طرح چند مساله در جنبش طبقه کارگر!

 

مظفر محمدی

 

یادداشت زیر به عرصه یا عرصه هایی می پردازد که طبقه کارگر ایران وسیعا با آن روبرو است. شکی ندارم که این موضوعات و سوالات و موانع،  دغدغه های کارگران کمونیست  و محافل و شبکه های فعالین کارگری درون کارخانه ها و مراکز بزرگ و کوچک کارگری است. این بحث فقط ورودی به این عرصه ها است و نه جواب کامل و جامع به هر کدام از آنها. چرا که هر بخش آن نیاز به بررسی جدی از زاویه طبقاتی و منفعت طبقه کارگر ایران دارد. این یادداشت درواقع دعوتی است به فعالین و رهبران کارگری در ایران که به این مسایل و موانع و رسیدن به سیاست، تاکتیک و پراتیک معین طبقاتی بپردازند.

 

 بحث را با تیترها و سوالات معینی شروع می کنم. از قبیل:

-           جنبش مجامع عمومی کارگری. آیا مجمع عمومی، تمرین دمکراسی و درگیر انتخابات و رای گیری است؟

-          آیا رفرم و یا رفرمیسم بدون کمونیسم به جایی می رسد؟

-          اهمیت و جایگاه اعتصاب در مبارزات جاری طبقه کارگر

-          اتحاد را از بورژوازی هم بیاموزیم

-          اخلاق حاکم بر جامعه اخلاق طبقه حاکمه است. آیا کارگر از بی وجدانی و بی شرافتی بورژوازی کاملا بری است؟

-          آیا تفرقه و شکاف گرایشات گوناگون درون طبقه کارگر اجتناب ناپذیر است؟

-          در شرایط کنونی مبارزه طبقاتی در ایران تشکل سراسری کارگری ممکن است؟

 

جنبش مجامع عمومی کارگری، آیا مجمع عمومی تمرین دمکراسی و درگیر انتخابات و رای گیری است؟

 

بارها در مورد جنبش مجمع عمومی کارگری صحبت کردیم. اما هنوز سوالات و ابهاماتی در این رابطه وجود دارد که باید به آن جواب داد. می گویند مجمع عمومی تشکل کارگری نیست، نمی شود هر بار چند صد یا چند هزارکارگر یک مرکز کارگری را یک جا جمع کرد. یا از نظر عده ای مجامع عمومی تمرین دمکراسی است و باید سنت انتخابات و رای گیری و تصمیم گیری جمعی رعایت شود و این عملی نیست... 

بدوا باید بگویم که مجمع عمومی برخلاف نظر خیلی ها پدیده غریب و جدیدی نیست. تا کنون به کرات در تجمعات کارگری مراکز کار و بخصوص در اعتصابات کارگری شاهد برگزاری مجامع عمومی کارگری بزرگ و کوچک بوده و هستیم. برای هر انتخاباتی در اتحادیه و سندیکاهای کارگری مثل تعیین هیات مدیره و یا تصمیم گیریهای جدی برای مبارزه معین، فوری مجمع عمومی فراخوان داده می شود. در میان اقشار دیگر اجتماعی و حتی بورژوازی هم برپایی مجامع عمومی برای بررسی و رسیدگی امر معین یا اموری که پیش پا قرار دارد، مجمع عمومی برگزار می گردد. پس این سنت جدید و یا کشف تازه و یا غیر  عملی ای نیست. 

 تفاوتی که مجامع عمومی تا کنونی با جنبش مجمع عمومی مورد نظر ما دارد در این است که ما میخواهیم مجامع عمومی کارگری به پدیده و سنت پایدار و مستمر تبدیل شود. منظم شود و به یک جنبش فراگیر در کلیه مراکز و بخش های کارگری برای ابراز وجود کارگران هر محل کار به عنوان جزیی از کل طبقه کارگر تبدیل گردد.  مجمع عمومی منظم، ظرف ابراز وجود کارگر بمثابه طبقه و نمایش اتحاد و اعلام منفعت مشترک طبقاتی است. ضد فردگرایی، ضد تفرقه  و ابزار اتحاد کارگری است. مجمع عمومی منظم ابزار رهبران کارگری و کارگران سوسیالیست است که در آن آژیتاسیون سوسیالیستی بعمل می آورند، آگاهگری طبقاتی میکنند و کل کارگران را با منافع مشترک طبقاتی و این که خود را به عنوان یک طبقه ببینند، آگاه می کنند. 

شکی نیست که کارگران سوسیالیست و کمونیست کار آگاهگری  طبقاتی را  خرد خرد و در پاتوق های کارگری، یا محلات و منازل کارگران انجام دهند. اما مجمع عمومی کارگری ابزار و فرصت طلایی ی به فعالین و رهبران کارگری می دهد که یکجا و همزمان کل کارگران محل کار را مورد خطاب قرار دهند.  خصلت مجمع عمومی کارگری در نشان دادن با هم بودن و در کنار هم ایستادن و نمایش اتحاد کارگران است. کارگران امکان دخالت در سرنوشتشان را بطور مستقیم پیدا می کنند و آموزش می بینند. مجمع عمومی  این امکان را به کارگران پیشرو می دهد که  ضمن آگاهگری طبقاتی برای امر معین از جمله یک اعتصاب یا مبارزه معین، کارگران را همدل و قانع و همراه همدیگر کنند. همچنین مجامع عمومی تصویری از اتحاد کارگری در مقابل کارفرما و سرمایه داران می دهد تا متوجه باشند که با چه نیروی عظیم متحد و متشکل و همدلی طرف اند. هیچ کارفرما و بورژوایی نمی تواند در مقابل این قدرت نمایی متحدانه به آسانی به دستمزد و معیشت و حقوق کارگران تعرض کند.  

آیا  مجامع عمومی کارگری می تواند منظم شود؟ آیا در هر مجمع عمومی کلیه کارگران می توانند شرکت کنند؟ آیا اقلیت کارگران بعنوان مجمع یا مرجع تصمیم گیری مشروعیت دارد؟ مساله رای گیری و انتخابات و اکثریت و اقلیت و یا انتخاب نمایده و غیره چه می شود... 

