جدال طبقاتی، وظایف کمونیست ها

"دشمن را بشناسیم، خود را بشناسیم و برای اقدام آماده شویم!"

 

 

مظفر محمدی

 

"تشخیص واقعی و درست از روندهای جامعه و تغییر و تحولات آن در هر دوره،سوالات و وظایف معینی در مقابل کمونیست ها قرار می دهد. تغییرات، سوالات و وظایف جدید کمونیسم در ایران، موضوع این یادداشت کوتاه است."

 

I- بحران

 

-جمهوری اسلامی و بورژوازی حاکم در ایران بیش از سه دهه است  بحران مزمن اقتصادی دارد. از دیدگاه بخش زیادی از مفسرین و محققین چه از جناح چپ و بخشا راست، بحران های اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی لاینحل است. و هر بخش نتیجه گیری خود را از این بحران دارد. برای اپوزیسیون  ضدرژیمی، بحران اقتصادی نه به معنای تضعیف موقعیت طبقه کارگر و تشدید شرایط کار و زندگیش در مقابل بورژوازی، بلکه به عنوان تضعیف جمهوری اسلامی  و در نتیجه  سرنگونی و بهانه انقلاب علی العمومی مردم، تلقی می شود.

 اما همین بورژوازی و دولتش با سه دهه بحران اقتصادی و در بن بست، میلیاردها دلار را صرف کمک و سرپا نگه داشتن سه دولت در منطقه کرده است. دولت سوریه، بخش اعظم دولت عراق، حزب الله لبنان که خود نیمچه دولتی است  بعلاوه ی حماس و دیگر سازمان های اسلامی شیعی در خلیج. همین بورژوازی در بحران، ٨  سال اقتصاد جنگی سازمان داده و چند دهه محاصره اقتصادی شده است. و تمام  این هزینه ها بر دوش طبقه کارگر قرار گرفته است. طبقه ای که بنا به تعریف جمهوری اسلامی مستضعف و فقیر بیچاره که باید برای مطالباتش از بورژوازی التماس کند و از زاویه کمونیسم بورژوایی و خرده بورژوایی،طبقه ای ناآگاه و پراکنده و مفلوک است.

 حدود ٢٠ میلیون کارگر در این مملکت کار و تولید می کنند و به سود و سرمایه ی بورژوازی می افزایند. کسی هست بگوید بجز طبقه کارگر چه کسی می توانست در چنین شرایط بحرانی و فلاکت بار، این جامعه را سر پا نگه دارد و بگرداند؟!

ایران جامعه ای سرمایه داری و طبقاتی است. سرمایه ها می چرخند و برگرده طبقه کارگر سود می برند. اقتصادش هم بحران دارد و معضلات زیاد دیگر مانند، فساد و بچاپ بچاپ وبازار قاچاق کالا توسط بخشی از بورژوازی که اونیفورم نظامی اش وسیله در رفتن از زیر مالیات و هرگونه کنترل کمرگی  است و غیره.

  بحران مزمن اقتصادی در ایران هنوز پا برجا است. اما بورژوازی و سرمایه داران خصوصی ودولتی و نظامی همه بر گرده طبقه کارگر و کار ارزان کرور کرور سود و سرمایه می اندوزند.سیاست ریاضت اقتصادی دولت بورژوایی ایران باز هم بر دوش طبقه کارگر، پاسخی به این بحران است.

 حذف و یا نادیده گرفتن طبقه کارگر از این معادلات و نفهمیدن جایگاه این طبقه برای بورژوازی بعنوان ابزار کاهش و یا تحمل بار بحران بر دوش های خود، به معنی ندیدن سرمایه داری و طبقاتی بودن جامعه است. جامعه از مردم (علی العموم، نه طبقات) و دولت (جمهوری اسلامی، نه بورژوازی) تشکیل نشده است. سرمایه داری و طبقاتی ندیدن جامعه بخش اعظم چپ را با هر اسمی که روی خود بگذارند، به دام سیاستهایی کشانده است که ربطی به مبارزه طبقاتی در نظام سرمایه داری ندارد

وقتی پرچم و وعده سرنگونی و انقلاب آنهم با آژیتاسیون بی پایه و آکسیون های ضد رژیمی  اولویت می شود، طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی و اقتصادیش کم رنگ و دستکم گرفته شده و مساله اتحاد و تشکل و تحزب کمونیستی طبقه کارگر نالازم و به حاشیه افکنده می شود. 

