مقتضیات سرمایه در ایران از زبان یک لمپن باران دیده

مصاحبه با مصطفی اسدپور

 

 

کمونیست: موضوع گفتگوی ما صحبتهایی است که علی رضا محجوب در مصاحبه ای با روزنامه ی اعتماد به عنوان نماینده بخش کارگری مجلس انجام داده است. علی رضا محجوب در مباحثی که مطرح کرده مسائل مختلفی را مورد بررسی قرار داده است. از دوره ی سازندگی و تصویب قانون کار گرفته تا مخالفت هایشان با احمدی نژاد دفاع از رفسنجانی و طرح این موضوع که رفسنجانی مدافع حقوق کارگران بوده است. همچنین طرح هدفمند کردن یارانه ها و مخالفت ایشان، بیمه ی بیکاری و طرح آن به مجلس و ... طیف وسیعی از موضوعات مختلف را در این مصاحبه بیان کرده است. همچنین مسئله ی دستمزد ها افزایش دستمزد و اینکه باید برای همه افراد کار ایجاد شود و اینکه ایشان طرفدار آزادی  اعتراضات کارگری و حق اعتراض هستند.

سؤال اول من این است که چرا محجوب جلو افتاده است؟ از طرح این گونه مسائل چه هدفی را دنبال میکند، به چه ضرورتی جواب می دهد و محجوب چه پروژه ای را قرار است پیش ببرد؟

مصطفی اسدپور: من فکر می کنم پرداختن به صحبت های محجوب مهم است. همانطور که شما هم به آن اشاره کردید ایشان یک دوره ای را ترسیم کرده و مشخصاتی را برای یک حرکت باز می کند. گفتگوی مفصل محجوب را باید بمثابه پایه های تبلیغی و سیاسی و عملی جمهوری اسلامی در مقابله با  اعتراض و توقعات طبقه کارگر در دوره چند ساله آینده نگریست.  او از یک زرادخانه تبلیغاتی ضد کارگری پرده برداری میکند و ورود گردان "خانه کارگر" را به صحنه مجادله کارگری اعلام مینماید. بررسی نقشه ها و استدلالات محجوب  برای هر فعال کارگری در جهت روشنی بیشتر برای "چه باید کردها" ضروری است در عین حال خود میتواند موجب انبساط خاطر هم باشد. بیچاره خبرنگار روزنامه اعتماد با هزار تیتر و تملق هنوز نمیتواند چیز جز چند صفحه استدلال سراسر ضد کارگری را تحویل خواننده خود بدهد. اوج کارگر پناهی محجوب، درست در تشابه با رقیب اصلی او یعنی احمدی نژاد، نعل به نعل در تشابه با پیش کسوتان او یعنی خمینی و هاشمی؛ عمیقا لمپنانه است. سی سال آزگار کارگر را برای "صبح امید تولید" در خدمت سرمایه کوبیده اند، سی سال است با نشخوار قوانین حمایت از کارگر به ریش ساده ترین نیازها و حق زن و مرد و کودک خانواده کارگری خندیده اند؛ امروز محجوب با جمعبندی از این تاریخچه از لزوم ورود خود به صحنه سخن میراند. پس از سی سال از خانه کارگر جمهوری اسلامی و لمپن باران دیده راس آن مگر چه انتظاری میتوان داشت؟  این گفتگو را شاید به عنوان تنها کار خیر محجوب بتوان قبول کرد و از ایشان و روزنامه اعتماد تقاضا کرد که نسخه چاپی آنرا در اختیار آحاد طبقه کارگر قرار دهند. برای کارگری که دو پیراهن در عرصه دفاع از زندگی خود پاره کرده باشد، افشای آق و نفرت انباشته در افاضات امروز و سوابق محجوب امر مشکلی نیست. اما نباید دست کم گرفته شود. اما جنبه مهمتر رو کردن پیسی و ورشکستگی جمهوری اسلامی در مقابل اعتراض کارگری آن جامعه است که این هم در گفتگوی مزبور موج میزند. 

این فشرده نظر من درباره اظهارات محجوب است. اما در پاسخ مشخص به سوال اول زمینه های ابراز وجود امروز خانه کارگر باید به چند تحول و مولفه مهم در جامعه ایران اشاره کنم. مهمتر از هر چیز "دوره ی پس از توافقات برجام" است. اکنون همه بخش های بالای جامعه به این نتیجه رسیده اند و به روشنی میگویند که آنچه که در مقابل ایران قرار دارد، در بهترین حالت ممکن هم یک دوره ی سخت و دوره ی استثمار طبقه ی کارگر خواهد بود. چشم انداز بهبودی در کار نیست. چشم انداز اشتغال در کار نیست. خط فقر کماکان بر قرار خواهد ماند. شرایط کاری بسیار دشوارتر خواهد شد. تا چندین سال دیگر که چشم اندازی برایش تعیین نمی کنند اوضاع بدتر خواهد شد. این به این معناست که اعتراضات کارگری در جامعه ی ایران پابرجا خواهد ماند و باید فکری برایش بکنند. در مورد وعده و وعید ها هم مسئله آنقدر روشن است که هیچ کس حاضر نیست هیچ وعده ای بدهد. و آنها به عنوان صاحب آن جامعه باید یک آلترناتیوی برای این مسئله روشن کنند.

