امیال کهنه زیر پرچمی رنگ باخته

در حاشیه کنگره ۲۱ راه کارگر

 

 

خالد حاج محمدی

 

کنگره بیست ویکم راه کارگر در ژوئیه ۲٠١۶ پایان یافته است. نگاهی به مباحثات این کنگره و اسنادی که منتشر کرده اند گواه استواری راه کارگر در مسیری است که قبل از او حزب مادر (حزب توده ایران) و جریانات تابعه پیموده اند.

سه سند منتشره از راه کارگر که نتایج کار کنگره بیست و یکم این جریان است، از "گزارش سیاسی کنگر" تا دو قطعنامه آنها تحت عناوین "ضرورت مبارزه برای تامین اجتماعی" و "وظایف ما در دوره پیش رو" همگی گواه موقعیت کنونی راه کارگر است که علاوه بر بیان بن بست کامل این جریان، بعلاوه جز اسم سوسیالیسم و دفاع از زحمتکشان و کارگر که آزین دروازه این سازمان است، به سختی میتوان راه کارگر را از لیبرال ترین جریانات بورژوایی ایران جدا کرد. تزهای این کنگره در مورد عرصه های اصلی مبارزه و نبردهای اصلی در جامعه، علاوه بر اینکه سر سوزنی به جریانی که روزگاری نسیمی از سوسیالیسم  بر سر و روی آنها وزیده باشد نزدیکی ندارد، کل احکام و تزهای اصلی کنگره راه کارگر بیان مبهم و دوپهلو و شرمگینانه سیاست خانواده اکثریت توده و جبهه ملی و کل جنبش ملی- اسلامی ایران، منجمله جناحهایی از خود جمهوری اسلامی، است که راه کارگر در بسته بندی بهداشتی کارگری و مستضعف پناهی ارائه میدهد.

پرداختن به مباحثات راه کارگر و گنگره اش بدلیل نزدیکی و خویشاوندی عمیق آن با بخش وسیعی از جریانات چپ ایران و تعلق آنها به یک خانواده علیرغم تفاوتهایشان و لزوم پرده برداشتن از سیمای این چپ که به نام سوسیالیسم ضد سوسیالیستی ترین سیاستها را تبلیغ میکند لازم میباشد. چپی که زیر فشار نقد مارکسیستی سالهای ۵۹ تا ۶۰ و زیر فشار واقعیات و حضور قدرتمند طبقه کارگر و کمونیسم آن به عقب رانده شد، شکست خورد اما در حاشیه جریانات اصلی به زندگی ادامه داد. این چپ اردوگاهی- ملی، امروز به یمن تحوالات دوره اخیر و پیوستن بخشی از جریانات موسوم به چپ، بخشی که دوره ای در کنار کمونیستها و مارکسیستها با این جنبش جدال کرده بود و در دوره اخیر فرجه ای یافته است تا به اسم خود سخن بگوید و به بستر اصلی چپ بورژوایی بپیوندد، اعتبار و اتوریته ای "کارگری" و "ضد رژیمی" برخوردار است.

با این مقدمه کوتاه به سراغ اصل مبحث خواهیم رفت.

 

دوراهی "سوسیالیسم و بربریت" و اعتراض بورژاوزی صنعتی

راه کارگر در بخش گزارش سیاسی کنگره که ظاهرا قرار است اوضاع جهانی مورد بررسی قرار گیرد، مستقل از تکرار تحلیل های رایج در رابطه با بحران اقتصادی جهانی و پاره ای فرمول همیشگی و مختلف و سرهمبندی شده ای که قرار است سرپوشی بر تزهای ضد مارکسیستی و لیبرالی این جریان باشد، تز "سوسیالیسم یا بربریت" چپ بورژوایی رایج را تکرار میکند. راه کارگر در این بخش ضمن بر شمردن پاره ای معضلات از عدم چشم انداز رشد و رونق اقتصادی و افزایش بی سابقه نابرابریها، رشد نژاد پرستی، تروریسم  و توحش و ....، میگوید:

 

"همزمانی همه این دگرگونی های بزرگ نمی تواند تصادفی باشد ؛ ما به دو راهی "سوسیالیسم یا بربریت" رسیده ایم و از اینجا به بعد، آینده بشریت به آهنگ بیداری و پیشروی نیروهای معطوف به سوسیالیسم بستگی دارد."(تاکیدات از من است)

 

عجب کشف بزرگی! راه کارگر با تکرار تز آشنای چپ بورژوایی رایج و تئوریسینهای آن مانند مزاروش و ژیژاک که همه نقد و اعتراضشان به سرمایه داری اعتراض به بی عدالتی و بربریت آن است،  تقابل "سوسیالیسم و بربریت" را به عنوان مقابله ای که قرار است سرنوشت ما را تعیین کند و سوسیالیسم را ه کارگر را متحقق کند، کار خود را راحت کرده است.  باید توجه کرد که در تمام این بحث و قطعنامه های کشاف راه کارگر کلمه ای در مورد جامعه سرمایه داری و نقد سوسیالیستی به آن و جدال طبقاتی دو طبقه اصلی در این جامعه پیدا نمیکنی. راه کارگر کل ترم مارکسیستی نقد جامعه بورژوایی و نفس انتقاد مارکسیستی به آن را در بند بند قطعنامه های خود همه جانبه کنار گذاشته است و به جای آن با ترم عامه پسند "سوسیالیسم یا بربریت" خود را از توضیح هر چرایی و جوابی خلاص کرده است.