وقتی صحبت از جنبش مجامع عمومی کارگری است منظور مجامع عمومی منظم و ادامه کار و پیگیر است. بدون این هر اجتماع و جمع شدنی برای تصمیم گیری معین را  می توان نام مجمع عمومی بر آن نهاد. ولی در حقیقت این آن جنبش مورد نظر ما و مجامع عمومی منظم کارگری نیست.  

برای اینکه منظم بودن و ادامه کار بودن مجامع عمومی را تامین کنیم باید خصلت و کارکرد مجمع عمومی کارگری و تفاوت آن را  از دیگر مجامع تحت هر عنوان بخصوص در سنت بورژوازی بشناسیم. در نتیجه باید بپذیریم که مجمع عمومی کارگری تمرین دمکراسی نیست. اسیر اکثریت و اقلیت و انتخابات و رای گیری مخفی و از این قبیل نیست. 

در هر مجمع عمومی کارگری تعدادی همیشه غایب خواهند بود. ممکن است اکثریت قطعی و یا حتی نسبی هم حاصل نشود.  در برگزاری مجامع عمومی کارگری تعداد شرکت کنندگان را نمی شمارند. فرض بر این است که  هر تعداد از کارگران یک مرکز کارگری که به مجمع عمومی می آیند منافع بقیه را تامین خواهند کرد. چون در مبارزه طبقاتی کارگری اصل بر منفعت مشترک طبقاتی است و هیچ کارگری از حوزه این منفعت خارج نیست. ده ها هزار اعتصابات کارگری در ایران را اگر نگاه کنیم، هر اعتصاب با یک تجمع که می توان مجمع کارگران نامید، آغاز می شود. هر تعداد کارگر که جمع می شوند یک یا دو سه نفری از رهبران کارگری روی چهارپایه می روند و به همکاران خود می گویند چرا باید اعتصاب کرد. حتی در اینجا پروسه اقناع عجیبی هم در کار نیست. کارگران به فعالین و رهبران و پیشروانشان اعتماد دارند. بعلاوه منفعت مشترکی با هم دارند. این تجمع یا مجمع عمومی کارگری به طولی نمی انجامد و کارگران پیشرو ضمن ضرورت این کار به هم سرنوشتانشان می گویند به اعتصاب می رویم و همه جواب می دهند برویم. تمام. این برای پایان دادن به اعتصاب، انتخاب نماینده برای رفتن به مذاکره یا هر امر دیگری صدق می کند. در مجامع عمومی، نقش رهبران و کارگران سوسیالیست تعیین کننده است نه رای گیری عمومی یا قانونمندیها و سنت  دمکراسی بورژویی. 

دمکراتیک بودن مجامع عمومی منظم در خصلت آن است. همه کارگران عضو مجمع اند، حتی یک کارگر و به هیچ بهانه ای بیرون از آن قرار نمی گیرد. درب مجمع به روی همه کارگران باز است. موافقت و مخالفت علنی است. مطالبات کارگران یکی است. منفعت همه مشترک است. در نتیجه مجمع عمومی مرجع تصمیم گیری انقلابی است. دمکراتیک بودنش در نمایندگی کردن یک منفعت مشترک طبقاتی است.   

برگزاری مجامع عمومی کارگری آن ضبط و ربط فرمال اکثریت و اقلیت و انتخابات و رای گیری مخفی یا شمارش آرای علنی و غیره ندارد. یکی اعلام می کند، "رفقا اعتصاب می کنیم!" کارگران هم میگویند، اری اعتصاب می کنیم و صداهایی شنیده می شود و گاهی دستهایی هم بلند می شود واعتصاب آغاز می گردد. یا مثلا  علی و احمد  بعنوان نماینده برای مذاکره بروند. و همه می گویند بروند. این کار در همه اعتصابات تا کنونی اتفاق افتاده است. چیزی که لازم است اضافه شود و سنت شود و پایدار شود، مجامع عمومی منظم است. این که این نظم یک ماهه است یا چند هفته و غیره مهم نیست. مهم این است که مجمع عمومی کارگری در میان کارگران و طبقه کارگر بعنوان ابزار وحدت و قدرت کارگری برسمیت شناخته شود. همه به ان دل ببندند. همه به آن احساس نیاز کنند. هر تک کارگری احساس کند در مجمع عمومی اعتماد بنفسش را بدست آورده است. هر کارگری بعد از هر مجمعی وقتی به خانه برمی گردد در میان اعضای خانواده با سربلندی خواهد گفت امروز مجمع عمومی داشتیم، حرفهای خوبی زده شد، ما متحد شدیم، من دیگر تنها نیستم. از اخراج نمی ترسم چون مجمع عمومی و کل کارگران و همکارانم پشت من را می گیرند. من دلخوشم به این اتحاد، احساس قدرت می کنم... و این احساس قدرت و وحدت و تصویر از خود و اعتماد به نفس، تنها در مجامع عمومی منظم امکانپذیر است. حتی در صورت شکست یک اعتصاب هم کارگران احساس خوبی خواهند داشت. هر کارگر به بغل دستیش خواهد گفت، خوب مبارزه کردیم، اما زورمان  نرسید، مبارزه ادامه دارد.  

مجامع عمومی کارگری به این اعتبار تشکل پایه است. مادر هر نهاد و تشکل و تصمیم گیری است. رهبران با وجود مجمع عمومی کارگران احساس امنیت می کنند. نماینده منتخب کارگران احساس امنیت می کند چرا که او یک مامور اعلام تصمیم مجمع عمومی است. قهرمان نیست. فداکاری فردی نمی خواهد. نماینده ای را بگیرند به معنای این است که به مجمع عمومی تعرض کرده اند. و این را کارفرما و دولت بخوبی خواهند دانست و نمی توانند با مجمع عمومی کارگری شوخی کنند یا به آسانی با اتحاد قدرتمند کارگران که در مجامع عمومی نشان داده می شود، درگیر شوند.  