 اتفاق دیگر مربوط به سیاستهای احمدی نژاد نسبت به شوراهای اسلامی کار در مراکز تولیدی است. مبنای این سیاست بر کنار زدن شورای اسلامی و جایگزینی انجمن های صنفی بعنوان تشکل قانونی کارگری قرار داشت. یعنی اینکه کارگران انجمن های صنفی را به عنوان مجرایی هم برای اعتراض هم برای تشکل یابی در محیط های کار  بپذیرند. این برنامه به نتیجه نرسید. یعنی باعث نشد که کارگران خودشان را به انجمن های صنفی محدود کنند. همینقدر اینجا اشاره میکنم که پرونده شوراهای اسلامی در کارخانه ها بعنوان ابزار به انحراف بردن اعتراض کارگری سالهای طولانی بود که بسته شده است. شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر بعنوان بخشی از  آن بعنوان ابزار جاسوسی و دشمنی با نفس اعتراض کارگری در خواست عمومی "انحلال شوراهای اسلامی" در سراسر جنبش کارگری تبلور داشت. شوراهای اسلامی کار که قرار بود با اختیارات گسترده در اداره کارخانه بعنوان بازوی فعال کارفرما عمل کند، با رسوایی در نفوذ میان کارگران، در ماموریت اصلی خود پنچر شده بود و دیگر دلیلی نداشت که کارفرما این موی دماغ را در اداره کارخانه تحمل کند.

در عین حال ما شاهد یک پدیده ی بسیار مهم در ایران هستیم و آن این است که سالانه سه تا پنج هزار اعتراض کارگری صورت می گیرد که همگی مستقیما یقه دولت و مجلس بعنوان مسئولان تصمیم گیری مملکت را میگیرند. کارگران مستقیماً در مقابل مجلس،  وزارت کار، ساختمان ریاست جمهوری  اعتراض خودشان را بیان می کنند و مقامات بالای دولتی را طرف حساب مستقیم و بلاواسطه خود میدانند. دولت چاره ای ندارد جز اینکه باید برای این اعتراضات فکری بکنند. جمهوری اسلامی نه توان سرکوب شان را دارد و نه همزیستی با آنها برایش قابل تحمل است. اتفاقی که افتاده این است که شاید خانه ی کارگر (و نه شوراهای اسلامی کار در مراکز تولیدی) با نقشه ای که برایش چیده شده بتواند یک جای خالی را پر کند و بدیلی را ارائه دهد و جلو ببرد.

نکته ی دیگری که شما هم به آن اشاره کردید اول "می" امسال بود که بعد از بیش از هشت سال ــ حتی بیشتر چون خانه ی کارگر ده سال اجازه نداشت اجتماعاتش را برگزار کندــ اجتماعی را برگزار کردند و آنها نشان دادند که میتوانند آن را کنترل کنند. ده سال پیش را به یاد داریم که کنترل مراسم اول "می" از دست خانه ی کارگر خارج شد مجتمع دوازده هزار نفری را به یاد بیاوریم که کارگران "رفسنجانی" را با فضاحت از مراسم شورای اسلامی بیرون کردند. یک سال بعد از آن که در تجمعی که در مقابل اداره ی کلّ امور اجتماعی صورت گرفت به رهبری "صادقی" کارگران کنترل مراسم را از دست خانه ی کارگر و شورای اسلامی در آوردند و به دست گرفتند. از آن سال به بعد اجازه ی برگزاری مراسم اول ماه "می" به کارگران داده نشد. چون هر تجمعی از نوع کارگری حتی اگر خانه ی کارگر می خواست آن را برگزار کند برابر بود با اعتراضات گسترده ی خیابانی کارگران که برایشان غیر قابل کنترل بود. بعد از سالها اصرار و ابرام و پس دادن آزمایش در نهایت امسال اجازه پیدا کردند که تجمعی را برگزار کنند. چند هفته پیش به آنها اجازه دادند که کمربند پنج هزار نفری را دور سازمان بیمه ی تامین اجتماعی تشکیل بدهند. آنها (دولت) به این متکی است که میتواند این اعتراضات را کنترل کند و از طرفی دیگر وضعیت چشمم انداز اقتصادی به صورتی که گفتم خواهد بود.  ما دوره ای خواهیم داشت که با  پلاتفُرم محجوب قرار است خانه ی کارگر ابراز وجود کند. این چشم اندازی است که برای آن کار کرده و برایش برنامه ریزی کرده اند.

