اجلاس شکست خوردگان!

 

 

فواد عبداللهي

 

در روزهاي اخير سيرکي ديدني در خارج کشور (هامبورگ) بپا شد. بخشي از ليبرال هاي راست و چپِ اپوزيسيون بورژوازي ايران در بيرون از قلعه حاکميت و قدرت، اينبار به جاي آرم "سبز"، با قپه "سکولار دموکرات" به سينه در يک کنگره دور هم حضور بهم رساندند. طيفي که سالها پيش با عروج سبز خوني در رگهايشان جاري شده بود و همان موقع در لوکيشني واحد تلاش زيادي بخرج دادند تا بستري براي عرض اندام و آلترناتيوسازي در خارج کشور براي کل بورژوازي ايران از رضا پهلوي و مصطفي هجري تا حميد تقوايي مهيا سازند، و ناکام ماندند. شايد تنها تفاوت اين طيف "سکولار" با بخشهاي مذهبي درون حکومتي جنبش سبز و جرياناتي چون توده – اکثريت در اين نکته نهفته بود که اينها به قانون اساسي که ولايت فقيه بخش لايتجزاي آن است متعهد نبودند و دقيقا اين همه سال از همين زاويه به قواعد و الگوهاي جناح درون حکومتي خود معترض ماندند. سخنرانان اين اجلاس "انقلابيون سبز" بودند؛ از راست هايي چون حسن شريعتمداري که از عناصر يکه تاز و ترسناک آلترناتيو سازي هاي امريکا بود تا جناح چپ شان که با شعار "بعد از ليبي و سوريه نوبت ايران است" و کماکان به شيوه بندبازي در خيال قاپيدن رهبري احزاب در جنبش هاي ارتجاعي است، همگي  با سرود ملي "اي ايران" زير پرچم شير و خورشيد صف کشيدند. کسانيکه ديروز يا مسابقه برگذاري کنفرانس آلترناتيو سازي داشتند، يا مشغول دويدن زير کمپين هاي "ضداسلامي" و حقوق بشري غرب با شعار "انقلاب انساني، حکومت انساني"، يا آتش بياران معرکه محاصره اقتصادي و حمله نظامي بودند اکنون که پرونده رژيم چينج مختومه اعلام شده، حال که دروازه لابي گري بسته شده، همه زير يک سقف و يک پرچم دوباره حضور به هم رسانده اند و آخرين اقبال شآن را مي آزمايند، البته اگر اقبالي در کارشان باشد. از شواهد پيداست که با پيروزي روحاني و ماليدن نقشه راه رژيم چينج از طرف آمريکا، حتي توان راه رفتن هم ندارند. انگار وزنه اي بهشان آويزان کرده اند، سنگين شده اند، و هرگونه تلاشي بيش از اين بي فايده است. اين کنگره اما نه تنها براي فرار از موقعيت فعلي شرکت کنندگانش چاره اي نيانديشيد بلکه همزمان نشان داد که هيچ راه دررويي وجود ندارد و کار همگي شآن تمام است. و اين دقيقا همان سرانجامي است که منتظرش بوديم. ...

۱- حقيقت اينست که با به قدرت رسيدن دولت روحاني در پناه "نرمش قهرمانانه" خامنه اي در مقابل غرب، اميال و آرمانهاي جنبش بورژوا - ليبرال ايران به منصه ظهور رسيد و بخش اعظم نيروها و جناح هاي اصلي بورژوازي ايران به اين روند پيوستند. اگر تا ديروز جناح هاي راست و چپ اين جنبش در مقابل پرچم ولي فقيه پز اپوزيسيون به خود مي گرفتند امروز ديگر عملا با عضويت جمهوري اسلامي در کلوپ "جهان متمدن" همگي خلع سلاح شده اند. سناريوي اصلاح رژيم يا فتح رژيم از درون با حفظ چهره اپوزيسيوني نزد اين جنبش و جوارح آن به اتمام رسيد و سر کار آمدن دولت اعتدال محصول اين روند استحاله بود. امروز "عاقلي" از آن طيف، "آلترناتيو" ضد ولي فقيه هوا نمي کند و اداي اپوزيسيون در نمي آورد. به دو دليل:

الف- از يک طرف، بخش خارج از حکومت اين جنبش، نه قلدر منشي ميليتاريستي آمريکا و اسرائيل را با خود دارند و نه چشم انداز تحولات انقلابي و سرنگوني جمهوري اسلامي بر متن تحريم و تهديدات نظامي! مشکل طيفي از "سکولار دموکرات" هاي ما اين است که امريکا اينبار رژيم چينجي را در دستور ندارد و به همين دليل کل تحرکات اپوزيسيون بورژوايي ايران بر خلاف دوره هاي قبل در خارج کشور با بي مهري غرب روبرو شده است. پز شکل دادن به "دموکراسي در ايران" از جانب اين بخش از اپوزيسيون بيشتر براي توجيه اين بي مهري است. در دنياي واقعي اين اپوزيسيون بورژوايي نيست که ميخواهد کنگره و رهبر و سخنگو و استراتژيست تعيين کند، برعکس اين غرب و امريکا هستند که فعلا نيازي به بازي دادن اين اپوزيسيون ندارد. به همين دليل برجام براي اين بخش از اپوزيسيون بورژوايي ايران بوي "ظن و خيانت" دول دست راستي غرب و "پشت" کردن به پيمانهاي پيشين را ميدهد.

