در تکاپوي منجمد کردن يک تاريخ!

چند کلمه به بهانه انتشار افشاگری های منتظری

 

 

فواد عبداللهی

 

دهه ۶۰ نقطه عطفي در تاريخ ايران و يکي از خونين ترين مقاطع پايان قرن بيستم است؛ کمتر دوره اي را در تاريخ جهان ميتوان سراغ گرفت که يک ضد انقلاب با چنين شتابي زندگي مشترک يک ملت، اميد و آرزوهاي يک جامعه انقلابي و آوانگارد را در خود بلعيده باشد. در اوايل اين دهه است که جمهوري اسلامي به رهبري خميني با يک کودتاي تمام عيار عليه انقلاب ۵۷ به قدرت مي رسد. يک نسل کشى عظيم توسط حکومت اسلامى براه افتاد تا مردمى را که عليه استبداد شاهى براى رسيدن به آزادى و رفاه انقلاب کرده بودند سر جاى خود بنشانند. ماشين سرکوبى بحرکت درآمد تا جنبش پر شور شورايى و اعتصابات و اعتراضات وسيع کارگرانى را که پا به ميدان گذارده بودند تا جامعه اى درخور زندگي انسان بنا نهند خفه کند. مردمى را که براى اولين بار امکان يافته بودند تا آزادانه در تشکلها و سازمانهاى دلخواه خود متشکل شوند به خون کشند و سکوتى گورستانى را حاکم گردانند. قتل عامى بزرگ براه افتاد. خميني و دار و دسته اش به همراه اپوزيسيون ناسيونال - اسلامي در متوقف کردن انقلاب ۵۷ و سترون کردن آن موفق نشدند در عوض به نام انقلاب به سرکوب وحشيانه آن دست زدند. وزراى کابينه، روساى دادگاههاى انقلاب و زندانها، بازجوها، ساوامائيها و فرماندهان سپاه، امام جمعه ها و مبلغان و مجريان برنامه فتوا صادر مي کردند، نقشه مي کشيدند، دستور مي دادند، مي گرفتند، شکنجه ميکردند، در تابوت مي گذاشتند، اعدام نمايشى و اعدام واقعى ميکردند و رجز مي خواندند. و بدين ترتيب در عرض چند سال بيش از صدهزار انسان شريف و بي گناه را قتل عام کردند و چند برابر آنرا در سياهچالها زير شکنجه در هم کوبيدند. اوين و گوهردشت و قزل حصار به آشويتس و داخائو اضافه شد. پرده سياهى به روى جامعه کشيده شد و رسما و عملا شادى و خنده در مملکت ممنوع گرديد. پرچم پيروزى رژيم اسلامى بر مردم انقلاب کرده، بر کارگران و شوراهاى آنان، بر کردستان آخرين سنگر دفاع از انقلاب، بر زنان، بر مردم تشنه رفاه و آزادى، بر کمونيستها و مخالفين بدين سان به اهتزاز درآمد. ميليونها مردم به زندگى در ارتجاعى ترين و وحشيانه ترين نظام اجتماعى محکوم شدند، جامعه اى مبتنى بر ترس، فقر و دروغ بنا شد که در آن خوشى ممنوع است، زن بودن جرم است و زندگى کردن جزا است. يک نسل کامل، اصلا به اين جهنم چشم گشوده اند و جز اين خاطره اى ندارند. و براى بسيارى ديگر، هنوز زنده ترين خاطره، ياد چهره هاى بياد ماندني انسانهاى پاکي است که در خون غلطيدند. جمهوري اسلامي بر چنين تاريخي و بر تل اجساد عزيزترين انسانها بنا شده است.

اما مدتي است به دنبال افشاگري هاي منتظري از قتل عام هاي تابستان سال ۶۷ توسط رژيم، از سوي لشکري از "اصلاح طلبان" و معتدلين چه در مرکز حاکميت و چه در حاشيه حکومت، تلاش آگاهانه اي ميشود که بخشي از اين تاريخ اگر نه که حذف اما به حاشيه رانده شود. مي خواهند مردم تاريخ ۳۰ خرداد ۶۰ و کودتاي اسلامي عليه انقلاب ۵۷ به سرکردگي خميني را فراموش کنند. وراي اين شيادي نيز اشک تمساح مي ريزند تا در قامت مخالفين هميشگي استبداد و اعدامهاي جمهوري اسلامي، واقعيت سياه در رکاب "امام" و تاريخ "خط امامي" بودنشان را قلم گيرند، پوست انداختن امروزشان را به رخ جامعه بکشند، هاشور "سپاه را به سلاح هاي سنگين مجهز کنيد" را بر پيشاني شان پاک کنند و شراکتشان در سرکوب انقلاب ۵۷ و دامنه آن يک دهه هالوکاست معروف به کشتارهاي دهه شصت که اتفاقا از مرداد ۵۹  و خرداد ۶۰ شروع ميشود را فقط به اعدام هاي ۶۷ و تصفيه هاي دروني خود حاکميت که دامن مخالفين رژيم و کمونيستها را هم گرفت، تقليل دهند. زور ميزنند که طول و عرض جناياتشان را از يک دهه به يک تابستان، کوتاه کنند. تاحال کوهي از مطلب، و ميزگرد در خارج کشور اساسا از جانب اپوزيسيون ولايت فقيه، از توده - اکثريت تا حزب بي بي سي و مجاهد و بني صدر تا به اصطلاح محافل و ژورنالهاي "متعهد" کارکشته در اين خصوص منتشر شده است بدون اينکه يک کلام و يک کلمه در مورد مرداد ۵۸، خرداد ۶۰ و چگونگي سلاخي شدن انقلاب ۵۷ و سر کار آمدن رژيم اسلامي بر زبان و قلم جاري کنند. اين انکار و سرپوش گذاشتن بر کل حقيقت، و بازگو کردن نيمه داستان، اما معرفتي نيست؛ بلکه حرکتي کاملا سياسي و آگاهانه است.