 

با این حساب کل مباحثات تاریخ جنبش کمونیستی جهان در نقد جامعه بورژوای و مناسبات سرمایه دارانه، به تضاد کار و سرمایه، به استثمار کار مزدی بعنوان ریشه این مناسبات، نقد مارکس به سوسیالیستهای تخیلی که سرمایه داری عادلانه نداریم، و بالاخره سوسیالیسم و کمونیسم به عنوان آنتی تز جامعه سرمایه داری، اهمیت لغو کار مزدی و استثمار نیروی کار بعنوان مهمترین مولفه در تغییر زیربنایی در جامعه و دهها و دهها جدل و مباحثات مارکس و انگلس و لنین، جملگی جای خود را به تضاد "بربریت و سوسیالیسم" خواهند داد. آنچه که مارکسیستها از مانیفیست کمونیسم تا امروز به عنوان اساس نقد جامعه سرمایه داری و ضرورت لغو مالکیت خصوصی به عنوان اساس انقلاب کمونیستی و خاتمه یافتن تقسیم طبقاتی جامعه گفته اند، همگی توسط این جنبش و منجمله راه کارگر به نقد "بربریت" کاهش یافته است.  اینجا دیگر اساس نقد جامعه سرمایه داری به عنوان یک جامعه طبقاتی قلم گرفته میشود و انتقاد راه کارگر از اساس مناسبات جامعه بر اساس استثمار کار مزدی جای خود را به نقد جنبه هایی از کارکرد جامعه بورژوایی که بربریت آن است میدهد، چیزی که دیروز در قامت بورژوازی وابسته و نماینده آن "شاه" و امروز در قامت "سرمایه مالی شده و جهانی شده" و "اقتصاد انگلی" و نماینده آن "ولی فقیه" بیان میشود.  

اما مهمتر اینکه راه کارگر کشف کرده که حالا که تضاد اصلی جامعه تضاد "سوسیالیسم و بربریت" است، و نه تضاد کار و سرمایه، "از اینجا به بعد، آینده بشریت به آهنگ بیداری و پیشروی نیروهای معطوف به سوسیالیسم بستگی دارد." راه کارگر علیرغم تلاش در بسته بندی سوسیالیستی سند از نام بردن از طبقه کارگر بعنوان نیرو و طبقه اصلی در متحقق کردن سوسیالیسم بطور جدی پرهیز میکند. از نظر راه کارگر "نیروهای معطوف به سوسیالسیم" شامل نیروهای قومی، فدرالیستچی، ملی و احتمالا دراویش دگراندیش و سوسیالیست گنآباد هم میشود! تردستی زیرکانه راه کارگر و تکیه بر ترم " دوراهی سوسیالیسم یا بربریت" در حقیقت بازگشت خجولانه و دفاع شرمگینانه راه کارگر به تئوری های "رفیق خروشچف" و راه رشد غیر سرمایه داری است که ابزار تحقق آنهم همچنانکه خواهیم دید کل صف مخالفان ولی فقیه است.

مشکل اما فقط این نیست. از دوستان راه کارگر باید پرسید تا امروز که ما به دو راهی "تعیین کننده و تاریخی بشریت" یعنی "سوسیالیسم و بربریت" نرسیده بودیم آینده بشریت معطوف به بیداری کدام نیروها و معطوف به کدام افق بود؟ به نیروهای استقلال طلب و ملی و ضد امپریالیستی؟ یا به نیروی "ملیتها و قومها" و در اتحاد با قوم پرستان در جامعه "کثیر الملل ایران" که راه کارگر در کنگره قبلتر آن با افتخار در اهمیت فدرالیسم و در قدوسیت آن قطعنامه صادر کرد و در این کنگره هم تاکید میکند که همان سیاستها را دنبال میکند؟

راه کارگر ادامه میدهد:

" واقعیت های غیر قابل انکار جایی برای تردید باقی نمی گذارند که این کشش مداوم به طرف رکود خصلت ساختاری دارد: در واقع نابرابری های طبقاتی بی سابقه و فزاینده ، متورم شدن مهار ناپذیر "سرمایه موهوم" مالی و بنابراین کاهش تقاضای اکثریت عظیم مردم، کاهش سرمایه گذاری در اقتصاد واقعی، و افزایش بیکاری مزمن، مصیبت هایی هستند که با موجودیت سرمایه داری مالی شده و جهانی شده گره خورده اند و در نتیجه ، درمان ناپذیرند."

