چرا اوجلان پیشنهاد خلع سلاح پ ک ک را داده است؟

 

محمد فتاحی

 

رقابت قطب های امپریالیستی در جهان امروز برای تقسیم مجدد جهان، سایه اش را بر تحولات سیاسی اجتماعی دنیا انداخته است. به زبان دیگر،  تمام زاد و ولدها و مرگ و میرهای سیاسی اجتماعی امروز در صفوف جنبش های بورژوایی، بر متن کشمکش قطب های امپریالیستی امروز شکل میگیرند. در بعد منطقه ای هم، از شکل گیری موجوداتی از جنس داعش تا جنگ های در جریان سوریه و لیبی و یمن و عراق و اوکراین، تا بهانه هسته ای با جمهوری اسلامی، همه و همه محصولات مستقیم این کشمکش در چهارچوب منطقه ای اند. تحولات در ناسیونالیسم کرد و احزاب سیاسی آن هم مستقیما از همین اوضاع تاثیر میگیرد. با در نظر گرفتن این واقعیت سراغ تحلیل اوضاع ناسیونالیسم کرد و پاسخ به سوال طرح شده در عنوان مقاله میرویم؛

 اوجلان رهبر پ ک ک مدتهاست دوره کشمکش های امپریالیستی را تشخیص داده و بر این مبنا برای سازمانش سیاست های استراتژیک پیشنهاد میکند. پیشنهاد ایشان به سازمان پژاک برای کنار آمدن با جمهوری اسلامی،پیشنهاد به پ ک ک برای خلع سلاح و پیوستن به مبارزه سیاسی در متن تناسب قوای جامعه ترکیه از همین نگرش واقعبینانه او به روند اوضاع نشات میگیرد. مخالفت پ ک ک با امر استقلال در کردستان عراق و تاکید بر ماندن در کنار دولت بغداد، هم ناشی از درک روند اوضاع منطقه توسط پ ک ک در هم خطی با اوجلان است.

 

مشخصات اوضاعی که در منطقه، سیاست اوجلان به آن متکی است، چیست؟

 

اوجلان متوجه این واقعیت است که اگر قدرت شوروی در سطح جهانی برای کسب حمایت سپری شده است، کشمکش های قدیمی ارمنستان و سوریه و یونان با ترکیه، در سال های گذشته، مدتهاست جایش را به تحولات متفاوت دیگری داده و میدانی برای به بازی گرفته شدن پ ک ک در کشمکش های منطقه ای نمانده است. جمهوری اسلامی هم فعلا علاقه ای به استفاده از پ ک ک در کشمکش با ترکیه ندارد، به این دلیل ساده که نمیخواهد متقابلا ترکیه را به حمایت از اپوزیسیون رنگارنگ خود ترغیب کند. مهم تر اینکه در پروسه صلح پ ک ک با ترکیه، شهرهای این کشور به میدان عمل نیروی نیمه قانونی پ ک ک تبدیل شده اند. نیروی دوفاکتو قانونی پ ک ک در شهرهای بزرگ ترکیه و قدرت به میدان کشاندن توده های میلیونی در حمایت از خواست های خود، این سازمان را نه فقط از ایجاد فشار نظامی به ترکیه بی نیاز کرده بلکه وجود این حضور نظامی ضرری هم در مقابل این حضور سیاسی عملا مجاز و قانونی است. ثالثا مگر هدف پ ک ک مثل تمام ناسیونالیست های کرد شرکت در قدرت سیاسی در محل نیست؟ اگر چنین است، فشار توده ای و قانونی و علنی پ ک ک برای تامین این خواست صدها بار از فشار نظامی آن موثرتر است. پ ک ک میتواند به عنوان یک حزب قانونی، حتی با تغییر نام و برنامه و...، تمام سهمیه های پارلمانی ترکیه در مناطق کردنشین را از آن خود کند. میتواند تمام شهرداری های مناطق تحت نفوذ خود را در دست بگیرد. با  اتکا به چنین قدرت قانونی و سیاسی قادر خواهد بود عرصه فعالیت های خود را دهها برابر گسترش داده و به سطح قدرت غیرقابل حذفی در ترکیه عروج کند. بورژوازی کرد در ترکیه هیچوقت خیالی از این بالاتر نخواهد داشت که امروز تقریبا ممکن شده است. به همین دلیل اگر دولت ترکیه پ ک ک را در صورت خلع سلاح خود، قانونا بپذیرد و اجازه گشایش دفاترش را در شهرها صادر کند، بالاترین امتیاز سیاسی نسیب این سازمان شده است. در چنین پروسه ای، اگر پ ک ک تسلیم بخشی از خواست های دولت ترکیه مبنی بر تغییر نام یا تبعید فرماندهان نظامی اش را بپذیرد، هنوز برنده معامله و در فردای آن شریک قدرت دولتی در محل خواهد بود.

