدودیتها تا جایی پیش رفت که حتی به احزاب اجازه برپایی میز کتابها را نمیدادند. به همین دلیل میتوان گفت که این حالت فوقالعاده از چند ماه قبل شروع شده بود و لزوما اینگونه نبود که این کودتا عاملی باشد که بتواند جلوی فعالیت احزاب چپ را بگیرد. این کودتا فقط باعث شد که دولت بتواند رقیب اصلی خودش را (جریان اسلامی فتحالله گولن) بیشتر از میدان خارج کند. حالا جریان گولن به طور واقعی تا چه اندازه در ساختار دولتی نفوذ داشت خود هنوز مشخص نیست. در رسانههای خود ترکیه هم تا آنجایی که من پیگیری کردم، بحثشان این هست که دولت در سایهای که همیشه اسمش بوده است، نقش چندانی نمیتوانسته ایفا کند چون ساختار اطلاعاتی که زیر نظر مستقیم نخست وزیری و ریاست جمهوری کار میکند این اجازه را به دولت در سایه نمیداده که کار خاصی را به پیش ببرد.

مظفر محمدی: تا آنجایی که به مساله قبل از کودتا برمیگشت یعنی اگر بخواهیم در مورد پیش زمینههای آن صحبت کنیم، وضعیت اقتصادی ترکیه چگونه بود؟ به لحاظ سیاسی، صف بندیهای سیاسی به چه صورت بود؟

مرضیه دانایی: از سال ۲۰۱۳ این اتفاقات در ترکیه شروع شد. یعنی مساله کُرد در ترکیه و اینکه پیمانی که دو سال قبل از آن دولت با کُردها بسته بود یکدفعه لغو شد. این تحولات از زمانی که این پیمان شکسته شد اتفاقات و بحرانهایی را رقم زد. اتفاقاتی که در ترکیه بحران کنونی را دامن زد، اتفاقات اقتصادی بود. همزمان دوران رئیس جمهوری اردوغان پایان میگرفت و باید دوباره وارد انتخابات میشدند و دوره حاکمیت آنها تمدید شود. اردوغان در این دوره به این نیاز داشت که پایگاه اجتماعی خود را محکم کند. یعنی این لایه زیرین که از نظر اقتصادی شدیدا اسیب دیده بود و بحران اقتصادی داشت به ترکیه نزدیک میشد به خاطر اینکه سرمایهگذاران خارجی هم در ترکیه شریک بودند و یک بخشی از آن بار اقتصادی را که در اروپا و آمریکا بود به ترکیه فشار میآورد. یعنی سعی میکردند که نیروی کار و طبقه کارگر را از نظر قیمت به حداقل برسانند. اتفاقاتی مثل فاجعه سوما افتاد که صدها کارگر در این فاجعه خونبارجان خود را از دست دادند. قبل از همه این اتفاقات در ژوئن ۲۰۱۳ بر سر مساله "گزی پارک" جامعه قطبی شده بود. خود مساله گزی پارک در واقع اولین آسی بود که اردوغان رو کرد. بحث عثمانیزه کردن ترکیه همزمان با بحث اسلامی کردن آموزش هم از این دوره شروع شد. در این دوره اوضاع اقتصادی رو به روز وخیمتر شد.

مجموعه این اتفاقات به نقطهای رسید که اولین بحرانهای اقتصادی را بعد از انتخابات شهرداریها در سال ۲۰۱٤ رقم زد. یعنی زمینه سیاسی، بحرانها را تشدید کرد. یک نابسامانی و عدم امنیت سرمایه در ترکیه احساس شد و بسیاری از سرمایهگذاران خارجی به مقدار کمتری از گذشته سرمایهگذاری کردند. مثلا کارخانه گریف در استانبول که یک کارخانه آمریکایی بود در این دوره تعطیل شد. در این دوره نرخ ارز و ارزش لیر در مقابل ارزهای خارجی به شدت افت کرد و روند سقوط خود را آغاز کرد. مساله دیگری هم که به بحران سیاسی و اقتصادی ترکیه دامن زد، مساله رانتخواری شخص اردوغان و دولت او بود که در این زمینه با جمهوری اسلامی همدست بود. در این دوره پرونده رضا ضراب در ترکیه همزمان با بابک زنجانی در ایران فاش شد و جنبش گولن در آن زمان که همپیمان اقتصادی دولت هم بود برای ادامه فعالیتهایش در ترکیه به دلیل افشاگریهایی که در زمینه فساد و رانت دولت انجام داد با محدودیت رو به رو شد. در این مقطع علاوه بر اینکه که اردوغان باید طبقه کارگر را ساکت میکرد باید با همپیان سابق اقتصادی خود که فتح الله گولن بود میجنگید. این مساله جنگ با گولن هر چه قدر جلوتر رفت بر بحران سیاسی و اقتصادی در ترکیه تا روز کودتا افزود. به نوعی کودتا میتوانست نقش تمام کنندهای برای این بحرانهای که از سالهای قبل آغاز شده بود آغاز کند.

مظفر محمدی: در زمانی که اردوغان سر کار آمد رشد اقتصادی در ترکیه آغاز شد و بعد از دورهای به دلایلی که بحث شد نارضایتی به وجود آمد. در این بین صفبندی طبقاتی و سیاسی و نقش احزاب و اتحادیه های کارگری را در ترکیه قبل از کودتا چگونه می توان توضیح داد.

شاهین لطفی: من به بخش صحبتهای اول شما برگردم. در مورد اینکه توسعه اقتصادی به مدل اردوغان از زمان پیروزی حزب عدالت و توسعه در سال ۲۰۰۱ شروع شد. آن چیزی که ما در مورد ایران میگوییم یعنی اینکه لیبرالیسم در ایران به فرم دموکراسی لیبرالی محقق نخواهد شد تا حد زیادی هم در مورد ترکیه هم صدق میکند. درست است که در ترکیه به ظاهر یک قانون سکولار میبینیم، ما در ظاهر میبینیم که یک عقلانیت کاپیتالیستی حاکم است، برای مثال احزاب و تشکلها طبق قانون اجازه فعالیت دارند. ولی این ظاهر ماجراست. شما اگر این را در یک روند تاریخی که سر منشاء آن آغاز جمهوری ترکیه است مشاهده نکنید، فکر میکنید از آغاز یعنی بعد از فروپاشی عثمانی تا زمان کنونی جمهوری ترکیه بر سر کار بوده، این مدل حاکم بوده و این مدل هیچ وقت دچار خدشه و تزلزل نشده است. مدل سیاسی حاکم در ترکیه یک بخشی از آن حاصل فشار ناتو و غرب است. همیشه به این مدل از دموکراسی در ترکیه از بالا و نه از پایین تعدی شده است. نمونه واقعی آن را میتوان در کودتاهای انجام شده در ترکیه دید. ترکیه کشوری است که پنج کودتا را تجربه کرده است. در هر یک از این کودتا دستههای نظامی بر این کشور حاکم شدند و توانستهاند حکومت اختناق را حاکم کنند، احزاب را تعطیل کنند و کمونیستکشی راه انداختند. و یک بار دیگر در دوره فعلی یعنی دوره اردوغان، یک بار دیگر ثابت شد که نمیتوان با آن شعارهایی که سال ۲۰۰۱ او را به قدرت رساند، به حیات خودش ادامه دهد.

 اردوغان توانست در آغاز سر کار آمدن خود به تورم و رکود در اقتصاد ترکیه پایان دهد اما آن روی سکه همراه بود با فقیرتر شدن طبقه کارگر ترکیه و خالیتر شدن سفرهنان آنها. مدل توسعه اردوغانی که همراه با سیاستهای بانک جهانی و صندوق جهانی پول بود هزینهای داشت و هزینه گزاف آن را طبقه کارگر ترکیه پرداخت کرد.

از نظر وضعیت احزاب چپ در ترکیه میتوان گفت که احزاب چپ در ترکیه بی افق هستند. شما اگر در سال ۵٧ زندگی کرده باشید به خوبی این حرف من را درک میکنید. با سفر شما به ترکیه انگار با ماشین زمان به سال ۱۳۵٧ ایران برگشتید. آن زمان وضعیت نیروهای چپ چگونه بود، همان در امروز ترکیه حاکم است. در اینجا اگر مفاهیمی چون انورخوجهایسم، ارتش آزادی بخش ضد امپریالیستی با درون مایه مائویسستی به گوشتان خورد زیاد تعجب نکنید. این دادهها به بخش حیثیتی و ماهوی این چپها در ترکیه تبدیل شده است. کمونیسم در اینجا همه چیز هست به جز مبارزه برای انقلاب کارگری. کمالیسم و ناسیونالیسم ترک هم بخشی از دادههای ایدئولوژیک اکثر احزاب چپ در ترکیه است. مثلا حزب کمونیست ترکیه به دلیل کُرد بودن حزب دموکراتیک خلقها در انتخابات گذشته به آنها رای نداد. اختلافات این احزاب با هم نیز به هیچ وجه سیاسی نیست. این مساله را به وضوح در انشعاب اخیر حزب کمونیست ترکیه در سال ۲۰۱٤ مشاهده کردیم. هیچ کدام از احزاب موجود چپ در ترکیه آلترناتیوی برای طبقه کارگر و برای مقابله با وضعیت پیش رو ندارند. به همین دلیل مشخصا اتحادیهها و سندیکاهای کارگری که روز به روز در ترکیه در حال بزرگتر شدن و در عین حال فاسد شدن هستند، کنترل طبقه کارگر در ترکیه را در دست دارند. اتحادیه هم تنها آلترناتیوشان ساکتتر کردن طبقه کارگر ترکیه و نهایت دعوت کردن آنها برای شرکت در آکسیونها احزاب بورژوایی است. این اتحادیهها در زمین بورژوازی ترکیه بازی میکنند نه زمین خودشان.

مظفر محمدی: اگر بخواهیم مقایسه کنیم در مورد ایران میگوییم در دولتهای اخیر از احمدی نژاد به بعد ناسیونالیسم ایرانی رو آمد و اپوزیسیون را با خودش همراه کرد. در ترکیه ناسیونالیسم ترک مساله مهمی است حال با پرچم عثمانیزه کردن اردوغان باشد ویا با کمالیسم و پرچم آتاتورک. جایگاه کنونی ناسیونالیسم ترک و احزابشان درتحولات اخیر چیست؟ طبقه کارگر کجای این قضیه قرار میگیرد؟

کامیار شعیب نژاد:  اساسا تمام احزاب اصلی در ترکیه لیبرال هستند. برای نمونه سیاستهایی که حزب عدالت و توسعه دنبال میکند یک نئولیبرالیسم محض است که ما در ایران شاهد آن هستیم. حزب جمهوری خلق و حزب حرکت ملی هم که اپوزیسیونهای اصلی هستند همین ماهیت را دارند. تنها حزبی که ممکن است در برخی از سیاستها با آنها متفاوت باشد، حزب دموکراتیک خلقها است که به طور بارز و مشخص نمی‌‌توان سیاستهایش را در زمینه طبقه کارگر و اقتصاد از احزاب دیگر تفکیک کرد. از آن طرف هم احزاب چپ و کمونیستی را اگر مورد بررسی قرار دهیم به بی ربط بودن آنها در جامعه امروز ترکیه بیشتر پی خواهیم برد. از نظر سیاست اقتصادی احزاب کمونیستی به جرات میتوان گفت که قریب به اتفاق این احزاب بر روی همان شعارهای استالینیسم، اقتصاد ملی و شعارهایی شبیه حزب توده ایران در دهه ۵۰ خورشیدی تکیه دارند. سایر احزاب باقی مانده هم که خط استالینیتی، انورخوجهایستی و مائویستی ندارند بر روی مسائلی چون دستمزد و بیکاری تمرکز دارند و هیچ آلترناتیو مشخصی برای برون رفت از بحران موجود ندارند.