متوجه شدیم که تمام بحران و رکود سرمایه داری در خصلت ساختاری امروز سرمایه یعنی "کاهش سرمایه گذاری در اقتصاد واقعی" (اسم رمز سرمایه گذاری در صنعت)، "سرمایه مالی شده و جهانی شده" خوابیده. راه کارگر درست مانند بسیاری از چپ ملی و "وطنی" نگران "کاهش سرمایه گذاری در اقتصاد واقعی" است و از کارکرد سرمایه موهوم مالی و جهانی شده که دیگر درمان پذیر نیست می نالد. و شعار "زنده باد سرمایه تولیدی- صنعتی و ملی" را سر میدهد.

این چپ دیروز در ایران به وابستگی سرمایه و بخشی از بورژوازی ایران به غرب، به ممانعت این بخش از بورژوازی در رشد اقتصاد ملی و صنعتی شدن مملکت و بالاخره باز نگذاشتن دست "بورژوازی ملی و خودی" در استثمار طبقه کارگرخودی در ایران اعتراض داشت و سرمایه داری دولتی مدل روسی را سوسیالیسم معرفی میکرد. امروز همان اعتراض را در بسته بندی جدید با نام ممانعت از "سرمایه گذاری در اقتصاد واقعی"، انتقاد از "سرمایه موهوم مالی" و "مالی و جهانی شدن سرمایه" تحویل طبقه کارگر میدهد. نام سرمایه داری وابسته را، "سرمایه موهوم مالی و جهانی شده" گذاشتند و نام رشد صنعتی مملکت را "سرمایه گذاری در اقتصاد واقعی"!

راه کارگر که علاقه زیادی دارد همه جنبش ها به جز جنبش طبقاتی و ضد کاپیتالیستی طبقه کارگر را بخشی از جنبش سوسیالیستی قلمداد کند و یا در بهترین حالت هم وزن جنبش سوسیالیستی قرار دهد، در بررسی اوضاع خاورمیانه میگوید:

" میدان دار شدن بنیادگرایی های مذهبی تا حدود زیادی محصول شکست جهانی و غیبت جنبش سوسیالیستی و جنبش های ملی مترقی است. آغاز و پایان تراژیک "بهار عرب" نشان داد که بدون جنبش های معطوف به افق های آزادی، برابری و همبستگی انسانی، رهایی از ظلمات بی حقی و بردگی ناممکن است. اکنون در خاورمیانه ظلمت زده، همه اسلام گرایان به نام خدا می کشند و کشته می شوند و درست به همین دلیل، انسان صاحب حق در خاموشی فرو رفته است. اما فراموش نباید کرد که (به قول شاعر بزرگ مان) "سکوت آدمی  فقدان جهان و خداست". 

باید به نویسندگان این بند برای ردیف کردن این کلمات آنهم با چنین دقتی که خیلی "پرمحتوا" به نظر برسد و هم چیز زیادی نگوید، دست مریزاد گفت. جنبش سوسیالیستی در این بند بیشتر برای تزئین ویترین عدالتخواهی و چپ بودن راه کارگر است. جنبش سوسیالیستی که افق اش آزادی، برابری، همبستگی انسانی و بالاخره رهایی از ظلمات بی حقی و بردگی است، بیشتر به ادبیات علی شریعتی و چپی که سوسیالیسم را در مکتب او آموخت شبیه است تا مانیفست و ادبیات مارکس و انگلس و لنین.

راه کارگر با "جنبشهای ملی و مترقی" که خود بخشی از آن است معضلی ندارد. و در دنیای واقعی "میداندار شدن جنبش بنیادگرای مذهبی" را محصول غیبت این جنبشها میداند. از دوستان راه کارگر باید پرسید غیبت کدام "جنبشهای ملی و مترقی"؟ جنبش ملی کردن نفت؟ جنبش ملی ضد امریکایی که شامل خمینی و نهضت آزادی و طیف پرو بلوک شرق مانند چاوز و حزب برادر، حزب توده، میشد؟

باید برای هزارمین بار به اطلاع راه کارگر رساند که مدتها است در سراسر جهان ما شاهد یک جنبش "ملی" و مترقی نیستیم. روزگاری طیفی از به اصلاح سوسیالیستهای نوع راه کارگر، از جمله در ایران در آرزوی ایرانی آباد و صنعتی و غیر وابسته که باید به رهبری جنبش های ملی و رهبران ملی، مصدق و بازرگان و... ایجاد شود را به گردن آویزان کردند. مستقل از اینکه چندین دهه از آن تاریخ گذشته است، امروز پوچ بودن این تئوری ها که در دوره ای توسط فرزندان جنبش ملی به عنوان دفاع از سرمایه مستقل و کالای اصیل ایرانی از جمله توسط خانواده چپ "ضد امپریالیست" و "وطنی" تولید میشد، رنگ باخته تر از آن است که بتوان کسی را با آن فریب داد.

 

سوسیالیسم نوع راه کارگر و مبارزه با "بورژوازی انگل"

ترجمه این "تحلیل از روندهای جهانی" را در سند "تزهایی در مورد اوضاع سیاسی ایران" و قطعنامه "ضرورت مبارزه برای تامین اجتماعی" راه کارهایی که برای نجات اکثریت جمعیت کشور از "اقتصاد انگلی و مافیایی جمهوری اسلامی" ارائه میدهد، مشاهده میکنیم.

