چگونه کمونیسم به ابزار مبارزه طبقه کارگر تبدیل می شود!

 

 

مظفر محمدی

 

 سه دهه است، جنبشهای گوناگون اجتماعی یا حتی اگر نتوان نام جنبش بر آن نهاد اما اعتراضات و تحرکات اجتماعی وسیعی چه از جانب طبقه کارگر و چه اعتراضات زنان و نافرمانی جوانان و تحرکات دانشجویی و فرهنگیان و غیره در جریان است. جنبش ها و تحرکات و اعتراضات اجتماعی علیه شرایط فلاکتبار اقتصادی، فقر و فلاکت و تورم و گرانی و بیکاری و اعتیاد و فحشا و فساد دولتی و غیره که هر کدام نه فقط بخشی، بلکه کل طبقه کارگر و محرومان و ستمدیدگان جامعه را در بر گرفته است. 

 علت این که این جنبش ها متشکل و متعین و ادامه کار نشده اند را باید در موانعی دید که بر سر راه نارضایتی ها و نفرت توده ای علیه جمهوری اسلامی قرار گرفته است. ندیدن این موانع احزاب و جریانات سیاسی را به چپ و راست سوق داده است. از جمله: 

بخشی از آنها  تحرکات و اعتراضات اجتماعی را نطفه شورش و قیام و انقلاب در کوتاه مدت می داند و بخش دیگری هم، چشم انداز برون رفت از مبارزه و تلاشهای دفاعی مردم از نان سفره تا آزادیهای سیاسی را ناروشن می بیند و در نتیجه دچار بی افقی و چه بسا یاس و ناامیدی می گردد. تنها خط و سیاستی می تواند در این دوره و عرصه تاثیرگذار جدی باشد که موانع برسر راه رشد و گسترش و سازمان یافتگی اعتراضات اجتماعی کارگر و زحمتکش و جوان و غیره را می شناسد و در فکر راه حل است. 

موانع کنونی بر سر راه مبارزات طبقه کارگر و توده های محروم عبارتند از:

 

١– توهم به بورژوازی

حتی اگر بر این باور باشیم که توهم به  جمهوری اسلامی کم است، اما هنوز باور به افق های بورژوایی وجود دارد. از جمله ناسیونالیسم ایرانی و راه حل های اقتصادی بورژوازی و شریک کردن کارگر در مساله بحران و امید به گشایش و رفاه. صفحات روزنامه ها و کامنت ها و مباحث و مسایل کارگران در میان خود و در خانواده ها و غیره این وضعیت را به خوبی نشان می دهد.

 

٢- نقش مذهب

مذهب هنوز نقش افیونی خودش را دارد. ٢٠٠ هزار آخوند در حلقه های تربیتی بسیج کار می کنند. هر کدام ١٠ نفر را به سموم خرافات مذهبی آلوده کنند، میشود ٢ میلیون. نصف این ها کارگر و زحمتکش اند.  هنوز در رابطه طبقه کارگر و مذهب کم ترین اطلاعات وجود دارد و کم ترین حرف را می زنیم. جاپای مذهب را حتی در اعتصابات کارگری می بینیم. کارگران بافق در تمام طول اعتصاب٤٠ روزه شان دعای کمیل و نماز جماعت خواندند...

 

٣- نقش نهادهای کارگری جمهوری اسلامی

خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار هنوز در میان طبقه کارگر نقش واسطه و رابط کارگران  را با کارفرما و دولت دارند.

چپ معتقد است که عمر شوراهای اسلامی خیلی وقته بسر آمده یا رسوا شده و این  نهاد جاسوسی را همه کارگران می شناسند... حتی جناحی از درون رژیم سعی دارد این نهاد را حاشیه ای کند و معتقد است که خانه کارگر و یا انجمن های صنفی در شرایط کنونی برای کارفرما ودولت کارساز تر است. اما هنوز شوراهای اسلامی کار وخانه کارگر در کنار هم و علیرغم اختلافات و تعلق هر کدام به گرایشی در درون صفوف حاکمیت، بطور مسالمت آمیز به خیانت خود به طبقه کارگر ادامه می دهند. در هیاتهای نمایندگی داخل و خارج، درهیاتهای مذاکره با دولت و کارفرما از جمله بر سر مساله دستمزد و رابط و واسطه بین کارگران و دولت و کارفرما  همین ها هستند...

 

٤- ترس از سرکوب و اخراج

کسی هست از وجود حراست بعنوان پلیس کارخانه و بعلاوه نیروی ویژه ضد اغتشاش و علیه کارگران در مراکز صنعتی بزرگ از جمله شرکت نفت بی خبر باشد؟ تکان بخوری اخراج میشوی. بگذریم از تهدید زندان و انواع پاپوش دوزیهای ادارات اطلاعات و پلیس جمهوری اسلامی برای فعالین و رهبران عملی کارگران. این وضعیت بخشی از طبقه کارگر در مراکز صنعتی بزرگ را محافظه کار کرده و دست به کلاه خود گرفته اند. محافظه کاری ناشی از بی اعتمادی یا ناآگاهی و واقف نبودن به اتحاد و قدرت کارگری است. سه دهه بیکاری و فقر و فلاکت طبقه کارگر را عمیقا متفرق، ضعیف و محتاط کرده است.