 

کمونیست به برجام اشاره کردید؛ تا جایی که به دولت روحانی مربوط می شود در همه ی این پروسه تلاش کرده اند که مردم را منتظر نگه بدارند به این امید که توافقات با غرب باعث رشد سرمایه می شود، کار آفرینی در جامعه ایجاد می شود و کارگران باید منتظر بمانند تا تحریم ها برداشته شود. این پروسه ای است که اکنون در جریان است و توافقات مشترکی را هم امضا کرده اند. هنوز پای توافقات امضا نشده همه ی مردم می گویند که خبری از رشد اقتصادی یا سرازیر شدن سرمایه ها به جامعه ی ایران وجود ندارد. خبری از کارآفرینی خودشان هم نیست. در چنین شرایطی که این اتفاقات می افتد آمار اعتراضات کارگری بالاست ــ هر چند پراکنده و با هر مشخصاتی که دارد ــ ما اعتراضات "بافق" را داشتیم اعتراضات "کوشک" را داشتیم. تا چه حد سرمایه و بورژوازی ایرانی می تواند دل به نماینده ی مجلسی ببندد که در تمام این ها نقش داشته؟ و خانه ی کارگر و محجوب چقدر می توانند نقشی در این زمینه داشته باشند؟  محجوب چه پروژه ای را در دست دارد؟ آیا کارگران به این مسائل توهم دارند؟ آیا این کارها می تواند توجه کسی را جلب کند و ابزار کنترل چیزی باشند؟ آیا اصلا از این ها کاری ساخته است؟

مصطفی اسدپور: تا آنجا که به برجام مربوط می شود پروسه از آنجا شروع شد که وعده دادند که با رابطه با آمریکا و تغییرات جمهوری اسلامی یا بورژوازی حکومتی توانایی سازماندهی اقتصادی را دارند. می توانند رونق ایجاد کنند. می توانند "حماسه ی مذاکراتی" داشته باشند و می توانند با آمریکا و با همه کنار بیایند. اما خیلی سریع سرشان به سنگ خورد و این مسئله مطرح شد که کارگران گفتند پس سهم ما چه می شود؟ از پولهایی که قرار است آزاد شود و سرمایه ای که وارد جامعه شود سهم کارگر چه می شود؟ دستمزد ها باید بالا برود و باید انتظارات خودشان را مطرح کنند و باید به سرانجام برسد. از آنجا چرخش بزرگی شروع شده است. برای دولت و سرمایه داران برجام به این معنا است که کارگر باید ارزان تر و مفت کار کند تا اقتصاد به راه بیافتد. برای آنها تا الآن اگر آمریکا دشمن بود از این پس به طور واقعی و روزمره کارگر دشمن رشد اقتصادی مطلوب آنهادر آینده است. کارگری که می گوید "دستمزد می خواهم" و می خواهد بهبودی به وجود بیاورد را به عنوان دشمن رشد اقتصادی معرفی می کنند. ضد حمله آنها به اولین بارقه های توقعات  طبقه کارگر  یکصدا در دهان تمام نمایندگان طبقه حاکم طنین انداخت که:  "تا ده بیست سال آینده هیچ خبری نخواهد بود". و از این به بعد کارگر باید ارزانتر از کارگر چینی کار کند تا سرمایه به ایران بیاید. اسمشان را "آهوان سرمایه" می گذارند که به آرامش احتیاج دارند. به روشنی به کارگر می گویند که سرکوب خواهد بود بی حقوقی خواهد بود دستمزد های زیر خط فقر ادامه خواهد داشت و...

    اینها شمشیرها را از رو بسته اند. و می گویند که کارگری که این کار را نکند دشمن رشد اقتصادی جامعه خواهد بود و خود محجوب هم این را مطرح می کند. این یک طرف قضیه است و ناچار هستند که بگویند چون نمی توانند با توقعات در بیافتند. و با توجه به دزدی ها و اختلاس ها و وضعیتی که در جامعه وجود دارد با تخفیف های مالیاتی عظیمی که از طرف دولت به سرمایه داران داده میشود طبیعی است که هر کسی اعتراض بکند. در نتیجه این ها از همین الآن خودشان را آماده می کنند که اعتراضات کارگری را سرکوب کنند. اما از خود بپرسیم  محجوب چگونه می تواند جواب این قضیه باشد؟