- زمانی همه می گفتند و حالا هم بعضا می گویند،جمهوری اسلامی مطلوب بورژوازی ایران نیست.بورژوازی ایران پروغرب است و جمهوری اسلامی هم ضد غرب و ضد شیطان بزرگ که سرکرده سیاسی نظامی غرب است. یا اینکه، جمهوری اسلامی هیچگونه تغییر و اصلاحی نمی پذیرد. در نتیجه هر گونه عقب نشینی از سیاستها و مبانی ایدئولوژیکش به معنای مرگ جمهوری اسلامی است. عبارت "جمهوری اسلامی متعارف" چنان چپ ضد رژیمی را برآشفته می کرد که انگار به مبانی ایدئولوژیکش تعرض شده است... 

 اکنون اوضاع جلو چشمان همه  تغییر کرده است.الان می بینیم که جمهوری اسلامی از خیلی از کشورهای دیگر منطقه به غرب و  امریکا نزدیک تر است. اکنون جمهوری اسلامی خود پرو غرب تر از همه است. در نتیجه، اپوزیسیون بورژوایی که تا دیروز به پروغرب بودن خود می بالید و به چین و روسیه و هند روی خوش نشان نمی داد، الان باید برود زیر پرچم  پروغرب آقا و دولت اعتدالش.

توافق هسته ای یا برجام هم نشان داد که جمهوری اسلامی هر جا به نفعش باشد کوتاه می آید و اگر این و آن مبانی ایدئولوژیکش تا دیروز مهم بود، امروز دیگر برایش مقدس نیست. با شیطان بزرگ به مذاکره و معاشرت می نشیند، شانه به شانه هم در منطقه همکاری می کند و اصلا نگران اصولگرایی ضد امریکایی و ضد غربی سابقش نیست. یا در رابطه با مردم، این رژیم نگران بالا رفتن روسری ها و زندگی مشترک بدون ازدواج جوان ها هم نیست. فرمانده ناجا آمار چند ده هزار نفری تن فروشان تهران را میدهد و می گوید این ها کارگرند و زندگی شان از این راه می چرخد! جمهوری اسلامی با این سیاستهای بورژوایی پرچم سکولاریسم و حق زن و خلاصی فرهنگی جوان را از دست مدعیان سابقش گرفته و خلع سلاح شان کرده است.جمهوری اسلامی امروز، رژیم ١٠ سال و ٥ سال پیش نیست.

 -بعد از شکست دو خرداد همه سرنگونی طلب شدند. به نظر می رسید کشمکش سیاسی در جامعه تبدیل به کشمکش میان چپ و راست برای رهبری جنبش سرنگونی است. سرنگونی مفروض بود و جدال بر سر نوع آن بود! این دوره هم طی شد و شرایط به نفع جمهوری اسلامی تغییر کرد. علیرغم بی اعتمادی و نفرت عمومی از رژیم و حتی علیرغم ریختن توهم به جمهوری اسلامی، هنوز بخش عمده ای از جامعه بدلیل ناآمادگی طبقه کارگر و کمونیسم اش، هنوز نگاهشان به بالا است. هنوز مردم از جمهوری اسلامی قطع امید نکرده  و آلترناتیو دیگر پا به میدان نگذاشته است. زمانی مردم از جمهوری اسلامی قطع امید می کنند که یک نیروی سیاسی و آلترناتیو قابل اعتماد مردم پا به میدان گذاشته باشد.زمانی که جمهوری اسلامی توان حکومت کردنش را از دست داده و  طبقه کارگر و مردم زحمتکش به آن درجه از آمادگی سیاسی و سازمانی رسیده اند که حاکمیت را به چالش بکشند و بگویند ما دیگر حکومت شما را نمی پذیریم.  