در این اسناد هم تزهای مشعشع و آشنای تقسیم سرمایه و بورژوازی به خوب و بد، به سرمایه رانت خوار و انگل و مافیایی،  بورژوازی "ملی و مترقی" که برخلاف بورژوازی وابسته و ارتجاعی که اساسا متکی به اقتصاد وابسته، انگلی و مافیایی است، خواهان رشد سرمایه گذاری در اقتصاد واقعی، صنعت، است تکرار میشود.

راه کارگر در مورد ورشکستگی اقتصادی جمهوری اسلامی و جدالهای درونی آن میگوید:

"تنش های درونی رژیم بر سر سیاست های اقتصادی گرچه هنوز زیر پوشش های غلط انداز جریان دارد ، اما این، کلیدی ترین و زمینی ترین حوزه درگیری است  که آینده جمهوری اسلامی تا حدود زیادی به نتایج آن بستگی دارد. ..."

"همچنین تا اینجا روشن شده است که در دوره پسا "برجام" نیز همکاری های اقتصادی بین المللی با جمهوری اسلامی، حتی برای گسترش و نوسازی صنایع نفت و گاز ایران، از حد معینی فراتر نخواهد رفت، مگراین که دستگاه های ولایی از حوزه هایی کنار بکشند و حسابرسی اقتصادی (دست کم در رابطه با طرف های خارجی) امکان پذیر باشد. اما نقداً مشاجرات جناحی رژیم از این حد فراتر نمی رود که مثلاً آیا می شود صادرات و واردات قاچاق را (که توسط دستگاه های ولایی صورت می گیرد) متوقف یا حتی محدودتر کرد؟ آیا می شود از کلیدی ترین بخش اقتصاد جمهوری اسلامی (یعنی بخش سوم یا بخش به اصطلاح "خصولتی" = نه خصوصی - نه دولتی) مالیات گرفت؟ آیا می شود سیستم بانکی و اعتباری کشور را از تاریکخانه دستگاه های ولایی بیرون آورد و ورشکستگی بانک ها را (که فقط به "خودی" های دُم کلفت اعتبار می داده اند و می دهند) درمان کرد؟" (تاکیدات از من)

از این روشن تر؟ مسبب تمام معضلات اقتصادی جمهوری اسلامی، معضلات موفقیت برجام و جذب سرمایه و "گسترش و نوسازی صنایع نفت و گاز ایران"،  که ظاهرا راه کارگر به اندازه عموزاده های خود در حاکمیت نگران آن است، دستگاه ولایت و قدرت بلامنازع آن در اقتصاد است. اگر از این بخش انگل و مافیایی مالیات گرفته شود، اگر "سیستم بانکی و اعتباری کشور" و حسابرسی اقتصاد از تاریکخانه دستگاه های ولایی به مجاری قانونی (دولت) منتقل شود همه چیز حل است و ورشکستگی بانکها "درمان" خواهد شد. اگر معضل سیاسی دیروز حکومت بورژوازی وابسته یا کمپرادور بود و امروز  بورژازی مافیایی و "خصولتی"، که در شاه کلید ولایت فقیه خلاصه میشود، است.

مشغله و نگرانی های راه کارگر که رسالت "درمان ورشکستگی اقتصادی، درمان ورشکستگی بانکها و گسترش و نوسازی صنایع نفت و گاز" را بر عهده دارد، همانی است که بخش بزرگی از بورژوازی ایران، از سران جمهوری اسلامی و جناحهای آن تا منتقدین درونی و بیرونی آن، روزانه به زبان میاورند و برایش چاره جویی میکنند. را کارگر استثمار هر روزه طبقه کارگر و دزدی و چپاول هستی و نیستی این طبقه را مشکلی ندارد. او هم مثل روحانی و همپالگی هایش خواهان اجرای قانون و سرمایه داری مدیریت شده و برسمیت شناختن موازین بازی در جامعه بورژوایی است. جنگ راه کارگر با بخشی از حاکمیت نه بر سر استثمار وحشایانه طبقه کارگر و بی حقوقی اقتصادی و سیاسی آن که علیه عدم رعایت موازین و قوانین بازی در میان سرمایه داران و دسته بندیهای آنها است. نفس استثمار طبقه کارگر و نفس جامعه سرمایه داری و قوانین بردگی آن مورد نقد نیست، بلکه اعتراض به سهم بری بخشی از بورژوازی و عدم رعایت حقوق بخشهای دیگر و سهم بخشهای دیگر از استثمار طبقه کارگر مورد اعتراض این جریان است.

