افاضات ضد انسانی یک روشنفکر خرده بورژوا!

 

مظفر محمدی

 

شخصی به نام مصطفی الله ویسیان در بهمن ماه امسال، در مطلبی تحت عنوان "تکدی گری خراشی بر چهره شهرهای کردستان"، شکایت کرده است که حضور تهیدستان و فقرا و بقول ایشان "متکدیان"، دامن شهرهای کردستان را گرفته و چهره شهرهارا زشت کرده اند. 

این نیمچه بورژوای شکم سیر اضافه  می کند:

"حضور اينگونه افراد نه تنها موجب جريحه‌دار شدن عواطف افراد جامعه شده بلکه از منظر بيگانگان موارد بديعي براي تبليغات سوء عليه نظام و کشور گشته و يا مي‌شود".

ایشان می فرمایند: "به هرحال تکدي در هر لباس و يا هر سن و سال و در هر شکل و شمايل، علاوه بر آنکه موجب خدشه‌دار شدن اقتدار ملي مي‌شود بلکه خراشي است بر چهره شهرها و در سطح خيابان‌ها آزار دهنده است و چه بسا از منظر باورهاي ديني و اعتقادات مذهبي جامعه، عملي مذموم است." 

هنوز اهانت و بیشرمی این اغا به این ها ختم نمی شود. او این انسان های شریف را بدون اینکه بفهمد و یا بگوید چرا به این روز افتاده اند را متهم می کند که خیلی هایشان دروغ می گویند، گریم می کنند و می گوید: "خيلي وقت‌ها هم از جرايد و رسانه‌ها اطلاع‌رساني مي‌شود که در تشک يا بقچه پيرزني يا پيرمردي فقير پول و طلا و بعضا ارزهاي خارجي کشف شده است که ارقام قابل‌توجهي هستند. بعضا چهره زن يا دختر جواني را مي‌بينيم که اصلا تعداد بچه‌هاي همراهش با سن او تطابق ندارد."! 

و سرانجام راه حل مصطفی خان هم یک شاهکار است. او میگوید، گداها و خانواده هایشان و کودکان کار و خیابانی را باید در یک طرح ضربتی جمع اوری و گداهای مهاجر (منظور روستائیان و خانواده های افغانی است) به زادگاهشان عودت داده شوند. 

 خوب! شما چه فکر می کنید؟

این سوال را هر کس بنا به موقعیت اجتماعی و وجدان طبقاتیش یک جور جواب می دهد. از نظر بورژواها حضور بینوایان در محلات و محلهای کار و زندگیشان شوم است. ناخوشایند و بد منظره است. حتی زشت و بدبو و غیر قابل تحمل اند.

یک حاج آقای بازار هم با دیدن بینوایی، چند ریالی کف دستش می گذارد و یک حوری در بهشت می خرد و با فخر و تفرعن به بغل دستیش می گوید، "امروز این دهمین گدا است که صدقه می گیرد. 

 جواب آغا مصطفای روشنفکر ملی مذهبی ما هم معلوم است که چگونه از حضور بینوایان شهرهایش (کردستان البته، نه تهران و اصفهان و تبریز...) برآشفته شده، چرا که این دروغگویان و محتکران  طلا و ارز، اقتدار ملی شان را خدشه دار کرده و باید این کودکان "متکدی حرفه" ای را در یک طرح ضربتی مثل سگ های بی صاحب جمعشان کنند و درجایی باز آموزی و یا گدايان مهاجر را به زادگاهشان عودت دهند. 

اما اگرشما یکی از افراد طبقات دارا و یا یک روشنفکر ملی – مذهبی نباشید، اگر یک کارگر با دستمزد ناچیز یا کارگر بیکار یا یک معلم و پرستار با حقوق بخور و نمیر و جزو چند ده میلیون انسان هایی باشید که چند برابر زیر خط فقر زندگی می کنند، شناختن و فهمیدن دلیل یا دلایل زندگی بینوایان خیلی ساده است. تصور کنید که یک کارگر ساختمان از طبقه چندم ساختمانی پایین افتاده و درخانه بدون بیمهی  بیکاری و اجتماعی و درمانی افتاده است که تعداد این کارگران طبق امار دولت اقتدار ملی آغا مصطفی سالانه حد اقل ٢ هزار نفر است. 

مصطفی اما از زاویه منقعت پایین تنه اش از هزاران تن فروش شهرش که زنان ودختران همین کارگران فلج شده یا بیکار و بینوا هستند، انگار زیاد ناراضی و این منظره برایشان ازار دهنده نیست!

تف به این وجدان کثیف و ضد انسانی! 

اما متاسفانه مصطفی و دیگر بورژواها و حاج آقاها مجبورند با منظره زشت شهرها و اقتدار ملی اسلامی خدشه دار شده شان، مدت دیگری بسازند. من به ایشان قول می دهم که روزی بینوایان، فقرا و تنگدستان و بیکاران و کارگران مزدی با دستمزد ناچیز و حقوق بگیران جزء، علیه طبقات دارا و حامیان و روشنفکران نوکرشان امثال مصطفی می شورند و جامعه طبقاتی را زیرو رو می کنند. 

آن وقت بینوایان به نوایی می رسند. انوقت چهره شهرها نه برای مصطفی و حاج آقاها و بورژواها،  بلکه برای بینوایان زیبا می شود. طبقه کارگر از زن و مرد و کودک، راهی جز خاتمه دادن به ملامت و تحقیر و توهین و زندگی سگی ای که اقتدار گرایان و سرمایه داران و دولت ملی اسلامی مصطفی خان به آن ها تحمیل کرده اند، ندارند. پایان دوران زندگی بینوایی و ساختن شهرهای شاد و ازادی که همه انسان ها در آن برابرند و از بینوایی دیگر خبری نباشد، دور نیست!

 

 اسفند ٩٣ (مارس ٢٠١٥)