سخنرانی در معرفی قطعنامه "اوضاع سیاسی و وظایف ایندوره حکمتیستها"

در کنگره هشتم حزب حکمتیست (خط رسمی)

 

 

آذر مدرسی

 

رفقا حتما همگی قطعنامه را مطالعه کرده اید. من تلاش میکنم اینجا مهمترین تزهای قطعنامه را معرفی کنم و در ادامه زمانیکه در موافقت یا مخالفت با آن بحث شود، من هم شانس این را پیدا خواهم کرد که اگر احتیاج باشد توضیحات بیشتری در دفاع از قطعنامه بدهم.

عنوان قطعنامه "مسئله اوضاع سیاسی و وظایف حکمتیست ها" است و از این زاویه مهمترین مولفه های اوضاع سیاسی مهمترین مولفه ها در رابطه با موقعیت جمهوری اسلامی چه در منطقه و چه در خود ایران و همینطور مهمترین وظایف حزب ما در ایندوره در قطعنامه آمده است. به یک معنی مخاطب این قطعنامه حزب است.

 تا جایی که به منطقه برمیگردد امروز هر کسی فقط مشاهدات اش را کنار هم بگذارد متوجه میشود که جمهوری اسلامی، تا آنجا که به رابطه اش با غرب و به موقعیت اش در خاورمیانه بر می گردد، دوره ای به عنوان رژیمی که منشاء ترور، ناامنی و منشاء دشمنی با غرب و در راس آن آمریکا است، شناخته شده بود و از این زاویه از نظر سیاسی به شدت تحت فشار بود و با تحریم های اقتصادی روبرو شد. امروز با اتکا به دوره ای که برای سهم خواهی بیشتری در منطقه به گسترش ترور و بی ثباتی دست زد، امروز جزو دوستان "جامعه متمدن غربی" شناخته شده و یکی از کشورهایی است که به قول خودشان اگر بخواهند ثبات را در آن منطقه ایجاد کنند یا بالانسی بین نیروهای منطقه ایجاد کنند، پشت میز مذاکره می نشیند و روی او حساب میکنند. امروز از فشارهای سیاسی "منشا ترور و بحران"، "بحران هسته ای"، "حقوق بشر" و... خبری نیست، تحریم اقتصادی را برداشتند و جمهوری اسلامی از حکومت منشاء ناپایداری، منشاء بی ثباتی، منشاء ترور در خاورمیانه، به دولتی تبدیل شده که شما نمی توانید ثبات را به سوریه بر گردانید مگر اینکه جمهوری اسلامی را بازی دهید. نمی توانید در کردستان ثباتی را به وجود بیاورید و به تصمیماتی برسید مگر اینکه جمهوری اسلامی را بازی دهید. نمی توانید در مورد عراق تصمیم نهایی بگیرید مگر اینکه جمهوری اسلامی را بازی دهید. مجموعه اینها تصویری از جمهوری اسلامی، بخصوص تصویری که جمهوری اسلامی از خود می دهد، بعنوان یک دولت با ثبات، دولتی که مورد قبول واقع شده، مشروعیت دارد و در کنار متحدان سنتی غرب در خاورمیانه، نقش بازی میکند و از مهره های مهم در خاور میانه است، می دهد.

ما در اسناد و مباحث قبلی در مورد نیازهای جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران و همینطور نیازها و مشکلات غرب در منطقه  به پایان دادن به این کشمکش مفصل نوشته ایم. دلایل چرخش در جمهوری اسلامی از حاکمیتی که منشاء غرب ستیزی و ضدیت با غرب به "دوست، رقیب یا حتی مخالف مسالمت جوی" غرب را توضیح داده ایم. دلایل اینکه چرا هر دو طرف باید پرونده "بحران هسته ای" را می بستند را گفته ایم.

امروز خبری از "بحران هسته ای" نیست، خبری از جمهوری اسلامی منشاء تروریسم نیست. حتی اگر رقبای ایران در منطقه، مثل عربستان و ترکیه، دوباره این ها را علم میکنند، غرب آنرا زیر فرش میکند. به طور مشخص دولت آلمان اعلام میکند که امروز منشاء بی ثباتی در منطقه عربستان است و از کانال داعش منطقه را نا امن میکند. به هر حال واقعیت این است که موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه تغییر کرده و بهبود پیدا کرده است و به او این افتخار را داده اند که در اجلاس ها و کنفرانس ها و نشست هایی که تحت عنوان "بازگرداندن ثبات به منطقه" برگزار میشود، شرکت کند. امروز جمهوری اسلامی یکی از بازیگران جدی و غیر قابل حذف و چشم پوشی در مورد نحوه تقسیم قدرت و جغرافیای سیاسی منطقه چه بین ارتجاع محلی و چه بین قدرت های امپریالیستی است. نام اینرا هم گذاشته اند "ثبات در منطقه"!