 نگرانی از اینکه چطور می شود چند صد یا چند هزار کارگر را هر بار مثلا ماهی یک بار در جایی جمع کرد، یا پس دمکراسی چه می شود، پس اکثریت و اقلیت و رای گیری و غیره  چه می شود در این سنت و در مجامع عمومی کارگری جایی ندارد. در یک کلام بگویم مجمع عمومی انقلابی عمل می کند و اسیر هیچ اما و اگر سنت دمکراسی ریاکار بورژوایی نیست. همچنانکه بورژوازی هم انقلابی عمل می کند. مگر جمهوری اسلامی برای تشکیل سپاه بدر از اکثریت مردم اجازه گرفت؟ برای ارسال بودجه های کلان به حماس و حزب الله و حوثی های یمن از مجلس اسلامیش که گویا نقش رای و نمایندگی مردم را دارند اجازه گرفت؟ و صدها امر و مورد دیگر... 

اضافه کنم که مجمع عمومی نیازی به اجازه کارفرما و دولت هم ندارد. نمی خواهد چیزی را جایی ثبت کند و اساسنامه و تعداد اعضا را تعیین کند و غیره. مجمع عمومی اعمال اراده مستقیم و ابزار اتحاد و قدرت کارگری است. نطفه و مادر شوراهای کارگری برای کسب قدرت است.

 

آیا رفرم و یا رفرمیسم بدون کمونیسم به جایی می رسد؟ 

 

نمی توانند رفرمیست ها را سرزنش کرد که چرا رفرمیست اند. طرف جواب خودش را دارد و می گوید من میخواهم امروز چیزی گیر کارگر بیاید. نانی به سفره اش اضافه شود. گرسنه نباشد. و می خواهم کارگران را برای موفقیت در مبارزه اقتصادی و برای رفرم در سندیکا و اتحادیه سازمان بدهم.  آیا جواب کمونیستی این است که نکنید چون شما رفرمیست هستید؟ یا چون سنت سندیکایی و سندیکالیسم جز برای رفرم  نیست پس من با آن مخالفم! نه. جواب این نیست. کمونیست ها بیشتر از هر رفرمیستی خواهان رفرم اند. پس مشکل اینجا نیست. تا آنجا به رفرم بر می گردد کمونیست ها و رفرمیست ها در کنار هم قرار دارند و یک منفعت مشترک طبقاتی را نمایندگی می کنند. یعنی وضعیت کار و زندگی و معیشت کارگر بهبود پیدا کند. حتی زمانی که رفرمیست ها کارگران را به تشکیل سندیکا و اتحادیه و یا حتی انجمن صنفی دعوت و قانع می کنند، باز متحد  و متشکل کردن کارگران در چنین تشکلهایی ولو برای به پیروزی رساندن مطالبات جاری و مبارزه و رفاهیاتی، کار کمونیست ها هم هست. تا اینجا هیچ تناقضی بین کارگران کمونیست و رفرمیست ها وجود ندارد و منفعت مشترک طبقاتی است که آنها را در کنار هم قرار می دهد. اما از این به بعد و فراتر از این دیگر کار کمونیست ها است. 

مساله این  است که کارگر کمونیست از مبارزه کارگران برای رفرم بعنوان ابزاری برای خودآگاهی بیشتر طبقه کارگر استفاده می کند. مدام به کارگران گوشزد می کند که مبارزه امروز ما برای رفرم و بهبود، سکوی پیشرفت طبقه کارگر بسوی قدرت گیری است و گرنه هر دستاوردی ممکن است بعدا پس گرفته شود. طبقه کارگر در دل مبارزه اقتصادیش و برای رفرم، خود را برای ابراز وجود بعنوان یک طبقه متحد آماده می کند تا نه تنها نتوانند دستاوردش را  پس بگیرند  بلکه مدام بورژوازی را تحت فشار قرار دهند که اساسا استثمار و کار مزدی، بردگی است.  

تفاوت کمونیست ها با رفرمیست ها آنجا است که کارگر رفرمیست فقط به رفرمی که تازه اگر  بدست بیاید قانع است و این کل افق او را تشکیل می دهد. کارگر رفرمیست از مطالبات جاری کارگران فراتر نمی رود و سندیکا یا انجمن صنفی که می سازد هم  برای انجام همین افق محدود رفرم است و بس. رفرمیست ها به  قدرت گیری کارگر اعتقاد ندارند. میگویند کمونیسم عملی نیست. انقلاب کارگری غیر ممکن است... 

افق رفرمیسم لغو کار مزدی نیست. از نظر این سنت کار مزدی و استثمار سرجایش هست چون سرمایه داری هست و چون کمونیسم عملی نیست. اما برای کارگر کمونیست انقلاب کارگری همین امروز است. انقلاب کارگری همین امروز به این معنی نیست که این کار خودبخود اتفاق می افتد. یعنی چون طبقه کارگر هست و چون تخاصم طبقاتی هست در نتیجه انقلاب کارگری باید اتفاق بیفتد. این فقط بخشی از واقعیت است. یعنی به لحاظ عینی وجود طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی مداوم و اعتراضات و اعتصابات کارگری، طبقه کارگر یعنی نیروی مادی و اجتماعی و عینی برای انقلاب کارگری موجود است. اما این نیرو به صرف وجودش و حضورش و تخاصمات دایمی اش نمی تواند انقلاب کارگری را عملی کند مگر اینکه طبقه کارگر بلحاظ ذهنی و آگاهی طبقاتی به آن درجه رسیده باشد که برای انقلابش آماده شود. و این دیگر کار رفرمیسم و سندیکالیسم و رهبران و فعالین کارگری رفرمیست نیست. کار کارگران کمونیست است تا در دل تخاصمات روزمره و مبارزات و اعتراضات و اعتصابات کارگری برای بهبود شرایط  کار و زندگی طبقه کارگر، طبقه خود را به خودآگاهی طبقاتی و اتحاد طبقاتی برساند. در دل هر مبارزه و اعتصاب و تجمع و مجامع عمومی کارگری و سازمان مخفی و علنی ملزومات اتحاد و تشکل و تحزب کمونیستی طبقه کارگر را فراهم کند. به این اعتبار به لحاظ عینی انقلاب کارگری همین امروز درست است اما تحقق آن به کار کمونیستی مداوم و گسترش و تحکیم رابطه محافل و شبکه های کارگران سوسیالیست  بستگی دارد. کارگران کمونیست نمی توانند این وظیفه را یعنی تحقق "انقلاب کارگری همین امروز" را به انجام برسانند مگر اینکه در مبارزات جاری و برای رفرم نقش رهبری کننده و آگاهی بخش و متحد کننده اصلی را داشته باشند. اگر این اتفاق بیفتد آنوقت مبارزه اقتصادی حال و هوای دیگری خواهد داشت. شیوه مدیریت و کار و مبارزه سندیکا و اتحادیه و انجمن صنفی فرق خواهد کرد. آنوقت است که سندیکاها به نیروی توده های کارگر و مجامع عمومی و دخالتهای مداوم کارگران در سرنوشت مبارزات و تشکل شان متکی خواهند شد. و آنوقت است که زمزمه ی، کارگران به نیروی خود آزاد می شوند، در میان بخشهای مختلف طبقه آغاز می شود. و هر بخش کارگری خود را گردانی از لشکرطبقاتی کل طبقه کارگر بحساب می  آورد. 