 سرمایه گذاری در "اقتصاد واقعی" مد نظر راه کارگر، که نمیتواند چیزی جز سرمایه گذاری در بخش صنعت و سرمایه گذاری برای تولید کالای صنعتی و صادرات باشد، امروز هم و غم بورژوازی ایران است. اقتصاد مقاومتی خامنه ای که راه کارگر پیکان حمله خود را متوجه او کرده است، همانی است که راه کارگر میگوید. ایران صنعتی و تولیدات صنعتی و تولید برای صادرات، آرزوی دیرینه بخش بزرگی از سرمایه در ایران در ۵٠ سال گذشته است که راه کارگر سرو دم بریده به تکرارشان همت گمارده است. سرمایه صنعتی و "غیر انگلی و غیر مافیای" که قرار است جامعه ایران و سرمایه در این کشور را به عصر شکوفایی "سوسیالیستهای" راه کارگر برساند، که قرار است وابستگی سرمایه ایران به بازارهای جهانی و دول امپریالیستی را از بین ببرد، که قرار است مانع ورود کالای خارجی شود و کالای "وطنی"، متکی به استثمار کارگر وطنی، مصرف شود، شعار چندین دهه جنبش ملی، اسلامی ایران از مصدق و جبهه ملی تا بازرگان و چپ ملی و حزب توده و بخشی جدی از جمهوری اسلامی و بورژواهای "وطن پرست" ایرانی است.  راه کارگر نیز بعنوان بخشی از این چپ ملی در سه دهه گذشته همین آرمان را مزین پرچم و افق "سوسیالیستی ملی" خود کرده است و زیر آن رژه "سوسیالیستی" رفته است. راه کارگر مثل بقیه خواهان جامعه سرمایه داری و خواهان حفظ آن است و به نفس ماهیت استثمارگرانه آن نقدی ندارد. راه کارگر وکیل بخشی از طبقه حاکمه در مقابل بخشی است که سود حاصل از استثمار طبقه کارگر را ناعدلانه و بدون رعایت موازین یک جامعه بورژوایی به جیب خود میزند. نفس استثمار مورد بحث و گله گذاری نیست و از نظر راه کارگر کاملا مشروع است و به سهم کمتر بخشی از بورژوازی ایران معترض است و ریاکارانه این سهم بری را به نام کارگر و عدالت بیان میکند.

راه کارگر صدای اعتراض جناح چپ بورژوازی صنعتی معترض به غیر صنعتی، غیر خودکفا، وابسته و رانت خوار بودن بخشی از سرمایه در ایران است، و این جدال را به نام جدال "سوسیالیسم با بربریت"، "جدال با قدرت مطلقه دستگاه ولایت فقیه" تحویل طبقه کارگر میدهد. "ایران صنعتی و خودکفا" همه "سوسیالیسم" راه کارگر است به همین دلیل راه کارگر با این "دقت" در مورد کشمکشهای بخشهای مختلف بورژوازی "تحلیل" میکند، از جنگ و دعوای بخشهای مختلف بورژوازی ایران میگوید، از سرمایه بانکی و نقش "حکومت ولایی" و خانواده خامنه ای در قبضه کردن آن گله مند است، اما دست بر قضا راه کارگر خیلی "سوسیالیست" ما از اینکه در این کشمکش بر سر آینده اقتصادی جامعه جواب و آلترناتیو طبقه کارگر چیست حتی برای تزئین سند هم شده کلمه ای روی کاغذ نیاورده است.

باید دوباره به راه کارگر یادآوری کرد که در ایران و درکشورهای تحت سلطه و یا جهان سوم که تولید فوق سود امپریالیستی و کار ارزان و کارگر سرکوب شده  با اتکا به استبدا سیاسی شرط کارکرد سرمایه است، مستقل از توهمات پوچ راه کارگر به استقلال اقتصادی، دولت یک پای اصلی اقتصاد و از جمله سرمایه مالی و بانکی است. باید دوباره گفت سرمایه خوب و بد نداریم، بورژوازی خوب، ملی، مترقی نداریم. طبقه کارگر ایران برای رهایی کامل و انقلاب سوسیالیستی خود باید بورژوازی را بعنوان یک طبقه از "بورژوازی وابسته"، "انگل"، "مافیایی"، "خصولتی" تا بورژوازی صنعتی، ملی، خصوصی، دولتی و ..... به زیر بکشد. سوسیالیسم طبقه کارگر علیه کل زیربنای سرمایه داری است نه فقط بربریت آن! بربریت بورژوازی علیه طبقه کارگر نیاز جامعه بورژوایی و ابزار کل بورژوازی برای استثمار طبقه کارگر و برای حفظ نفس جامعه بورژوایی و اقتدار آن، برای ساکت کردن و خفه کردن طبقه کارگر و ممانعت از انقلاب کارگری است. جنگ جناحهای بورژوازی بر سر سهم هر کدام و رعایت موازین بازی برای دزدی و استثمار کارگر در میان دسته بندی های مالی، سیاسی و اقتصادی آن که وکلایشان در رهبری راه کارگر به حرف آمده اند، جنگ طبقه کارگر و محرومان آن جامعه نیست. این جنگ دزدان و سرمایه داران و حاکمین و عاملین تباهی طبقه کارگر است و راه کارگر در این جنگ وکیل مدافع بخشی از آنها شده است.