 مظفر محمدی: با این حساب میتوان استنباط کرد که ناسیونالیسم ترک مرکز ثقل همه احزاب چپ و راست در ترکیه است. اما بعد ازاینکه اردوغان حاکم میشود، اسلام هم به آن اضافه میشود. سیاستهای چون تغییر قانون اساسی و دخالت دادن مذهب در زندگی مردم. آیا این مساله جدید توانست شکافی بین احزاب بورژوایی چه از چپ و از چه راست ایجاد کند؟ اصلا مشکلشان با اردوغان بر سر مساله اسلامیزم است؟ در مساله ناسیونالیزم ترک این احزاب با هم مشترکاند و مشکلی ندارند. در مسائل اقتصادی همچون پیگیری سیاستهای بانک جهانی با یکدیگر هم افق هستند. به نظر شما مساله اسلامیزه کردن ترکیه توسط اردوغان تا چه اندازه بر سر دعوای این احزاب بورژوایی با یکدیگر تاثیر داشته است؟

 مرضیه دانایی: خیلی نقش داشت به این دلیل که مساله اسلامیزه کردن ترکیه فی ذاته ایدئولوژیک نبود. ما مثلا در ایران با جمهوری اسلامی با مفهوم ایدئولوژیک آن مواجه هستیم. از نظر ناسیونالیسم، حزب عدالت و توسعه رگه ناسیونالیستیاش شدید نیست به این دلیل که بطنا به جنبش گولن نزدیک است و جنبش گولن به هیچ عنوان ناسیونالیسم را به رسمیت نمیشناسد بلکه تاکیدش بر شعار متحد کردن امت اسلامی است بدون در نظر گرفتن ملیت آنها. مساله عثمانیزه کردن از روزی که حزب عدالت و توسعه بر سر کار آمد مطرح نبود. به دلیل هویت طلب بودن بخش عمدهای از جامعه ترکیه ای مساله از پایین به حزب عدالت و توسعه تحمیل شد و اتفاقا این حزب هم این راه را در پیش گرفت. بهترین راهی که اردوغان میتوانست تمام احزاب بورژوایی را با خود همراه کند این بود که نبض ناسیونالیزم ترک را خود در دستانش بگیرد. مفهوم عثمانیزه کردن اردوغان با مفاهیمی چون بازگشت به سلاطین عثمانی و کشورگشایی به سبک عثمانی فاصله دارد.

مظفر محمدی: طبقه کارگر حتی در سنت اروپایی آن به دنبال احزاب است. خود طبقه کارگر حزب ندارد و بلکه در اتحادیههای کارگری که متشکل هستند دنباله رو احزاباند. طبقه کارگر در ترکیه به دنبال کدام حزباند؟

شاهین لطفی: طبقه کارگر ترکیه متشکل است و سنت مبارزاتی قوی دارد. از این لحاظ با هیچ کشوری در خاورمیانه قابل قیاس نیست. برای نمونه حزب حرکت ملی که از نظر اقتصادی پیرو سیاستهای بانک جهانی است، بر روی طبقه کارگر به شدت سرمایه گذاری میکند و یکی از بزرگترین اتحادیههای کارگری در ترکیه با نام "تورک ایش" را با خود همراه کرده است. یا حزب دموکراتیک خلقها توانسته است در اتحادیه سراسری و بزرگ کارگری ترکیه "کِسک" نفوذ پیدا کند و تا اندازه زیادی سمپاتی سندیکای کارگران انقلابی ترکیه "دیسک" را با خود داشته باشد. هر کدام از این اتحادیههایی که من از آن اسم میبرم، میلیونها کارگر عضو آن هستند. عضویت در این اتحادیهها در بعضی از کارخانهها و مراکز صنعتی اجباری است. یعنی شما بخشی از پول ماهیانهتان را باید به اتحادیه پرداخت کنید. و همین مساله قدرت اتحادیهها و سندیکاها را تا اندازهای مهم کرده است که در کودتای پست مدرن 1997 که منجر به سقوط دولت رفاه نجمالدین اربکان شد، نقش اعتصاب سراسری "دیسک" غیرقابل انکار است. دیسک در آن دوران پیرو سیاستهای حزب جمهوریخواه خلق بود. اتحادیهها و سندیکاهای کارگری در ترکیه به شدت فاسد هستند. برای نمونه رئیس اتحادیه معدنچیان در ترکیه یکی از ده میلیاردر این کشور است. یکی از عوامل این فساد این است که مجمع عمومی در میان کارگران ترکیه و اتحادیههای کارگری بی معنی است. در اعتصابهایی هم که زیر نظر اتحادیههای کارگری نیستند، کارگران آن کمتر میتوانند در برابر اعتصاب مقاومت کنند و به آن ادامه دهند. تصمیمات در اتحادیهها و سندیکاها در یک هیات مدیره محدود اتخاد میشود و اکثریت کارگران در پروسه آن نقشی ندارند. احزاب کمونیستی هم تاکنون نتوانستهاند طبقه کارگر را از چنگال اتحادیهها خارج کنند.

 

ترکیه بعد از کودتا

مظفر محمدی: در تحولات اخیر ترکیه و حاکمیت حزب عدالت و توسعه اتفاقی که افتاد یک کودتا بود. یک اتفاق غیر منتظره. صرفنظر از روایتهای مختلف از جمله این که کار خود دولت بوده یا نه؛ اما بهر حال بخشی از بورژوازی حالا در لباس نظامی؛ تصمیم میگیرد بخش حاکم بورژوازی ودولتش را بیندازد. و این در شرایطی است که دولت اردوغان با مسایلی از قبیل مساله کرد و درگیری در سوریه و حمایت علنی از داعش و غیره روبرو است. کودتا خیلی زود شکست خورد. من در جای دیگری گفتم که ارتش این بار متوجه نبود که اوضاع سیاسی ترکیه و منطقه عوض شده و توازن قوا  تغییر کرده و متوهم بوده که به سنت همیشگی کودتا میتواند بخش حاکم بورژوازی را ‍‍‍‍‍‍پایین بکشد و بخش دیگر را به حکومت برساند. ارتش متوجه نبوده که ترکیه یک دوره رشد اقتصادی را گذرانده و ارتش را بدرجه ای تصفیه کرده و نیروهای طرفدار خودش را در ارتش سازمان داده و تقویت کرده است. دیدیم که دولت اردوغان از این زلزله خفیف نترسید و حتی گذاشت کودتاچی ها مانورشان را بدهند و کنترلش کردند تا به این بهانه بتواند کار ارتش را یکسره کند؛ مخالفینش را سرکوب و احزاب اپوزیسیون را هم مرعوب کند. دولت اردوغان بدون دستپاچگی بسرعت کنترل اوضاع را در دست گرفت. کسی فرار نکرد. اردوغان و پارلمان و نخست وزیرش ایستادند و کسی جایش را خالی نکرد. چرا که مطمئن بودند ارتش آن ارتش سابق نیست و احزابی که ارتش می بایست به حمایتشان برخیزد و قدرت را دست به دست کند آمادگی چنین کاری را نداشتند. میخواهم بگویم با وجود این چرا ارتش تصمیم گرفت چنین ریسکی کند و دست به کودتا بزند. آیا حزب یا احزابی پشت این عمل بودند؟ آیا دولت خارجی ای این کودتا را حمایت و تشویق کرده بود. چه چیزی باعث شد که این بخش مسلح بورژوازی تصمیم گرفت کودتا کند و قدرت را بگیرد و این قدرت را می خواست به کجا ببرد؟ تحویل کدام حزب و بخش دیگر بورژوازی بدهد. ارتش در سنت ترکیه یک نهاد مستقل و حتی در قانون اساسی حافظ این قانون تعریف شده است. ارتش از چه ناراضی بود. در دوره های مختلف و کودتاهای پیشین ارتش دلایل خود را داشت و حتی پلاتفرم خود و آلترناتیو خودش را داشت. این بار نه دلیل معلوم بود و نه پلاتفرم و آلترناتیو و جانشین قدرت. به نظر می اید کودتا عصیان سرهنگ هایی بود که اردوغان میخواست برکنارشان کند و ارتش را دوباره سازمان دهد.  شما چه فکر می کنید؟

کامیار شعیب نژاد: اینطور شروع کنم. با ارتباطی که با بدنه دانشجویی جامعه شناسی دارم، اساتیدی دانشگاهی بودند که بر اساس پژوهشهای میدانی از مدتها قبل، پیش بینی می کردند که در ترکیه کودتایی رخ خواهد داد. علارغم اینکه خیلیها اصلا تصور نمی کردند که چرا باید کودتا شود، ظاهرا اقتصاد وضعیت خوبی دارد. از نظر سیاسی هم همه چیز دارد تقریبا خوب پیش می رود و چه نیازی هست که ارتش بخواهد دست به کودتا بزند؟

دو دلیل داشت، اول اینکه بعد از قدرت گیری حزب عدالت و توسعه و با تزریق منابع مالی گسترده جنبش گولن، اقتصاد ترکیه به شدت در عرض۱۰ سال رشد کرد. جنبش گولن هم، یک جنبش کوچکی نیست. در چندین کشور دنیا مشغول فعالیت است. در ژاپن و آفریقای جنوبی اینها مدارس اسلامی دارند و سرمایه های گسترده ای در بازارهای مالی در اختیار خودشان دارند. (بر اساس بررسی یکی از نشریات معتبر فکر می کنم نیویورک تایمز، شخص گولن جزو ۲۰۰ فرد تاثیرگذاراقتصادی در جهان است. میلیون ها نفر در جنبش گولن عضو هستند) . این حرکت بزرگیست و اینکه اردوغان در عرض ۲ روز، حدود ۳۰۰ نفر تاجر را به اتهام حضور در شبکه مالی این جنبش دستگیر می کند، نشان دهنده بزرگ بودن و پیچیده بودن این شبکه دارد. با حضور این شبکه مالی قدرتمند و گسترده در اقتصاد ترکیه، این کشور نه تنها توانست بدهی خودش به بانک جهانی را پس بدهد، بلکه توانست حتی به بانک جهانی وام هم بدهد و در میان ۲۰ قدرت اقتصادی جهان قرار بگیرد.

بنابراین با یک شبکه بزرگ اقتصادی طرف هستیم. طوری که حزب جمهوری خواه خلق که نقش محوری در کودتای قبلی داشت و در آن زمان خودش یکی از سازمان دهنده های اعتصابات کارگری علیه دولت قبل هم بود (در ده ۹۰ دو سندیکای بزرگ کارگری با این حزب بودند) عملا از حزب عدالت و توسعه شکست می خورد و در حوزه اقتصاد حرفی برای گفتن ندارد. با این رشد اقتصادی و تقویت موقعیت در منطقه، برنامه جدیدی در دستور کار ترکیه قرار میگیرد. ازجمله اینکه بتوانند کشورهایی که پیش از این جزو از قلمرو عثمانی بودند را، دوباره زیر یک ساختار اقتصادی و فرهنگی دور هم جمع کنند. در این راستا سرمایه گذاریهای گسترده ای را در مناطق مختلف از بالکان گرفته تا عراق و سوریه و حتی اخیرا ایران سازمان میدهند. یعنی اینکه علارغم اینکه کشورهای مستقلی امروز وجود دارند، اما آنها را در نظر اقتصادی همراه و حتی وابسته ترکیه کرد. برای مثال در مورد آذربایجان اینها عملا توانستند چنین کاری بکنند. برای مثال نخست وزیر کشور دارد در مورد شکست کودتا و وضعیت فعلی کشور حرف می زند، اما در کنار پرچم ترکیه، پرچم آذربایجان هم پشت سرش قرار میگیرد.

