خميني سيري چند؟

 

 

فواد عبداللهي

 

علي خميني، نوه يکي از جلادان تاريخ بشر، در سالروز مرگ خميني به حمايت از جنايات وي در دهه ۶۰ برخاست. نوه ها گنده شده اند؛ نوه ها وارد جمع بزرگان شده اند و شروع کرده اند به حرف هاي درشت درشت زدن؛ غافل از اينکه بزرگان، خود بدجوري گرفتار ميراث گذشته اند. خمينيسم و سمبل اش ”آقا“ روي دست بزرگان مانده اند؛ نه ميتوانند از آن ميراث عبور کنند، نه ميتوانند نگه اش دارند. عبور کنند اسلام و نظام به قهقرا مي رود. نگه اش دارند داعش و چرک و خون را در ذهن تداعي ميکند. خلاصه اينروزها ايدولوژي اين جمهوري مثل خمير مجسمه سازي است. به هر شکلی که شرايط روز اقتضا کند تغييرش ميدهند. مثل کليدی که به همه قفلها ميخورد و هيچکدام را باز نميکند. علي آقا با اظهارات اخيرش اما ”گند“ زد. به تمام آن دو سال و نيم چهره ”اعتدال“ جمهوري اسلامي گند زد. زيرآب سي ماه تلاش ”معتدلين“ دو جناح براي رفو کاري زشتي ها و جناياتي را زد که در حق بشر آخر قرن بيستم در اين سوي کره خاکي کردند. براستي هيچ کس نام خميني را فراموش نخواهد کرد، همانطور که هيتلر و فاشيسم و آشويتس از يادها نخواهند رفت. به حرکت درآمدن جنون مذهبي و ناسيوناليستي، فرو کوفتن همه ارزش هاي مفروض و شناخته شده بشري، رسميت يافتن آشکارترين اشکال تحقير بشر و خوار شمردن زندگي انساني، تقديس تباهي و مرگ، علني ترين شکل ستمگري به زن، غرق کردن زندگي مردم زحمتکش در فلاکت رسمي و تلاش خوارکننده و خردکننده معاش، جهل و خرافه، گستردن اعتياد و فحشا، ”جنگ بي پايان“ و کشتار فجيع صدها انسان براي برافراشتن بيرق اسلام، استبداد مذهبي، سلب رسمي حقوق سياسي و اجتماعي مردم، ارتشاء و فساد همه جا گير در دستگاه دولتي، سرکوب باند سياهي، انباشتن سياهچاله ها از زندانيان سياسي، امواج اعدام هاي جمعي و بپا کردن گورهاي دسته جمعي، شکنجه و ترور، جولان قاچاقچيان اسلحه، سازماندهي دستجات اسلامي براي آدمکشي و آدم ربايي، و ... اين دهشت آورترين تصاوير مربوط به دهه ماقبل آخر قرن بيستم است که در ايران به سرکردگي خميني رسميت اش دادند.

 اين مسير ”طي“ شد تا به قول نوه خميني ”کشور پس از ۳۰ سال امروز رنگ آرامش و امنيت بخود ببيند“. درست ميگويد، تصويري که بدست ميدهد جاي ابهامي باقي نميگذارد؛ اينها و راستش همه جناحهاي بورژوازي ايران با خميني و پان اسلاميسم فقط توانستند به ”خودکفايي“ و بلوغ سياسي در مقابل طبقه کارگر و کمونيسم و آزاديخواهي برسند؛ هدف، تعقيب اميال اقتصادي، ”توسعه“ و ساختن ”تمدن ايراني“ (آنچه امروز اردوي سرمايه و دولت اعتدال مثل سگ برايش له له ميزنند) با بيرق خميني نبود. خميني وظيفه خود را براي بورژوازي ملي و بين المللي که همانا سرکوب و شکست انقلاب ۵۷ بود به سرانجام رساند. طراحي چهره معتدل و خوشخيم و ”مهربان“ و ”مدرس آزاديخواهان جهان“ از خميني و راه و روش او توسط معتدلين دو جناح، گواه سرپوش گذاشتن بر آن دوران سياه و زيرسبيلي رد کردن جنايات بورژوازي به سرکردگي خميني است. تاريخ اما جاي ديگري سير ميکند؛ موقعيت امروز کل بورژوازي ايران و جمهوري اسلامي در راس آن، مديون خميني است. هدف، تحميل اردوي ارتجاع اسلامي به جامعه بود. اين وصله هاي تحميلي که امروز در مجلس ”اعتدال“ نشسته اند همان تندروهاي ديروز، ۳۰ خردادي هاي سابق و ياران صديق ”امام“ اند که در مقابل رويگرداني و بيزاري وسيع مردم و نسل جوان از مذهب و پليدي داعش در منطقه، پز مشعوف و معتدل و پارلمان نشين به خود گرفته اند. ”معتدلين“ امروز همان قمه کش هايي اند که ديروز رهبرشان توسط غرب (با هيبت ريگان و تاچر) در مقابله با خطر کمونيسم در ايران به کمک نورافکن هاي بي بي سي به ماه پرتاب شد و حالا در حرير ”اعتدال“ در دالانهاي حقوق بشر و کلوپ ”جهان متمدن“ لم داده اند و هر از گاهي نرمش ”حقوق بشر“ي ميکنند.

