٣ یاداشت کوتاه

 

اگر پیشمرگ و پلیس اقلیم کردستان درس بگیرند!

چرا ندای استقلال طلبی این بار بارزانی را کسی جدی نگرفت؟

دیگر کسی "جاش" نیست!

 

 

محمد فتاحی

 

یک/

مصاحبه های پشت سر هم فرماندهان و مسئولین رده های پائین نیروی پیشمرگ و پلیس کردستان عراق مرا یاد روزهای اول شکل گیری دولت این منطقه می برد؛ با حضور بخشی از هم نسلان همین فرماندهان و شاید هم با شرکت مستقیم همین ها صفی راه افتاده بود پشت سر تظاهرات شوراهای سلیمانیه، که شعار میدادند؛ "شورا شورای چی تانه؟ میلله ت رقی لیبتانه!"(شورا شورای چی؟ ملت از شما متنفر است)

سال ١٩٩١، سال طلوع خونین نظم نوین جهانی به رهبری امریکا و قلدری آن به بهانه حمله صدام به کویت، سال شکوفایی جنبش ناسیونالیستی کرد هم بود. در کنار بمباران های بغداد، نیروهای آواره بارزانی و طالبانی در ایران، ناگهان خبر شدند که میتوانند توسط امریکا به بازی گرفته شوند. هفته های بعدی شهرهای کردستان عراق شاهد حضور اینها و شروع کار دولت و قدرت اینها شد. در خلا قدرتی که در کردستان ایجاد شد، و در کنار خزیدن ناسیونالیست ها به قدرت، کمونیست ها و چپ ها هم دست به سازماندهی شوراهای کارخانه و محلات زدند. پروسه بعدی قوام دولت "کرد" پروسه کنار زدن شوراها هم بود

امروز بعداز یک ربع قرن که درخت دولت "کردی بیش از همیشه به بار نشسته و هزاران میلیونر و صدها میلیاردر تولید کرده است، نسل جوان آنروز که باد ناسیونالیستی و امریکایی گری به گروه های دسته راستی بارزانی و طالبانی تبدیل شان کرده بود، به جای اظهار پشیمانی صرف از گذشته سرتاسر کوردایتی خود، که به جای خود مثبت است، میتوانند همراه نیروهای زیر فرمان خویش، به کمونیست های آن جامعه و شخصیت های با اتوریته آن روزهای شوراها، به امثال خسرو سایه ها و رفقای کنار دستش کمک کنند تا یک قدرت شورایی، مردمی و مسئول سازماندهی کنند. چنین اتفاقی میتواند در عرض مدت زمان یک هفته ای ورق را برگرداند؛ نیروی پیشمرگ و پلیس به عنوان بازوی مسلح شوراهای شهرها، همراه شوراها مستقیما دولت تشکیل داده و بارزانی و طلبانی را برای همیشه بازنشست کنند.

 

دوم/

بارزانی که امروز بیش از همیشه شایسته عنوان ملک مسعود کردستان عراق است، هفته های گذشته اعلام کرد که سودای رفراندوم استقلال کردستان را در سر دارد. برای هر آدم فهیمی در محل که خرافه ناسیونالیستی قدرت تشخیص سیاسی اش را مصادره نکرده باشد، بانگ استقلال بارزانی بیش از حد یک حقه بازی تمام عیار سیاسی بود؛ در حالیکه کردستان عراق به دو دولت تحت الحمایه جمهوری اسلامی و ترکیه تقسیم شده است، در حالیکه خود بارزانی با اتکا به قلدری نظامی همه ارگانهای دولت پوشالی شان را منحل و جایگاه خود را غیرمستقیم به موقعیت غیرقابل تغییر ملک داده است، و در حالیکه شبانه روز همراه ملک عربستان و ترکیه مشغول جا باز کردن برای بلوک ارتجاع خویش اند، رو به مردمی که پس از یک ربع قرن هنوز مطالبات ابتدایی اولین آرزوی شان است، و در حالیکه نیروهای پیشمرگ و پلیس و کارمندان ادارات دولتی نان در کاسه ندارند، ایشان خطاب به مردم کردستان بحث رفراندوم برای استقلال را پیش می کشد!

البته از نظر خودش بحث استقلال  ابدا نامربوط نیست؛ ترکیه و عربستان تصمیم به اعزام نیرو به سوریه گرفته اند و در مقابل پیشروی بلوک روسیه و جمهوری اسلامی و متحدین شان قصد تحرک نیروی نظامی در خاک سوریه دارند.بارزانی به عنوان یکی از قدرت های بلوک سنی در کنار ترکیه و عربستان، هم برای تحرک در نیروهایش برای پیشروی تشویق شده و شاید هم برنامه ای به او موکول شده باشد. ناسیونالیسم کرد در تقریبا تمام تاریخ خود، به دلایل متعدد همیشه بازیگری به دنبال قدرت های منطقه ای بوده است. بارزانی و بقیه هم مشغول همین امر مقدس کوردایتی اند.