من فکر می کنم ترکیه و حزب عدالت و توسعه با مطرح کردن بحث تمدن عثمانی دست به ریسک بزرگی زد و این یکسری کشورهایی را که رقیبش هستند، چه در اروپا و چه آمریکا بدرجه ای علیه خودش کرد. درون ارتش هم همچنان گرایش قوی کمالیستی وجود داشت که در مقابل این تحرکات و مخصوصا اسلام گرایی حزب عدالت و توسعه مقاومت می کرد. اردوغان با سیاست تصفیه ارتش اعلام کرد که دانشکده های افسری ارتش که طی هفته های گذشته کاملا تعطیل و بجای آن یک دانشگاه ملی نظامی تاسیس خواهد شد، اینها کاملا سکولار بودند و اجازه نمیداد مسائل دینی و آموزشی وارد این دانشکده ها بشوند و اجازه نمیداد حتی کسانی که در مدارس دینی درس می خواندند فرصت حضور در ارتش را بدست بیاورند. حزب عدالت و توسعه در این مورد با ارتش کشمکشهای زیادی داشت. این تقابل هم از همان سالهای ۲۰۰۷ شروع شد. آن زمان دولت بخاطر اتهام اقدام برای کودتا، بخشی از فرماندهان ارشد این بدنه، سکولار و کمالیست معتقد به جمهوریت ترکیه، را دستگیر و از کار برکنار کرد. (بخشی از این عملیات گسترده دستگیری را البته جریان گولن سازماندهی و اجرا کرد.) این پاک سازیها در سال ۲۰۰۸ هم ادامه داشت و به یکی از بزرگترین پرونده های امنیتی در تاریخ ترکیه تبدیل شد. به این ترتیب یکی از مسائل مهم این بود که ارتش اجازه نمیداد کسانیکه در مدارس دینی تحصیل کرده بودند وارد ارتش بشوند و در مقابل این موضوع آخرین ارتشیهای سکولار مقاومت زیادی می کردند به این خاطر که ارتش در ترکیه ساختار ویژه و مهمی دارد. از سنت کمالیست می آید. متعلق به مصطفی کمال آتاتورک است و دست بردن در ان عملا آن فرهنگ و سنتها را زیر سوال می برد.

در کنار اینها، رقبای خارجی ترکیه با رویکرد جدید احساس خطر کردند و دیدیم در برخی مواقع مذاکرات مستقیم با حزب رقیب عدالت و توسعه یعنی حزب جمهوری خواه خلق داشتند و از طرفی دیگر تلاش گسترده حزب حاکم برای اسلامیزه کردن ساختار ترکیه باعث شده بود که از دو سه سال پیش بحث احتمال کودتا در ترکیه مطرح شود.

مظفر محمدی: تاریخا ارتش محافظ قانون اساسی سکولار ترکیه تعریف شده وظاهرا این نقش را برعهده داشته است. وقتی یک حزب با  گرایشات اسلامی سر کار می آید در نتیجه خیلی طبیعی به نظر می آید که ارتش مخالفت کند و به دفاع از ترکیه سکولار علیه اش کودتا کند. ولی من فکر می کنم که این ظاهر مساله است. صورت مساله باید جای دیگری باشد. اصل مساله این است که در یک دهه اخیر تاریخ ترکیه حزبی سر کار می آید که قدرت و ثروت را قبضه کرده است. طبق امار خودشان بخش عظیم ثروت و اقتصاد جامعه دست حزب عدالت و حتی خانواده اردوغان قرار دارد. در نتیجه سیاست و اقتصاد را او تعیین می کند و قوانینی که مغایر پیشرفت سرمایه اش است را بر داشته و بر اساس منافع سیاسی و اقتصادیش قوانین جدید می آورد. ولو این قوانین مذهبی باشد. مذهب برای اردوغان و حزب و دولتش ابزار تحمیق و بسیج بخش عقبمانده جامعه است. اما قدرت اساسی اردوغان در میان بورژوازی بزرگ و بخش متوسط جامعه است که در دوران حاکمیت حزب عدالت و توسعه اردوغان سرمایه ها یشان رشد کرده و سود بخشیده است. هر بخش بورژوازی سر کار بیاید به شیوه خود به همین هدف می پردازد.

سوال این است که آیا کودتای اخیر را می توان گفت تداوم همان رگه ی ارتش حافظ سکولاریسم و علیه اسلامیزه کردن جامعه نامید؟ یا نه در کشمکش های جناح های گوناگون بورژوازی سر اقتصاد  و سیاست؛ ارتشی که دارد حاشیه ای و تضعیف می شود و موقعیت سابقش را از دست می دهد؛ کودتا می کند تا خودش را نجات دهد و  موقعیتش را حفظ کند. موقعیتی که همه می دیدند دارد توسط دولت اردوغان تضعیف شده و به حاشیه رانده می شود.

مرضیه دانایی: من می خواهم حرف آخرم را از اول بزنم ، در واقع به هیچ عنوان اعتقاد ندارم که این کودتای یک گروهی مستقل از اردوغان و سیاستی که در ارتش چیده شده بود، است. چون چه در عمل و چه در سازماندهی و حتی در انگیزه هیچ کدام از خصوصیات یک کودتا را نداشت. در واقع وقتی که برای وقوع یک کودتا ارتش وارد عمل می شود ، این را می دانیم که چون ارتش یک سازمان مستقل نیست و در واقع سازماندهی آن به اینگونه است پس از جایی دستور می گیرد، حتی اگر ده ها نفر از سران ارتش آدم های سکولار و خوبی باشند وتصمیم بگیرند دولتی را تشکیل بدهند به شورش و نا فرمانی تبدیل می شود و در واقع یک نفر بالاتر از آنها وجود دارد که آنها را سرکوب بکند. در واقع در تمام کودتاهایی که در جهان اتفاق افتاده است ، دولت دیگری در بیرون از کشور مربوطه به صورت عیان و آشکار درآن کودتا دست داشته است. به طور مثال از کودتای کشور شیلی تا به الان و همچنین یک نیروی واقعی درونی بوده است که بعد از گذار آن سرهنگ ها بتواند از نظر تکنوکراتیک آن را در دست بگیرد و ما این را حتی در برمه که بعد از این همه سال در دست سرهنگ ها است و حتی در یونان بطور مثال ، در واقع نداشته ایم که تا ابد سرهنگ ها بتوانند آن حکومت را در دست بگیرند. با توجه به این گفته ها زمانی که در ترکیه این کودتا رخ داد هیچ کدام از این گزینه ها و آیتم ها را نداشتیم، چونکه ارتش که یک ارتش مستقل نبوده و یک ارتش سیاسی بوده است و بازوی حزب جمهوری خواه خلق بوده است ، بعد ار یکسری تسویه حساب ها این ارتش به ارتش در سایه تبدیل شد که ما آنها را سکولار می نامیم وحتی بعد از آمدن حزب عدالت و توسعه این ها در سایه ماندند و حتی قبل ها هم یک یا دو بار تصمیمی مبنی بر این کار گرفته بودند اما ارتباط آنها با یکسری احزاب دیگر به بیرون درز کرد و باز هم تعدادی ار آنها را گرفتند و منجر به عقب نشینی آنها شد. در واقع این ارتش در سایه همیشه وقتی صحبت از دفاع می شد به نوعی موش می دواند و به نوعی اردوغان را مجبور می کرد که با حزب جمهوری خواه خلق به پای میز مذاکره بنشیند. این روند که از اواخر دوره قبلی اردوغان در سال 2013 شروع شد همزمان شد با لگد انداختن های حزب جمهوری خواه خلق و چون جمعیت این برای بورژوازی غرب مهم بود که در واقع همیشه مهره ای داشته باشند و این را شروع کردند که اگر اردوغان از پس آنها برنیاید؛ حزب جمهوری خواه خلق برای بورژوازی غرب بهترین گزینه بود. همین حزب بیش از دو سال تا دو سال و نیم است که با سران سیاسی اتحادیه اروپا مستقل از دولت ارتباط دارد. از جمله خانم موگرینی رییس سیاست های خارجی اروپا در ترکیه پشت درهای بسته دیدار می کنند. آنها بدون اینکه با اردوغان دیداری داشته باشند یا حتی داوداغلو را ببیند ، خداحافظی کرده و می روند. حتی قریچدار اغلو رهبر حزب جمهوری نیز به آنجا سفر می کند. در واقع در حزب جمهوری خواه خلق یک بخشی به اسم نماینده اتحادیه اروپا دارد و این نماینده اتحادیه اروپا دائما در حال سفر به اروپا است و این انتخاب دست قریچداراغلو بود که بخواهد از ناتو یا اتحادیه اروپا کمک بگیرد.

 اما چه اتفاقی افتاد؟ یک هفته قبل از کودتا؛ ناتو اردوغان را انتخاب کرده بود دلیل آن بستن قرارداد ده ساله ای است که بالکان ، رومانی و افغانستان را با هم تقسیم می کنند و در این میان قریچداراغلو سرش بی کلاه می ماند و این سوال پیش می آید که با چه پشتوانه ای پا به جلو بگذارد. در واقع آن لحظه ای که کودتا رخ داد اولین چیزی که به ذهن ما آمد این بود که دولت در سایه ، ارتش در سایه ناراحت و عصبانی بوده است و پا به جلو گذاشته است. در واقع حرفی از گولن نبود، گولنی که اصلا در ارتش نبوده و ارتشی نیست، حتی خط مشی مسلحانه ندارد و یک جنبش سیاسی نیست و در اصل یک جنبش اقتصادی؛ مدنی و اسلامی است و مسأله اینجاست که ارتشی که نام می بریم از سر نارضایتی پا به جلو نگذاشت و اینکه چند نفر وبا چه مطامعی پا به جلو گذاشتند امروز بر ما پوشیده است و فکر نمی کنم فعلا روشن بشود که اینهایی که امدند و گفتند و اعتراف کردند که ما با گولن بوده ایم و نمونه بهتر این اعترافات را جمهوری اسلامی در این سال ها گرفته است. در واقع بر این اساس فکر نمی کنم پاکسازی هایی که در حال حاضر به اسم گولن و حزب جمهوری خواه خلق انجام می شود و دست آنها را کوتاه کرده است.