این سیاست پ ک ک برای سازمان پژاک در کردستان ایران هم هست. (به این میوه ممنوعه پژاک جای دیگری اشاره میکنم.)

 نگاهی به تحولات سیاسی در ایران و منطقه صحت این تاکتیک برای ناسیونالیسم کرد را نشان میدهد؛ یک روند ثابت اوضاع منطقه، مسیری است که جمهوری اسلامی به تدریج در کنارآمدن با امریکا و غرب دارد طی میکند. محصول نهایی این اتفاق یک قدرت منطقه ای به رسمیت شناخته شده به نام جمهوری اسلامی است. آن جمهوری اسلامی اهل امتیاز دادن به ناسیونالیست های محلی نیست، به این دلیل ساده که ناسیونالیسم محلی و قومی در سطح جهانی و منطقه ای حمایتی جدی پشت خود نخواهد داشت. ناسیونالیسم کرد در ایران در سالهای گذشته قدرت های متنوع جهانی و منطقه ای سراغ داشت تا با بازی کردن در زمین آنها برای خود حمایت و امکانات تامین کند. سرچشمه این امکان تقریبا بسوی خشکیدن است. خارج از این روند واقعیت دیگریست در داخل مرزهای ایران؛ بورژوازی کرد در کردستان ایران بیش از همیشه یک بخش انتگره در ساختار اقتصادی سیاسی بورژوازی ایران است. نتیجتا برای ناسیونالیسم در اپوزیسیون کرد یک راه اصلی در دسترس است و یک راه فرعی. راه اصلی در پیش گرفتن مسیری است که پ ک ک در ترکیه در پیش گرفته است. نتیجتا اوجلان حق دارد به پژاک پیام بدهد تا با جمهوری اسلامی بسازد و زندگی کند. رویکرد اسلام گرایانه در کتاب مانیفست جدید اوجلان و کشف "حقایق عدالتخواهانه" در تئوری های این رهبر هر روز یک چهره ناسیونالیسم کرد، نه از سر عقاید دینی، که از سر هموار کردن همین مسیر برای پ ک ک و پژاک برای زیستن زیر علم اسلامی در خدمت بورژوازی کرد در منطقه است. اوجلان نه زمانی که به کمونیسم تکیه زده بود کاری کمونیستی کرد، نه امروز که به اسلام پناه برده است، به خدا سجده می برد. دفاع تا دیروز او از استقلال و تغییر آن شعار به نفع ادغام در ترکیه دمکراتیک هم چیزی از هدف و آرمان اصلی او کم نمی کند. هدف اول و آخر ناسیونالیسم کرد شرکت در قدرت دولتی و سهیم شدن در استثمار طبقاتی انسان کارگر و از این مسیر جارو کردن پول است. برای این هدف میتواند روزی سوسیالیست ظاهر شود و روز دیگر دمکراسی خواه و بعد اسلام گرا و یا لیبرال(1). حقیقت امر اما این است که در هیچ شرایطی قطب نمای منافع طبقاتی خود را گم نمی کند. 

 

پاسخی به بعضی از منتقدین اوجلان

 

گفته میشود کتاب "مانیفست تمدن دمکراتیک" اوجلان مملو از در هم گویی های بی سر و ته است. گفته میشود معلوم نیست چه میخواهد؛ روزی مدعی استقلال است، روزی خواستار خلع سلاح و انتگره شدن در جامعه ترکیه است، روزی سوسیالیسم را تنها راه میداند، روز دیگر از دگم های سوسیالیسم علمی بحث میکند، امروز هم اسلام و بویژه شیعه گری را سرچشمه عدالت نام میبرد. بلاخره معلوم نیست چه میگوید...

اینگونه نقد به اوجلان میتواند مدافعان خود را داشته باشد و دارد. مباحثات فیس بوکی و بعضی نوشته ها که از طریق گوگل دست یافتنی اند، از این دست اند.

چنین نقدی به ایشان بی شباهت نیست به نقدهایی که در گذشته خود ماها مثلا به امثال جلال طالبانی میگرفتیم. میگفتیم ایشان هم از مارکس و کاپیتال بحث میکند و هم از مائو و هم به بوسیدن صدام علاقه دارد و هم به دیدار خمینی... به قاسملو میگفتیم سازشکار با جمهوری اسلامی، به خمینی هم لبیک میگوید. مدعی بودیم دفاع او از دمکراسی و سوسیالیسم بی پایه است.