ميگويم سياسي و آگاهانه، چرا که اکثر قريب به اتفاق آن "اپوزيسيون" و جناحي از رژيم که امروز دار و ندارش را حراج رقابت و تقابل با "ولايت فقيه" کرده، آن جناحي که طول و عرض اعتراض اش به ساقط شدن و بيرون راندنش از قدرت حاکمه و ثروت تلنبارشده در ايران است، آن جناحي که تاريخا ادعا کرده که مشروطه اسلامى ميتواند نظامشان را از تعرض مردم مصون کند و تعديل در تصوير بين المللى رژيم بعنوان يک رژيم ضد غربى، "ياغى" و مدافع تروريسم اسلامى را بگنجاند، آن جناحي که ۳۶ سال قبل همصدا و يکدست و چفيه به دوش زير بيرق ارتجاع خمينى- بازرگان براى جلوگيرى از پيروزى مبارزات آزاديخواهانه مردم و برقرارى يک رژيم سياسى چپ گرا که محتمل ترين نتيجه انقلاب ٥٧ تلقى ميشد از زباله دان تاريخ يک قرن قبل ايران سر درآورد، و دوشادوش خميني، خامنه اي، رفسنجاني، لاجوردي و خلخالي و موسوي و خاتمي بجان مردم و انقلاب افتادند تا وظايفى را که رژيم شاه در آن درمانده بود به سرانجام برساند، آن جناحي از رژيم که دست بر قضا قبل از ۶۷ و تصفيه شدن اش از حاکميت و شريک در قدرت درست از روي ليست رژيم سابق کمونيست ها، کارگران و انقلابيون ۵۷ را لو ميداد، آن "برادران و خواهران" توده - اکثريتي و پيرو "خط امام" دوشادوش حجاريان تئوريسين جنبش خدابيامرز دوخرداد که از قضا در آن سالهاي سياه معاونت وزارت اطلاعات را بر عهده داشت و بى سيم بدست سوار بر خودرو هاى بدون شماره افراد "مظنون" به مخالفت با رژيم اسلامى را شکار و تحويل امثال لاجوردى جلاد ميداد، آن "اپوزيسيون" امروزي که بني صدر ريس جمهور سابق اش بود و رجوي کانديد دور آتي اش با حکم جهاد خميني چکمه به پا در ۲۸ مرداد ۵۸ حمله به کردستان بعنوان سنگر دفاع از دستاوردهاي انقلاب ۵۷ را از سر گرفت، آن توده اي – اکثريتي که شعار "مسلح کردن سپاه به سلاح هاي سنگين" را سر ميدادند، همه و همه  عاملين و شرکاي جنايات رژيم،  در اين دهه اند.  آري؛ اين اپوزيسيون ولايت فقيه و اين جناح امروز "غير خودي" رژيم در صورت مسئله سرکوب انقلاب ۵۷ و کشتارهاي ۳۰ خرداد ۶۰ و سرانجام تثبيت جمهوري اسلامي سهيم و "شريک دزد" است و در تقلاي منجمد کردن تاريخ است. همين فاکتور است که هر دو جناح را  ۳۶ سال پيش وارد جنگ قدرت ميکند و در صف ضد انقلاب بورژوا امپرياليستي به رهبري خميني بسيج ميکند. امروز نمازخوانهايشان "ايران را براى ايرانيان" ميدانند و چپ هايشان متقابلا مواظبند که کسى به "مذهب توده ها" و "اسلام مترقى" اهانت نکند و مدافعان "شيعيان دگر انديش و سوسياليست" شده اند! اينها عليرغم همه فاصله گذارى هاى سازمانى و گروهى شان با هم، نسبت به هم "خودى" اند. يک قرارداد جمعى اعلام نشده، يک سنت سياسى مشترک، مناسباتشان با هم و عکس العمل معمولا هيستريک مشترکشان نسبت به  مقوله انقلاب و جريانات "غير خودى" ( نظير کمونيستها) را تنظيم و هدايت ميکند. افق اجتماعى شان يکى است. نقدشان به تاريخ تاکنونى ايران يکى است. اساطير و پهلوانان ديوهاى سياسى شان يکى است. فرهنگشان يکى است. اخلاقشان يکى است. اعياد و سالگردهاى سياسى مشترکى دارند. يک گنجينه ادبى واحد دارند. شعرا و ادبا و فيلمسازهايشان يکى است. مقدسات سياسى و اجتماعى شان يکى است. سياست خارجى شان يکى است. پاى صحبت هم اند، در يک ديالوگ و "اتحاد عمل" ابدى مبارزاتى با هم اند، بهم نيرو ميدهند و از هم نيرو ميگيرند. دشمنانشان هميشه مشترک و دوستانشان هميشه مشترک اند. اصطلاحات و زبان سياسى شان يکى است.