کمونیست ها اگر بتوانند مبارزه اقتصادی و برای رفرم طبقه کارگر را با هر نوع سازمان و تشکل و نهاد با اتکا به مجامع عمومی کارگری و دخالت خود کارگران، هدایت و سازماندهی کنند، خواهند توانست تخم خودآگاهی طبقاتی و اتحاد و تشکل و  تحزب کمونیستی طبقه کارگر را بکارند و ملزومات عروج طبقه کارگر به مثابه طبقه ی خودآگاه را فراهم کنند. 

 

اهمیت اعتصاب

 

 اهمیت اعتصاب با ارزیابی از شکست یا پیروزیش در این و آن اعتصاب نیست. اگر اینطور باشد، اعتصابات ناموفق به معنای ناکارآمدی اعتصاب است و به حساب ان نوشته می شود. اعتصاب صرفنظر از پیروزی و شکست، مدرسه کارگران برای آموزش اتحاد و مبارزه متحدانه است. پیروزی اعتصاب در بطن آن است. ممکن است مطالبه اعتصاب بدست نیاید اما بعد از هر اعتصاب کارگران علی القاعده باید احساس قدرت کنند. احساس غرور کنند و بهمدیگر بگویند خوب مبارزه کردیم. فعلا چیزی گیر نیاوردیم ولی مبارزه کردیم. و این مبارزه ادامه دارد. اعتصابات دیگر هم در پیش خواهد بود. کارگرانی که در مدرسه اعتصاب درس اتحاد و یکپارچگی را آموخته اند، می توانند پیروزی اعتصابات بعدی را تامین و تضمین کنند!

 

اتحاد را از بورژوازی هم بیاموزیم

 

 بورژواها سر تقسیم سود و سرمایه و دارایی مملکت و دسترنج کارگر پای همدیگر را لگد می کنند. رقابت می کنند. هر بخش بورژوازی سعی میکند سیاست اقتصادی معینی را که فکر می کند به نفع طبقه اش هست تبلیغ کند و سازمان برایش می سازد. سازمان کارفرمایان یا اتحادیه کارفرمایان را نگاه کنیم که چقدر به منفعت طبقاتی شان وفادارند. 

 جناح های مختلف بورژوازی در جمهوری اسلامی را نگاه کنیم که سر سیاست های گوناگون همدیگر را گاز می گیرند و حتی در مجلس و نشستهایشان به گوش همدیگر سیلی می نوازند اما وقتی به منفعت مشترک طبقاتی شان می رسد همه به ان وفادارند و متحد می شوند و پشت به پشت هم می دهند. 

نگاه کنیم و ببینیم همین حالا بورژوازی حاکم در ایران چقدر متحد ظاهر شده و برای حفظ منفعت طبقاتی چطور مبانی ایدئولوژیک شان زیر پا میگذارند و با شیطان بزرگ به خوش و بش و مذاکره و توافق می رسند. کو  شعار مرگ بر شیطان بزرگ امریکا یا شعار مرگ بر اسراییل! چرا این کار را می کنند، چون منفعت مشترک طبقه بورژوازی ایران در مذاکره و توافق است. اینجا دیگر ایدئولوژی و اسلام کشک است. سرمایه بیاید خوب است. در بازار جهانی ادغام شود خوب است. سازش کند خوب است. تا دیروز منفعت مشترک ایجاب می کرد که اسلام صادر کند. اما امروز به جنگ شعبات مختلف همان اسلامی می رود که خودش روز اول به ان چشم داشت. اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی جمهوری اسلامی چه در داخل ایران و در رابطه با مردم و بریدن دست و سنگسار و کشاندن زن زیر چادر و مقنعه و غیره و چه در رابطه با بورژوازی بین المللی دست کمی از طالبان و داعش امروز نداشت. اما بورژوازی ایران عاقل تر از آن است که امروز بخواهد او را بعنوان حامی تروریسم اسلامی و حامی طالبان و داعش بشناسند. حتی به جنگ آنها می رود تا به بورژوازی بین المللی برادر خود ثابت کند که منفعت مشترک طبقات بورژوا در هر کجای دنیا، در اولویت است نه اسلام و نه ایدئولوژی اسلامی و نه هیچ چیز دیگر. 

جمهوری اسلامی تا دیروز بعنوان مثلث شوم و تروریسم بین المللی شناخته می شد و اسلام نوع ترکیه و اردوغان بعنوان اسلام معتدل. امروز اولی به عنوان بورژوازی معتدل و میانه خودش را معرفی میکند و دولت اعتدال تشکیل می دهد و رقیبش در تر کیه در منجلات فاشیسم و تروریسم دولتی علیه بخشی از شهروندان ترکیه در کردستان، می افتد.

تا دیروز صدور انقلاب اسلامی برای به زنجیر کشیدن نیمی از جامعه بشری به نام زن و تدبیل تبعیض و آپارتاید جنسی به قانون زندگی جوامع بشری منفعت مشترک طبقاتی بورژوازی به قدرت رسیده بعد از انقلاب ٥٧ بود و  امروز دولت اعتدال این منفعت را تامین می کند. 