حقیقت اینستکه محجوب از نظر خود این ها هم پاسخ قضیه نیست. چون  برگی که محجوب بازی می کند  از قبل بازنده است. محجوب و خانه کارگرش، و جمعیت کرایه ای و کنترل شده خیابانی اش بیشتر از اینکه یک تدارک برای به انحراف بردن اعتراضات کارگری باشد، تدارک برای به میدان آوردن "شعبان بی مخ های" ضد کارگری است. محجوب و صادقی قرار است به خیابانها آورده شوند تا کار نیمه کاره حمله به سندیکای شرکت واحد و بریدن زبان اسانلو را ادامه دهند. بعدا می توانم این مسئله را توضیح بدهم. اما حتی در همان محدوده مطالبات کارگری، محجوب با این شعارش در مورد دستمزدها و آزادی تشکل ها  که مطرح می کند باید تهِ صف "سوته دلان" کارگر پناه رژیم  بایستد. تخت و تبق "فراکسیون کارگری مجلس" زیادی است چون خود رئیس جمهوری که سر کار آمده یک روز قبل از ادای سوگند آزادی تشکل های کارگری را وعده داد. اگر محجوب می گوید "بیست درصد افزایش دستمزد" ، ایشان باید قبلا روزنامه ها را بخواند که خود وزیر کار چندین بار در مصاحبه هایش گفته که  اگر زندگی کارگر بخواهد به سطح زندگی معمولی برسد باید حقوق کارگر سه برابر افزایش پیدا کند و خودش می گوید "من شرمنده ام". 

این پاسخ مسئله نیست اینها تنها می خواهند وقت بخرند. اگر حتی بخشی از طبقه ی کارگر را به خودش معطوف بکند این کار را می کند. عقیده من این است که اجتماعات خانه ی کارگر برای افزایش دستمزدها و خواهش و التماس امروز جلوی مجلس و اداره ی کار صورت می گیرد، اما فردا اگر در "ایران خودرو" اعتراضات کارگری صورت بگیرد قبل از سپاه پاسداران ــ یا همزمان با سپاه پاسداران ــ خانه ی کارگر در آنجا اجتماع خواهد کرد. اینها بخشی از تدارک سرکوب جمهوری اسلامی هستند. همیشه اینگونه بوده اند. ما خانه ی کارگری نداریم که پرچم بهبود اوضاع اقتصادی طبقه ی کارگر را بالا ببرد. این پرچم پرچم بهبود شرایط جمهوری اسلامی و ضد کارگری است. فقط با این دیدگاه می شود به اینها نگاه کرد. آیا این ها جواب هستند؟ به نظر من محجوب با همه ی نمایشات و خانه ی کارگرش در این عرصه نیز باید برود ته صف بایستد. اینها گردان ضد شورش را آماده داشتند و به سراغ کارگر رفتند. زندان اوین را داشتند که نتوانسته کارگر را بترساند.

تازه من و شما نیازی به تفسیر و بررسی و افشاگری تنبان آویزان محجوب و خانه کارگر و میراث امام و فراکسیون ایشان نیست. سراسر گفتگوی محجوب و پلاتفرم ایشان یک آژیتاسیون ناب فاشیستی علیه طبقه کارگری است که به زعم ایشان باید در مقابل وعده های پوچ کلاشان همطراز ایشان در فقر و استثمار بسوزد و بسازد.

    ولی آیا کارگران در مقابل این وضعیت می توانند کمر راست کنند؟ این یک مسئله ی دیگر است. کارگری که تحت فشار اقتصادی شدیدی قرار دارد به شدت پراکنده است به شدت از بیکاری رنج می برد و یک رژیم وحشی در برابرش قرار دارد و برای سرکوبش لشکر کشی می کند، آسیب پذیر است، نمیتواند سپر دفاعی محکمی را همیشه و همواره انتظار داشت. آیا طبقه کارگر می تواند در مقابل این دو عرصه  بایستد و کمر راست کند؟ به این سؤال نمی توان یک جواب قطعی داد. بستگی به این دارد که چقدر بتواند در خودش فرم و سازمان پیدا کند و رهبران کارگری پیدا کند. این وضعیت می تواند تا سالهای بعد هم ادامه داشته باشد. باید بخاطر داشت امروز طبقه کارگر با یک طبقه بورژوای بشدت سازمان یافته و حملات ایدئولوژیک آن روبرو است. بورژوای امروز ایران و جمهوری اسلامی دست در گردن هم در مقابل طبقه کارگر صف بسته اند.­­­­ این یک کشمکش است که در آن جمهوری اسلامی دست پیش دارد. اما باید بخاطر داشت که دست پیش طبقه حاکم در قدرت گول زدن کارگران نیست.

