قتل عام در بروکسل؛ هدف بعدي کجاست؟

 

 

فواد عبداللهي

  

به دنبال قتل عام در پاريس، اينبار بروکسل طعمه حملاتِ تروريسمِ اسلامي در اروپا شد. هدفِ بعدي کجاست؟ چرا اين دوره از ناامني در جهان، هراس و عقبگردِ عظيم در قرن ۲۱ ظاهرا راه حلي ندارد و ميرود به بخشي از زندگيِ ”عادي“ مردم در اروپا نيز تبديل شود؟

دنيا با نگراني شاهد رشد موجي از آدم کُشي هاي مذهبي و قومي است که محصول بلافصل و مستقيم دو دهه دخالت نظامي آمريکا و دول غربي در منطقه، و شکست آنها در ”به پيش راندن روند دموکراسي در خاورميانه“ است. امروز ديگر قتل عام هاي دسته جمعي و ناامني در جهانِ غرب همانقدر صورت مسئله است که در گوشه گوشه جهان، از نيجريه و ليبي و افغانستان و پاکستان تا عراق و ترکيه و سوريه و غيره. يک اپيدمي و ناامنيِ سراسري و جهاني که حقيقتا نمونه آن در تاريخ زندگي بشر کم سابقه است. کمتر نقطه اي در جهانِ امروز سراغ داريم که از شکستِ سياستهاي ميليتاريستي غرب در خاورميانه و عوارض آن به اميدِ تخريب، تنها در يک منطقه از جهان، مصون مانده باشد. اين آن منجلابي است که پيروزيِ غرب در جنگِ سرد و عربده هاي ”پايان کمونيسم“ براي بشريت به ارمغان آورده است. قتل عام بروکسل تنها ادامه حلقه اي از استيصالِ متواليِ بورژوازيِ بين المللي در پاسخ به مسله امنيت، رفاه و برابري شهروندان در قلبِ جهانِ صنعتي غرب است. در عين حال اينگونه جنايات مستمسکي در حمله بيشتر دول غربي به شهروندانِ ”خارجي“، عروجِ باندهاي راستِ افراطي، و ميليتاريزه کردن محيطِ کار و زندگي مردم ميشود. اين تحرکات تنها آتويي در دست حکامي ميشود که خود کمتر از تروريسمِ اسلامي پرونده جنايت عليه بشريت ندارند.

کشتارِ دسته جمعي مردمِ بي گناه با هر توجيهي، حکمِ مرعوب کردن هر جنبنده اي است که بخواهد عليه نظم حاکم اقامه دعوي کند. شرايطِ جهان ما تيره تر هم خواهد شد اگر که با فراخوانِ سوسياليسم، پاسخ نگيرد. پايان دادن به قتل عام، ارعاب، و تامين و تضمين امنيت و رفاه و آزادي انسانها در جامعه، تنها و تنها در دست کمونيستها، طبقه کارگر و بشريتِ متمدني است که قدرت را بست گرفته، عليه تروريسم دولتي به ميدان آمده و همزمان آدم کُشانِ اسلامي را متواري و در سوراخ کند.

نبايد اجازه داد که تاوانِ شکستِ آمريکا و متحدينِ غربيِ تا ديروزش در حمله نظامي به عراق و سوريه و ليبي، با لت و پار شدنِ شهروندانِ جهان توسط گانگسترهاي مذهبي - قومي جبران شود. غرامتِ به گِل نشستنِ استراتژي ”نظم نوين جهاني“، تاوانِ بي افقي کانونهاي سياسي - ايدولوژيک دموکراسيِ بازار، به قهقرا بردن هر جلوه اي از دستاوردهاي اجتماعي و فرهنگي بشريتِ آوانگارد، به گردنِ سرکردگانِ نظامِ حاکم بر جهانِ امروز است.