بورژوازی ایران امروز متحد شده و خصومتش را با دشمنان سابق خود به دوستی و برادری طبقاتی بورژوایی تبدیل کرده است. اما برای هیچ تک نفر کارگر نباید ناروشن باشد که اتحاد مقدس بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی بعنوان دولت این طبقه جز سفت کردن کمربندهایشان برای سرکوب و ساکت نگه داشتن طبقه کارگر ایران نیست. سرمایه خارجی مگر مغز خر خورده به ایرانی بیاید که طبقه کارگرش متشکل و متحد است و دستمزد بیشتر بخواهد، بیمه بیکاری بخواهد، قانون کار کارگری حتی با نرم کشورهای غربی بخواهد. به این امید به تهران می روند که تضمین بگیرند این دولت می تواند طبقه کارگر را ساکت  و کم توقع نگه دارد و انباشت سرمایه و سود را تضمین کند. 

بورژوازی و دولت اعتدال با متحد شدنش می خواهد این تضمین را برای سرمایه های خارجی تامین کند. سرمایه خارجی می فهمد که نمی تواند در کشوری سرمایه گذاری کند که بورژوازی و دولتش متحد نیست که  نمی تواند امنیت سرمایه اش را بلحاظ سودآوری تضمین کند و نگذارد طبقه کارگر به میدان بیاید و این امنیت را بهم بزند. اتحاد امروز بورژوازی ایران با هدف گشایش اقتصادی و رونق به معنای گشایش اقتصادی و رونق کار و زندگی طبقه کارگر نیست. برعکس است. سرمایه زمانی بیشتر سود می برد و رونق پیدا می کند که طبقه کارگر خاموش  و کار ارزان باشد. مگر در بنگلادش اینطور نیست. مگر سرمایه در بنگلادش و تایلند و مالزی و غیره در رونق نیست. هست. آیا طبقه کارگر این کشورها هم زندگیشان رونق دارد. نه. برعکس بی حقوق ترین و محروم ترین انسان های این کشورها کارگران اند. حتی امنیت محلی را که در آن کارگران دارند کرور کرور برای بورژوازی کشورشان سود بدست می دهند را تامین نمی کنند. صدها کارگر نساجی و پوشاک زیر آوار کارخانه ای جان دادند. میزان تن فروشی و تجارت سکس در این کشورها بیشتر از ایران نباشد کم تر نیست. همه این شواهد آشکار و جنایتکارانه نشان می دهد که رونق سرمایه و شکوفایی اقتصادی در دنیای امروز جز با کار ارزان و کارگر خاموش بدست نمی آید. همه اینها شواهدی و تجاربی هستند که حتی یک کارگر هم نباید به اتحاد بورژوازی و وعده رونق انها متوهم باشد. جواب کارگری این است که  اگر انها متحد می شوند ما هم باید متحد شویم. باید از بورژوازی بیاموزیم. طبقه کارگر جز با اتحادش نمی تواند از عهده طبقه بورژوای متحد با همه ابزارهای اقتصادی و اداری و پلیسی و سرکوبش بر آید.

 

آیا کارگر از بی وجدانی و بی شرافتی  بورژوازی کاملا بری است؟ 

 

جواب این سوال سر راست، "نه" است

اخلاق حاکم بر جامعه اخلاق طبقه حاکمه است. طبقه حاکم با فریب و ریا و مساجد و آخوندها و کلیساها و تبلیغات رادیو و تلویزیون و روزنامه ها و... مدام جامعه را بمباران تبلیغاتی می کند و اخلاقیات و افکار و اعتقاداتش را به خورد جامعه می دهد و مسموم می کند. کارگر هیچکدام از این ابزارها دستش نیست تا از خودش دفاع کند . کارگر سوسیالیست حتی اجازه یک دقیقه میکروفون مدیای بورژوازی را ندارد که بگوید طبقه کارگر من چه میگوید. منفعت طبقاتی من چیست. بگوید کار مزدی بردگی است. بگوید من کار می کنم و تو سود می بری... بگوید وجدان  و شرافت و اخلاق از زاویه منفعت طبقه کارگر این است و آن نیست..

به این دلایل بخشی از طبقه کارگر هم به افکار و اعتقادات و اخلاقیات طبقه حاکم که همه اش هم در خدمت منفعت طبقاتی بورژوازی است مسموم  می شود. طبقه بورژوا تمام تلاشش این است که بگوید کارگر و کارفرما و سرمایه دار منفعتشان مشترک است. اگر کارگر بیشتر کار کند و کم تر مزد بگیرد و سرمایه بیشتر سود ببرد به نفعش است، کارش را حفظ می کند، بیکار نمی شود، اخراج نمی شود، کار و اشتغال ایجاد می شود و...، اما این دروغی بیش نیست. 

در دنیای امروز هیچ بورژوایی حاضر نیست میزان بیکاری از ١٠ و ١٥ و ٢٠ در صد پایین بیاید. این درصدها دیگر عرف و سنت و نهادینه شده است. اگر بیرون کارخانه میلیون ها کارگر بیکار صف نبندد، سرمایه دار خاطرش جمع نیست. توقع کارگر کارخانه بالا میرود. کارفرماها نمی توانند کارگران را اخراج کنند چون نمی توانند به آسانی کارگر ارزان تامین و جایگزین کند. نمی تواند کارگر پر توقع را بیرون بیندازد و به جایش کارگر بیکار کم توقع بیاورد. نمی تواند قرارداد موقت و یا سفید امضا به کارگر تحمیل کند، نمی تواند دستمزد ناچیز بدهد و یا چند ماه به تعویق بیندازد و... 

مدام به کارگر می گویند ساکت باش و دستت را به کلاهت بگیر. می بینی بیرون چه خبر است؟ می بینی میلیون میلیون کارگر بیکار و تحصیلکرده  و آماده، بیرون منتظر کارند!!