راه کارگر با تاکیدات مکرر بر اختلاف جناحها در جمهوری اسلامی، با تاکیدات گلایه های عموزاده هایش در قدرت از نقش مخرب ولی فقیه و دستگاه ولایت در دامن زدن به دشمنی با امریکا و"گرد و خاک ایدئولوژیک دستگاه ولایت در دشمنی با امریکا"، حکومت "ولایی" را بعنوان مهمترین مانع تبدیل جمهوری اسلامی به یک دولت عادی که بتواند روابط کم تنشی با دولتهای دیگر برقرار کند، معرفی میکند و معتدل و اصلاح طلب را بعنوان بخشی از هیئت حاکمه، با تردستی  مورد مرحمت "سوسیالیستی" خود قرار میدهد.

 اما در مورد عوامل موثر در رشد اعتراضات توده ای علیه "حکومت ولایی" هم راه کارگر تزهای مشعشع دیگری را اختراع میکند. چپ موجود سنتا فقر را عاملی موثر در گسترش اعتراض طبقه کارگر علیه قدرت حاکمه میداند. راه کارگر عاملی به همین درجه موثر را کشف کرده و از اینکه "مردم فرصت های بالقوه ای دارند که توانایی های شان را در مقابله با رژیم گسترده تر سازند" و پس از اشاره به تشدید سرکوبها میگوید:

 

".... تجربه همه دیکتاتوری ها نشان می دهد که در چنین موقعیت هایی ،  تشدید سرکوب معمولا حکومتگران را شکننده تر می سازد و مردم را بیش از آن که بترساند ، برمی انگیزاند و متحد می کند."

 و ادامه میدهد:

 

"دو- تشدید سرکوب در شرایط این چنینی می تواند همسویی و همنوایی رویارویی های فرهنگی و رویارویی های طبقاتی مردم با رژیم را تقویت کند." (تاکیدات از من)

 

پس روشن شد که علاوه بر تشدید فقر، تشدید استبداد و سرکوب هم باعث به میدان آمدن مردم میشود. اما شاه کلید این تز علاوه بر این "همسویی و همنوایی رویارویی های فرهنگی و رویارویی های طبقاتی مردم با رژیم" (منظور حکومت ولایی) است. اختراع این تز قرار است تئوری همسویی طبقاتی جامعه با رژیم، همسویی جنبشهای "ملی و مترقی" و جنبش سوسیالیستی که راه کارگر دیگر از اسم بردن آنهم کلافه شده کمک کند.

 البته راه کارگر در ارائه آلترناتیو "سوسیالیستی" خود فراموش نمیکند از تبلیغات آشنای جنگ سردی علیه کمونیستها استفاده کند و با افضات "کارگری" به ضدیت با تحزب کمونیستی طبقه کارگر در کنار بورژواهای ضد کمونیست و ضد کارگر "حکیمانه" هشدار دهد که:

 

"... هر حرکت معطوف به سوسیالیسم ناگزیر است از غلتیدن به بی راهه هایی که به بن بست "سوسیالیسم" حزب - دولت ها می انجامند، اجتناب کند؛ زیرا دیگر مجال اشتباهات آنچنانی وجود ندارد."

مگر خواننده اسناد این کنگره از پشت کوه آمده باشند تا ندانند واژه "بن بست سوسیالیسم حزب-دولت" مانند واژه "حکومتهای ایدئولوژیک" بخشی از تبلیغات جنگ سردی بورژوازی علیه حکومت کارگری و علیه کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر است. سقوط قبله سوسیالیستی راه کارگر برخلاف تبلیغات جنگ سردی و "دمکراسی غربی" نه در "حزب-دولت" بودن آن که دقیقا در شکست افق مشترک راه کارگر و قبله اش در رشد سرمایه داری صنعتی و سرمایه داری دولتی به نام سوسیالیسم بود.

اما  انصافا صحبتهای راه کارگر در مقایسه با کارگر پناهی محجوب و وزیر کار جمهوری اسلامی قدمی عقب تر است. آنها هم هر جا بحثی میکنند در لفاضی و کارگر پناهی انصافا از راه کارگر کمتر نمیگویند. اما کل این صف از ولی فقیه تا خانه کارگر، از اکثریت و توده و کل خط امامی های سابق تا راه کارگر، خط قرمزهایی خود را برای بر حذر داشتن کارگر از استقلال طبقاتی و تحزب خود دارند. در سنت راه کارگر طبقه کارگر قرار است در همسویی و همیاری با سایر طبقات علیه ولی فقیه اعتراض کند، آنرا از قدرت بیندازد و به رشد صنعتی مملکت کمک کند. در رویاهای راه کارگر طبقه کارگر قرار نیست چیزی بیشتر از آنچه باشد که اکنون است. راه کارگر کارگر را میخواهد تا ارابه جامعه بورژوایی را بکشد، رشد دهد و تولید برای سود و افزایش سرمایه بورژواهای "غیر وابسته و ملی" راه کارگر تامین کند. راه کارگر واعظی است که درست مانند کشیشان کلیساهای کاتولیک علیه طبقه کارگر و به نام آنها، این طبقه را فریب میدهد. به همین دلیل زمانیکه به تحزب و قدرت این طبقه، به ابزار جنگ واقعی این طبقه علیه بورژوازی و برای رهایی برمیگردد، دم خروس ضد کارگری شان از زیر عبای "سوسیالیستی" این فرزندان راسخ جبهه ملی بیرون میزند.

