پایان یک انقلاب

 یا

پرده برداری از حکومت تهران

 

 

ثریا شهابی

soraya_shahabi@yahoo.com

 

 کمونیست: به سالگرد انقلاب ٥٧ ایران٬ نزدیک میشویم. انقلابی که در نیمه راه توسط ارتجاع اسلامی شکست خورد و با شکست آن بر شانه های سنت جبهه ملی و حزب توده و به کمک دولتهای غربی و رسانه های آنها از جمله حزب بی بی سی٬ و در نبود حزبی کمونیستی و بانفوذ٬ ضد انقلاب اسلامی حاکم شد. نوشته پایان یک انقلاب پرده برداری از حکومت تهران به قلم ثریا شهابی٬ در سال ٢٠١٤ و در جواب به مقاله ای از مجله اکونومیست نوشته شده است. ما در سالگرد انقلاب ٥٧ ایران یک بار دیگر این نوشته  را در کمونیست درج میکنیم و خواندن آنرا به خوانندگان کمونیست توصیه میکنیم:

 

"انقلاب به پایان رسید. پس از چند دهه التهاب ارشاد، ایران بیش از پیش به کشوری بالغ و مدرن تبدیل شده است. این عنوان مطلب گزارشگر مجله اکونونیست، الیور آگوست، در مورد ایران، یک نوامبر ٢٠١٤، است.*  

آگوست در گزارش خود با رجوع به آمار و ارقام واقعی، با نشان دادن نرخ بالای تحصیل کردگان در میان طبقات فردوست و تغییر شاخص هایی چون ترکیب سنی جمعیت و توقعات بالا و شیوه زندگی مدرن مردم، و همچنین به نقل از جک استرو، وزیر پیشین خارجه بریتانیا، میگوید که سیمای تهران امروز بیشتر به مادرید و آتن شبیه است تا مومبای یا قاهره!

گزارشگر اکونومیست پس از نشان دادن  غلبه برتری توییتر بر احکام سانسور اینترنت و فیلترینگ، و رواج میلیونی استفاده از شبکه اجتماعی اینستاگرام در میان نسل جوان و گسترش طرفداران آن از جمله در میان نوه های کسانی چون خمینی و علمای عظام قم، همچنین با رجوع به اظهارات مقامات  مهم حکومتی، پایان انقلاب ٥٧ و پایان محبوبیت هر نوع انقلاب و انقلابیگری را بخصوص در ایران، اعلام کرده است. آگوست  این را محصول ”پیروزی گلوبالیزاسیون بر ایده های آرمانخواهانه و از جمله انقلاب“، دانسته است. گزارش آگوست، هرچند که به نتیجه گیری های یک جانبه و تماما مغشوش میرسد، اما حقایق مهمی را بازگو میکند. 

ایران، انقلاب ٥٧، جمهوری اسلامی و سه دهه پشت سر آن، بی تردید یکی از جذاب ترین موضوعات تحقیق گزارشگران و جستجوگران در جهان است. موضوعی که برای کسانی که در ایران در متن آن زندگی میکنند و برای همه آنهایی که در تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی و رهایی از آن،  چه در داخل و چه در خارج،  دهه ها دست و پنجه نرم میکردند، گاها پازلی حل نشده بنظر میرسد! پازلی که بخش مهمی از دشمنان جمهوری اسلامی در طیف چپ و راست را در بن بست های سیاسی چون عروج روحانی، یا تماما به سازش با حکومت کشاند و یا به خزیدن در  دنیا های سکتی، با مشغله هایی نامربوط به جامعه و تحولات سیاسی، محکوم و محبوس کرد. بخشی تحت عنوان واقع گرا، به زیر عبای روحانی خزید و بخشی به جا مانده در تحولات بعد از دوخرداد و جنبش سبز، در دنیای توهم کودکانه هر روز مشغول جنگ با یک  آسیاب بادی، در حاشیه، امروز را به فردا میرساند. 

اما این  شرایط،  از همه مهمتر، یک اپوزیسیون نظام را که در تحولات سیاسی نقش تعیین کننده  دارد، یعنی طبقه کارگر، را هم به عقب نشینی کشاند! عقب نشینی از جدال بر سر تصرف قدرت سیاسی، و سنگر گرفتن در جدالهایی بر سر بهبود شرایط کار و زندگی. سنگری که میتواند سکوی محکمی برای تعرض بعدی و کارساز تر، برای قدرت سیاسی باشد.

درست میگویند! ایران امروز، کمترین شباهتی به جامعه آرمانی خمینی و خلخالی و موسوی و خامنه ای و رفسنجانی و روحانی، نسل اول شخصیت ها و رهبران جنبش اسلامی ندارد. نه در اقتصاد، نه در سیاست، نه در شیوه زندگی مردم آن و نه در شکل اعمال حاکمیت، کمترین شباهتی به جمهوری اسلامی خرداد شصت و حکم جهاد علیه کردستان و براه انداختن دسته های قمه کش مستقیما وصل به باند های حکومتی، وصدور باندهای ترور مخالفین، ندارد. نه اینکه ظرفیت آن را نداشته باشد، یا ارده گرایانه تصمیم گرفته باشند که شیوه های قدیم را بکنار بگذارند. بلکه به این دلیل که همه آن روش های سنتی یا ”انقلابی“، برای فراهم کردن شرایط و  رسیدن به نقطه ای بود که امروز رسیده اند. 

