"امنيت و آزادي" آنها

امنيت و آزادي ما

 

 

فواد عبداللهي

 

”نبايد نقاد را زنداني کرد... بايد امنيت و آزادي آنها را تضمين کرد“، از اظهارات اخير روحاني است. 

۱- چپ چپ نگاهش نکنيد، چون اين گزاره در برخي مواقع درست است. ميپرسيد کي؟ مثلا وقتي که ”نقاد“ را نسبت به ”احشام“ بسنجيم و اظهارات آسيد را به اين صورت اصلاح کنيم: ”نبايد احشام را زنداني کرد... بايد امنيت و آزادي شان را تضمين کرد...“

در اين صورت پس از تحقيق در قوانين جمهوري اسلامي، ميتوان اين اظهارات را درست و معنادار بحساب آورد. بله دوستان! مشکل اينجاست که ما هميشه نسبت ها را فراموش ميکنيم و بيخود و بي جهت حکم به درندگي اين قوانين و چهار دهه استبداد و خفقان تحميل شده ميدهيم. در مملکتي که از کارخانه ها تا دانشگاه ها تا آرايشگاه و کافي شاپ هاي محلاتش چنان جوک ها و طنزهاي نيشداري نثار قوانين و مقدسات دولت ميکنند، حرفهاي روحاني هم در باب ”آزادي و امنيت“،  بُردي  بيشتر  از يک جوک  ندارد.  حقيقتا تنها جمهوري اسلامي مي توانست مردم ايران را اينگونه ضد مذهب و قوانين منسوخ شريعت کند و آنان را در ديگِ هفت جوش تفکر بيندازد. دهن کجي به قوانين و مقدسات، ديرزماني است که شِمايي از آغاز غروب ايدولوژيکِ تان است.  با رخت و لباس حاکميتِ اسلام، صحبت از ”آزادي و امنيت“ در جامعه، حتي براي آن صنف نويسنده و ”نقاد“ قانوني و مجازي که از منظر جناب ريس جمهور و مقام معظم در رديف احشام هستند، پوچ و بي معنا است. تنها به موقعيت دو مقام منتقد در صف خودشان،  ريس جمهور و نخست وزير سابق، آقايان خاتمي و موسوي نگاه کنيد، تا تنها گوشه اي از مضحک بودن داعيه هاي جناب ريس جمهور را لمس کنيد.

 اينها تنها در مقابل نسخه هاي داعشي از اسلام در منطقه، که ديروز و در دوران طلايي امام در ايران هم در جريان بود، از سر ناچاري امروز معتدل شده اند. وگرنه همگان ميدانند که ”جهاد مقدسِ“ ضدکمونيستي ريگانيِ دهه ۸۰ ميلادي هم يک بسته  پُستي  به وسيله  شرکت  ”اير فرانس“ براي سرکوب انقلاب ۵۷ ايران ارسال کرد که هنوز هم نه فقط ايرانيان که جهانيان از مواهب آن برخوردارند.

     امروز چه چيزي تغيير کرده است؟ دوران خميني خيال ميکردند جهان يعني کشورهاي ِ اسلامي و جهانيان هم يعني امت ِ اسلام. اما بعد از سه دهه و بويژه بر متن بخون کشيدن انقلاب ۵۷، فهميدند که اين جامعه اسلامي بشو نيست و راه ِ قدس لزوما  از کربلا  نمي  گذرد!  مي شود به جاي کربلا، پاريس و کاخ اليزه را هم زيارت کرد. بي جهت نيست که روحاني راه ۵۰ ساله توسعه ايران را در ۵ سال به کمک ”خارجي“ها  (بخوان بر دوش استثمار، فلاکت و بي حقوقي طبقه کارگر ايران) در تصوراتش مي پيمايد. چه فرقي مي کند؟ قلب ِ زائر و تاجر بايد پاک باشد و ”آزاد“. حال چه دوران ”بدخيم“ امام و سرکوب بي رحمانه کارگران، کمونيستها و انقلابيون ۵۷ باشد چه دوران تعامل و اعتدال و بيکاري و مهندسي فلاکت، هدف کماکان اقتصاد است و حفظ نظام!.

    به اين اعتبار، ”آزادي و امنيت“ جناب روحاني بلاواسطه به آزادي و امنيت سرمايه در جامعه مربوط ميشود. نزد بورژوازي ايران که در حوزه کار ارزان متولد شده، حدود و ثغور اولي در گرو تضمين آزادي عمل و امنيت دومي است. اين قانون کارکرد و درجه آزاديخواهي هر دولتي است که در ايران بر سر کار باشد. ”آزادي“ تحت حاکميت سرمايه در ايران مشروط است.