مسئله این است که این موقعیت جدید و تغییر در موقعیت جمهوری اسلامی، به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی در معادلات منطقه ای و... چه تاثیر روی رابطه جمهوری اسلامی با بورژوازی ایران و معضلات سیاسی اقتصادی پایه ای و تاریخی آن، گذاشته است.  درست است که تحریم ها رفع شده اند و از این زاویه فشار روی جامعه ایران و بورژوازی ایران کم شده است. تخفیف تورم و گرانی روی بورژوازی ایران تاثیر مثبتی داشته است و فشاری را روی بورژوازی کم کرده است. باز شدن رابطه اقتصادی با کشور های دیگر از چین و روسیه تا آلمان و کشورهایی اروپایی امکانی برای بورژوازی ایران باز میکند. امروز از انزوای اقتصادی و فشار اقتصادی به جمهوری اسلامی و به بورژوازی ایران خبری نیست و ظاهرا درها برای گسترش روابط اقتصادی باز شده است. وقتی عمق معضلاتی که بورژوازی ایران دارد، معضلات بنیادی و پایه ای که بورژوازی ایران تاریخا برای توسعه اقتصادی کاپیتالیستی در ایران داشته را ببینید، متوجه میشوید که این باز شدن درها، از انزوا بیرون آمدن جمهوری اسلامی، تمام این وعده وعید هایی که می دهند، اینکه با قراردادهای تجاری جدید قرار است سرمایه گذاری در ایران گسترش پیدا کند و معضلات اقتصادی حل شود و....، نمیتواند معضلات پایه ای که بورژوازی ایران برای توسعه اقتصادی در مقابل خودش داشته و دارد، را حل کند.

دوره ای می گفتیم توسعه اقتصادی سرمایه داری در جامعه ای مثل ایران منوط به اولا هویت سیاسی جمهوری اسلامی و دوما به حل مسئله فلسطین بعنوان کانون بحرانی، بود. آن موقع هنوز خاورمیانه به این شکل نبود، کانون ناامنی، ترور و بی ثباتی و نفرت قومی و....مسئله فلسطین بود. دوره ای که هنوز بورژوازی به رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی از طریق سرمایه داری دولتی امیدی داشت. آندوره ما عراق را نداشتیم، داعش را نداشتیم، افغانستان را نداشتیم، القاعده را نداشتیم، سوریه لیبی و منطقه جنگ زده خاورمیانه را نداشتیم. امروز مولفه های جدیدی به ضرر این افق و امید به توسعه اقتصادی در منطقه تغییر کرده است.

تا جائیکه به جمهوری اسلامی بر میگردد، درست است جمهوری اسلامی از نظر سیاسی و ایدئولوژیک به قول خودشان تغییر ریل جدی داده اند، درست است از نظر سیاسی دشمنی با غرب کنار رفته و همه دشمنی ها به هشدارهای گاه به گاه ولی فقیه، که فراموش نکنید که آنها هنوز دشمنان ما هستند، تخفیف پیدا کرده است. درست است پرچم دشمنی با غرب مدتها است از دست جمهوری اسلامی افتاده و مدتها است که جمهوری اسلامی پرچمدار مبارزه با غرب و آمریکا ستیزی در منطقه نیست. درست است امروز دیگر این نقش را داعش بازی میکند و در دشمنی با غرب روی دست جمهوری اسلامی بلند شده است. درست است که امروز نه جمهوری اسلامی که عربستان و ترکیه، یاران دیروز غرب علیه ایران، سیاستهای دول غربی و در راس آن امریکا را چلنج میکنند. اما اینها برای باز نگاه داشتن افق توسعه اقتصادی کافی است؟.

ما گفته ایم که جمهوری اسلامی پرچم ضدیت با آمریکا را مدتها است زمین گذاشته. در مراسم های قدس که منشاء قدرت نمایی و یکی از محمل های قدرت نمایی جمهوری اسلامی در مقابل غرب بود شعارهای مرگ بر شیطان بزرگ، مرگ بر آمریکا را رسما از پرچمهای خودش پاک کرده و امروز ضدیت با غرب پرچم جمهوری اسلامی نیست. مجبور شدند اسلامیت جمهوری اسلامی را اولا تحت فشار نیازی که بورژوازی داشت، چرا که اسلامیت و قدرت دستگاه مذهبی در ایران امنیت سرمایه را به خطر می انداخت، و ثانیا عمق ضدیت با حاکمیت اسلامی و با حاکمیت مذهبی در جامعه، کنار بگذارند. البته در رابطه با مردم هنوز که هنوز است قوانین حجاب آپارتاید جنسی و.... قانون است، اینکه مردم چقدر تبعیت میکنند داستان دیگری است. مسئله این است که امروز پرچم جمهوری اسلامی اسلامیت نیست ایرانیت و ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی است. امروز ایران قدرتمند در منطقه پرچمی است که جمهوری اسلامی تلاش میکند کل بورژوازی را زیر آن بسیج کند و کرده است.