 

٥-  عدم وجود سنت سندیکالیستی و رفرمیستی

 حزب توده بعنوان جریان قوی در سنت رفرمیسم، اما  در حیات جمهوری اسلامی نه برای سندیکا و نه رفرم اقتصادی و بهبود شرایط کار و زندگی طبقه کارگر گامی بر نداشته و فعالینش از چهار چوب قوانین جمهوری اسلامی و شوراهای اسلامی کار و بسیج و حراست کارخانه پا را فراتر ننهاده است. حزب توده با کشاندن طبقه کارگر زیر پرچم سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران خیانت بزرگی به طبقه کارگر کرده است. جاپای حزب توده را در اعتصابات کارگری، از جمله وادار کردن کارگران به التماس از دولتی ها و نهادهای مذهبی و عریضه نویسی از طرفی و صنفی گرایی و عدم همبستگی طبقاتی بین  کارگران میشود دید. نه کارگران اعتصابی دستشان را بسوی هم طبقه ای هایشان دراز می کنند و تقاضای حمایت می کنند و نه بخشهای دیگر کارگری از اعتصاب هم طبقه ای هایشان حمایت می کنند. این نیاز به برادری و رفاقت کارگری هنوز سنت نشده.

 

٦- پراکندگی صفوف کارگران چپ و سوسیالیست

 کارگران کمونیست هنوز دنبال متحدین و همفکران خود در بیرون از طبقه کارگر می گردند. کلی حلقه های مطالعاتی مارکسیستی کاپیتال و مانیفست خوانی و از این قبیل در میان کمونیست های درون و بیرون کارگران وجود دارد. با وجود این هنوز شاهد ایجاد یک کمیته کمونیستی در کارخانه ای نیستیم.  بقول یک دوست دانشجو می گفت ما با تعدادی از فعالین کارگری در ارتباطیم که می گویند امیدمان به کمونیست ها در دانشگاه ها است. و منظور از این امید تحرکات سیاسی و آکسیونی در دانشگاه ها است که گویا ممکن است جمهوری اسلامی را سر عقل بیاورد و بورژوازی سر کیسه را به نفع کارگران و فقرا شل کند...

 

٧- بی ربطی چپ و کمونیسم کنونی به طبقه کارگر

چپ و کمونیسم این دوره با هر اندازه تفاوت که با هم دارند اما هنوز بلحاظ سیاسی و سازمانی و دغدغه و مشغله به طبقه و کارگران کمونیست مربوط نیست. بحث کمیته های کمونیستی و تحزب کمونیستی طبقه کارگر در میان بخشی از فعالین چپ و سوسیالیست کارگری مطرح است. اما هنوز فعال جنبش مجمع عمومی کارگری پیدا نشده است. ما مدام از مجمع عمومی گفتیم، شعبات مختلف تحت نام کمونیسم کارگری هم مدام این را می گویند و تبلیغ می کنند. اما هنوز سنتی از این راه حل بشدت ضروری و حیاتی دردرون طبقه کارگر بوجود نیامده است... 

اولین گام برای کمونیست های واقعی ایندوره این است که این موانع را به رسمیت بشناسند. در صورت قبول این موانع آنوقت این سوال روی میز می آید که  این موانع را چگونه می توان از سر راه طبقه کارگر و محرومان جامعه برداشت؟ 

اولین جواب به این سوال این است که  امروز اتحاد فی النفسه کارگر حول هر مطالبه ای حیاتی است. اتحاد و صف مستقل از نهادهای دولتی و توده ایستی چه در ابعاد صنفی و چه سراسری، حیاتی است. اتحاد صفوف کارگران با به رسمیت شناختن گرایشات گوناگون ضروری و حیاتی است. خواه این گرایش طرفداران  سندیکا باشد، طرفداران رفرم باشد و یا کارگران  کمونیست و سوسیالیست و با افق انقلاب کارگری. امروز یک منفعت مشترک طبقاتی فعالین و رهبران کارگری را صرفنظر از هر ایسمی که دارند به اتحاد فرا می خواند. ازجمله اتحاد برای:

 

- برپایی جنبش مجامع عمومی کارگری

- ایجاد سندیکا

- متحد کردن بخشهای مختلف کارگران حول مطالبات سراسری.

- تبدیل کردن همبستگی کارگری به پشتوانه هر اعتصابی در هر بخش کارگری.

- انتخاب نمایندگی سراسری برای مذاکره بر سر افزایش دستمزد سالانه.

- اتحاد کارگران شاغل و بیکار و زن و مرد

- ایجاد صندوق و تعاونی های کارگری

- برقراری رابطه و رفاقت کارگری در محیط های کار و محلات کارگری و در میان خانواده های کارگری.