 

کمونیست در یکی از نوشته هایتان گفته اید "هر جا کارگران هستند کمونیست ها هم باید باشند". اول ماه "می" این اتفاق افتاد. اگر اینها بتوانند کارگری جمع کنند طیفی را متوهم کنند چه کار باید کرد؟ آیا باید در تجمعاتشان شرکت کرد؟ فردا اول ماه "می" و پس فردا مناسبت های دیگر. خانه ی کارگر اگر بتواند جایی کارگران را جمع کند و توجه عده ای را به خودش جلب کند تکلیف فعال کارگری چیست؟ تکلیف کارگر کمونیست چیست؟

مصطفی اسدپور: برای پاسخ به این سوال میخواهم به بیست سال پیش برگردیم. محجوب همان محجوب است. خودش هم فریاد می زند و می گوید "من همان محجوب سابق هستم و همان پرچم جمهوری اسلامی آن زمان را بلند می کنم". آن موقع هم می توانست کارگر جمع کند. آن موقع هم در مورد اعتراضات کارگری و در مورد دستمزد ها حرف می زد. محجوب بخشی از پروژه ی خود جمهوری اسلامی است. می گوید که ما کارگران بیاییم خواهش کنیم التماس کنیم، تجمع کنیم تا صدای بلند التماس ما حتی گوش خدا در آسمان را کر کند. از ظلم بنالیم و صبورانه  سر نوبت خودمان بایستیم. به مجلس ها دل خوش کنیم. از رفسنجانی به کلاش بغلی شکایت ببریم. به وعده ها امیدوار باشیم، خستگی ناپذیر خود را به خریت بزنیم،  و اگر وعده ها عملی نشد دوباره نماز بخوانیم و دوباره التماس کنیم. این پروژه را آزمایش کردند.

 تاریخچه زنده مبارزه طبقاتی کارگران در ایران شاهد  مبارزات صف طولانی از رهبران کارگری است که این ها را خنثی کنند و رسوا کنند و کنار بزنند. این ها در یک دوره ای ناپدید شدند اما اکنون برگشته اند و می خواهند شانس خود را آزمایش کنند. تنها شانسی که اینها دارند این است که کارگر فکر کند که دستش به هیچ جای دیگر بند نمی شود و شاید از طریق این ها "یک لقمه نان اضافه به دستمان بیاید". سوال اینست که  به کدام شکم گرسنه و معترضان کارگری می شود گفت که بیایید و برای افزایش دستمزد ها در تظاهرات ایشان در "بهشت زهرا" یا جلوی قبر "خمینی" شرکت کنید؟ سالها التماس کنیم تا مجلسی سر کار بیاید تا ایشان احتمالا عریضه ای به مجلس بنویسد رئیس جمهور و دولت آن را بپذیرند و "شورای نگهبان" آن را بپذیرد و قیمت نفت بالا برود تا در نهایت چند درصد حقوق ها افزایش پیدا کند که هنوز هم زیر خط فقر باشد؟ کدام انسان عاقلی این را به عنوان راه حل می پذیرد؟

ما در مورد اعتراض کارگری ای صحبت می کنیم که سالهای سال است نه با مجلس و نه با مزخرفات محجوب و نه با رئیس جمهور به نتیجه نمی رسد. محل مستقیم اعتراض کارگری جلوی ساختمان مجلس و ریاست جمهوری است. تظاهراتهای ملتمسانه خانه کارگر برای خواستها و مطالبات فوری و حیاتی کارگر جواب نیست. برای یک فعال آگاه طبقاتی کارگر بدیهی است که نباید کارگر را هیچ کجا تنها گذاشت، بخصوص جایی که قرار است کارگر را فریب بدهند، قربانی اش کنند. اتفاقا همین جا باید بود به کارگر گفت که همراه شدن با این ها یعنی شکست، یعنی حماقت، یعنی دیوانگی، یعنی آزمودن مجدد خطاها. باید هر بار، یکبار دیگر کلاشان "رفرمیست" را افشا کرد و گفت التماس به جایی نمی رسد چون سی سال است که به جایی نرسیده. و در نهایت بهشان بگوییم که "دیدید گفتیم نباید بروید"؟

بنظر من موقعیت طبقه کارگر و پرونده ضد کارگری کل طبقه حاکمه و مشخصا شوراهای اسلامی آنقدر روشن است که فعالین کارگری باید از موقعیت تعرضی و نه صرفا افشاگرایانه یقه این حضرات را بگیرند. اگر اینها ادعا دارند که می توانند اعتراض کارگری سازمان بدهند یقه شان را بگیریم. کسی که بهشان رأی نداده است. خودشان ادعا دارند و فکر میکنند می توانند کاری بکنند. یقه شان را بگیریم که جلسه تشکیل بدهند اجتماع کارگری تشکیل بدهند. اگر خودشان فکر می کنند نفوذ دارند رئیس کارخانه را بیاورند. محجوب چرا باید در مراسم راهپیمایی شرکت کند؟ بیاید در کارخانه ی ایران خودرو و در جمع کارگران توضیح بدهد. بگوید چگونه می شود دستمزد ها را افزایش داد؟ اگر مدعی آزادی تشکل کارگری هستند، چرا در اعتراض به فعالین کارگری سندیکای هفت تپه که در زندان اوین استخوانهایشان پوسیده شده است خفه خون گرفته اند؟ فقط کافی است در یک حرکت کارگری یقه ی اینها را بگیری تا جا بزنند. آنوقت آدرس دستگاه سرکوب را به شما نشان خواهند داد. حالا کسی که فکر می کند اینها نانی در دامان کارگر گذاشته اند باید در کلاه برداری فریب و دروغ دست همه ی دنیا را از پشت بسته باشد!