به کارگر می قبولانند که واردات بی رویه باعث شده کارخانه سود کم تر بدهد و تو بیکار شوی. بیا یید با هم علیه واردات بی رویه مبارزه کنیم . چرا علیه من اعتصاب می کنی علیه واردات بی رویه اعتصاب کن. این و ده ها و صدها سیاسیت و بهانه دیگر کلاه گشادی است که هر روز سر کارگر می گذارند تا ساکتش کنند، چند ماه بدون حقوق کار کند ودم بر نیارد و حتی دنبال سیاست و اعتراض بخشی از بورژوازی علیه بخش دیگر که برای کسب سود بیشتر با هم رقابت می کنند، بهمراهی خود بکشاند. کارگر آگاه می داند که واردات بی رویه را طبقه کارگر رایج نکرده است. بخشی از خود بورژوازی این کار را می کنند. بورژوای وارد کننده هم می گوید، مگر شما جنس و کالای ارزان نمی خواهید، خوب من برایتان فراهم می کنم، وارد می کنم. کارگر آگاه به منافع طبقاتی اش می داند که دعوای بخشی از بورژوازی با بخش دیگر سر تقسیم کار و تقسیم بازار و تجارت و تولید و غیره، چه ربطی به کارگر دارد.کارگر آگاه به بورژوازی خواهد گفت، شما بروید دعوایتان را با  هم بکنید و من چرا باید بخاطر حل و فصل دعوای شما و تعیین سیاست دیگر توسط اطاق بازرگانی یا اطاق فرمان سپاه پاسداران و بیت رهبری گرسنگی بکشم. من کار کردم و سر هفته یا ماه مزدم را می خواهم. دستمزدی می خواهم که نه فقط نان خشک بلکه گوشت و سبزی و میوه سفره خانواده ام را تامین کند که مخارج مسکنم را تامین کند که مخارج تحصیلات فرزندانم را تامین کند... 

اگر بخواهیم بخشی از طبقه کارگر را از زیر نفوذ افکار، سیاستها واخلاقیات فاسد بورژوازی نجات دهیم و از زیر چنگشان بیرون بکشیم کار زیادی باید کرد. باید طبقه کارگر را به سیاست و روش و فرهنگ و وجدان طبقاتی خود مسلح و مجهز کرد. دشمنی بورژوازی با طبقه کارگر خصومتی است که نظام سرمایه دارانه می طلبد. بورژوازی برای حاکم کردن فرهنگ و سیاست و اخلاقیات بورژوایی بر جامعه تلاش بی حد و حصری می کند، شبکه های مساجد، شبکه های مدیا، لشکری از مبلغین و سیاستمداران و اقتصاددانان را به خدمت می گیرد. بورژوازی وقتی نتوانست عقاید و ارا و افکار و اخلاقیات خود را به طبقه کارگر و جامعه بقبولاند آنوقت به تهدید و سرکوب و زندان و ترور دست می زند. اما این اخرین کاری است که می کند. چون سرکوب برایش پر هزینه تر و خطرناک تر از تلاش برای تحمیق و فریب و اقناع بخشی از جامعه به آرای خود است.

 

آیا تفرقه و شکاف گرایشات گوناگون درون طبقه کارگر اجتناب ناپذیر است؟ 

 

شعار "کارگران جهان متحد شوید" از جانب مارکس پیام اتحاد طبقه کارگر در کلیت آن است. نگفت کارگران اروپا، افریقا یا آسیا و ... متحد شوید، نگفت کارگران ایران یا آلمان و فرانسه و...، متحد شوید. نگفت کارگران مسلمان  یا مسیحی و یهودی و یا کارگران سیاه پوست و ...، متحد شوید. گفت "کارگران جهان متحد شوید" اتحاد کارگری صرفنظر از قومیت و ملیت و کشور و زبان و مذهب و نژاد و گرایش سیاسی و غیره. درک این اتحاد طبقاتی قاعدتا نباید برای هیچ کارگری با هر گرایش و یا هرگونه تفکری سخت باشد. 

در بخش بالا به اتحاد کارگران کمونیست و رفرمیست تا زمانی که مبارزه اقتصادی کارگران و برای بهبود شرایط کار و زندگی است اشاره کردم. در دل این مبارزات هر گونه شکاف و تفرقه در صفوف فعالین و رهبران کارگری به ضرر اتحاد طبقاتی کارگران است. اما مساله گرایشات گوناگون درون طبقه هنوز  بسیار فراتر از تفاوت کارگران و کمونیست و رفرمیست است. گرایشات سیاسی و حتی حزبی گوناگونی در میان طبقه کارگر وجود داشته و دارد. این هنوز بخودی خود به معنای شکاف و تفرقه نیست. اما زمانی تفرقه و شکاف درست می شود که هر گرایش فکری و سیاسی ای مقابلش را دشمن و مخالف خود می پندارد و کشمکش گرایشات جای کشمکش طبقاتی کارگران با بورژوازی و کارفرماها را می گیرد. و این سم است. کارگران گرایشات مختلف باید به تعهدشان به منفعت طبقاتی وفادار باشند. بیرون از این تعهد هر گرایشی هر تبلیغی برای خود می کند و هر سازمان گروهی و حزبی که درست می کند کسی مانع نیست. هر گرایشی می تواند تبلیغات خودش را بکند اما وقتی به مبارزه کارگری برای هر مورد و مساله می رسد آنوقت برادری طبقاتی ایجاب می کند که گرایشات پشت هم را بگیرند. با هم متحد ظاهر شوند و با هم متحد سازمان یابند. برای مثال کارگران کمونیست یک مرکز کارگری ولو با گرایشات مختلف سیاسی و اختلافات فکری که دارند، می توانند در کمیته کمونیستی کارخانه سازمان یابند و این را منفعت مشترک طبقاتی ایجاب می کند. این منفعت مشترک طبقاتی همه کارگران کمونیست را ولو هنوز به تشکیل کمیته کمونیستی ارتقا پیدا نکرده باشند به این منفعت طبقاتی متعهد و ملزم می کند. جنگ گرایشات در حالیکه همه کارگرند و همه استثمار می شوند و یک منفعت مشترک طبقاتی دارند، سم است. این اتحاد طبقاتی در صفوف کارگران کمونیست و سوسیالیست  بر اساس منفعت مشترک چه در کمیته های کارخانه و چه قبل از آن در مبارزات و تشکلهایی که سازمان می یابند، باید حفظ و تقویت شود. اینکه گرایشات مختلف بیرون از این اتحاد و برادری طبقاتی افکار و ایده های خود را تبلیغ می کنند و یا حتی سازمان حزبی مورد نظر خود را درست می کنند، با منفعت مشترک و تعهدی که به متحد کردن صفوف طبقه کارگر دارند، متناقض نیست. بنا بر این شکاف و تفرقه در صفوف گرایشات گوناگون طبقه کارگر اجتناب ناپذیر نیست. می تواند نباشد و نباید باشد. اگر چنین اتفاقی بیفتد به این معنی است که گرایشات دیگر بعنوان فرقه های ناسازگار و نامتعهد به منفعت مشترک طبقاتی عمل نمی کنند. فرقه گرایی و تفرقه اندازی در صفوف کارگران و رهبران و فعالین کارگری به بهانه این و آن گرایش معین در واقع سنت غیرکارگری و غیر کمونیستی و بورژوایی است که به درون طبقه تزریق شده و مانع وحدت طبقاتی کارگران است.  