همه اینها تغییرات اساسی ای هستند که در جامعه بوجود آمده و رابطه طبقه کارگر و بورژوازی حاکم و جمهوی اسلامی و مردم را جای دیگری برده و  وظایف جدیدی در دستور کمونیست ها می گذارد. تحلیل های دیروز و وظایف قدیمی جواب امروز نیست.

 

II- روندها

 

١- بعد سیاسی

با شکست  دو خرداد، جمهوری اسلامی دو دوره دولت احمدی نژاد را تجربه کرد. دولت احمدی نژاد و حامی اصلی اش در بیت رهبری و سپاه و بسیج، هم دو خرداد و هم متعاقبا جنبش سبز را شکست داد و آن دوران را از سر گذراند.جمهوری اسلامی نشان داد که تسلیم فشار اپوزیسیون و یا جنبش های مترتب از آن برای اصلاح رژیم نمی شود و اگر قرار است چیزی تغییر کند چه در سیاست کلان و روز و چه حتی در مبانی ایدئولوژیک و اسلامیش، از جانب خود رژیم صورت خواهد پذیرفت.   

احمدی نژاد خدمت بزرگی به بورژوازی ایران کرد. چسپاندن آرم پوپولیسم به سینه او، یک ذره از سیاستهای کاملا بورژوایی و از زاویه منفعت طبقه سرمایه دار، کم نمی کند. احمدی نژاد قانون کار را به ضرر کارگران تغییر داد. سوبسیدها را حذف کرد و نرخ ها را آزاد گذاشت. در نتیجه، قیمت سوخت و مسکن و نیازهای اولیه چند برابر شد. یارانه نقدی حقه ای برای لاپوشانی این تعرض ضد کارگری و ضد مردمی بود. مدارس را کاملا مذهبی کرد. طرح جنسیتی کردن دانشگاه مال او است. پرچم ناسیونالیسم ایرانی را او از دست جنبش بورژوا ناسیونالیستی و پروغرب گرفت، بدون اینکه به اسلامیت جمهوری اسلامی آسیبی برساند.  احمدی نژآد و جناحش  خشت های مذاکره و توافق با امریکا را گذاشت... 

آرمانگرایی و ناسیونالیسم ایرانی احمدی نژاد، کاری کرد که دولت بعدی به نام اعتدال جز تداوم سیاستهای آن دوران  هیچ قفلی را با کلید ادعاییش نتواند باز کند. توافق با امریکا بدون اجازه جناح خامنه ای - احمدی نژادسر نمی گرفت. وعده گشایش اقتصادیش هم  بعد از برجام، برای دولت روحانی وبال گردن شده و کماکان سیاست ریاضت اقتصادی یا همان اقتصاد مقاومتی در دستور است و ادام دارد. 

 دولت روحانی هیچ سنخیتی با دوم خرداد یا جنبش سبز ندارد و ادامه آن نیست. دولت روحانی نماینده اعتدال درون جناح های بورژوازی است. اما تا آنجا که با جامعه بر می گردد، در دوره روحانی تعرض به سطح معیشت طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه شدت یافت. تعرض به دانشگاه ها و طرح های دولت سابق از جمله جنسیتی کردن رشته های اموزشی و ممانعت از دانشجویان شهرستان ها از ورود به دانشگاه های تهران و ... اعمال می شود. آمار اعدام ها هم افزایش یافته است.  