 تمام مصاحبه ی محجوب یک برگه است که می توان تنها با بررسی مصاحبه اش و ادعایی که پشت آن مطرح کرده به عنوان کلاه برداران و عوامل دستگاه تبلیغی جمهوری اسلامی که مردم را گرسنه نگه داشته اند و کارگر را بازی داده اند فریب داده اند و سرکوب کرده اند محاکمه کرد. اگر "گوبلز" را می گرفتید چه کارش می کردید؟ می گفتید که دروغ گفته و وعده داده؟! این دستگاه هم همین است. این را باید برای کارگر نشان داد. میشود این را با بررسی سوابقشان در این سی سال–که ایشان در مجلس و خانه ی کارگر بوده اند– جمله به جمله ثابت کرد.

 موضع اصلی ما و موضع اصلی هر کارگری این است که این ها ضد کارگری هستند. به هر روشی باید این ها را افشا کرد. می شود آنها را در میان خودشان افشا کرد و جمعشان را به هم زد می شود –و باید– از خودشان علیه خودشان استفاده کرد. اما آنجا جای اعتراض کارگری برای رسیدن به نان نیست! کسی که خلاف این را می گوید از محجوب فریبکارتر است.

 

کمونیست به تجمعات اول ماه "می" اشاره کردید بحثی که اتفاقاً مصاحبه کننده با محجوب هم مطرح می کند. می گوید که خانه ی کارگر در ذهن مردم با گرایشات "نازیستی" و "فاشسیتی" در برخورد با کارگران "افغان" تداعی می شود. که محجوب پاسخ می دهد که: نه تنها این گونه نیست، بلکه من حتی خودم را "انترناسیونال" می بینم. در رابطه با کارگران افغان می گوید که "ما مشکلی با کارگر افغان نداریم به شرطی که حقّ کار داشته باشند. بحث ما سر کارگران غیر قانونی است. ما با آنها مشکل داریم.آنها وضعیت جامعه را بد می کنند. و کارفرما ها از آنها سوء استفاده می کنند و باعث پایین آمدن دستمزد کارگر ایرانی می شوند." در مورد این توجیهات محجوب در رابطه با کارگران افغان و خانه ی کارگر نظرتان چیست؟

 مصطفی اسدپور: تا آنجا که به بحث انترناسیونال ایشان مربوط باشد یا نباشد محجوب (در کل) مزخرفات زیادی می گوید. مزخرف ترین آن این است که جمهوری اسلامی قرار است جمهوری نجات کارگران باشد. گویا خمینی این را می خواسته و گویا کسانی این روند را منحرف کرده اند. این خود یکی از نشانه هایی است که ایشان یکی از بنیانگذاران و مدافعین سر سخت حکومت سرمایه داری جمهوری اسلامی بوده است. در حرف هایی که در باره ی کارگر می زند می توان دید که مصوباتی که ایشان به آن ها رأی داده چه مصوباتی بوده اند. تا آنجایی که به کارگران افغانستانی مربوط می شود روزی که در ایران ورق برگردد و شرافت انسانی در دفاع از کارگر افغانستانی خودش را نشان دهد یکی از مراجع و یکی از کسانی که باید پای میز محاکمه کشیده شود شورای اسلامی و شخص محجوب است. خود این دستگاه دستگاهی است که تنها با در نظر گرفتن بخش "کارگران قانونی افغانستانی"  یک بردگی کامل در مورد یک میلیون کارگر افغانستانی را رسمیت بخشیده اند. خانه ی کارگر یا خود شخص محجوب معماران ارزان بودن کارگر افغانستانی در ایران هستند. در تمام ایران تبلیغ می کنند که تا زمانی که کارگر ایرانی وجود دارد "نباید" به کارگر افغانستانی کار داده شود. چیزی که در مراسم اول ماه می مطرح شد این بود که کارگران افغانستانی باید بیرون رانده شوند. حتی اگر بگویند که کارگران "غیر قانونی" باید بیرون رانده شوند باز هم حرفی نا بجا و فاشیستی است. مگر کارگران غیر قانونی افغانستانی کار نمی کنند؟ رابطه  جمهوری اسلامی با کارگران افغانستانی به این شکل است بخشی "قانونی" هستند و تلکه می شوند و باید چهارصدو پنجاه هزار تومان بدهند و حتی در این صورت هم از ساده ترین حمایت و حقوق قانونی کماکان محروم میمانند. کارگران "غیر قانونی" هم کسانی هستند که رسما و قانونا برای  استثمار وحشتناک و بردگی محض کنار گذاشته میشوند. خانه ی کارگر نه تنها در دفاع از آنها هیچ کاری نکرده بلکه در دشمنی با آنها همیشه پرچم دار بوده است.  جملگی این قوانین رای محجوب،  مدعی "انترناسیونالیست کارگری" را بر خود دارد! آیل مزخرف تر از این حرف میشود از کسی شنید؟