مظفر محمدی: اگر بحث بر سر این است که حزب جمهوریخواه خلق که در ارتش دستی دارد یا ارتش حامی سنت او است قاعدتا باید این حزب پشت کودتای ارتش قرار می گرفت. آیا این حزب به ارتش و سنت کمالیسم خیانت کرده؟ چرا حزب جمهوریخواه کمالیست و مدافع سکولاریسم پشت کودتا نیست و چرا گولن باید این نقش را بازی کند؟ ارتشی که می داند گولن بنیانگذار حزب عدالت و توسعه و از جنس این حزب و دولت است. در این رابطه لازم است بگوییم که در جریان کودتا احزاب اپوزیسیون کجا  ایستادند. طبقه کارگر ترکیه کجا ایستاد. و کلا صف بندی ها چه درجناح بورژوازی و چه طبقه کارگر و احزاب و جریاناتی که خود را چپ می دانند چگونه بود؟

شاهین لطفی: اتفاقا من سردرگمی را می بینم در این مورد که ما هنوز تصویر روشنی را در این مورد ارائه نداده ایم. من اول صحبت هایم گفتم که مدلی که در ایران وجود دارد در ترکیه و کل کشور هایی که در خاور میانه هستند نیز حاکم است. در واقع دموکراسی نوع غربی و لیبرالی در این کشور ها محقق نمی شود که دلایل تاریخی خاص خودش را دارد و بطور مثال یکی از دلایل مهم مسأله انرژی است که 70 درصد انرژی دنیا در خاور میانه متمرکز است و دلیل دیگر مسأله اسرائیل و فلسطین است. به همین دلیل غرب هیچ وقت اجازه برقراری نظم دموکراتیک و نظم لیبرالی را در خاورمیانه نمی دهد و همیشه میبینیم که در خاور میانه جنگ و بی نظمی زیادی اتفاق می افتد که ترکیه نیز از این قاعده مستثنی نیست. در واقع کشور ترکیه و بورژوازی ترکیه محصول اختناق و سرکوب است. از 37 آیتمی که برای پیوستن به اتحادیه اروپا برای کشور ترکیه گذاشته اند فقط دوتای آنها را محقق کرده است. مسأله قبرس را نتوانسته حل کند. مسأله حقوق بشر را که مسأله ای دیرینه است را نتوانسته حل کند. مسأله کردها را نتوانسته حل بکند و خیلی از مسائل دیگر. در واقع شما باید به شکل گیری کشور ترکیه را که عمری 90 ساله دارد نگاه کنید. در واقع این حکومت با چندین نسل کشی که شامل نسل کشی ارامنه ، نسل کشی آشوری ها و نسل کشی کردها سر کار می آید. در واقع ترکیه کشوری چند تکه است و کشوری است که ملیت های مختلفی در آن زندگی می کنند و یک هویتی در بورژوازی ترک غالب شده است که هدف آن سرکوب ملت ها و ملیت های دیگر است که که در نهایت به شکل اختناق سر کار آمده است. ما این نتیجه گیری را می کنیم که ارتش به عنوان سازمانی که طبق وصیت نامه آتا ترک که می گوید هر موقع به سکولاریسم تعدی شد ارتش می تواند دخالت کند، خودش را مدافع سکولاریسم می داند که در واقع به این نتیجه می رسیم که دغدغه آتا تورک و بورژوازی ترک سکولاریسم نبود. در واقع همان حکومت اختناق بود که هر نوع حزبی که در ترکیه سر کار بیاید باید این حکومت اختناق را سرکار بیاورد. در واقع این حکومت در این برهه از تاریخ می آید و همه مسائل و مشکلات را به گردن اردوغان می اندازند و می گویند این خودسری های اردوغان است و می خواهد ترکیه را عثمانیزه کند. دقیقا همانند اتفاقی که سبزها در ایران انجام دادند و تمام تقصیر ها به گردن فردی به اسم احمدی نژاد انداختند. ولی در واقع اردوغان در حال حاضر نقش تاریخی بورژوازی ترک را انجام می دهد و بر اساس آن نقشه راهی عمل می کند که بورژوازی ترک سر کار آمده است و اتفاقی که در ترکیه رخ داده است این است که ارتش و حکومت، هر دوی آنها نماینده واقعی مردم نیستند، نماینده طبقه کارگر نیستند و هر دوی اینها همیشه در تلاش بوده اند که دولت اختناق را سر کار بیاورند. کشمکش تاریخ ترکیه نیز به همین صورت است، در یک دوره حکومت قانونی مثل عدنان مندرس از حزب دموکرات در دهه شصت سر کار می آید و حکومت را قبضه می کند و یا مثلا تمام این احزابی که در حال حاضر سر کار هستند از حزب حرکت ملی تا حزب عدالت و توسعه، از حزب جمهوری خواه خلق گرفته که یک حزب قدیمی در ترکیه است تا حزب دموکرات ترکیه، همه آنها دستشان به خون مردم، دستشان به نسل کشی ها و به کشتار زندانیان سیاسی در ترکیه آلوده است. و هیچ کدام از این ها مدافع یک قانون دموکراتیک، مدافع آزادی بیان ، مدافع آزادی احزاب سیاسی و مدافع طبقه کارگر نبوده اند.

 حتی اگر ما کودتای ترکیه را ساختگی ندانیم ، ارتش کاری را داشت انجام می داد که اردوغان از انجام آن ناتوان بود و فکر می کرد اردوغان نمی توانست آن اختناق و حکومت اختناق را سر کار بیاورد و به همین خاطر می خواست کودتا بکند. حتی اگر ما فرض کودتای واقعی را در نظر بگیریم و فرض کودتای ساختگی را نیز در نظر بگیریم، در هر دو صورت اردوغان می خواست نقش تاریخی و رل تاریخی بورژوازی ترک را بازی کند و حکومت اختناق در ترکیه ادامه پیدا بکند. در هر دوره ای که ما می بینیم کشتار کمونیست ها، سرکوب احزاب، سرکوب کردها و در همه این دوره ها ادامه پیدا کرده که هم ارتش و هم احزاب قانونی هر کدام بر سر قدرت بیایند این نقش را یدک خواهند کشید. حزب عدالت و توسعه این وسط استثنا نیست. حزب جمهوری خواه خلق کشتار درسین را انجام داد، بزرگترین سرکوب را در ترکیه انجام داد، اوجلان را دستگیر کرد و حزب عدالت و توسعه نیز نتوانست از این نقش خودش را مبرا بکند، هر چند که در یک دوره ای مجبور است برای توسعه اقتصادی تا حدی مسإله توسعه سیاسی را نیز در نظر بگیرد. ولی این دوره ها، دوره هایی کاملا موقت است در کشور ترکیه ویک دوره پایداری نیست که تبدیل به یک قانون و بخشی از هویت سیاسی این کشور بشود، به همین دلیل آن چیزی که ما می بینیم سر همین موضوع است، در واقع بورژوازی در ترکیه همین است و به نظر من بورژوازی در این مورد با تمام اختلافات و جنگ و دعواهای سر همین موضوع ممکن است پیش بیاید بر سر موضوع اختناق به نظر من با یکدیگر هم عقیده هستند. به همین خاطر می بینیم که حزب جمهوری خواه خلق و حزب حرکت ملی از برنامه های اردوغان بعد از کودتا پشتیبانی می کند و فکر نمی کنم این حمایت کردن از ترس آنها باشد و کاملا با دل و جان با این موضوع موافق هستند.

مظفر محمدی: فرض کنیم ارتش برای انجام همان رسالت قدیمی و سنتی کودتا کرد. ارتش خود پدیده منحصر به فردی است در ترکیه. یک نهاد و حافظ قانون اساسی است و از این حرف ها. اما به دلیل تحولات این برهه زمانی اخیر؛ ارتش زمانی کودتا می کند که نه حمایت دولت خارجی ای را دارد و نه حمایت علنی و معین حزب و جریان معین در داخل که قاعدتا حزب جمهوریخواه خلق ترکیه است را دارد. با وجود این کودتا می کند و سریع شکست می خورد. آیا می توان گفت که این پایان کمالیسم و سنت آتاتورک در ترکیه است؟ و پایان نهاد و قدرت ارتش بعنوان حامی قانون اساسی یا سنت آتاتورک...؟

کامیار شعیب نژاد: نه اینطور نیست. کمالیسم و اسلام گرایی در ترکیه یک موضوع نهادینه شده است. اینها مکمل هم هستند. کمالیسم لزوما در لائیسته تعریف نمیشود. مسئله، مسئله ناسیونالیسم ترک است و لزوما به معنی لائیسته گری نیست برای همین این مفهوم را نمیرساند که به پایان کمالیسم نزدیک شدیم. اما آن جایگاه خاصی که ارتش داشت با این کودتای شکست خورده، فرو ریخت.

اگر بخواهیم  تئوری توطئه را کنار بگذاریم که کودتا کار خودشان بود، این نکته را باید توجه داشته باشیم که این تلاش آخرین جریانهای بی رمق لائیسیته درون ارتش بوده. چون طی بخصوص ۳ سال گذشته ارتش کاملا دچار تغییر و تحول شده بود و اصلا قرار بود در همین ۱۵ آگوست که گذشت، تغییرات عمده دیگری در فرماندهی ارتش ایجاد شود. در این کودتای شکل گرفته هم، نه بخشی، بلکه گروهی از فرماندهان میانی در ارتش دست به کودتا زدند. حالا اسنادی که منتشر شده چقدر قابل قبول باشد یا نه، نشان میدهد؛ فرماندهان رده بالای ارتش؛ نقشی در این کودتا نداشتند و اصلا برخی از فرماندهان بالایی که دستگیر شدند، عموما فرماندهان بازنشسته ارتش هستند. بنابراین نمیشود گفت لزوما کمالیسم در ارتش از بین رفت، ولی میشود گفت ان بدنه لائیک در ارتش جایگاه و نقش خودش را از دست داد و ارتش دیگر ان جایگاه سنتی خودش بعنوان حافظ قانون اساسی را ندارد.

مظفر محمدی: اگر این بحث لاییسم و سکولاریسم را کنار بگذاریم؛ بالاخره در سنت ناسیونالیسم ترک زلزله ای اتفاق افتاده است. نمایندگان سنتی و قانونی و مدافعانش بین جناح های مختلف بورژوازی ترک تجزیه و تقسیم شده اند. بورژوازی ای که همه شان ناسیونالیست اند. ناسیونالیسم ترک الان دیگر فقط یک نماینده ندارد. حزب کمالیست آن حزب سابق با تکیه بر ارتش نیست و ارتش هم قدرت سابقش را از دست داده است. حزب عدالت و  توسعه؛ ترکیه دوران عثمانی و عظمت طلبی بورژوازی ترک را نمایندگی می کند. اردوغان اگر مقایسه کنیم مثل احمدی نژاد پوپولیست است و بعنوان نماینده منافع مردم ترکیه و مدافع عظمت طلبی بورژوازی ناسیونالیست ترک ظاهر می شود. یکی کورش کبیر را ستایش می کند و این دیگری عثمانی قدیم را... می خواهم بگویم که در طیف بورژوازی ترکیه اتفاقی افتاده است که نمی توان بخشی از بورژوازی را کمالیست و سکولار و بخش دیگر را اسلامی نامید که گویا جنگ و کشمکش بر سر این مسایل است. این وضعیت جدید را باید به گونه دیگری توضیح داد.