کسی که از راویه بعضی ادعاها و تئوری های مکتوب اینها سراغ نقدشان میرود، نه کسی از هواداران شان را قانع میکند، نه ملت امیدوار به آنها را پشیمان. چنین منتقدینی لابد از اینکه صدام حسین هم سوسیالیست بود و هم شعار الله و اکبر بر پرچم خود حک کرده بود، متعجب میمانند. استالین هم اصلا نمونه بدی در این مثال نیست؛ در حالیکه در مدح لنین و لنینیسم می نوشت، تک تک رفقای لنین را هم داشت اعدام میکرد!

استالین یک ناسیونالیست روس، صدام یک ناسیونالیست عرب، اوجلان و قاسملو و جلال طالبانی هم شخصیت های ناسیونالیست کرد اند. شعار و تئوری و نظریه های سیاسی هم اینها، صرفنظر از مضمون، تنها ابزارهایی برای دفاع از ناسیونالیسم خویش اند. جلال طالبانی صرفنظر از هر چه که گفته و نوشته باشد، بلاخره طبقه خود را در قدرت شریک کرد. مسعود بارزانی به همچنین. صدام هم رشیدترین جنگنده طبقه خود بود، قاسملو جزو بالاترین رهبران جنبش و طبقه سرمایه دار و مالک مملکت خود بود و برایش هم واقعا فداکاری کرد. اوجلان هم تا این تاریخ هرچه گفته باشد و نوشته باشد، هزار و یک نظر و تئوری عوض کرده باشد، تا به امروز جنبش خود را رهبری و قوی و تا یک قدمی کسب قدرت برده است. کسی که آنهم از موضع چپ، به او ایراد میگیرد که با اعلام آتش بس دارد تسلیم میشود، نه اوجلان را می شناسد و نه جنبش و اهداف سیاسی آن را درک کرده است. چنین منتقدینی ناراضی یان ناسیونالیستی اند که حتی منفعت جنبش و طبقه سرمایه دار در کردستان را هم نمیدانند و نمایندگی هم نمی کنند. اوجلان با همین "در هم بر هم گویی ها" قوی ترین جنبش ناسیونالیستی کرد را تا دم در کسب قدرت برده است. ایرادش چیست؟ گفته میشود با ترکیه می سازد! این انتقادات شاهکار اند. مگر ناسیونالیسم کرد چیز دیگری جز شرکت در قدرت میخواهد؟ و مگر ورود رسمی و قانونی پ ک ک به جامعه ترکیه، مسیر وکالت و وزارت و پالمان و استاندار و فرمانداران مناطق کردستان ترکیه به روی شان باز نیست؟ مگر بعداز چند دهه بیش از مسعود بارزانی و جلال طالبانی و بقیه رهبران ناسیونالیست کرد عراقی پول و ثروت وسامان جارو نمی کنند؟ اگر چنین است، به چه کسی خیانت کرده اند؟ به طبقه خود و منافع سیاسی اقتصادی خود؟ با چه کسانی سازش کرده اند؟ مگر با هم طبقه های ترک خود در ترکیه معامله نکرده اند؟ چه ایرادی دارد؟

متوجه شدم!

منتقدین اوجلان "چپ" هایی اند که عدم انجام وظایف سوسیالیستی توسط "رفیق اوجلان" را ایراد میگیرند! نه فقط این، انتقاد میگیرند که چگونه طبق ادعاهای "مانیفست تمدن دمکراتیک" خود میتواند به دمکراتیزه شدن ترکیه ارتجاعی کمک کند؟ به این "رفقا" ی خیلی کمونیست که هر مبارزه میلیتانت و بویژه نظامی افق شان را از آنها میگیرد،  باید خسته نباشید گفت! چرا از اوجلان با اینهمه تئوری های رنگ وارنگ در مانیفست تمدن دمکراتیک و رویکرد اسلامیگرایانه اش انتظار دمکراتیزه کردن جایی هست؟ مگر در خود ایران تعداد کسانی که خود را چپ ارزیابی میکنند و برای ایجاد تغییرات دمکراتیک مد نظر شما در جمهوری اسلامی تقلا میکنند و در اوج فداکاری به دکتر روحانی هم رای دادند، کاری برای دمکراتیزه کردن جمهوری اسلامی ممکن شد تا برای اوجلان در ترکیه ممکن شود؟ بعلاوه کدام ناسیونالیست و لیبرال و محافظه کاری دمکراتیزه کردن جامعه را به معنی تغییر در جهت رفاه و آسایش برای کارگر و زحمتکش تعریف کرده است؟ از نظر هم اینها، جناحی از قدرت حاکمه ای که اینها را به شرکت در قدرت دعوت میکند، البته دمکراتیک و آزادیخواه است! دولت ترکیه اگر پ ک ک را در قدرت محلی شرکت دهد، معلوم است که نسبت به این سازمان دمکرات و آزاده و دلسوز است. اگر کسی انتظار دارد که با شرکت پ ک ک در قدرت از بیکاری و فقر و سرکوب و استبداد و زندان  و بگیر و ببند در ترکیه کاسته خواهد شد، میتواند افریقای جنوبی زیر رهبری کنگره ملی و چگونگی کشتار کارگران معادن را نگاهی بکند. همانطوریکه در افریقا تبعیض نژادی تمام شد، امید است در ترکیه هم تبعیض ملی تمام شود. اگر همین بشود، کار زیادی شده است، چون نه پ ک ک و نه هیچ ناسیونالیست کرد دیگری چنین هدفی در برنامه سیاسی خود ندارد؛ تنها برنامه و تنها هدف شرکت در قدرت در محل و بردن سهمی از قدرت و ثروت و سامان  جامعه است.