درنتیجه مولفه ای که ویژگی جمهوری اسلامی و عدم امنیت سرمایه در ایران بود تغییر کرده. جمهوری اسلامی خود را از نظر سیاسی و ایدئولوژیک تکانده است، به طور واقعی امروز جمهوری اسلامی به هیچ عنوان علاقه ای ندارد با اسلامیت جمهوری اسلامی بعد انقلاب پنجاه و هفت و ضد غربی گری آن، تداعی شود و تلاش میکند تداعی نشود.

سوال این است که ایا با این تغییرات و کم شدن فشارهای سیاسی و اقتصادی بر جمهوری اسلامی، معضلات اقتصادی  و پایه ای بورژوازی در ایران حل شده است؟ آیا این به معنی آن است که توسعه اقتصادی در ایران برای بورژوازی ایران قابل تحقق است؟ در خاورمیانه ای که امروز تا به این درجه نا امن است، نه فقط در ایران بلکه در ترکیه و عربستان حرفی از سرمایه گذاری های بزرگ و توسعه اقتصادی نیست. علاوه بر این در دوره ای که بورژوازی جهانی از نظر توسعه اقتصادی بی الگو، بی افق و با معضلات پایه ای روبرو است و بحث این است که تمرکز های اقتصادی و فوکوس های اقتصادی باید از خاورمیانه به خاور دور منتقل شود، افق توسعه اقتصادی برای بورژوازی در خاورمیانه تاریکتر از قبل است. تغییر مولفه های جهانی و منطقه ای بطور جدی افق توسعه اقتصادی در منطقه را از کل بورژوازی منطقه و منجمله از بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی به عنوان نماینده این بورژوازی در حاکمیت، کور کرده است. درنتیجه "گشایش اقتصادی" رشد سرمایه گذاری ها، رفع تحریم اقتصادی و.... اگر بتوانند تاثیرات موقت و گذرایی بر اقتصاد ایران داشته باشند قطعا و قطعا نمی توانند آن معضلات پایه ای را حل کنند و جمهوری سلامی و هر حاکمیت بورژوائی که در ایران سر کار بیاید با همین معضلات پایه ای روبرو است و در مقابل همین سوالات بنیادی و پایه ای قرار می گیرد. امروز بی الگویی بورژوازی جهانی برای توسعه اقتصادی و وضعیت نابسامان خاورمیانه تاثیرات جدی تری بر تشدید این معضلات دارد.

تا جایی که به موقعیت اقتصادی بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی و رابطه این اوضاع با طبقه کارگر برمیگردد، امروز بیشتر از هر زمانی طبقه کارگر توقع و امید به اینکه گویا قرار است "گشایش اقتصادی" به معنی بهبود زندگی کارگر، به معنی بهبود اقتصادی و رفاه بیشتر طبقه کارگر در آن جامعه باشد، را از دست داده است. امروز اینکه تحریم ها هم تمام شد و وضعیت طبقه کارگر بهبودی پیدا نکرده را نه فقط در ادبیات فعالین کارگری در اعتراضات کارگری می شود دید که خود سران جمهوری اسلامی از رفع تحریم ها، از اینکه سرمایه گذاری می شود، اینکه سرمایه های بلوک شده آزاد شده اند و .... زیاد حزب میزنند. اما حرفی از اشتغال بیشتر، از رفاه بیشتر، از بهبود زندگی برای طبقه کارگر در میان نیست. برعکس به روشنی میگویند که برای اینها سالها باید منتظر شد و به این زودی ها خبری از بهبود و رفاه نیست. درنتیجه تا آنجایی که به طبقه کارگر برمیگردد، امید به بهبود زندگی در چهارچوب جمهوری اسلامی ندارد. چیزی که مانع به میدان آمدن طبقه کارگر است یکی ضعف کمونیست آن است که به ما برمیگردد ضعف کمونیسمی که آلترناتیو قابل دسترس و با جواب در همه عرصه ها و یا آلترناتیو قدرتمندی که می تواند طبقه کارگر را در این جدال نمایندگی کند و افقی را در مقابل جامعه میگذارد. افق و آلترناتیویی که شدنی، ممکن و قابل دسترس است. دوم به نظر من وضعیت سیاهی است که در خاورمیانه هست. ما در قطعنامه هم اشاره کردیم جمهوری اسلامی روی این فاکتور به شدت سرمایه گذاری میکند. اینکه بی ثباتی در خاورمیانه را نگاه کنید، اینکه هر درجه تزلزل در دولت مرکزی عاقبت عراق و سوریه و لیبی را در مقابل شما قرار می دهد و آن این هراسی است که طبقه کارگر از ورود به جدال نهایی با بورژوازی در ایران، دارد.