مرضیه دانایی:من اسم این را می گذارم کودتای اردوغان. در واقع اینکه این کودتا یک کودتای نافرجام و ناموفقی بود شانس این را من یک درصد می دانم و حتی اگر یک درصد این فرضیه درست باشد دقیقا مثل این است که ما بگوییم که 25 مرداد در ایران کودتا شد و نه 28 مرداد. اگر ما کاری که مصدق کرد را بخواهیم کودتا بنامیم و نه کاری که شاه کرد؛ اردوغان در حال انجام کاری است که از قبل تصمیم آن را گرفته بود. من فکر می کنم که باید به قضیه اینگونه نگاه کرد که که ارتباط مفهومی بین وقایعی که در حال رخ دادن است و همچنین همزمانی آنها و توالی آنها را باید در نظر بگیریم. قرار بود که این اتفاق روز جمعه شب تا شنبه صبح اتفاق بیفتد و قرار بود روز دوشنبه آخرین مرحله کودتا انجام گیرد که لیستی را از کسانی که قرار بود از ارتش حذف کند در دست داشت که این حذف کردن را از دو سال پیش آغاز کرده بود و قرار بود روز دوشنبه این لیست را به پارلمانی که قبلا یکدست کرده بود ببرد و مطمئن بود که پشتش را خالی نمی کنند. اما یک چیز همیشه برای حزب عدالت و توسعه بسیار مهم است و ان هم پوپولیسم است که همیشه از پایه حمایت شده است و مردم ترکیه نیز از اتفاق رخ داده خوشحال هستند. من در مورد روشنفکران و طبقه کارگر آگاه حرف نمی زنم چون بسیار در اقلیت هستند و اگر هم تعداد آنها زیاد باشد که نیست نمی توانند جایی از معادله را بگیرند و عوض بکنند. واقعا مردم از اینکه همه چیز یکدست می شود و احتمال کودتایی دیگر وجود ندارد خوشحال هستند و دوست دارند که حکومت حالت ثبات پیدا بکند و این اتفاق باعث آبروریزی شد که برای خود اردوغان حرمت و وقاری به بار آورد و او گفت که من جلوی آبروریزی را می گیرم. گفت، این ها می خواهند علیه دموکراسی گام بردارند و من می خواهم دموکراسی را برگردانم و در واقع بخش عمده ای از مردم را نیز با هم همسو کرد و این یک مساله است. مساله دیگر هم زمانی این اتفاق با تغییر قانون اساسی بود و مخالفان اپوزیسیون که به خط و نشان کشیدن روی آوردند و سه روز قبل از این اتفاق، حزب حرکت ملی یکی از بزرگترین تظاهرات را در سیواس سازمان داد که پلیس مجبور شد وارد عمل بشود و با اینها مقابله بکند و تمام گرگ های خاکستری به خیابان ها ریخته بودند و شعار ما نمی خواهیم قانون اساسی عوض بشود و دولت اردوغان دارد به سکولاریسم ضربه می زند و کلا ورق برگشت و اولین کسی که رفت و شخصا به دست بوسی اردوغان رفت رهبر حزب ،"دولت بغچه لی" بود و کلا شعارهای اعتراض آمیز تمام شد. می خواهم بگویم که مردم از سر ترس، از سر انتخاب بین بد وبدتر و از سر هر چیزی است در یک شوکی هستند که خیلی هم از این شوک ناراضی نیستند و احساس می کنند که اوضاع خیلی بهتر شده است. در واقع ترکیه از آن حالت حکومت نظامی که در طی سه سال گدشته حکمفرما بوده کاملا درآمده است و این وضعیت فوق العاده ای که اعلام شده است، به این وسیله می تواند فراتر از قانون اساسی عمل بکند و همچنین وجهه  ارتش را که می توانست در اذهان مردم جلوی اردوغان را بگیرد به پایین کشید و در واقع به نوعی از کودتای اصلی نیز پیشگیری کرد. وپس فردایی بخواهد قانون اساسی را تغییر بدهد دیگر ارتشی نیست که به مخالفت با او جبهه بگیرد. همچنین لازم به ذکر است که بگویم خود اردوغان رهبری ستاد کل ارتش را نیز به عهده گرفته است و به نوعی می توان گفت قدرت کامل را به دست گرفته است ومی توان او را رهبر عثمانی ها نیز خطاب کرد. و برای سؤال دوم که طبقه کارگر در حال حاضر در کدام قسمت ایستاده است به نظر من بخش اعظم طبقه کارگر خوشحال و بخش آگاه این طبقه که حتی از طرفداران حزب عدالت و توسعه بخشی را با خود دارد، اعتماد خود را تا حدودی از احزاب بورژوایی موجود در پارلمان از دست داده اند و این یاس و نا امیدی را نیز در انتخاباتی که در دور دوم در ماه نوامبر اتفاق افتاد را نیز داشتند و تا میزانی میزان رأی ها نیز از طرف احزاب دیگر پایین آمده بود.

شاهین لطفی: من فکر می کنم که بعد از کودتا جامعه ترکیه خیلی قطبی تر می شود که شواهد دال بر این قضیه است که صفبندی های طبقاتی هم این مسأله را نشان می دهد و دیگر در این دوره ما شاهد حضور نمایشی احزاب در درون طبقه کارگر نیستیم. این نسل طبقه کارگر دو گونه مختلف از دولت ترکیه را تجربه کردند، که ما می دیدیم هرچه حزب جمهوری خواه خلق در انتخابات وعده می دهد و در واقع سوسیالیستی ترین برنامه ها را به طبقه کارگر پیشنهاد می دهد با این وصف باز هم طبقه کارگر ترکیه برای رای دادن به حزب جمهوری خواه خلق به پای صندوق های رای نمی روند و و رای خود را به اردوغان می دهند و رای که به اردوغان داده می شود به معنای این نیست که اردوغان انتخاب ایده آل طبقه کارگر است، بخاطر این است که آلترناتیو دیگری در ترکیه برای طبقه کارگر وجود ندارد. ترجیح طبقه کارگر امنیت بیشتر است و در واقع سوریه ای نشدن و عراقیزه نشدن ترکیه است به همین خاطر رای خود را به اردوغان می دهد. در واقع من فکر می کنم که دوره جدید دوره شروع شدن مبارزات کارگری در ترکیه است بخاطر وضعیت تورمی که در ترکیه حاکم است، بخاطر افزایش مالیات بر مواد غذایی و همچنین مسأله بیمه در ترکیه. به همین دلیل فکر نمی کنم که خیلی راه هموار باشد برای بورژوازی ترکیه و اردوغان که برنامه های نئو لیبرالی خودش را به راحتی به پیش ببرد.

مظفر محمدی: سنت کمالیسم و ارتش قبل از اینکه بعنوان مدافع سکولاریسم در ترکیه تعریف شوند باید رگه ای از فاشیسم در ترکیه نامید. مردم ترکیه الان از گرگ های خاکستری می ترسند وشکست این کودتا به این ترس خاتمه داد. برخلاف عنوان رایج در میان بخشی از اپوزیسیون ترکیه؛ حزب عدالت و توسعه را نمیتوان یک حزب فاشیستی نامید. پوپولیست های اسلامی اند که ناسیونالیسم ترک وعظمت طلبی عثمانی را نمایندگی می کند. به نظر من عثمانی خواهی حزب اردوغان به همان اندازه اهمیت دارد که کورش کبیر برای ناسیونالیستهای ایرانی و نه بیشتر. اگر این تحول؛ ان چیزی را که مرضیه دانایی می گوید باعث شده باشد باید به فال نیک گرفت. اگر این باعث شده باشد که طبقه کارگر و مردم زحمتکش به احزاب بورژوایی بی اعتماد شده باشند این تحول خوبی است. تحولی که دیگر کمالیسم؛ سکولاریسمی که پرچمش دست ارتش باشد و یا حزب حاکم عدالتخواه که رفاه تامین می کند؛ پوچ است.

از طرف دیگر اگر این اوضاع به نفع اردوغان و حزب عدالت و  توسعه تمام شده باشد و به عنوان قهرمان دمکراسی وحق بجانب بیاید و هر غلطی بخواهد بکند؛ این به ضرر است. چگونه باید طبقه کارگر و مردم ازادیخواه و سکولار و برابری طلب از این فرصت به نفع خود استفاده کنند و نگذارند اردوغان بعنوان قهرمان این تحولات ظاهر و معرفی شود؛ مساله ای است که باید در ادامه به آن بپردازیم.

 

دورنمای اوضاع در ترکیه

مظفر محمدی: درترکیه بعد از کودتا جامعه قطبی تر میشود. فاشیسم تحت عنوان دفاع از سنت اتاتورک و قانون اساسی و سکولاریسم کاذب به حاشیه رانده می شود. طبقه کارگری که به آن بهانه ها بین احزاب تجزیه شده بود؛ به این احزاب بی اعتماد می شوند و نمی تواند مدت طولانی سرگردان و بی افق بماند. روندها اگر درست فهمیده شوند و توازن قوای جدید و رابطه احزاب با همدیگر درست دیده شود؛ به نفع طبقه کارگراست.

 ببینید در دل تحولاتی در ترکیه که مولفه هایش را گفتیم کودتایی شد و شکست خورد. با هر ارزیابی که از کودتا داشته باشیم و دلیل آن هر چه بوده باشد؛ برای طبقه کارگر و کمونیسم جنگ و جدال جناح های مختلف بورژوازی با هم است. جنگ بر سر تقسیم قدرت و ثروت است و هیچ ربطی به منافع کارگران و مردم ترکیه ندارد. نه کودتاچیان مساله شان سکولاریسم و ازادیهای سیاسی و اجتماعی است و نه حزب حاکم و دولت اردوغان مساله شان دمکراسی و قانون است.

 در ترکیه کنونی و آتی؛ احزاب سیاسی مجددا بازتعریف می شوند. تعاریف قبلی و جایگاه هر کدام از این جناح ها و احزابشان تغییر کرده است.  این اتفاقی است که، بخواهند یا نخواهند، افتاده است. از جمله حزب جمهوریخواه خلق و کمالیست های قدرتمند سابق و با پشتوانه ارتش و قانون اساسی و سنت های آتاتورکی وجود نخواهد داشت و بی معنی شده و این خاصیت را از دست داده است. حزب حرکت ملی و احزاب دیگر به نام کارگر؛ دیگر مثل سابق نمی توانند بخشهایی از طبقه کارگر را با خود داشته باشند. حزب دمکراتیک خلق با پشتوانه نیروی نظامی حزب کارگران کردستان (پ ک ک) هم نمی تواند به جنبش یکپارجه مردم کردستان متکی باشد و صاحب مساله کرد باشد. اکنون حزب عدالت و توسعه و دولت اردوغان؛ بخشی از این مردم را به حزب خود کشانده و بخصوص بخش مرفه و بورژوازی کرد را با حمایتهای مالی و تزریق سرمایه برای کسب و کارشان با خود همراه کرده است. مردم کردستان ترکیه هم از جنگ بی سرانجام و بی افق ناسیونالیسم کرد؛ خسته شده اند و دولت اردوغان را بر ناسیونالیست های شبه فاشیست ترکیه در احزابی چون حزب جمهوری؛ ارتش و غیره ترجیح می دهند.

در سیاست خارجی هم اردوغانی که حامی بلامنازع داعش بود و سرنگونی بشار اسد را می خواست حالا به جبهه متحد علیه داعش برای بمباران شهر رقه پایتخت داعش پیوسته است. تا آبروی رفته را برگرداند که دیر شده است. با دخالت روسیه و ایران؛ سوریه سرنوشت دیگری خارج از حوزه نفوذ و قدرت اردوغان خواهد داشت.

در نتیجه این تحولات بورژوازی ترکیه با تضعیف ارتش و عبور از کمالیسم به طرف یک دست شدن و بیشتر در کنار هم زیستن و منفعت مشترک شان می رود. احزاب اصلی بورژوایی حول این منفعت مشترک به هم نزدیک می شوند. ترکیه دیگر با پدیده ارتش مدافع قانون اساسی روبرو نیست. قانون اساسی دست نخورده بماند یا تغییر کند؛ مساله ای به نام پاسداری ارتش از آن بی معنی شده است. این مساله عملا کنار رفته است.  قضیه گولن که حالا در بوق کرده اند؛ برای دولت اردوغان دیگر مساله جدی ای نیست. چیزی به نام جنبش اسلامی گولن با هویت حزبی و سازمانی و حتی جنبشی وجود ندارد. گولن خود یکی از بناینگذاران جنبش اسلامی است که حزب عدالت و توسعه آن را نمایندگی می کند. چیزی که امروز در ترکیه به نام گولنیسم نام برده می شود جز شبکه ی سرمایه داران و بانکداران و شرکتها و بنیادهای مالی نیست. گولن از این طریق هم طیفی از ژنرال ها و افسران ارتش ترکیه و قضات و مدیران ادارات را خریده است. تصفیه گولنی ها برای حزب عدالت و دولتش کار آسانی است. خود گولن و یا طرفدارانش؛ بجز بخشی از ارتشی های وسوسه شده و متوهم؛ ادعا و اشتهای قدرت گیری را ندارند. هر تحرکی از جانب به اصطلاح گولنیست ها؛ رقابت با حزب عدالت به رهبری اردوغان و شرکایش است. گولن از دایره شراکت در قدرت و حتی به مرور زمان در ثروت و سرمایه گذاری کلان بیرون رفته است.حتی منفعت گولن و طرفدارانش در این است که با حزب عدالت و توسعه کنار بیایند تا بتوانند سرمایه ها و شرکت ها و بنگاه های مالی شان را حفظ کنند. این ها حتی نقش اپوزیسیون را نمی توانند بازی کنند.  حزب و دولت اردوغان در حال حاضر قدرت بدون رقیب صحنه سیاسی و اقتصادی ترکیه است. 