پرچم مطالبات جنبش های اجتماعی غیرکارگری "زنان، جوانان، دانشگاه.، سکولاریسم، و..." از دست روشنفکران بورژوازی متوسط وخرده بورژوازی ناراضی افتاده و سخنگویانش را در صفوف بورژوازی و گرایشات و جناح های درون جمهوری اسلامی پیدا کرده است. بورژوازی ایران چه در حاکمیت و چه در حواشی آن تا به امروز به این اندازه متحد نبوده است.زمانی نیروهای اصلی اپوزیسیون جمهوری اسلامی، ناسیونالیسم بورژوایی پرو غرب و کمونیسم کارگری بود. اکنون جمهوری اسلامی پرچمدار ناسیونالیسم ایرانی و پروغرب تر از همه است. امروز در صفوف  اپوزیسیون بورژوایی از چپ و راست، سرنگونی طلبی خیانت و جرم محسوب می شود.

 

٢- بعد اقتصادی

این که جمهوری اسلامی می تواند اقتصاد را شکوفا کند یا نه، گشایش اقتصادی بوجود آورد یا نه به فاکتورهای زیادی هم در داخل ایران و هم در سطح بین المللی و منطقه ای بستگی دارد. اساسا گشایش اقتصادی یا رشد و شکوفایی اقتصاد در یک کشور، مساله داخلی و درونی آن کشور نیست. سرمایه جهانی شده و در نتیجه بورژوازی هیچ کشوری بدون ادغام در بازار جهانی سرمایه، امکان پیشرفت سهل است، نمی تواند حتی خود را حفظ کند. جمهوری اسلامی ایران از این قاعده سرمایه داری جهان امروز مستثنی نیست و راهی جز طی این روند را ندارد. 

 بهمین دلیل است که، جمهوری اسلامی قواعد بازی را پذیرفته  و موانع را یکی پس از دیگری از سر راه بر داشته است.  قوانین صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را خیلی وقت است قبول دارد. بحران اقتصادی و بحران سیاسی جمهوری اسلامی جز در چهارچوب بحران های موجود و مزمن سرمایه داری در منطقه و جهان قابل ارزیابی نیست. در نتیجه حل شدن یا لاینحل ماندن این بحران ها ویژه جمهوری اسلامی نیست.نه اسلامیت جمهوری اسلامی و نه خاورمیانه ای بودنش این مساله را دیگر توضیح نمی دهد.نزدیک به نیم قرن است که  این رژیم با این بحران ها به حیاتش ادامه می دهد و بارش را بر دوش طبقه کارگر می اندازد.  

 جمهوری اسلامی از دولت نامطلوب و غیر متعارف بورژوازی که نمی تواند از زاویه منفعت بورژوازی، اقتصاد را سازمان دهد یا جامعه  را اداره کند، به دولت مطلوب و قابل صلاحیت از زاویه منفعت بورژوازی تبدیل شده است. متحد شدن صفوف بورژوازی دور جمهوری اسلامی مهمترین محصول ودلیل روشن این شرایط است. 

بحران های اقتصادی دوره ای و یا مزمن برای بورژوازی در جهان مهلک است. اما زمانی این هلاکت به انجام می رسد که طبقه کارگر و کمونیسم اش بیاید و قدرت را از بورژوازی بگیرد و او را خلع ید کند و خود اقتصاد وسیاست جامعه راتعیین نماید. نه انقلابات همه با هم بهار عربی، نه پوپولیسم بورژوازی کشورهای امریکای لاتین و نه جنبش چپ سیریزا در یونان و نه جنبش تخیلی ٩٩ درصدی کمونیسم بورژوایی ایران، جواب این بحران ها نبوده و نیست.

 

٣- بعد اجتماعی، توازن قوای طبقاتی

امروز چیزی که کل بورژوازی ایران را زیر پرچم خود جمع کرده، امید به گشایش و رشد اقتصادی است. این امید با آزاد شدن سرمایه ی حدود صد میلیارد دلاری و چند برابر آن سرمایه گذاری خارجی، بیشتر شده و بورژوازی را متحد کرده است. خاتمه دادن به  دخالت دولت در اقتصاد و تولید، خصوصی سازی های وسیع دوره احمدی نژاد، وجه دیگر اتحاد صفوف بورژوازی است. این نیاز بورژوازی را هم، دولت احمدی نژاد بیشتر از هر کسی از جمله رفسنجانی و روحانی و غیره جواب داد. جنبه دیگر، ساکت نگه داشتن طبقه کارگر و تضمین سود آوری هرچه بیشتر سرمایه است که این خدمت را هم جمهوری اسلامی به بورژوازی کرده است.