 اسلام کيلويي چند؟ خميني سيري چند؟ کسي امروز در جامعه پشم هم حسابش نميکند. روحاني چندي پيش گفته بود که ”تفاوت هست ميان انقلاب اسلامي و اسلام انقلابي“! فائزه هاشمي هم دوچندي پيش به ديدار بهاييان رفته بود! يک مقام وزارت کار هم در آذربايجان غربي در پي اجراي حکم شلاق کارگران آق دره براي اولين بار در تاريخ حيات جمهوري اسلامي ”برکنار“ شد! حقيقتا سنبه پر زور و سرکش نسلي که به قوانين و ارکان مذهب در ايران پشت کرده است همه اين مرتجعين را به دم زدن از "تدبير" کشانده است. مقدسات و اميال نسل بعد از انقلاب ۵۷، آتش زير خاکستري است که نميتوان با آن بازي کرد.

اما شترسواري دولا دولا نميشود؛ اين جمهوري نميتواند تا ابد روي لبه پارادوکسِ ماندن و نماندن در اردوي اسلام و شلاق مانور دهد. کوتاه مدت و گذراست. وبال گردنشان است. دست و پا گير است. جامعه را عليه شآن کينه اي تر ميکند. بايد بجنبند؛ پلهاي پشت سرشان خرابند و اين ساختمان فکري عهد عتيق جوابگوي نيازهاي امروز جامعه اي نيست که از خميني و اسلام عبور کرده است. مردم علي العموم حقيقت جو هستند، گوششان براي حقيقت باز است. خواهان آزادي و برابري و رفاه هستند. انزجار و بيزاري از اسلام نه تنها در ايران بلکه در کل منطقه خاورميانه، زبانزد خاص و عام است. کافي است کمونيست ها پيشقراول شوند؛ کافي است متحزب شد، متحد شد، کافي است فضاي استيصال و ناميدي از تغيير اوضاع ترَک بردارد. کافي است طبقه کارگر جايي شريانهاي توليد در اين جامعه را ببندد. کافي است در مقابل تمام کساني که ميکوشند ايستگاههايي بر سر راه آزادي و رهايي مردم تعريف کنند، صف متمايزي از تعرض کمونيستي به بنيادهاي ارتجاع حاکم بر زندگي ميليونها انسان شکل داد.

  راه عبور سريع از استيصال و بي افقي سياسي که جمهوري اسلامي و اردوي بورژوازي ايران  گستاخانه به جامعه تحميل کرده اند، تن دادن به جدال بالايي ها نيست. سياست و سرنوشت امروز و نسلهاي آينده را نبايد به امان بالايي ها ول کرد؛ مرگ تدريجي سرنوشت محتوم ميليونها انسان نيست. مردم راه مستقيم و عملي و واقعي دارند. دخالت مستقيم و سنگر بستن از پايين در مقابل حمله به معيشت، آزادي و امنيت!  اين تنها اميد در جمع کردن بساط حاکميت جمهوري اسلامي در جامعه است. بايد همه کساني که از اجحافات هر روزه اين حاکميت بر زندگي مردم دلشان به درد ميايد، خود آستين ها را بالا بزنند و براي رهايي از اين نکبت و استيصال کاري کنند. نبايد بيش از اين اجازه داد اينها روزي تحت نام ”اصلاح طلب“، روزي با عنوان "مستضعف پناه" و”معتدل“، بيش از اين حکم کنند. بايد در مقابل همه کساني که مردم را به صبر و انتظار و عمر خريدن براي اين رژيم دعوت ميکنند، ايستاد. همه ميدانند که مفتخورها در حکومت و مجلس نشسته اند. همه ميدانند که دولت اعتدال يعني دولت کارچاق کن ها؛ تنها تعرض سراسري مردم ايران ميتواند دست اين اوباشان را در زنجير کند. بايد دور همديگر جمع شد. قدرت ما در تجمع و اتحاد ماست. تنها ما مردم ايران، طبقه کارگر و زنان و جوانان اين جامعه ميتوانيم با دور زدن جمهوري اسلامي عبور واقعي از اين منجلاب را تضمين و تجربه کنيم. تنها جنبشي که به بساط اين دولت و اين قانون تعرض کند ميتواند فردايي عاري از هر نوع تبعيض، خشونت، جنايت، فقر و بي عدالتي براي مردم ايران بسازد. تنها چنين جنبشي ميتواند پرچم کيفرخواست محکومين و محرومين جامعه ايران عليه خميني ها و حاکميت سياه سه دهه جمهوري اسلامي را به اهتزاز درآورد. تنها در اين صورت است که بورژوازي و احزاب رنگارنگ آن نميتوانند بروي چنين کيفر خواستي خاک بپاشند. کيفرخواستي عليه مذهب و ناسيوناليسم، عليه تحقير و بندگي و ارتکاب جنايات ضد بشري...

خميني مظهر چرک و کثافات جامعه بورژوايي سالهاست مدفون شده است؛ اما بورژوازي و رژيمي که از خميني به ارث برده است از اين کيفرخواست خلاصي نخواهد يافت. ما کارگران کمونيست، ما حکمتيستها اين امر را تضمين خواهيم کرد.