صرفنظر از همه این ها و اگر فقط تحلیلگر و نظاره گر اوضاع نباشیم؛ باید با افق روشن سراغ جواب های روشن به وضعیت کنونی را گرفت و روی میز طبقه کارگر و جامعه ترکیه قرار داد. مخالفت امروز کارگران و مردم زحمتکش با کودتا صرفا از ترس دولت و یا در تایید آن نیست. مردم ترکیه تا حالا از کودتا خیری ندیده اند و تکرار آن را مضر به حال جامعه شان می دانند. و این مثبت است.

در لایه های پایین طبقه کارگر؛ سوسیالیست ها و کمونیست ها کم نیستند. من فکر می کنم در دل این تحولات ما طبقه کارگر با تجربه تر و بالغ شده تری را خواهیم داشت. طبقه ای که همه احزاب چپ و راست را دیده و زمانی طولانی را در حمایت از این و آن و سیاهی لشکر این و آن حزب بورژوایی بسر برده است. طبقه کارگر امروز می داند که قدرت و ثروت دست حزبی است که باید جوابگوی جامعه باشد. طبقه ای که یقه این حزب و دولتش را می گیرد بدون اینکه چشم داشتی از ارتش یا احزاب بورژوایی اپوزیسیون داشته باشد.

شما گفتید که بعد از این تحولات اعتماد طبقه کارگر و زحمتکش به احزاب کم شده و یا از بین می رود. اگر این درست باشد کارگران کمونیست و کمونیست های کارگری باید به استقبالش بروند. دیگر ادامه رفتن هر بخش کارگری بدنبال احزاب بورژوایی قابل قبول نیست. طبقه کارگر باید به استقلال طبقاتیش و به منفعت طبقاتیش فکر کند.

اکنون جبهه ای از احزاب چپ و راست به نام جبهه علیه دیکتاتوری تشکیل شده است. این جبهه بندیها اگر طبقه کارگر را متوجه خودش کند و باز بخشی از طبقه کارگر پشت آن برود و سیاهی لشکر یا عامل فشار بخشی و جناحی از بورژوازی علیه جناح دیگر که در حاکمیت است شود؛ باز آش همان آش و کاسه همان کاسه قدیم است.

 کامیار شعیب نژاد: اینجا مسئله فرد اردوغان نیست. شاید اردوغان تمایل زیادی برای مطرح شدن و باقی ماندن اسمش در ترکیه دارد چون ما دو دوره را می توانیم در ترکیه امروز مطرح کنیم. اولیش جمهوری ترکیه که بعد از فروپاشی امپراطوی عثمانی توسط آتاتورک ایجاد شد و دومی ترکیه نوینی که طی این ده سال با مدیریت اردوغان ایجاد شده و تبدیل به یکی از ۲۰ اقتصاد برتر جهان شده. ترکیه ای که زمانی وضعیتش به مراتب بدتر از ایران بود. برای همین برای اردوغان به عنوان یک نیروی اسلام گرا خیلی مهم است که مهر هویتی جنبش اسلامی خودش را در تغییر وضعیت ترکیه بکوبد. یعنی اگر اسلام گرایی در ترکیه با فروپاشی عثمانی گفته میشد تمام شده، اما امروز دوباره ظهور کرده و توانسته دوباره اسم ترکیه را بعنوان یک قدرت نه فقط در منطقه که در دنیا باز هم مطرح کند.

ساختار حزب عدالت و توسعه در طی ۱۰ سال گذشته طوری عمل کرده و طوری قدرت اقتصادی را در ترکیه قبضه کرده که بخشهای دیگر بورژوازی را که تمایلی به این موج اسلامگرایی حزب نداشته یا به شکلی مجبور کرده با او همراه شود، یا حاشیه ای و ضعیف کرده و حتی متضررش کند که به نوعی از ترکیه خارج شود. با وجودی که بخشی از مشکلات اقتصادی ترکیه طی این ۴ سال همین خارج شدن بخشی از بورژوازی ترکیه از ساختار اقتصادی بوده است. به این ترتیب احزاب دیگری هم که در ترکیه بودند بخاطر همین وضعیت تحت تاثیر قرار گرفته و انها هم در بخش اقتصادی قدرت خودشان را از دست داده و ضعیفتر شده اند.

مرضیه دانایی:بورژوازی در ترکیه مجبور بود بر سر اختلافاتش درترکیه به یک نتیجه ای برسد، یعنی طولانی شدن همراه با ناامن شدن وضعیت موجود که بخش اعظمی از این وضعیت حزب عدالت و توسعه در آن دست داشت یعنی تفرقه اندازی و نا آرامی نمایشی را در ترکیه درست بکند و حتی اگر این نا آرامی موجود بجای اینکه برای اردوغان بهایی داشته باشد، بیشتر سود داشت و آنها را به نقطه ای برسانند که در همه چیز شریک و یکپارچه بشوند و الان این اتفاق نیز افتاده است. قبل تر می شد این تصویر را دید که کم کم تبدیل شد به نق زدن ها و به عنوان نمونه در انتخابات آخر به صورت خیلی واضح هم تخلف انتخاباتی صورت گرفت و هم تقلب انتخاباتی. در خیلی از حوزه ها وشهرها این اتفاق افتاد. در واقع معادله به گونه ای چیده شده بود که اگر سه سال قبل عده ای بخاطر 4 عدد درخت به خیابان ها آمدند در این دوره هیچ حزبی به خاطر تخلف و تقلب در انتخابات اعتراضی نکرد که نه تنها این کار را نکردند بلکه به مردم گفتند که بپذیرید آنگونه که هست.در واقع می شد دید که به این نقطه می رسند و الان کاملا در حال یکپارچه شدن هستند و تقابلی که بین احزاب وجود دارد تا چه اندازه می تواند اصطکاک طولانی تر داشته باشد و به چه نقطه ای می رسد و به همین خاطر هم فکر نمی کنم که این معادلات را تغییری بدهد و همیشه این خطر احساس می شد که این روابطی که حزب جمهوری خواه خلق دارد از جمله ملاقات های مختلف با احزاب دیگر و همچنین با اتحادیه اروپا، الان دیگر برای اردوغان خطری وجود ندارد و از طرق دیگر احزاب به این وضعیت موجود راضی هستند. در واقع با توجه به حرف شاهین لطفی، حتی اگرحزب جمهوری خواه خلق بر سر کار بود باز هم در این برهه از این زمان این کار را می کرد و شاید به شکلی دیگر. و ممکن است اسم این را توتالیتر شدن گذاشت، در واقع تمامیت خواه بودن، ولی اینها خیلی دموکراتیک رای آوردند و در واقع مردم از پایین آنها را نگه داشته اند. اما اینکه بخشی از طبقه کارگر که بخشی که آگاه تر است و حتی آن بخش از کرد که بخش کرد خودمانی تر می توان نامید و همیشه هوادار اردوغان بوده اند و همچنین پ ک ک اینها هنوز بیشترین لطمه را می زنند و هنوز که هنوزاست می بینیم که هیچ تغییری ایجاد نشده است و باید در این موقعیت تغییراتی در خودش به وجود می آورد که چه کار باید کرد ، آیا شکافی آنچنان هست که من بخواهم ادامه بدهم؟ این حرفی که شما زدید کاملا صحیح است و واقعی که الان باید دوباره احزاب بنشینند، در واقع چه احزاب بورژوایی، چپ، سندیکاها همه و همه سکوت کرده اند و این نشان می دهد که نمی دانند شرایط موجود چیست و چه کاری باید انجام دهند و چه جهت گیری باید داشته باشند و کجا دنبال یک رهبر بگردند و به کجا خودشان را وصل بکنند و نمی خواهند هضم وضعیت موجود نیز باشند. به نظر من اینها باید یک بازنگری بکنند در تعاریفی از موقعیت خود، از وضعیت موجود در کشور و در اتفاقاتی که می خواهند رقم بزنند. چون جامعه ترکیه با هر سطحی که دارد؛ چه از لحاظ آگاهی و چه از لحاظ دسترسی به امکانات همیشه یک جامعه در صحنه سیاسی بوده است و یک جامعه پاسیو نیست و نقش خودش را خوب ایفا می کند و هیچ وقت در ایفای نقش پاسیو نمی شود. در حال حاضر بخش عمده ای از این جامعه در حال سردرگمی است . بخش عمده ای که می خواهد تغییر کند. به نظر من چپ ها اگر خواستار تغییر دادن هستند باید این مسأله را بدانند که چه مسأله عمده ای وجود دارد که این مسأله عمده بورژوازی یکدست و یکرنگ شده نه از لحاظ سیاسی یکدست شده ، از لحاظ منافع با هم کنار آمده نمی توانند که آن را برآورده بکند و همچنین پاسخ محکم و روشنی را بدهند و آنقدر که محیط باز است که شاید بتوانند بیشترین بخشی از آن طبقه که ضربه می خورد را به سمت خود بکشد. آیا بورژوازی در حال لطمه خوردن است؟ بله ، بخشی از آن در حال لطمه خوردن است. آیا خورده بورژوازی لطمه می خورد؟ نه خرده بورژوازی لطمه ای نمی خورد و خیلی هم خوشحال است و در واقع حتی بخشی از طبقه متوسط منباب اینکه حتی دستشویی ها رایگان شده است خوشحال هستند. در واقع بخش بزرگی از طبقه کارگر و حتی بورژوازی در وضعیتی هستند که صاحبی ندارند . بورژوازی که سر کار است رابطه خود را با بورژوازی ناراضی بالاخره روشن خواهد کرد. پول های گولن بالاخره مقصدی خواهد داشت یا نه و سر این مسأله شاید نشستند و گفتمانی انجام دادند مثل گفتمانی که با پ کا کا انجام دادند. در واقع طبقه کارگر این وسط باید که تکلیفش چه خواهد داشت. این ها اگر هشیار باشند این اتفاق را به فال نیک می گیرند که الان ما باید این حرف را بزنیم و بالاخره آن نقاب از روی صورت باغچه لی و وقریچدار اغلو برداشته شده است و به زودی همین مقدار وجه ای هم که دمیرتاش برای خود به دست آورده است از دست می رود و بخاطر اینکه نمی تواند پاسخ دهد. ودلیلی که نمی تواند پاسخ بدهد این است که این حزب یک حزب بورژوایی است؟ ولی پوپولیست است. یعنی در عین حالی که می خواهد بگوید خلق های تحت ستم من با شما هستم و همزمان نیز می خواهد منافع بورژوازی را هم تامین بکند که نماینده آن هم هست. در عین حال دچار تضاد شده است و نمیداند در کجا باید بایستد و به زودی آن هم جایگاه خودش را مشخص می کند و برای اینکه از دور بیرون نرود ولی به هر حال یک جایی کم می آورد واین نقاب نیز می افتد.