برای کارگران کمونیست، نه تنها گرایشات سیاسی و یا حزبی معین در صفوف فعالین و رهبران کارگری نمی تواند و نباید مانع وحدت شود بلکه حتی گرایشات مذهبی و اینکه کدام کارگر مسلمان است یا نیست هم جایی در مبارزات و پیشروی و عروج طبقه کارگر به مثابه طبقه نخواهد داشت. تقسیم کارگران به ناسیونالیست و مسلمان و کرد و عرب و فارس و افغانی و غیره کار بورژوازی و سرمایه داران و دولت و نهادهایشان است. بورژوازی حاکم ایران تا کنون این سیاست ضد کارگری را تحت نام شوراهای اسلامی، بسیج اسلامی، خانه کارگر و غیره به پیش برده است. دخالت دادن عامل دینی و قومی و غیره در صفوف طبقه کارگر حیله ی بورژوازی بر علیه وحدت طبقاتی کارگران است. کارگران کمونیست باید این فریب و دشمنی بورژوازی را در صفوف طبقه خود خنثی کنند. زمانی که عامل سرکوب هم پشت این تفرقه و تشتت در صفوف کارگران است،  این کار آسانی شاید به نظر نیاید. برای مثال: 

اگر فعال و رهبر کارگری با گرایش اسلامی و مسلمان دنبال سازمان دادن اعتصاب کارگری یا ایجاد صندوق و تعاونی های کارگری است، تا اینجا کار در جهت منفعت مشترک طبقاتی است. اما فعال و رهبر کارگری مسلمان یا گرایشات دیگر از این قبیل، روش خودش را دارد. کارگر را می خواهد قانع کند که اگر صندوق و تعاونی اش را صندوق خیریه ی امام رضا نام نهد، به نفعش است و شر بسیج و حراست اسلامی و کارفرما و دولت را از سر خود کنده است و یا اگر در جریان اعتصاب دعای کمیل بخوانند اعتصابشان پیروز می شود. اگر صبح و ظهر روزهای اعتصاب نماز جماعت بخوانند بورژوازی مسلمان دلش برحم می آید و بخاطر نماز و خدا هم شده مطالبه اش را می دهد و یا پای پلیس و سرکوب به میان نخواهد آمد.  

جواب کارگر کمونیست به این مساله چیست؟ کارگر مسلمان هم می خواهد اعتصاب پیروز شود. حقوق معوقه را بگیرد. دستمزد را اضافه کند ... تا اینجا بین کارگر کمونیست و سوسیالیست و غیر سوسیالیست و غیره تفاوتی نیست. تا اینجا یک منفعت طبقاتی وجود دارد. مساله زندگی کارگر، خانواده کارگری، فرزندان کارگران، مساله واحد و مشترک همه کارگران است. اگر  تفاوتی هست که هست در نقش این رهبران است. آن یکی روش مسلمان بازی ولو نمایشی را برای پیروزی درست و مناسب می داند ولو خودش چقدر به مبانی این ایدئولوژی اسلامی معتقد است یا نه و کارگر کمونیست روش دیگری را برای پیروزی نشان می دهد. نمی شود که هر روز یقه کارگر مسلمان یا به ظاهر مسلمانی را گرفت و گفت چرا دعای کمیل میخوانید. چرا التماس می کنید، چرا ... باید راه و روش به پیروزی رساندن اعتصاب و مبارزه را بطور واقعی و عملی پیش پا قرار داد.

باید کارگران را قانع کرد که اعتصاب و مبارزه برای حقوق معوقه یا هر مطالبه دیگر راهش التماس نیست. راهش قسم حضرت عباس نیست. راهش مستقیم و بدون واسطه دین و مذهب و قسم و قرآن، اتحاد کارگران و ایستادگی و مقاومتشان است. هر اندازه به سر دین و مذهب قسم بخوری طرف مقابل جری تر می شود و پیش خود می گوید این خوب است. این بی ضرر است. پس ولشان کن خودشان خسته می شوند و به سر کار بر میگردند. اما اگر مصر و جدی بودن و استقامت و اتحاد کارگران را ببینند  ترس برشان می دارد و مجبورند جواب بدهند. کارگر مسلمانی که فکر می کند بورژوازی از سر اسلام و بخاطر حضرت عباس دلش رحم می آید و بخاطر خدا و امامان حقش را میدهد فقط خودش را فریب میدهد. کارگری که بورژوازی را هم کیش خود و مسلمان می داند که بخاطر دینش حاضر است از سودش بگذرد، متوهم است. بورژوازی وقتی پای سود و سرمایه در میان است هیچ دینی ندارد. هیچ شرفی ندارد. بورژوازی حتی زنان و دختران کارگران را در بازار تجارتش به حراج می گذارد. مگر دکان های خرید و فروش زنان در بازار داخلی به نام صیغه و غیره را کیها اداره می کنند جز بورژوازی و سرمایه داران معمم و مکلا.... 