من در بحث افتتاحیه هم به صفبندی طبقاتی اشاره کردم. اینکه بورژوازی ایران امروز افق اقتصادی، افق سیاسی و ایدئولوژیک اش دست جمهوری اسلامی است.  اینها با بسته شدن افق رژیم چنج با بسته شدن افق حمله نظامی آمریکا بیش از پیش به حاشیه رانده شدند. طیف وسیعی از بورژوازی که به سهیم شدن در قدرت چه از طریق رژیم چنج یا سبز یا حمله نظامی غرب امید بسته بود، امروز با بسته شدن این شکاف افق اش را از دست داده و جایگاه قبلی خود در سیاست ایران نه به عنوان آلترناتیو٬ نه به عنوان رقیب٬ نه به عنوان دشمن جمهوری اسلامی، را ندارد. تا آنجایی که به طبقه کارگر و جنبش کمونیستی اش بر می گردد همان طور که گفتم گشایش اقتصادی پیش بیاید یا پیش نیاید، دشمنی با غرب حل شود یا نشود، سهم کارگر از سیستم حاکم و حاکمیتی که امروز در جمهوری اسلامی هست به جز استثمار و استبداد شدید چیزی نیست امروز بیشتر از هر چیزی به داده بخش اعظم فعالین کارگری و بخش پیشرو این طبقه تبدیل شده.

در وقت محدودی که دارم سریعا روی استنتاج تمرکز کنم.

در مورد مهمترین وظایف این دوره ما می توانستیم یک لیست بلند بالایی از آرزوها یمان را بگوییم یک لیست بلند بالایی از کلیشه های همیشگی را بگوییم، اینکه ما باید در مبارزات جاری فلان این کار را بکنیم ما باید علیه جمهوری اسلامی این کار را بکنیم و.... . اینکار را نکردیم چون مخاطب این قطعنامه بیش از هر کسی خود حزب حکمتیست است. اینکه حزب، اگر میخواهد در جدالهای بعدی نقشی داشته باشد، باید خود را برای ورورد به این جدالها آماده بکند. تاکید بر اینکه شما نمی توانید بدون تقابل با افقهای ارتجاعی بخصوص که امروز انواع هویتهای قومی عشیره ای ملی مذهبی را در خاورمیانه دامن زده اند طبقه کارگر را آماده جدال های آتی کنید. جامعه ایران در مقابل این هویت تراشی ها و تقابلها واکسنه نیست و شما نمی توانید علیه این نوع تقابل ها، علیه این هویت تراشی ها و تفرقه ها، علیه این نوع افق ها جدال نکنید و فکر کنید می توانید طبقه کارگر را برای انقلاب کارگری آماده کنید، یا می توانید طبقه کارگر را حتی در جدال امروز اش تقویت کنید و نگذارید سیاهی لشکر هیچ کدام از این نوع دسته بندی ها شود. ما تاکید کردیم که حزب باید تلاش کند به حزب سیاسی کارگران تبدیل شود. حزبی که چه در مبارزه امروز این طبقه برای رفاه و چه به عنوان حزبی که برای آینده این جامعه برنامه دارد، کار میکند، قوی است، قابل دسترس و قدرتمند و موثر است و جامعه را برای تغییرات آتی آماده کند.

قطعنامه در عین حال تاکید می کند که با توجه به موقعیتی که امروز حزب دارد تاکید و اختصاص انرژی ویژه به ساختن حزب در ایران به خصوص در مراکز تولیدی و صنعتی را در دستور حزب میگذارد. از کنگره می خواهد که رهبری آتی را به اختصاص نیروی جدی به این عرصه توجه کند. مسئله متحزب کردن کمونیست های طبقه کارگر چه در اشکال کمیته های کمونیستی جنبشی و چه پیوستن شان به حزب حکمتیست باید جزو کارهایی باشد که حزب در دوره آتی به طور جدی و با یک اعتماد به نفس خیلی بیشتری و از یک موقعیت خیلی بالاتری در دستور بگذارد. و بالاخره خود حزب مخاطب این کنگره است. خود حزب که با این قد و قواره با این درجه از آمادگی با این درجه از اشتها، با این درجه از تعجیل و با این درجه از تحزب اش شانس زیادی در جدالهای آتی نخواهد داشت.

فراخوان نهایی این قطعنامه کنگره جلب توجه همه فعالین و حزب به اینکه ١- موقعیت جدید حزب را درک کنیم. ٢- ابعاد عظیم وظایفی که در مقابل مان قرار گرفته را درک کنیم. ٣- و از این زاویه ضرورت در دستور گذاشتن یک مبارزه متحد تر و متشکل تر٬ تحزب یافته تر٬ سیاسی تر را از کنگره و حزب می خواهد.