 

سوم/

سالهای قبل که جمهوری اسلامی با امریکا ناساز بود، و پروژه های متعدد سرنگونی و رژیم چنجی و سناریو سیاهی روی میز شیطان بزرگ، ناسیونالیسم کرد مثل بقیه ناسیونالیست ها و نیروهای طبقه بالا در اپوزیسیون آماده خدمت به رهبر ویرانی جوامع بود. امروز ورق به سود جمهوری اسلامی برگشته است. نتیجتا همه ناسیونالیست های کرد مانند بقیه احزاب طبقه بالا در ایران پروژه همراهی با دولت اسلامی را در پیش گرفته اند. بخشی از اینها از سر تعجیل در رسیدن به خدمت دولت، موقتا در کنار ترکیه و سعودی قرار گرفته اند تا از طریق بازی به عنوان مهره آنها، به میز مذاکره و تصالحه و معامله برسند. میخواهم بگویم هدف نهایی همه این ناسیونالیست ها رسیدن به قبله ای مشترک است؛ تبدیل شدن به بخش کردستان جمهوری اسلامی و از این طریق شرکت در قدرت محلی در کردستان. در این مسیر چه آنها که اینجا و آنجا تیری هوا میکنند و ژست جنگجو به خود میگیرند، چه آنها که مدام از طریق گله از رهبران نظام اسلامی توقع مسئولیت در قبال مسئله کرد را دارند، دسته جمعی سربازان یک تقلای کوردانه اند.

علت این مسابقه برای پذیرش توسط جمهوری اسلامی فقط تغییر در رابطه امریکا با این نظام نیست. علت، تبدیل جمهوری اسلامی به قدرت منطقه ای هم به تنهایی نیست. دورنمای تنگ شدن میدان مانور اینها در پشت مرزهای کردستان هم تنها بخش کوچکی از علت است. علت زمینی تر و واقعی تر تبدیل طبقه سرمایه دار کردستان به یک بخش انتگره طبقه سرمایه دار حاکم بر ایران است. همه اینها میدانند طبقاتی که اینها در عرصه سیاست سعی در نمایندگی دارند، امروزه در چهارچوب جمهوری اسلامی زندگی مرفه و پرنعمتی دارند. تعداد میلیاردرهای کرد در شهرهای امروز کردستان، تاریخا بی سابقه است. این طبقه چهاردست و پا برای حفظ وضع موجود تقلا دارد. اگر بعضی از احزاب ناسیونالیست کرد اجازه یک زندگی معمولی سیاسی در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی را بدون قید و شرط مطالبه میکنند، تعجیل شان برای تبدیل شدن به شریک اقتصادی و سیاسی  همین طبقه سرمایه دار در کردستان در همسایگی دیوار به دیوار با آنهاست. نیروی سیاسی ناسیونالیستی که در کنار این طبقه قرار نمی گیرد، میرود که برای همیشه به طبقه خود و از این طریق به جامعه نامربوط شده و زندگی ابدی آواره های سیاسی در لای شکاف های منطقه ای را پیشه کنند.

دقت اگر کرده باشید، علیرغم ندای بلند بخشی از اینها برای پذیرش بی قید و شرط توسط جمهوری اسلامی، کسی عنوان جاش یا مزدور به اینها نمیدهد. علت این است که آن روزها گذشت که طبقه سرمایه دار کردستان جمهوری اسلامی را حکومت خود نمیدانست و پیوستگان کرد زبان به آنرا جاش یا مزدور معرفی میکرد. امروز جمهوری اسلامی نه فقط برای سرمایه داران کرد که برای تقریبا همه طبقه سرمایه دار در ایران یک نظام جاافتاده خودی است، که یا از آن دفاع میکنند یا به آن تمکین کرده اند.

اگر قدیم ها شعار "خدمت به بیگانه خیانت به کردان است" در میان ناسیونالیست های کرد رایج بود و چنین نیروهایی جاش معرفی میشدند، امروز "کورد"(ناسیونالیسم کرد) به دور از خدمت به "بیگانه" در زندگی سیاسی وجود ندارد. به شهادت نه فقط همه مردمان فهمیده، که به شهادت کم فهم ترین و هالوترین های سیاست هم امروز احزاب ناسیونالیست کرد در کشمکش بین قدرت های منطقه ای در ائتلاف با یکی از قدرت ها به سیاست مشغول اند. امروزه، روی زمین سفت همه پذیرفته اند که "کورد" بین این قدرت ها تقسیم شده و در این کشمکش کسی از اینها خارج از حلقه این جنگ تقسیم منطقه ای و جهانی نیست. نتیجتا دسته جمعی در یک اقدام هماهنگ اعلام نشده، عنوان مزدور و خائن و جاش برای همدیگر را حذف کرده اند. نه تنها این بلکه نیرویی که در این وسط در ائتلاف با قدرت برتری مشغول خدمت است، زرنگتر و سیاسی تر و خبره تر هم شناخته میشود!

اگر این واقعیت به خودآگاهی طبقه کارگر هم تبدیل شود، یک تحول سیاسی فرهنگی مثبت است. مثبت به این دلیل که پذیرفته میشود بورژوا بورژوا است و کارگر کارگر. طبقه سرمایه دار در کردستان و احزاب سیاسی آن اگر صرفنظر از تفاوت های ملی و قومی متحدین بورژوازی عرب و عجم میشوند، چرا طبقه کارگر در کردستان زیر طوق خرافه ملی ابن جهالت را بپذیرد که به جای اتحاد با سرمایه دار کرد سراغ اتحاد با کارگر عرب و عجم نرود.