به هیچ دین و ایمان و شرف بورژوازی نباید اعتماد کرد و پشت بست. سرمایه و سود به هیچ کس رحم نمی کند. این ذات نظام سرمایه داری است. در این نظام دنبال دین و مذهب و شرف و تعهد به قسم حضرت عباس رفتن ره به ناکجااباد می برود و بی معنی است. خودشان هم به زبان بی زبانی می گویند سرمایه و زور که دست کسی افتاد اگر ابوذر هم باشد فاسد می شود. سرمایه دار به حکم سرمایه و منفعت و سودش فاسد است. ظالم است، بیرحم است و بی شرف است. این بی شرافتی در ذات این و آن تک سرمایه دار از روز اول کاشته نشده این حکم نظام سرمایه داری است . این خصوصیتش است. بهترین کارگر کارخانه و شریف ترینشان سرمایه دار که شد بی شرف می شود. بی وجدان می شود. شرف و وجدان و دین و مذهب و همه اینها طبقاتی است. کارگر مسلمان اگر در روز بجای ١٤ رکعت، ٢٤ رکعت نماز هم بخواند باز کارگر است. بی حقوق است استثمار شده است  برده است اما بی وجدان نیست. خصوصیت طبقاتیش او را از بی وجدانی دور می کند. 

هدف کارگر کمونیست این است که تفرقه و شکاف گرایشات غیرکارگری باید تمام شود. کارگر توده ای، اکثریتی، چریک، کمونیست، سوسیالیست، مسلمان، زن و مرد و شاغل و بیکار همگی  یک منفعت مشترک طبقاتی دارند و بس. این مبنا است. مبنای هر مبارزه، اعتصاب، سازمان و اتحاد طبقاتی علیه سرمایه داران است. اگر کسی فکر می کند کارگر به حکم گرایش سیاسی و یا حزبی و یا دینی و قومی اش خواهان تداوم استثمار و کار مزدی و بردگی و تحقیر و تبعیض و بیحقوقی و فقر و گرسنگی و فحشا و تباه شدن خانواده های کارگری است بشدت دچار اشتباه است. باید موانع تفرقه و تشتت و فریب و تحمیق را از سر راه اتحاد طبقاتی کارگران کنار زد و این بدوا کار کارگران کمونیست و کمیته های کمونیستی کارخانه و مراکز کارگری کوچک و بزرگ است.

 

در شرایط کنونی مبارزه طبقاتی در ایران تشکل سراسری کارگری ممکن است؟ 

 

اگر طبقه کارگر ایران روزی صاحب تشکل سراسری واقعی حتی  فدراسیون سراسری اتحادیه و سندیکاهای کارگری واقعی شود، تنها یک قدم با انقلاب کارگری فاصله دارد. شاید خیلی ها این حکم را  غیر واقعی و خیالبافانه تلقی کنند. و یا شاید این حکم طرفداران شوراهای کارگری را عصبانی کند. اما عمیقا به این حکم معتقدم.  

اما چیزی که به نظر من غیرواقعی و خیالبافانه است، بوجود آمدن تشکل سراسری کارگری در شرایط کنونی ایران است. کسانی که پرچم این شعار را بلند کرده اند یا بشدت متوهم اند و یا مایوس از متحد شدن و متشکل شدن کارگران در محل های کار و زندگی. این شعار پایش روی زمین نیست و موقعیت واقعی و شرایط کار و زندگی طبقه کارگر ایران را نمی بیند. این شعار  چشم بر مبارزات پراکنده کارگران، عدم همبستگی طبقاتی در صفوف طبقه کارگر، سراسری نشدن مبارزه کارگران با وجود مطالبات سراسری، تشتت و تفرقه در صفوف فعالین کارگری و...  را نادیده گرفته و دلبخواهی این وضعیت را دور می زند تا از هیچ همه چیز بسازد.  

برای ایجاد تشکل سراسری کارگران ایران بدوا باید کارهای عظیمی صورت گرفته باشد. باید کارگران کمونیست متحد و نه پراکنده و بصورت منفرد و یا گروه ها و محافل حاشیه ای،  سموم افکار و آرا و سیاستهای بورژوایی را از صفوف طبقه کارگر زدوده باشد. باید تشتت و تفرقه در میان گرایشات مختلف صفوف طبقه کارگر و بویژه در میان فعالین و رهبران و محافل کارگری خاتمه یافته باشد. باید به همت اتحاد صفوف رهبران کارگری و تثبیت سنت همبستگی طبقاتی کارگری، حتی یک فعال و رهبر کارگری در زندان نماند. باید جنبش مجامع عمومی کارگری به سنتی قدرتمند و پایدار در صفوف طبقه کارگر تبدیل شده باشد.  باید مبارزه اقتصادی و رفاهی کارگران و اعتصابات کارگری بهم گره خورده باشند و در نتیجه ان همبستگی طبقاتی وسیعی در صفوف طبقه کارگر بوجود آمده و در میان بخشهایی از کارگران و  در ابعاد وسیع، مبارزات سراسری انجام و به پیروزی رسیده باشد. باید کارگران مراکز بزرگ و  کوچک کار، تشکلهای صنفی هر مرکز و محل کار را سازمان داده باشند، باید تشکلهای منطقه ای کارگری شکل گرفته باشد. باید محافل و شبکه های کارگران سوسیالیست و کمونیست بهم وصل شده و دستهایشان را بهم داده باشند. باید کارگران کمونیست در کمیته های کمونیستی کارخانه متحد و متشکل شده و سنگ بنای تحزب کمونیستی طبقه کارگر را گذاشته باشند. باید... 

بدون این ها صحبت از تشکل سراسری کارگری فقط بیان یک آرزو است. کسانی که چشمان خود را بر این واقعیت و بر این موانع و کمبودها و تلاش برای رفع آنها می بندند، نمی خواهند کاری بکنند و "سنگ بزرگ علامت نزدن است" شاید، گویای این احوال باشد.

 

 بهمن ٩٤(ژانویه ٢٠١٦)