شاهین لطفی: من دوست دارم بیشتر در مورد طبقه کارگر در ترکیه حرف بزنم. چیزی که الان مشخص است و از مدل آکسیون هایی که در روز اول مه  در ترکیه برگزار می شود می توان فهمید این است که احزاب مختلف چپ می آیند و شرکت می کنند و به صورت بسیار با شکوهی اول مه را برگزار می کنند و در چند دوره اخیر هم اردوغان به شدت مقابل آن ایستاده است و هر دوره ای به یک بهانه ای آن را غیر قانونی اعلام می کند و حتی اگر غیر قانونی اعلام نکند بطور مثال در استانبول نمی گذارد که کارگرها به مانند سنت دیرین مراسم به میدان تقسیم برده و آن را برگزار بکنند. ولی از شکل صفبندی هایی که در همان آکسیون خیابانی می توانیم ببینیم این است که از تیم فوتبال بشیکتاش گرفته تا احزاب مختلف چپ شرکت می کنند، بدون اینکه حتی ما بگوییم که یک کارگر اینجا ایستاده است. یعنی جملگی یا دانشجو هستند و یا کارمندهای این آکسیون ها و حتی استاد دانشگاه ها. در همه این صف ها می شود این را دید و تنها و تنها حزبی که می تواند کارگر را متحد بکند؛ همان حزب جمهوری خواه خلق است و آن صف، صف کارگری تری است و حتی کارگرها با لباس کار خود به این صفوف می آیند. البته لازم به ذکر است که بگویم بسیج کردن طبقه کارگر و هماهنگ کردن آن ها در روز اول مه به معنی کارگری بودن این حزب نیست بلکه در آن روز مشخص شیوه های بسیج کردن مردم وجود دارد که حزب جمهوری خواه خلق ازآن به خوبی استفاده می کند و بهره می برد. در واقع این نگاه اکسیونی به مسأله اول مه در ترکیه شکاف طبقه کارگر و احزاب کمونیست اش را به خوبی برای ما مشخص می کند که طبقه کارگر، در واقع کارگر کمونیست در دیسک حضور فعال پیدا می کنند و در احزاب کمونیستی عضو نمی شود و اگر هم باشد به صورت فردی است و به صورت متشکل نیست و این احزاب نمی توانند تاثیرات مثبتی را در جنبش کارگری بگذارند، به همین دلیل تحولات آینده طبقه کارگر در ترکیه به نظر من باز هم در غیاب کمونیست های طبقه کارگر صورت می گیرد و اگر تحولی صورت بگیرد، در واقع توسط بخشی از طبقه کارگر صورت می گیرد که در این احزاب عضو نیستند و یا این احزاب را نماینده خود نمی دانند. در واقع کمونیست ها از آن تحولی که در آینده ترکیه اتفاق می افتد، عقب هستند و همان اتفاقی که در ایران در حال رخ دادن است. جنبش کارگری در اعتراضات هدفمند عمل نمی کند ودر واقع جمهوری اسلامی را نیز ذره ای تکان نمیدهد که به خاطر غیاب کمونیست های آن طبقه است و این اتفاق نیز در ترکیه در حال تکرار است. در واقع تحولات به سمتی خواهد رفت که استیلای اتحادیه ها و سندیکاها شدید تر می شود و پیوندشان را با طبقه کارگر بیشتر خواهند کرد . آینده ترکیه بعد از این کودتا به نظر من حضور این سندیکاها و اتحادیه ها است و اگر کمونیست ها بتوانند خودشان را به این ها نزدیک تر بکنند تا اندازه ای می توانند بازی را ببرند و این را هم بدانیم بدون حضور کمونیست ها در جنبش طبقه کارگر؛ جنبش های اعتراضی و اجتماعی به سمت حاشیه می روند و در مقابل تحولات عقب می مانند. اسلامی ها و ملی گراهای ترک خیلی پاسیو نیستند در مقابل این تحولات، گروه ها و سازمان ها و دفتر خودشان را دارند و نزدیکی و دوری خودشان را با اردوغان تعریف کرده اند و کارخودشان را به پیش می برند، ولی اگر در این میان کمونیست ها بتوانند جنبش خود را سازمان بدهند به نظر من این جنبش اتفاق خواهد افتاد. دوره جدید دوره این تحولات است، ولی من فکر نمی کنم که حتی اعتراضات و اعتصابات کارگری در ترکیه رشد بکند، چون تضاد موجود این را تشدید خواهد کرد. طبقه کارگر با هر سیاست توسعه اردوغان روز به روز فقیرتر خواهد شد، تحت فشار قرار خواهد گرفت، اعتصاب می کند و این اعتصاب راه به جایی نخواهد برد و ترکیه را نمی تواند تکان بدهد. نمی تواند تهدید مهمی برای دولت اردوغان باشد. به همین دلیل در دوره جدید به نظر من کمونیستها وظایف سنگینی بر دوش دارند تا بتوانند تحولات را به سمتی ببرند که بشود اردوغان را تکان داد، بشود سرمایه داری را در ترکیه تکان داد. تنها با این فرمول است که میشود آینده مثبتی برای ترکیه دید.

 

مظفر محمدی: من چند نکته پراکنده دیگر را می گویم.

تحولات کنونی به نظر من قبل از کودتا شروع شده بود. در دوره انتخابات ها و تحولات منطقه و نقش دولت ترکیه و بی افقی که اردوغان داشت و دیدیم که  زیاد ربطی به نفس کودتا ندارد. کودتا وضعیتی را فراهم کرد که این تحولات تسریع شود. در این اوضاع، که از خیلی وقت پیش ادامه داشت، جناح حاکم بورژوازی و دولت اردوغان که اقتصاد و سیاست را در قبضه داشت توانست موقعیتش را بیشتر تحکیم کند. در نتیجه نمی توان صف بندی جدید را در جامعه با بخش سکولار و بخش مذهبی تعریف کرد. گویا سکولارها کماکان با حزب جمهوری و ارتش و غیره سرجایشان هستند. این تمام شده است. الان هم سیاست و اقتصاد و هم ارتش دست بخشی از بورژوازی متمرکز شده است. در جمهوری اسلامی هم چنین است. بخش حاکم بورژوازی هم اقتصاد را هم ارتش و نیروهای نظامی و امنیتی و هم پارلمان و دستگاه قضایی را و دولت را  در اختیار دارد. بقیه جواب ندارند. این بخش است که جواب دارد و به جامعه هم جوابگو است. من فکر نمی کنم در انتخابات بعدی هم احزاب اپوزیسیون کنونی مثل دور اول ا نتخابات ترکیه شانس پیشرفتی داشته و یا رقیب جدی حزب عدالت و توسعه باشند. یا موتلف شوند و مدعی قدرت. جواب سیاسی و اقتصادی ندارند. آلترناتیو نیستند. گولن راهی ندارد جز حفظ موقعیت اقتصادی اش و هدفی جز این ندارد که حزب اردوغان منافعش را بخطر نیندازد و سرمایه اش کار کند و سود بگیرد. پوپولیسم احزاب دمکرات و چپ هم جواب نیست. اگر بود سریزا جواب می گرفت یا چاوز و غیره... حزب جمهوری که خود را سوسیال دمکرات می نامد نمی تواند اتحادیه های پشت سرش را نگه دارد. چون هیچوقت نه توانسته و نه خواسته است مبارزه اقتصادی مداومی با پشتوانه اتحادیه های کارگری ترکیه؛ به ثمر برساند و یا منشا رفاهیاتی برای طبقه کارگر باشد. چرا طبقه کارگر باید پشت این حزب بماند! 

در کشورهای اروپایی؛ سنت قوی سوسیال دمکراسی نتوانسته است اتحادیه های کارگری را با خود نگه دارد. در کشوری مانند سوئد بخشی از کارگران با حزب محافظه کار رفته و بخشی هم حتی زیر پرچم نژاد پرستان و راسیست ها با شعار اخراج کارگران مهاجر و پناهندگان رفته است.

شما بهتر می دانید که کمونیسم در ترکیه غایب است. کمونیسم موجود بیربط به طبقه کارگر است. اگر کارگری بودن هم معیار بود خوب حزب جمهوریخواه کمالیست از همه کارگری تر است و بخشی از اتحادیه های کارگری را با خود دارد. کمونیسم و سوسیالیسم موجود و بیربط به کارگر و یا کارگری بودن یک حزب بورژوایی و شبه فاشیستی هر دو مانع و مضر بحال مبارزه طبقاتی در ترکیه هستند. اگر در دور اول انتخابات اخیر این بخشهای بورژوایی هم که بخشا کارگران را با خود دارند به قدرت می رسیدند چیزی عاید طبقه کارگر نمی شد.

این که می گویم به این معنی نیست؛ در مدتی که گفته می شود دوره شکوفایی و رشد اقتصادی در ترکیه زمان حاکمیت دولت اردوغان است هم توانسته است نانی به سفره کارگر اضافه کند. در دوره شکوفایی قیمت نان که خوراک اصلی خانواده های کارگری و زحمتکشان است دوبرابر شده است. اما سرمایه داران ترکیه چه در طیف گولن و چه حول و حوش اردوغان و خانواده اش اکنون مولتی میلیاردرهای ترکیه هستند. در نتیجه مانده است طبقه کارگر که جواب  سیاسی و مبارزاتی روشنی برای وضعیت کنونی در ترکیه داشته باشد و اعلام کند.

جواب چیست؟

اولین و فوری ترین کاری که باید انجام شود این است که طبقه کارگر بند نافش را با بورژوازی و احزابش ببرد. از دنباله روی و تبدیل شدن به سیاهی لشکر این و آن بخش بورژوازی ترکیه بپرهیزد. استقلال طبقاتی کارگران یک جواب تعیین کننده در جدال طبقاتی آتی ترکیه است. طبقه کارگر به نام خودش و نه این و آن حزب بورژوایی و ناسیونالیست و فاشیست  و مذهبی و غیره حرف بزند. هیچکدام از این احزاب منفعت کارگر را نمایندگی نمی کنند همه رای کارگران و توده های میلیونی کارگر و زحمتکش را می خواهند تا به قدرت برسند. طبقه کارگر نمی تواند با این و آن جبهه تحت هر نامی هر روز به میدان تقسیم برود و از حزب حاکم بخواهد کوتاه بیاید و حق و منفعت برادران بورژوای کوچک تر و احزابشان  را پایمال نکند. دعوای اینها ربطی به منافع طبقه کارگر ندارد. این یک جواب سیاسی است. مبارزه واقعی برای آزادی و رفاه و علیه استبداد و علیه دخالت مذهب و برای سکولاریسم و غیره بدون حضور مستقل طبقه کارگر به سرانجام نمی رسد. جناح های بورژوایی چه با هم و در اتحاد با هم و چه در رقابت با همدیگر هیچ کدام منفعت طبقه کارگر را نمایندگی نمی کنند.

اگر این جواب داده شود و اگر این اتفاق بیفتد؛ آنوقت مبارزه اقتصادی کارگران و مبارزه برای آزادی و رفاه و برابری سرجای واقعیش قرار می گیرد. وگرنه مبارزه اقتصادی طبقه کارگر ترکیه تا به امروز فقط دستمایه سیاسی برای احزاب بورژوایی در رقابت با همدیگر بوده است. احزاب بورژوایی چپ و راست تاکنون نقشی در پیروزی  مبارزه مداوم کارگران برای دستمزد بیشتر و بیمه بیکاری و غیره نداشته اند. و نخواسته و نمی خواهند چنین نقشی را هم ایفا کنند....

احزاب بورژوایی خودشان را نگاه می کنند و ما هم می بینیم که حزبی که بیشترین کارگران را با خود داشته است امروز در مقابل اردوغان کرنش می کند و نشان می دهد که با هم بودنشان به نفع طبقه شان است. بقیه هم مرعوب و گیج شده اند.

طبقه کارگر هم باید به خودش برگردد و نگاه کند ببیند کجا ایستاده است. جای قبلی و در کنار یا پشت سر احزاب بورژوایی جای طبقه کارگر نیست. شایسته اش نیست. چیزی عایدش نکرده و نخواهد کرد. همانطوریکه احزاب بورژوایی به خودشان نگاه می کنند و جایشان را تعیین می کنند و یا تغییر می دهند. احزابی که تا دیروز شمشیر را ظاهرا علیه همدیگر از رو بسته بودند حالا متحد و متفق شده اند تا خطری تهدیدشان نکند.