 

کاربرد تئوری های اوجلان

 

در تاریخ حیات سیاسی این رهبر زندانی ناسیونالیسم کرد در ترکیه تئوری های متفاوت و ظاهرا متناقضی توسط ایشان مکتوب شده است. بالاخره باید پاسخ داد که علت چیست؟

اوجلان مانند تمام رهبران جنبش سیاسی ناسیونالیستی کرد در منطقه، چه هنگامی که تئوری جنگ می نویسد، چه هنگامی که ساختمان سوسیالیسم را تدریس میکند، چه وقتی که اسلام تبلیغ میکند تا زمانی که از دمکراسی و اخیرا از تمدن دمکراتیک میگوید، در هر مقطع دارد کاری میکند تا جنبش سیاسی اش یک قدم جلو برود. سوسیالیسم و کمونیسم او نیاز دوران جنگ سر و کسب حمایت از شوروی در مقابل ترکیه متحد امریکا بود. آن دوره سپری شد، به همین دلیل اوجلان به نقد آن و باز کردن دروازه دیگری برای عبور جنبش خود نیازمند است. جمهوری اسلامی به یک قدرت منطقه ای تبدیل شده و اوجلان به حمایت آن نیازمند است. تعریف انقلابیگری اسلام، و بویژه نقش مثبت تر شیعه گری ناشی از همین نیاز و به رسمیت شناسی این دوره از قدرت گیری دولت های اسلامی در ترکیه و بویژه در ایران شیعه است. دولت های شیعه عراق و سوریه را هم اضافه کنید تا دلیل تاکید بیشتر او بر شیعه مفهوم شود. بحث "مانیفست تمدن دمکراتیک" لازم می آید چون این اثر به پروسه انتگره شدن پ ک ک در جامعه ترکیه کمک میکند. طبق این مانیفست که نویسنده آنرا بخشا اخلاقی می نامد، قرار است نمایندگان سیاسی طبقه سرمایه دار ترک و کرد در ترکیه بتوانند با ازدیاد دوز دمکراتیک در منش و رفتار خویش، همدیگر را تحمل کنند. خواننده این متون میتواند تمام تئوری های مکتوب قاسملو رهبر سابق ناسیونالیست های کرد ایرانی را به یاد بیاورد. کتاب "تاریخ کردستان" ایشان مکتوب در اروپای شرقی و در دوره شوروی نمیتواند ظاهری "کمونیستی" نداشته باشد، همانند بعضی اثرات اوجلان در سوریه حافظ اسد و دره بقای لبنان در سه دهه قبل. کتاب "بحث کوتاهی در مورد سوسیالیسم" از قاسملو تاریخ شروع رابطه او با سوسیال دمکراسی غرب و برش از شوروی است. حذف سوسیالیسم در برنامه همه ناسیونالیست های آن دوره و شعر دمکراسی و حقوق بشر شروع سجده به قبله جدید در امریکاست... تمام این تقلاها هم برای باز کردن راههای جدید در مقابل جنبش ناسیونالیستی است. کسی که تغییرات فصلی در تئوری و برنامه و اهداف سیاسی از قبل اعلام شده ناسیونالیست ها را دال بر زیگزاگ زدن های آنها میداند، نه میداند ناسیونالیسم چیست، نه در مورد ماهیت سیاسی طبقاتی آن روشن بینی طبقاتی دارد. سوسیالیسم اینها، دمکراسی اینها، حقوق بشر، استقلال، خودمختاری، فدرالیسم، تمدن دمکراتیک، کنفدراسیون و خودگردانی و...همه عناوین یک هدف مشخص سیاسی طبقاتی اند؛ شرکت در قدرت سیاسی برای همراه شدن با دولت در همین سیستم سیاسی اقتصادی موجود، از طرف ناسیونالیسم کرد، به نمایندگی از طرف طبقه سرمایه دار در کردستان.