علاوه بر روش زندگی غیراسلامی مردم که عمدتا هم زاد جمهوری اسلامی ایران است، فراهم شدن شرایط برقراری مناسبات غرب با جمهوری اسلامی، و به میدان آمدن شخص ولی فقیه بعنوان طرف حساب اوباما در مذاکرات با غرب، و بالاخره کنار رفتن پرچم مرگ بر آمریکا و آغاز مذاکرات با غرب، از پیکره پرده پوشی شده ای که زیر خرواری پروپاگاند جنگی، سیاسی و ایدئولوژیک متقابل پنهان شده بود، پرده برداری کرد.  

عروج پدیده ای بنام دولت اعتدال روحانی، مراسم و تشریفات این پرده برداری است. ظهور امام زاده روحانی، نوک کوه یخ واقعیتی است که گزارشگر اکونومیست، علیرغم نتیجه گیری دلبخواهی، آن را بازگو میکند. برخلاف نظر آگوست این نه محصول ”پیروزی گلوبالیزاسیون بر ایده های آرمانخواهانه و از جمله انقلاب“، که حاصل ”آشتی دو متحد تاریخی“ در جهان گلوبالیزه شده ای است که از مجاهدین افغان تا القاعده و طالبان و داعش و اسلام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، جنبش های متحد آن است. 

 معلوم شد دشمنی غرب و ایران، بنیادین نیست! تاکتیکی است، تاکتیکی برای پاسخ به مقتضیات روز ایران انقلاب کرده؛ تاکتیکی که می بایست به سرعت کنار گذاشته میشد. این سرعت اما به دلایل داخلی و خارجی، خطر سرنگونی از یک طرف و نیاز غرب به تراشیدن یک محور شر پس از پایان جنگ سرد و یازده سپتامبر از طرف دیگر، بیش از سه دهه به درازا کشید.

نیاز رژیم تازه پا گرفته بعد از انقلاب به یک جنگ سراسری که بتواند توسط آن، به زور ایدئولوژی مذهبی و ناسیونالیستی و سرکوب، جامعه انقلاب کرده ایران را تحت تسلط خود درآورد، تنها فازی از سیری بود که به امروز رسیده  است. شرکت فعال در تداوم جنگ کور هشت ساله با عراق، نسل کشی در خشن ترین شکل در جهان معاصر، همه و همه برای فراهم کردن شرایط ”امن“ و ”با ثباتی“  بود که امروز گزارشگر اکونومیست و مقامات حکومتی ایران از آن اسم می برند. 

معلوم شد که نه ایران مرگ آمریکا را میخواهد و نه آمریکا سرنگونی جمهوری اسلامی ایران را؛ اقتصاد ایران به غرب زنده است و امروز غرب به بورژوازی ایران، این متحد استراتژیک برای حفاظت از منافع غرب در خاورمیانه از کنترل خارج شده، بیش از پیش نیاز دارد!  

معلوم بود که غرب با دستی جمهوری اسلامی ایران را میزند، با دست دیگر زیر بغل آن را محکم نگاه میدارد. اسلام و اسلامیت، از خشن ترین شکل حاکیمت آن در زمان خمینی و خلخالی و لاجوردی ، تا ”نرم“ ترین شکل امروز آن، تنها و تنها یک وسیله بود و یک وسیله است. مناسب ترین وسیله ای که می شد با آن به جنگ انقلابی رفت که در ادامه خود میرفت که حاکمیت بورژوازی را تماما به زیر بکشد و انقلاب سوسیالیستی ایران را متولد کند. همان سیاستی که در افغانستان ابزاری بنام مجاهدین افغان و فرزندش القاعده را در  مقابل شوروی ساخت، در ایران در مقابل خطر یک انقلاب چپ و کمونیستی، جمهوری اسلامی ایران را به میدان فرستاد.  

آنچه که گزارشکر اکونومیست آن را برباد رفته و پایان یافته میداند، شکاف و فاصله با غرب است، که نه به خاطر خصلت جمهوری اسلامی ایران، که به خاطر فاکتورهای متعدد داخلی و خارجی دهه ها سر آن باز مانده بود. چیزی که همراه آقای آگوست، طیفی از مسئولین حکومتی ایران هم بنام پایان انقلاب و انقلابیگري، آن را پایان یافته میدانند.

حقیقتی که کمونیست ها همان روز های به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی جوان، از آن پرده برداری کردند. و آن این واقعیت است که روبنای ایدئولوژی اسلامی و همه جنایاتی که به خاطر آن در سرکوب انقلابیون ٥٧ روی داد، فتح کربلا و خون شهدا و تاسوعا و عاشورا و امر به معروف و نهی از منکر و  فرمان حجاب و ...تنها و تنها وسیله ای برای انجام همان کاری است که شاه قادر به انجام آن نشد و آن سرکوب انقلاب بود. جمهوری اسلامی ایران برای پایان دادن به انقلاب ٥٧ و فراهم کردن شرایط بازگشت ایران به سوخت و ساز بازار جهانی سرمایه در غرب، بعنوان مناسب ترین آلترناتیو رژیم پهلوی، از طرف غرب پذیرفته شد. 