     ۲- روحاني تلاش زيادي ميکند که اصلاح جمهوري اسلامي و اسلام بزک شده را به خورد جامعه دهد. ارزشهاي محدود و ارتجاعي خود را به اسم آزاديخواهي و مدنيت و امنيت به خورد جهان بدهد. حزب بي بي سي و نگهدار و حزب توده و ... و پامنبري هاي آنان هر روز مشغول خوراندن حُب اين سم متعفن به مردم و تزريق آن به پيکره جامعه اند. مشکلي با اين ندارند که جمهوري اسلامي چه نسخه خميني آن چه نسخه اعتدالي امروز آن، هنوز و همواره به معني تحقير و نکبت براي اکثريت مردم ايران، نابرابري و تبعيض جنسي براي زنان، عقبماندگي و خرافه پرستي، فقر و استبداد و بندگي بوده است.

     بورژوازي ايران قهرمانان زيادي از اين قماش به خود ديده است. نه دولت سازندگي رفسنجاني، نه اصلاحات خاتمي، نه پوپوليسم احمدي نژاد و نه دولت اعتدال روحاني و تاريکخانه هايش، آخرين مورد نخواهند بود. مردم ”عاليجنابان“ ريز و درشت، همه را خوب ميشناسند و به ”قهرمانان“ اين جمهوري توهمي ندارند. آنچه بسرعت دارند مي آموزند اينست که خيل سياهي لشکر تحت نام اپوزيسيون چپ و راست به طور علاج ناپذيري به همان سنتهاي سياسي و اجتماعي پوسيده اي تعلق دارند که جمهوري اسلامي را از خود بيرون داد. هر روز مسلم تر ميشود که دفع اين سنتها در صفوف مردم از نان شب واجبتر است.

     ۳- همهِ شان ميدانند که کارگر در اين جامعه بي حقوق است، نه آزاد است تشکل و احزاب غير دولتي خود را داشته باشد، نه آزاد است اعتصاب و اعتراض کند. خوب ميدانند که زنان بي حقوق ترين قشر آن جامعه اند. حجاب اجباري است و يک آپارتايد جنسي تمام عيار را بر زندگي ميليونها زن حاکم کرده اند. آنوقت نگران ”امنيت و آزادي“ مردم اند؟! اينها خوب ميدانند آنچه تحت نام فعاليت اتحاديه اي در کشورهاي ديگر در جريان است، در ايران غير قانوني است و با زندان و قوه قهريه و گلوله پاسخ ميگيرد. ليست فعالين کارگري که در دوره زمامداري دولت اعتدال جناب روحاني زنداني، شکنجه و تهديد و از کار بيکار شده و به قتل رسيده اند و تنها جرمشان تلاش براي متشکل کردن کارگران و دفاع از حقوق پايمال شده شان بوده است، ليستي طولاني است. بنابر اين روي جناب روحاني و محتواي آزادي وامنيت اش، به طبقه کارگر نيست. طبقه ديگري و محتواي ديگري پشت اين فرمولبندي رياکارانه پنهان است. صحبت بر سر آزادي سرمايه و امنيت سرمايه گذاري، و همچنين بازگذاشتن دست سرمايه دار داخلي و خارجي است. به اين اعتبار، تا جايي که به صف مردم و محکومين برميگردد، نزد اينها ”آزادي“ منوط به ساکت کردن محرومين، دامن زدن به تفرقه و تشتت ملي، مذهبي و جنسي در صفوف طبقه کارگر، و بالاخره  قبول نظام اسلامي و قانون اساسي ننگين آن است. 

     نزد طيف روشنفکران کاسب و نان به نرخ روز خور ايراني هم، اين لاقيدي نسبت به آزادي ظاهرا از اشتراکات دموکراسي در همه جاي جهان است. نزد محکومين، طبقه کارگر، زنان و جوانان بي آينده، آزادي و امنيت حقيقي جز با رفاه و جز با آزادي انتخاب و تجربهِ همه ابعاد زندگي سياسي، شخصي و اجتماعي، بدست نمي آيد. مبارزه براي تحقق اين امر مقدس بر دوش کمونيست ها و جبهه آزاديخواهي و برابري طلبي در ايران است. اين مبارزه اي به وسعت يک تقابل آشکار و رو در رو با ”آزادي و امنيت“ قسطي آقاي روحاني است. بايد بر تاريخ فکاهيات و خرابه هاي اين نظم و نظام، مبارزه براي يک دنياي بهتر را سازمان داد.