ببینیم در مبارزه طبقاتی در این جامعه و صف مبارزین راه سوسیالیستی راه کارگر علیه کدام طبقه و کدام نظام دست به مبارزه میزنند. ببینیم کانال دستیابی به سوسیالیسم راه کارگر در جامعه ایران و جنبشها و نیروهای مستقر در دو سوی این جدال کدامها هستند. ببینیم پیکان مبارزه طبقه کارگر و سوسیالیستها در جامعه ایران امروز باید متوجه چه جدالهایی و کدام طبقات باشد و از چه مسیری خواهد گذشت. ببینیم راه کارگر برای جامعه ایران، کشوری صنعتی با یک طبقه کارگر بزرگ و با میلیونها نفر پرولتر صنعتی، کشوری با جمعیتی ٨٠ میلیون نفره که دو انقلاب را از سر گذرانده است، چه خوابی دیده است.

در قطعنامه "وظایف ما در دوره پیش رو" راه کارگر بعد از گلایه از اینکه دستگاه ولی فقیه ارگانهای "انتخابی" مورد نظر راه کارگر را کنار گذاشته و ارگانهای تابع خود را میسازد و... لب کلام خود را میگوید:

"چهار - در ایران اسلامی بی حقی مطلق مردم با قدرت مطلقه ولی فقیه پاسداری می شود و همه اهرم های کلیدی قدرت زیر کنترل مستقیم دستگاه ولایت جمع شده است. بنابراین راه رهایی از این جهنم بی حقی عمومی فقط با تمرکز نیروی مردم در مقابله با اصل ولایت فقیه می تواند گشوده شود."(تاکیدات از من است)

مشکل راه کارگر این است که پرچم مبارزه با ولی فقیه و کاهش دخالت او در قدرت، صاحبان کت و کلفت تری دارد که راه کارگر بخواهد یا نخواهد در دنیای واقعی اعتراضش در حاشیه اعتراض بخشهای اصلی تر بورژوازی ایران قرار میگیرد. مبارزه با "ولی فقیه و حکومت ولایتی" صف وسیعی از جناحهای جمهوری اسلامی، جنبش سبزیها و اصلاح طلبان حکومتی تا مجاهد و طیف اکثریتی و حزب توده و کل مدافعان جنبش سبز را در برمیگیرد. البته در وفاداری راه کارگر به این صف نباید تردید کرد، اما راه کارگر قطعا به بخش حاشیه ای آن تعلق دارد.

واقعیت این است که مبارزه با ولی فقیه و کاهش نقش دستگاه مذهبی از قدرت و اقتصاد جامعه ایران شعار بخش وسیعی از بورژوازی ایران و خواست طیفی از دول و صاحبان سرمایه است. یکی از محورهای جنگ و جدال میان طیفهای حکومتی و احزاب و گروههای مختلف بورژوایی در جواب به مقتضیات بورژوازی ایران و جهت برآورد کردن نیاز سرمایه در این جامعه، دقیقا کاهش دامنه دستگاه مذهبی است. یکی از محورهای جنبش بورژوازی لیبرال ایران که به جنبش سبز مشهور شد، جنگ و دعوای دوم خردادی ها، دعوای رفسنجانی و همراهانش در این چند دهه، معضل دامنه اقتدار ولی فقیه است. مسئله قدرت و دخالت سپاه پاسداران و ضرورت شراکت طیفهای بیشتری از بورژوازی ایران نه تنها در اقتصاد که در سیاست و قدرت حاکمه در این جامعه معضل قدیمی تر درون بورژوازی ایران است. پرچم مبازره با ولی فقیه، پرچم مشترک صفی از مدافعان دولت روحانی، اصلاح طلبان، سلطنت طلب و وطن پرستان چهار آتشه ایرانی، راه کارگر و طیف چپ "ملی" و ناسیونالیست ایرانی است. اینها با هر تفاوتی که با هم دارند در یک راستا تلاش میکنند. مشکل این است که راه کارگر در این میان جریان حاشیه ای و دنبالچه جریانات اصلی بورژوازی در جامعه ایران است. مشکل بعدی و اصلی دیگر کل این صف این است که در دوره عروج جنبش سبز مستقل از سرنوشتی که به آن تحمیل شد و شکستی که خورد، امیال و آرزوهای آن و پرچمی که در دست داشت توسط خود جمهوری اسلامی به رهبری ولی فقیه کاملتر و همه جانبه تر در اهتزاز درآمد و راه کارگر و رهبران وقت جنبشش دست از پا درازتر مرخص شدند.

جوهر همه "تئوری های حکیمانه" و استراتژی انقلاب سوسیالیستی او در سه قطعنامه این کنگره را میتوان در تز مبارزه همسو و همنوای "مردم" علیه "قدرت مطلقه ولی فقیه" و قدرت  مخرب اقتصادی و انحصار "دستگاه ولایت فقیه" جمعبندی کرد. خلاصی از کنترل ولی فقیه و دستگاه ولایت کنه "سوسیالیسم" راه کارگر است.