 اکنون بورژوازی فهمیده است که جمهوری اسلامی آرمان های سیاسی و اقتصادیش را نمایندگی می کند. جمهوری اسلامی،بورژوازی ایران را اعم از خودی و غیرخودی حول پرچم خود متحد کرده است، بورژوازی بین المللی و در راس آنها امریکا واتحادیه اروپا را به حمایت از خود کشانده و حضورش را در منطقه و تحولاتش برسمیت شناخته اند. در رابطه اش با جامعه، اقشار متوسط و خرده بورژوازی مرفه را به دفاع و حمایت از سیاستهای خود جلب کرده است. 

جمهوری اسلامی و بورژوازی حاکم تا کنون مردم را در  انتظار و توهم وعده های پشت سرهم گشایش سیاسی و اقتصادی ونگاه به بالا،از دوران رفسنجانی و دو خرداد و جنبش سبز و دولت احمدی نژاد و دولت اعتدال کنونی، نگه داشته است. جمهوری اسلامی هیچگاه دریچه ی امید به بهبود را بروی مردم نبسته است. ولو خود به این دریچه، اعتماد و اطمینانی نداشته باشد. و این شرایط کم و بیش تا کنون ادامه دارد. جمهوری اسلامی و بورژوازی درس گرفته از انقلاب ٥٧ خوب می داند که  اگر نظام حکومتی نتواند دریچه رشد و امید را درمقابل جامعه قرار دهد، مردم تمکین نمی کنند، عصیان می کنند. 

اما در رابطه بورژوازی و پرولتاریا، هیچ وعده ای مبنی بر تامین رفاهیات، افزایش دستمزد متناسب با نیاز کارگران و خانواده هایشان و یا آزادی تشکل مستقل کارگری در دستور نیست. بیمه بیکاری برای چند میلیون کارگر بیکار و جوان اماده بکار،اصلا قابل تصور و بحث نیست. جمهوری اسلامی در مقابل طبقه کارگر شمشیر را از رو بسته است. چه دولتی بهتر از جمهوری اسلامی منافع بورژوازی ایران راتامین می کند؟ 

با متحد شدن صفوف بورژوازی و  کشاندن اقشار متوسط و  خرده بورژوازی به سمت خود، خنثی کردن فشار اپوزیسیون بورژوایی پروغرب و انداختن پرچم ناسیونالیسم ایرانی از دست آنها...، توازن قوای اجتماعی به ضرر طبقه کارگر تغییر کرده است. در نتیجه امروز بورژوازی حاکم بر ایران حریفی جز طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه را در مقابل خود ندارد.

دشمن را نباید دست کم گرفت. پیروزی زمانی حاصل می شود که از دشمن قوی تر باشی. دشمن را بشناسیم، خود را بشناسیم و برای اقدام آماده شویم!

 

 

 III- شرایط جدید، وظایف کمونیست ها

 

"بجث بر سر وظایف طبقه کارگر نیست. وظایف کمونیست ها است. طبقه کارگر بدون کمونیستهایش به جایی نمی رسد. کمونیست ها وجدان آگاه طبقه کارگر اند. دخالت طبقه کارگر در سیاست مثل طبقات دیگر از کانال حزب سیاسی انجام می شود. وقتی صحبت از وظایف کمونیست ها است منظور کمونیستهای متحزب است نه کمونیستهای پراکنده و سازمان نیافته و غیر حزبی." حزب کمونیستی کارگران ایران باید در عرصه سیاست طبقه کارگر را نمایندگی کند و افق سیاسی روشن را پیش پای طبقه کارگر بگذارد.(انقلاب ایران و وظایف کمونیست ها- کورش مدرسی) 