جای امروز طبقه کارگر صف مستقل اش است. همین اتحادیه های کارگری موجود حتی بدون حزب کمونیستی کارگری شان اگر بخواهند با صف مستقل ظاهر شوند و تحولاتی در خود بوجود بیاورند یک گام بسیار مهم در پیشروی طبقه کارگر ترکیه است. اگر بتوانند ساختار بوروکراتیک کنونی را بشکنند و به اراده و دخالت مستقیم توده عظیم کارگران متکی باشند؛ اگر سنت مجامع عمومی کارگری و سنت شورایی را انتخاب کنند؛ هم در عرصه سیاست و هم مبارزه اقتصادی می توانند بورژوازی را به عقب بنشانند. اگر مبارزه علیه دخالت مذهب و شریعت است؛ اگر دفاع از جامعه سکولار است؛ اگر دفاع از حقوق زن است؛ اگر حل مساله کرد و ستم ملی است ... اگر ممانعت از دخالت دولت در جنگ های منطقه ای و دفاع از ارتجاع است...جز با این تحول یعنی صف مستقل و طبقاتی کارگران ممکن نیست. در دل این تحول است که طبقه کارگر به ضرورت تحزب کمونیستی کارگری اش پی می برد.

 تجارب و سنت مبارزات رادیکال کارگری و سنت تشکل کارگری و اتحادیه ای ... در طبقه کارگر  ترکیه بسیار قوی است. این نقطه قدرت طبقه کارگر ترکیه است به شرطی که این پتانسیل در خدمت صف مستقل طبقاتی خودشان باشد و  به جیب جناحهای مختلف بورژوازی نرود.

متاسفانه جریانات به نام کمونیسم و سوسیالیسم و استالینیسم و تروتسکیسم و آنارشیسم و مائوئیسم و غیره با هر اندازه دوز کمونیستی و مارکسیستی نمی توانند این تحول در صفوف طبقه کارگر را نمایندگی کنند یا به آن کمکی برسانند. اینها گروه فشار و در حاشیه جامعه هستند و می مانند. نگاه جامعه به طبقه کارگر و کارگران کمونیست و سوسیالیست درون طبقه کارگر است که این تحول را به انجام برسانند. این چشم انداز که خود بخود این تحول صورت خواهد گرفت توهمی بیش نیست. این کار کارگران کمونیست و کمونیست های کارگری است. کار کمیته های کمونیستی کارخانه ها و مراکز صنعتی و بزرگ و کوچک است. کار کارگران کمونیستی است که در دل این تحولات نه تنها صف مستقل کارگری و پرولتری طبقه شان را در جدال های سیاسی و اجتماعی تامین و تضمین می کنند؛ نه تنها مبارزه اقتصادی و رفاهی طبقه کارگر را به پیروزیهایی می رسانند؛ بلکه خشت های تحزب کمونیستی کارگران و  حزب طبقه کارگر را روی هم می گذارند.

درنتیجه و اگر خلاصه بگویم؛ جواب طبقه کارگر آگاه به اوضاع کنونی چند مساله محوری است:

۱ـ  استقلال سیاسی؛ سازمانی وطبقاتی سازمان های کارگری از بورژوازی و احزابشان

۲ـ تغییر ساختار بوروکراتیک اتحادیه های کارگری موجود با دخالت و عمل مستقیم توده  کارگران

۳ـ احیای سنت مجامع عمومی؛ سنت شورایی کارگری در جنبش طبقه کارگر

۴ـ اتحاد صفوف کارگران کمونیست و سوسیالیست در کمیته های کمونیستی و بنیان نهادن پایه های تحزب کمونیستی طبقه کارگر

متاسفانه در سنت تا کنونی طبقه کارگر؛ این چشم انداز وجود ندارد واین تحولی نیست که خودبخود اتفاق بیفتد. باید کمونیستهای طبقه کارگر عروج کنند و ساختار بوروکراتیک اتحادیه را تغییردهند. دمکراتیکش کنند؛ جمعیش کنند؛ متکی به مجمع عمومی کارگران کنند و در دل یک مبارزه اقتصادی و سیاسی حزب سیاسی شان را بسازند. با این تحول دیگر حزب اردوغان و دولتش نمی توانند جلو میتینگ و اعتراض کارگر در میدان تقسیم را بگیرد. می توانند جلو حزب جمهوری یا آنارشیست ها را بگیرند و انها را با گاز اشک آور فراری بدهند، ولی کارگر متشکل و تجمع ده هزار نفریشان را نمی توانند با تهدید به خانه بفرستند. طبقه کارگر ترکیه بر خلاف کشوری مثل ایران تجارب و سنت تشکل توده ای و اتحادیه های کارگری نیرومند را دارد. اگر ساختار تا کنونی این تشکل ها شکسته شود و دخالت مستقیم  توده کارگران تامین شود؛ طبقه کارگر گام بزرگی به جلو برداشته و این دست کمونیستهای طبقه کارگر را می بوسد.

 جریانات بیرون از سوخت و ساز طبقه کارگر و بدون افق کارگری و کمونیستی که زیر دست و پای بورژوازی  می لولند و در زمین آنها بازی می کنند و یا جنگ و گریز دارند و احزاب بورژوایی با پرچم  ناسیونالیسم ترک چه سکولار و چه اسلامی...؛ ربطی به طبقه کارگر ندارند.

ترکیه جدید از زاویه منفعت طبقه کارگر؛ باید نه ترکیه کمالیست و قدرت ژنرال ها؛ نه ترکیه برگشت به دوران عثمانی و نه ترکیه اسلامی حزب عدالت و توسعه باشد. ترکیه ای می تواند باشد که مبارزه طبقاتی بین دو طبقه اصلی جامعه یعنی پرولتاریا و بورژوازی تعیین کننده سرنوشت جامعه است. تعیین کننده حل مساله کرد است؛ تعیین کننده خاتمه دادن به جنگ طلبی و حمایت از ارتجاع در منطقه است و الی آخر.

کمونیست ها و طبقه کارگر یک بار و برای همیشه باید بازی در زمین بورژوازی را تمام کرده و بعنوان آلترناتیو جامعه و  نه اپوزیسیون دولت بوژوازی بلکه بعنوان صاحب جامعه و مدعی قدرت سیاسی به میدان بیاید.

اگر بخواهم خلاصه کنم؛ در بعد سیاسی طبقه کارگر باید به این رسیده باشد که کمالیسم دیگر جواب نیست. ارتش و حافظ قانون اساسی و غیره پوچ است. انتظار اینکه اینها جامعه سکولار ترکیه را از تعرض اسلامیسم اردوغان و حزب عدالت نجات می دهند پوچ است. بورژوازی متحد تر میشود. بجز طبقه کارگر متحد هیچ کس عهده دار ممانعت از رشد و گسترش اسلامیسم در ترکیه نیست. اگر طبقه کارگر میدان دار نباشد اسلام معتدل حزب عدالت تعرضش را به حقوق زن و کارگر و انسان جامعه شدت می بخشد. ترکیه ممکن است جمهوری اسلامی ایران نشود؛ اما در همین  حد فشار بر زنان و جوانان و گسترش حجاب و پیشروی ارتجاع هم سمی است که مدام به جامعه تزریق می شود. فقط طبقه کارگر می تواند جلو این تعرض را بگیرد.

اگر کارگران کمونیست و بخش آگاه طبقه کارگر بپذیرد که جناح های مختلف  بورژوازی به هم نزدیک تر شده و با هم متحدتر ظاهر می شوند؛ پس باید طبقه کارگر حسابش را از این طبقه متخاصم خود جدا کند؛  این اولین درس و تجربه تحولات اخیر در ترکیه برای طبقه کارگر است.

دوم اینکه طبقه کارگر با افق جدید و استقلال طبقاتی و اتحاد بیشتر سراغ مبارزه اقتصادی اش می رود. بورژوازی حاکم به رهبری حزب اردوغان مدعی است که اقتصاد رشد کرده و سرمایه خیلی زیاد است که هست؛ خوب طبقه کارگر می پرسد؛ از این رشد و شکوفایی اقتصاد بورژواها چه سهمی به من رسیده یا می رسد. چرا زندگی من بهتر نشده. چرا نان دو برابر گران تر شده. این است سهم من از رشد اقتصادی شما؟! اردوغان و شرکایش مولتی میلیاردر شده اند. گولنی ها هم همینطور. فساد از سر و رویشان می بارد. مبارزه اقتصادی کارگران برای رفاهیات مطالبه  کرور کرور ثروت جامعه است که به جیب اقلیتی مفتخور رفته و می رود. مطالبه دستمزد بالاتر؛ ساعت کار کم تر؛ بیمه بیکاری مکفی به همه بیکاران کشور؛ مسکن مناسب وغیره .

این ها جواب سیاسی طبقه کارگر در قبال وضع موجود در ترکیه است.

آخرین مساله ای که لازم به یادآوری است؛ تشکیل جبهه ای از احزاب و جریانات چپ و راست در مقابل حزب حاکم و دولت اردوغان است. متاسفانه بخشی از اتحادیه ها هم به این جبهه پیوسته اند. در یک کلام باید  گفت که ادغام کارگران و اتحادیه های کارگری در جبهه ای با سیاستهای بورژوایی؛ در مقابل حزب حاکم عدالت به رهبری اردوغان برای طبقه کارگر یک نوع خودکشی است. جبهه کنونی با شرکت احزاب بورژوایی اپوزیسیون؛ مطالبات همیشگی شان را کپی کرده و خواست  لغو حالت فوق العاده را به آن افزوده اند. اما نه این ترکیب اجتماعی بورژوایی و نه پلاتفرم شان ربطی به منافع مستقل طبقه کارگر ندارد.

معنی دخالت سیاسی طبقه کارگر امروز جز این نیست که من؛ راهم را از احزاب بورژوایی ترکیه جدا می کنم و استقلال طبقاتیم را تامین می کنم. این مهم ترین و فوری ترین جواب سیاسی طبقه کارگر است. مبارزه اقتصادی و مبارزه سیاسی طبقه کارگر بدون این تحول به نتیجه نمی رسد. این جدا شدن و استقلال طبقاتی؛ محور هرگونه پیشروی امروز و آینده است.

در درون خود طبقه کارگر هم ساختار بوروکراتیک و فاسد اتحادیه ها باید درهم شکسته شود. حساب رهبران فاسد اتحادیه های کارگری را باید از رهبران عملی و کارگران سوسیالیست و کمونیست صفوف طبقه کارگر جدا کرد. اینها جیره خواران احزاب بورژوایی برای کشاندن اتحادیه ها پشت این و آن حزب بورژوایی است. تنها با مشاهده تا کمر خم شدن رهبر حزب جمهوری خواه جلو اردوغان در روز کودتا باید رهبران اتحادیه های کارگری درسی باشد که بسیج و کشاندن کارگران به میتنیگ های خیابانی زیر پرچم چنین احزابی و یا بردن به صف رای به نفع ان ها شرم آور است.

امروز و در دل این تحولات باید طبقه کارگر آگاه تر و بالغ تر شده باشد. باید به این نتیجه رسیده باشد که تنها در یک جدال طبقاتی بین طبقه کارگر و بورژوازی است که سرنوشت جامعه باید تعیین شود نه در میدان جدال جناح های بورژوایی با هم که تا این نظام برقرار است این جدال ها بر سر تقسیم قدرت و ثروت و کسب سود بیشتر بر گرده طبقه کارگر؛ ادامه خواهد داشت. طبقه کارگر سیاهی لشکر جدال جناح های مختلف بورژوازی نیست.