 

شتر گاو پلنگ تشکل سراسری

قطعنامه دیگر این کنگره قطعنامه "ضرورت مبارزه برای تامین اجتماعی" است که در آن ضمن بر شمردن مشکلات بخشی از طبقه کارگر و اشاره به کار قراردادی، بیکاری و ... بر پراکندگی این بخشها که اساسا مراکز کوچک کارگری را مد نظر دارد، گفته میشود:

"...به همین دلیل جنبش مبارزه برای تأمین اجتماعی تنها حرکتی است که می تواند بیشترین بخش جمعیت کشور را گردِ هم بیاورد و آنها را به هم سرنوشتی طبقاتی و منافع مشترک شان آگاه سازد. حقیقت این است که در شرایط کنونی کشور ما،  بدون خواستِ تأمین اجتماعی همگانی، بخش های مختلف کارگران و زحمتکشان ایران نمی توانند باهمدیگر گره بخورند و به تشکلی مستقل و سراسری دست یابند."(تاکیدات از من است)

ادامه میدهد:

"...مبارزه برای سراسری شدن تشکل مستقل کارگران و زحمتکشان به خواستِ مشترک، بی واسطه و قابل لمس برای همه زحمتکشان ایران نیاز دارد."

راه کارگر با اشاره به معضلات کارگران و اقشار زحمتکش جامعه کشف کرده است که اینها یعنی بخشی از طبقه کارگر که اساسا مراکز پراکنده را در بر میگیرد با زحمتکشان و به قول راه کارگر اکثریت جمعیت کشور حول خواست "مشترک" تامین اجتماعی در تشکلی سراسری دور هم جمع میشوند. مستقل از اینکه معلوم نیست در تشکل شتر گاو پلنگ  راه کارگر، جایگاه بخش پیشروتر طبقه کارگر، بخش قدرتمندتر این طبقه در اقتصاد و تولید آن جامعه یعنی پرولتاریای صنعتی ایران، کارگران برق و ماشین سازی ها و پتروشیمی ها و... کجا قرار میگیرد، راه کارگر چتری گل و گشاد به عنوان "تشکل سراسری" علم کرده است و همه را در آن جای داده است. راه کارگر با افاضات اینکه مبارزه این دوره بدون تشکل سراسری به پیش نخواهد رفت همه اقشار زحمتکش جامعه را همراه بخشی از طبقه کارگر در این تشکل سراسری مد نظرش جای داده است. این تشکل سراسری میتواند چتری برای پیشبرد مبارزه همسو و همنوای همه طبقات علیه انحصار اقتصادی ولی فقیه و رژیم باشد. این شترگاو پلنگ به همه چیز شبیه است جز تشکل کارگری.در حقیقت راه کارگر ظرفی را تعریف کرده است که "توده ها و مردم و جبهه خلق" راه کارگر در آن جای میگیرد و این هر چه باشد تشکل کارگری نیست.

راه کارگر که مبارزه طبقه کارگر علیه سرمایه داری در قرن ٢١ را به مبارزه با "بربریت" تقلیل داده است، کارگر را از تحزب کمونیستی، از انقلاب سوسیالیستی به عنوان خط قرمز بورژوازی و منجمله جمهوری اسلامی، برحذر میدارد، حتی در مبارزه روزمره طبقه کارگر علیه استقلال این طبقه می ایستد و  با جمع کردن صفی از اقشار و طبقات مختلف در ظرفی به نام تشکل سراسری نه تنها عملا کارگر را حتی از تشکل صنفی خود محروم میکند، که بعلاوه کل طبقه کارگر و استقلال سیاسی و طبقاتی آنرا که اولین شرط رهایی و پیروزی در جدال با بورژوازی است را زیر خاک مدفون میکند.

سوسیالیسم کاذب راه کارگر و طیف توده ای- کثریتی، کارگر پناهی و اندرزهای حکیمانه آنها در خصوص زیان حزبیت برای کمونیسها و طبقه کارگر، نگرانی از سیستم بانکی و عدم سرمایه گذاری "واقعی" و نگرانی راه کارگر در این خصوص و لزوم اتحاد همگانی علیه ولیه فقیه، بیان امیال جنبشهای اصلی بورژوازی در ایران است . راه کارگر و امثال او جریانات حاشیه ای در جنبشی بزرگتر بورژوایی هستند که البته عاشق سرمایه "وطنی و ملی و صنعتی"، عاشق رشد سرمایه داران "خودی" و شیفته "ایرانی آباد و صنعتی" بر گرده استثمار طبقه کارگر اند. نقش راه کارگر در این میان و در جنبش کارگری تلاش فریب کارانه به نام کارگر علیه این طبقه و برای فریب آن و تحویل کت بسته این طبقه به بورژوازی ایران از نوع "ملی" و "مستقل" آن است.

 

٢٥ آگوست ٢٠١٦