    سازمان اقتصادی جمهوری اسلامی بر اساس کار ارزان و غیر قانونی کارگران افغانستانی بنا شده است.  شریف ترین و زحمتکش ترین قشر این جامعه  از ضد کارگری ترین سازمان و نهاد این جامعه چیزی جز سرکوب و ظلم ندیده است. محجوب یکی از کسانی است که باید به جرم معماری چند دهه مصائب میلیونها کارگر افغانستانی به پای میز محاکمه کشانده شود. در سی سال اخیر خانه ی کارگر یکی از مراجع اصلی سازماندهی فاشیستی ترین رفتارها با کارگران افغانستانی عمل کرده است. یک خانه ی کارگر در هیچ جایی نمی توانید پیدا کنید که علیه کارگر افغانستانی شعار نداده باشد، که کار به آنها داده نشود و هیچ خانه ی کارگری را نمی بینید که کوچکترین کار مثبتی برایشان کرده باشد.

 

کمونیست به وضعیت کارگران افغان اشاره کردید. اما تا جایی که به این مسئله مربوط می شود در بحث های محجوب حداقل سر مسئله ی کار و بیکاری می گوید: در جامعه ی ایران کار زیاد است. کار آنقدر زیاد است که کارگران ایرانی انجام نمی دهند و بخشی از آن را خارجی ها انجام می دهند. در عین حال این موضوع را مطرح می کند که ایشان خواهان کار برای همه هستند و همه باید کار کنند. حتی معلولین به هر میزانی که می توانند باید کار کنند. و شعاری که در اینجا می گوید این است که: هر کس به هر میزانی که کار می کند باید به همان میزان حقوق بگیرد. و اگر کسانی هیچ کاری نمی توانند بکنند یا برایشان کار پیدا نمی شود باید به آنها "بیمه ی بیکاری" تعلق بگیرد. ایشان در مقابل بحث هایی که در دوره ی احمدی نژاد مطرح شد در رابطه با هدفمندی یارانه ها می گوید: پول مفت به جامعه می دهند پول مفت به مردم می دهند چرا پول بی زبان را همینطور در جامعه می ریزند؟! به همبن دلیل من مخالف آن هستم و خواهان بیمه ی بیکاری هستم. و می گوید که در این شرایط هر بی کاری که کاری به او پیشنهاد شود و انجام نمی دهد همان مقدار ناچیز بیمه ی بیکاری ای را هم که در نظر گرفته بودند باید قطع شود.

این ها چه جایگاهی در جنبش کارگری در فعالیت کارگری حتی در ذهن بشریت می تواند داشته باشد؟