با توجه به شرایط و توازن قوای کنونی جامعه، چیزی که می توان به نفع مبارزه طبقاتی  در این شرایط نام برد این است که دو طبقه بورژوازی و پرولتاریا، محور و تعیین کننده هر تغییر و تحولی در جامعه شده است. طبقه کارگر می تواند مستقلا و مستقیما بلاواسطه ی بورژوازی و اصلاحات و سبز و اعتدال و  اپوزیسیون ضد رژیمی از چپ و راست، مبارزه اش را سازمان داده و به پیش ببرد و زحمتکشان و جنبش آزادیخواهی را پشت خود بکشاند. 

آزادی زن امر طبقه کارگر است، آزادیهای سیاسی و اجتماعی و  کوتاه کردن دست مذهب از دخالت در زندگی مردم، امر طبقه کارگر و کمونیسمش است. با به میدان آمدن طبقه کارگر بعنوان رهبر و سرکرده جامعه، نیروی میلیونی زنان و جوانان و روشنفکران آزادیخواه، آزاد شده و به طرف طبقه کارگر سوق می یابند. در غیر این صورت، بورژوازی میلیون میلیون زن و جوان را زیر پرچم کاذب آزادیخواهی و دفاع از حقوق زن و جوان جمع می کند. کما اینکه جنبش های بورژوایی  دو خرداد و سبز و متعاقبا اعتدال، تا کنون این کار را کرده است.  

طبقه کارگر غولی است که تا کنون و در شرایط بسیار نامساعد توازن قوای طبقاتی، ده ها هزار اعتصاب کارگری سازمان داده است. این مبارزه اگر از صنفی گری و پراکندگی  به اتحاد و تشکل و همبستگی مبارزاتی و سراسری شدن مبارزه تبدیل شود، مبارزه طبقاتی را به نفع خود به پایان می رساند. و این کارهیچ نیرویی جز کمونیسم کارگران نیست. کمونیسمی که در دل مبارزه اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر می تواند متحزب شده و سرنوشت سیاسی جامعه را با به زیر کشیدن بورژوازی از حاکمیت در یک انقلاب کارگری و سوسیالیستی، تعیین کند. 

 در شرایط کنونی اولویت فوری کارگران کمونیست و بخش آگاه طبقه کارگر و حزب سیاسی اش  بر افراشتن پرچم مطالبات اقتصادی سراسری طبقه کارگر و متحد کردن هر چه بیشتر صفوف طبقه حول آن است.

با نگاهی به تعرض سازمانیافته بورژوازی حاکم به طبقه کارگر، عرصه های مبارزه وجدال طبقاتی به شکل عریانی خود را نشان داده است: 

"کم تر از یک دهه پیش، ٥ میلیون کارگر استخدام رسمی وجود داشت. حالا یک میلیون و بقیه قرار دادی شده اند. ٥ سال پیش ٤ میلیون کارگر بیکار بود، حالا ٨ میلیون بیکار وجود دارد. ٥ سال پیش ١٠ میلیون کارگر بیمه بودند حالا کم تر از نضف آن بیمه دارند. طی ٥ تا ٨ سال بیمه ها کم شده اند، سوبسید ها حذف شده، قرارداد موقت اضافه گشته و قرارداد رسمی کم شده است. کارگاه های کم تر از ١٠ نفر را از شمول قانون کار حذف کردند، قانون استاد شاگردی آوردند و قراردادهای رسمی را سفید امضا کردند.  

هر سال یکی دو قانون علیه کارگر عوض میشود. قانون ٣ ماه کار آزمایشی مجانی را تصویب کردند. اخیرا تصمیم دارند حقوق کارگران زیر سن ٢٩ سال را کم تر از مزد معمولی کارگران کنند. در حالیکه بیشترین نیروی کار جوان زیر ٢٩سال است. از ١٤ میلیون نیروی کار ٩ میلیون زیر سن ٢٩ سال هستند. میگویند اینها مجردند و کم خرج و یا کار بلد نیستند. ٩ میلیون کارگر را می خواهند بیشتر از بقیه استثمار کنند...