آري بايد کل حقيقت را گفت؛ خمينى‌ها، لاجوردى‌ها، گيلانى‌ها خامنه‌اى‌ها و رفسنجانى‌ها با بهزاد نبوى و خوئينى‌ها و هادى خامنه‌اى و موسوى و خط امام و مجاهدين انقلاب اسلامى و امثال خاتمى و بني صدر و رجوي و نگهدار و بهنود و پاسدار- ولترهاى امروزى همچون سروش، يک کل واحد آدمکش و ارتجاعى را در مقابل مردم ميساختند. واقعه ٣٠ خرداد ۶۰ هرچند افشاگر "اصلاح طلبان" و معتدلين و اپوزيسيون ولايت فقيه امروز هست، اما ماهيت يکسان سياسى اين آخور ملي - اسلامي با تنوع سازماني و تاريخچه هاي گوناگون آنها را با خمينى و خاتمى و خامنه‌اى و موسوي تبريزي در برابر مردم نشان ميدهد. در اولين روز به گور سپردن اين حکومت، مردم ايران ياد قربانيان اين دهه، ياد بيش از صدهزار نفر که معصومانه در دادگاههاى صحرائى اين جنايتکاران تيرباران شدند، ياد صدها انسانى که بدست جمهوري اسلامي در خارج از مرزهاى ايران ترور شدند، ياد هزاران زن و مردى که بخاطر دوستى و عشق ورزيدن قصاص و سنگسار شدند، ياد هزاران نفر که بخاطر گرسنگى و ناتوانى از تامين معاش کودکانشان دست به خودکشى زدند و ياد هزاران نوجوانى که با کليد بهشت در گردن به روى ميدانهاى مين فرستاده شدند را در باشکوهترين مراسمها با حضور صدها هزار بازمانده اين قربانيان و با حضور هزاران انسان آزاديخواه از سراسر دنيا گرامى خواهند داشت. و همزمان تمام جانورانى را که حکومت خونين اسلامى را به مردم تحميل کردند و اکنون با چنگ و دندان از آن دفاع ميکنند در دادگاهى مردمى به محاکمه خواهند کشيد. اين عادلانه ترين، مشروع ترين و انسانى ترين خواست مردم ايران است. صدها ميليون نفر در سراسر جهان با شور و شوق محاکمه فاشيستهاى اسلامى را دنبال خواهند کرد و رسانه ها و دولتهائى را که مانع انعکاس اين حقايق بوده اند، محکوم خواهند نمود.

اشک تمساح ريختن اردوي ملي - اسلامي براي قربانيان ۶۷ به هيچ عنوان نميتواند حقايق بنيادين پروسه به قدرت رسيدن جمهوري اسلامي و سرکوب انقلاب و کشتار دهه ۶۰ و سهيم شدن خود اين اردو با سارباني خميني در سرکوب انقلاب ۵۷ را رفوکاري کند. لکه ننگي که بر پيشاني تک تک شان تا ابد باقي خواهد ماند. تاريخ اما جانباختگان آن دهه سياه را که تا آخرين لحظه زندگي شان و تا آخرين نفس شان عليه ماهيت کل اين جبهه کثيف ضد انقلاب بورژوا امپرياليستي به رهبري خميني جانانه ايستادند فراموش نخواهد کرد. اينبار ما کمونيستها تضمين خواهيم کرد که انقلاب و جنبشي که در سال ۵۷ آغاز شد و در ۳۰ خرداد ۶۰ به خون کشيده شد ريشه دارتر و استوارتر از هميشه سربلند کند. اينبار با برنامه و اهداف روشن، مصمم و قدرتمندتر از هميشه پا به صحنه خواهيم گذاشت. اينبار تاريخ واقعي را ما خواهيم نوشت. گل همينجاست؛ همينجا برقص!