ب- از طرف ديگر، براي بخشهاي ديگر اين جنبش که رهبران سبزشان هنوز در حصر اند و سران "اصلاح طلب"شان زير عباي خامنه اي قائم شده اند، اصلاحات و رفرم در جمهوري اسلامي، شکوفه داد و به ثمر نشست. جنبش ”اصلاح جمهوري اسلامي“ به هدف اش رسيد و پرونده اش بسته شد. آنهم نه به رهبري خاتمي و موسوي که توسط خود مقام معظم رهبري!  وضع موجود، حداکثر ”اصلاحاتي“ است که جمهوري اسلامي قابليت آن را دارد. همه شان، از خشن ترين تا نرم ترين اصلاح طلب ها، همين کاري را ميخواستند انجام دهند که سرانجام ولي فقيه به آن جامه عمل پوشاند. پايان ”مرگ بر آمريکا“ و تلاش براي سرهم بندي کردن شکاف تاريخي جمهوري اسلامي با دولتهاي غربي، تمام محتواي  اصلاحاتشان بود. ”گفتگوي تمدن ها“ و حرف هاي نيم بند در مورد دمکراسي و تعامل و تعادل و اعتدال و ...، همه حرف مفت بود.  دوخرداد و جنبش سبز نه براي کمترين آزادي بيان و رفاه و ممنوعيت اعدام و حق تشکل و برابري زن و مرد و نه حتي براي ليبراليسم و پلولاريسم سياسي، که براي ”سالم“ رساندن تتمه جمهوري اسلامي به نقطه امروز، اوج گرفتند و ناکام سقوط کردند.

۲- هر آدم بادرايتي هم مي داند که آن کنگره، اجلاس شکست خوردگان از ولي فقيه، اجلاس ناراضيان از دست ناتو و آمريکا و به اين اعتبار بازي ندادنشان در سياست بود. اگر بخشهاي راست تري از اين جنبش رنگين کماني مانند توده - اکثريت و امثال نگهدار و حزب بي بي سي در جمهوري اسلامي کاملا ذوب شدند اما اين بخش به اصطلاح "سکولار دموکرات" سرشان بي کلاه ماند. برجام و توافقات عموسام با آقا آب سردي بروي آخرين بازماندگان اين لويه جرگه ريخت. به اين اعتبار، کنگره اخير عاليجنابان، کنگره بازندگان برجام و خلاصي از دست مُهر "سبز" بر پيشاني شان بود. کنگره اي بود که اتفاقا نشان داد که مسير دخالت اپوزيسيون ولي فقيه در سياست کماکان بر محور سناريوهاي محتمل غرب و نيروهاي آن در منطقه از جمله عربستان براي جايگزيني احتمالي رژيم ايران ميگذرد. "سکولار دموکرات"هاي ما بايد از پراگماتيسم امثال رضا پهلوي و چرخش هاي سياسي روزانه وي بياموزند که اگر شانسي براي دخيل شدن و نقش بازي کردن در آينده تحولات بيش رو دارند بايد حداقل دل رقباي جمهوري اسلامي در منطقه را بدست آورند. رجوي و مطصفي هجري فعلا کانديداهاي بهتري از "سکولار دموکرات" هاي بي دندان در اين دوره تشريف دارند. به اين اعتبار، در ميان اپوزيسيون بورژوايي ايران تنها نيروها و احزابي شانس جولان دارند که به کمپ سناريوهاي سياه بپيوندند و در قومي- مذهبي کردن جامعه ايران و ناامن کردن بيشتر زندگي مردم شريک شوند.

۴- اما سوال امروز ميليونها انسان در ايران، سوال طبقه کارگر و کمونيستهاي اين طبقه اين است که چگونه ميتوان در مقابل فقر و فلاکت و تبعيض و نابرابري و استبداد تحميل شده به مردم توسط جمهوري اسلامي ايستاد و همزمان تضمين کرد که جامعه ايران سوريه و ليبي نخواهد شد؟! بايد عمق شکست سياسي - ايدولوژيک اين صف ”اپوزيسيون“ بورژوايي از راست تا چپ آن را دوباره به جامعه، به طبقه کارگر نشان داد. مسلح شدن به اين خودآگاهي شرط شکل دادن به صفي از کارگران کمونيست و کمونيستهاي انقلابي در جامعه براي دخالت در امر سياست و سرنگوني انقلابي جمهوري اسلامي است. انقلاب کارگري که بر متن اميد و اعتماد و خوش بيني توده وسيع مردم کارگر و زحمتکش به آينده جامعه، با اتکا به تحزب کمونيستي خود متحقق و پيروز ميشود. حزب حکمتيست حزب اين جنبش و اين انقلاب است.