- ایستادگی در مقابل خرافات و مذهب و ناسیونالیسم و هرگونه تفرقه در صفوف طبقه کارگر.

- مقابله با مزخرفات بورژوازی که گویا منفعت کارگر و کارفرما و سرمایه دار یکی است و در نتیجه کارگران در بحران اقتصادی بورژوازی شریک اند و باید جور آن را بکشند، بیشتر کار کنند و دستمزد کم تر بگیرند و باز هم رونق تولید را تضمین کنند...

 

این ها و لیست بیشتری از عرصه های مبارزه و سد بستن و مطالبات، وظایف فوری و بی چون و چرای هر فعال و رهبر کارگری است. به شرطی که منفعت مشترک طبقاتی ارجحیت و اولویت کار باشد، نه هیچ مصلحت و منفعت دیگر.  

در نتیجه می خواهم بگویم که تا زمانی که کمونیسم به داد طبقه کارگر برسد که باید برسد، مخاطب ما طیف وسیع تری از فعالین و رهبران عملی کارگران است از جمله کارگران مسلمان مانند آناخوندی که در رهبری اعتصاب ٤٠ روزه  کارگران بافق بود. ٤٠ روز ایستادگی ولو با خواندن دعای کمیل و غیره. کاش اینطور نبود و همه متوجه بودند که کارگر به دعا و التماس نیازی ندارد. پیروزیش در استقامت و اتحادش است. 

شبکه وسیعی از محافل کارگری چه سوسیالیستی و چه غیر از آن محافل دوستانه و قوم و خویشی و در محلات زندگی و در محلات کار و در پاتوق های کارگری و در تفریحات و کوهنوردی و در شراکت در غم و شادی های همدیگر...، وجود دارند. اولین وظیفه این محافل و شبکه های وسیع کارگری، تلاش برای متحد کردن کارگران محل کار و زندگی شان است. تلاش برای آگاه کردن کارگران به منافع طبقاتی شان است. برای هر کارگری که بخواهد  منفعت طبقاتی اش را بشناسد حتی لازم نیست بدوا کمونیست باشد. 

 هم منفعتی طبقاتی کل طبقه کارگر را در بر می گیرد. عقل معاش داشته باشی و به فکر رفاه و خوشبختی خود و خانواده ات باشی هیچ راهی نیست جز فکر کردن به این که عضوی از یک طبقه چنده ده میلیونی هستی. عضو کارگران و هم طبقه ای هایت در مرکز کارت هستی، عضو و هم سرنوشت با همکارانت در محلات زندگیت هستی... 

اگر این اتحاد طبقاتی امر هرکارگری باشد و برای آن دست ها را به همدیگر بدهند دیگر هیچ کارگری احساس نمی کند تنها است و از اتحاد با رفقایش و  هم سرنوشتها و همکارانش احساس قدرت می کند... اگر این اتفاق بیفتد مبارزه اقتصادی کارگران بسرعت سازمان پیدا می کند. بسرعت از این صنف و آن صنف به سراسر طبقه سرایت می کند. به سرعت مبارزه اقتصادی برای خواست معینی سراسری می شود. به سرعت قدرت کارگری خود را نشان  می دهد و اتحاد کارگری به ثمر می نشیند.  

باید رفت و این اتحاد را بوجود آورد و سازمان داد. اگر از من بپرسی، کمونیسم همین است. خودآگاهی طبقاتی یعنی این. یعنی هر کارگری فکر کند عضو یک طبقه عظیم اجتماعی است با یک منفعت مشترک و در مقابل طبقه سرمایه دار. هر کارگری این را بدلیل خصوصیت کارش و حتی به غریزه قبل از اینکه مانیفست را خوانده باشد،می فهمد.  و کارگران مانیفست خوان  و کمونیست و سوسیالیست در اوج قله این اتحاد کارگری قرار دارند. به شرطی که، کل این مسیر را نه صرفا با تبلیغ مارکسیسم  و کمونیسم و مانیفست، بلکه در عمل اجتماعی برای اتحاد و اقدام کارگری هم آن را به کارگران نشان داده باشیم. مانیفست و مارکسیسم و کمونیسم زمانی به ابزار مبارزه طبقه کارگر تبدیل می شود که این نیاز به اتحاد و منفعت مشترک طبقاتی در عمل روزانه فعالین  و رهبران کارگران نشان داده شده و عملی گردد. اتحاد و متحد کردن یک امر عینی است و کاری است که باید انجامش داد، در عمل و در مبارزه اقتصادی مداوم و در مبارزه برای بهبود و رفاهیات. 

"زنده باد  اتحاد  و رفاقت کارگری" می تواند و باید بر سر درب هر کارخانه و کارگاه و محله کارگری و زحمتکش نشینی نصب شود. ورد زبان هر کارگر و خانواده ی کارگری باشد. کمونیسم تنها از این راه می تواند به ابزار مبارزه طبقه کارگر تبدیل شود!

 

 مارس ٢٠١٦