به این ها دستمزد ناچیز و تورم و گرانی را اضافه کنید تا اوج تعرض و تحمیل فلاکت جمهوری اسلامی به جامعه را ببینید!

در مقابل این تعرض ضد کارگری بورژوازی، تا ٥٥ سال پیش در هفته یک  اعتصاب کارگری داشتیم. حال در روز یک اعتصاب هست. یعنی ٧ برابر شده است. تا همین اواخر ٥٠ هزار اعتصاب کارگری ثبت شده است."

 در چنین شرایطی، جمهوری اسلامی در مقابل خطر انفجارات عظیم اجتماعی از سر مساله معیشت قرار گرفته است. محلات کارگر و زحمتکش نشین و کارخانه هابخصوص در بخش صنعتی و متمرکز طبقه کارگر،می توانند کانون های اصلی تعرض به رژیم تبدیل شوند.

 مطالبه ی رفرم و بهبود شرایط کار و زندگی و معیشت طبقه کارگر، اتحاد صفوف گرایشات درون طبقه را می طلبد. هر گونه تفرقه بر اساس اختلاف گرایشات درون طبقه به مبارزه متحدانه کارگران لطمه جدی می زند. مرزبندی بین گرایشاتی تحت نام سندیکالیست، رفرمیست و...، با گرایش سوسیالیستی و کمونیستی درون طبقه کارگر، ویا فرقه گرایی گرایشات با تعلق سیاسی و حزبی معین در طبقه کارگر، بشدت مخرب و ضد اتحاد طبقاتی کارگران است. چسپاندن مارک رفرمیسم و سندیکالیسم به فعالین مبارزات اقتصادی جاری کارگران قبول یک جنبش سازمانیافته سندیکالیستی و رفرمیستی است. و این در شرایط کنونی در ایران وجود ندارد. در نتیجه مبارزه برای رفرم و تشکل کارگری در اولویت فوری همه فعالین و رهبران کارگری صرفنظر از هر  تفاوتی که با هم دارند، است. اتحاد صفوف این فعالین و رهبران کارگری اساسا بر عهده کارگران کمونیست و سوسیالیست قرار گرفته است. 

مبارزه اقتصادی طبقه کارگر و مبارزه برای مطالبات فوری و سراسری، منفعت مشترک طبقه کارگر در کلیت آن و صرفنظر از گرایشات گوناگون را تشکیل می دهد. تنها در دل یک مبارزه بی امان اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر است که گرایشات سیاسی و حزبی کارگران کمونیست،پولاریزه شده و در جریان سازماندهی تحزب کمونیستی طبقه کارگر تعیین تکلیف می شوند..

طبقه کارگر امروز به کمونیسم و حزب سیاسی ای نیاز دارد که لنگر عظیم تمایز منفعت طبقه کارگر و انقلاب سوسیالیستی در مقابل اپوزیسیون چپ و راست باشد. طبقه کارگر باید به کمونیسم بورژوایی و خرده بورژوایی که  خود عامل اغتشاش و  تفرقه است، پشت کند. کمونیسمی که اتحاد کارگر نه تنها امرش نیست بلکه مدام تلاش کرده است که بخشهایی از  کارگران را از طبقه خود کنده و پشت  بورژوازی ببرد و یا طبقه کارگر را با سیاست ضد رژیمی صرف و حتی ضد جناحی از رژیم، به انحراف بکشاند.

اولین و مهمترین وظیفه کمونیست ها، تامین رهبری کمونیستی درمبارزه طبقه کارگر و جامعه است. رهبری ای که طبقه کارگر و جامعه آن را پذیرفته باشد. "بدون صفی متحد، سازمانیافته و متحزب از رهبران کمونیست، طبقه کارگر و جامعه به جایی نمی رسد!"

 

اسفند ٩٤ (مارس ٢٠١٦ )