برای تحمیل رهبری خمینی به مردم ایران، پول خرج کردند! میدیا و نورافکن و تبلیغات سازمان دادند. توافق کردند که قدرت دست بدست شود و بخشا از بالای سر مردم دست بدست شد. توافقی که با قیام مردم و مسلح شدن مردم، از مسیر خود خارج شد. مقابله با مردم قیام کرده و مسلح شده ، که از پادگانها تا زندانها و تا محل های کار را به تصرف در آورده بودند، برای چند دهه کار برد. این بخش از انقلاب ٥٧ که در تاریخ نگاری آقای آگوست و مقامات جمهوری اسلامی غائب است، موجب شد که آشتی جمهوری اسلامی ایران با ولی نعمت خود، بورژوازی غرب، سه دهه به تعویق بیافتد. کنترل و سرکوب انقلاب را شاید می شد به سرعت به سرانجام رساند، اما سرکوب مردم قیام کرده و مسلح شده، با شوراهای مردمی و کارگری که اعمال قدرت میکردند، سه دهه و با براه انداختن حمام های خون، طول کشید.   

چیزی که شکست خورده است، آن روبنا، آن زائده ها و اسلامیت جمهوری اسلامی است. یکی از آرمانهای بورژوایی، یکی از آرمانهای ضدانقلاب بورژوا امپریالیستی در انقلاب ٥٧، ارزش مصرف خود را از دست داد و ”شکست خورد“. مساجد خالی و اسلام تشریفاتی امروز، حکم مرگ اسلامیت جمهوری اسلامی است.  

آن جامعه ”آرمانی اسلامی“ که برای به شکست کشاندن و سرکوب انقلاب ٥٧  به میدان آمده بود، موفق شد آن انقلاب را به شکست بکشاند و سرکوب کند. لازم بود که پس از پایان ماموریت، به آغوش خانواده خود در جهان سرمایه داری غرب، باز گردد.  ابزار کهنه دیروز، امروز کار ساز نیست. 

وجود ولی فقیه و امر به معروف و حجاب و سانسور اینترنت و قصاص و ... زائده هایی است که مانع نواختن سوت پایان کامل این پروسه است. بعلاوه ابزار کهنه دیروز که برای مهار کردن طبقه کارگر و محرومین ساخته شده بود، امروز دست و پا گیر است. زوائد قانونی  پوپولیستی مستضف پناهانه، در قانون کار و قانون اساسی، که برای مهار مردم و  طبقه کارگر انقلاب کرده و شورا درست  کرده وجود داشت، همه و همه باید بدور انداخته شود تا  جمهوری اسلامی بتواند بطور کامل در مناسبات مشترک با بورژوازی غرب، از نظر اقتصادی و سیاسی وارد سوخت و ساز شود. 

اگر برای جمهوری اسلامی ایران و بورژوازی غرب، از آمریکا تا اروپا، سیمای امروز تهران، سوت پایان کار دستور انقلاب ٥٧  ایران را به صدا در آورده است. برای کارگر صنتعی تحصل کرده و شهری و مدرن ایران اما این تازه آغاز کار است. برای طبقه کارگر معترض، کارگر انقلاب کرده ای که هنوز مزه اعمال قدرت در شوراهای کارگری اش را در انقلاب ٥٧ در دهان دارد، زدن از این زوائد، کاري ساده نیست. 

آن انقلاب شکست خورد و آن آرمانخواهی بورژوایی، گندیده و متعفن اسلامی، بخصوص پس از میدان داری القاعده و داعش، و پس از ایفای نقش تاریخی خود، به پایان رسیده است. اما برای کارگر صنتعی،  به شهادت همان آمار در ابعاد میلیونی  تحصیل کرده و مدرن و امروزی و غیر مذهبی، این تازه آغاز کار است. 

انقلاب بعدی در ایران، بی تردید انقلاب دیگری، با بازیگران دیگری خواهد بود. از میدان بدر رفتن آرمانهای مصرف شده و متعفن بورژوایی، میدان را برای آرمانخواهی عمیقا انسانی طبقه کارگر باز میکند. آنچه که امروز در سنگر های دفاعی میتوان بدست آورد و پیشروی هایی که در سنگر های دفاعی میتوان کرد، بی تردید سکوی محکمی برای انقلاب آتی، کارگری و کمونیستی ایران خواهد ساخت. سرعت رویداهای جهان و خاورمیانه میتواند آن روز را بسیار نزدیک تر کند از آنچه که تصور میشود.

 

--------------------

*    لینگ گزارش اکونومیست

 http://www.economist.com/news/special-report/21628597-after-decades-messianic-fervour-iran-becoming-more-mature-and-modern-country