 مصطفی اسدپور: پُر واضح است که اگر قرار باشد مفت خور را در جامعه دستگیر کنند باید خود محجوب را بگیرند و از کار برکنار کنند. به خاطر حرف های مفتش و اینکه به عنوان نماینده ی کارگر در دستگاه مجلسشان به ضد کارگری ترین شکل ممکن مشغول فعالیت است. اگر قرار باشد کسی دستگیر شود و به کار گرفته شود تمام آیت الله ها و آخوند ها تمام زندان بانان و شکنجه گران سرمایه داران مراجع دولتی– که جز بیکاری و فقر هیچ چیزی به بار نیاورده اند– باید دستگیر شوند. اما تا آنجایی که به محجوب مربوط می شود او کاری را انجام می دهد که همیشه انجام داده است و آن هم استقرار حکومت روابط بورژوائی در ایران است. او دارد همین کار را می کند. کارگر به چه معنا می تواند از حقوق اجتماعی برخوردار باشد؟ قانون بیمه ی بیکاری در ایران تصویب شده اما تصویب و اجرای قانون بیمه ی بیکاری دقیقاً به عنوان سنگری استفاده می شود که به پشتوانه ی آن می توانند سخیف ترین فاشیستی ترین ارتجاعی ترین ضد کارگری ترین و ضد انسانی ترین حرفها را بزنند. در غیر این صورت نمی شد این کار را کرد. تصور کنید اگر بیمه ی بیکاری نبود چگونه می توانستند در آن جامعه به کارگر حمله کنند؟ طبق قانون بیمه ی بیکاری که تصویب کرده اند به صد و هشتاد هزار نفر بیمه ی بیکاری می دهند. صدو هشتاد هزار نفر در مقابل چهار میلیون بیکار!! صدو هشتاد هزار نفر در مقابل پنج تا شش میلیون نفری که حق بیمه ی بیکاری می پردازند. و اگر خوب نگاه بکنیم می فهمیم که چه توطئه ای نهفته است چه تجارتی را (با این قانون) به راه انداخته اند. در کار قراردادی شما شش ماه بیمه ی بیکاری را پرداخت می کنید که مشخص نیست کارفرما پرداخت می کند یا نه و اگر تنها یک ماه آن را پرداخت نکنید بیمه به جایی نمی رسد و همه ی آن پولی که تا الآن داده اید هم به هدر میرود. یعنی این قانون به یک سازمان برای تلکه کردن (کارگر) و تامین بودجه برای دولت تبدیل شده است. اما در عین حال میبینیم که چه تبلیغاتی علیه کارگر می کنند. "مفت خور" که شما گفتید. گویا دولت دارد پول مفت توزیع می کند و تعدادی کارگر (از این شرایط) سوء استفاده می کنند در مقابل جامعه ای که وجودش پر از انگل است!! نُه میلیون نفر در آن جامعه هر روز صبح بیدار می شوند و در میان این همه بیکاری زندگی نوزده میلیون نفر را با کار خودشان تأمین می کنند. در آن جامعه کار کودک رسمیت دارد. تن فروشی رسمیت دارد. این ها (مسئولین) دارند خودشان را تامین می کنند انگل های بزرگ مانند آیت الله ها نمایندگان مجلس و تمام سرمایه داران مفت می خورند گویا این مسائل مشروعیت دارد و کارگری که با وجود تلاش های بسیارش کاری وجود ندارد که به او بدهند به صِرف "بیمه ی بیکاری" که به او داده نشده و قرار نیست داده شود مورد حمله قرار می گیرد. این امر تنها با بیمه ی بیکاری می تواند صورت بگیرد و تنها با این ابزار می توانند کار خودشان را به پیش ببرند. بیمه ی بیکاری ای که همانطور که گفتم یک دهم درصد بیشتر را شامل نمی شود. که آمار همان ها را هم معلوم نیست چه کسی جمع آوری می کند. این نه تنها یک نمایش فاشیستی و راسیستی است بلکه یک کلاه برداری آشکار است. اگر کسی پشت این ها را بگیرد باد خودش را هم به زندان انداخت. و بیمه ی بیکاری ای که این ها مطرح می کنند برایشان یک خاصیت دارد که با آن کارگران را تحت فشار قرار بگذارند. و کارگر باید با دستمزد خیلی کم تر هر کاری که دولت–(تحت نام) همان دستگاهی که در کنار اداره ی کار درست کرده اند– بگوید باید انجام دهد. فارغ التحصیلان باید یک سال به صورت مجانی دوره ی "کار آموزی" را بگذرانند. و سپس کار "شاگردی – استادی" را قبول کند و به هر شرایطی تن دهد با هر کارفرمایی که حقوق نمی دهد و به وعده هایش عمل نمی کند کنار بیایید تا در نهایت بگویند که تو کارگر "شرافت مند"  آن جامعه هستی و می توانی سرت را بالا بگیری!

سازمان دادن بردگی نیروی کار در ایران هنر مجلسی است که محجوب به همه ی طرح های (مربوطه) آن رأی مثبت داده است. خانه ی کارگر هوادار ایشان بودند. با وجود قصاب خانه ای که برای کارگران درست کرده اند همه ی سوانح محیط کار همه ی دستمزد های پایین زیر خط فقر همه ی این مراسمات و تشریفات هنوز هم طلبکار هستند و می خواهند به کارگر حمله کنند و این نمایش ها را برگزار کنند. این چیزی است که محجوب در دست گرفته و با آن دارد شغل "شریف" خودش را انجام می دهد.

 

کمونیست چه محجوب و چه طیفی از افرادی که (وابسته به رژیم) در این جامعه به عنوان مدافع کارگر صحبت می کنند، این مسئله را مطرح می کنند که «دفاع از قانون کار موجود ضروری است». این قانون کارکه تصویب شده است، و محجوب از آن به عنوان افتخار دوره ی ریاست جمهوری (هاشمی) رفسنجانی از آن نام می برد، می گوید که قانون کار یک قانون حمایتی است و دیگران هم می گویند که در مقابل وضع موجود باید از این قانون کار دفاع کرد. این قانون به نسبت وضعیت موجود هنوز قابل دفاع است. از جمله مسائلی که محجوب مطرح می کند بحث تشکل های کارگری است. می گوید که بر اساس این قانون، تشکل های کارگری "شورای اسلامی" هستند. حتماً منظورش این است که کارگران شورا را می خواهند. و در رابطه با "انجمن های صنفی" می گوید که معنای آن "آزادی سندیکا" است. در شرایطی که هر روزه خبر دستگیری فعالین کارگری را می شنویم و هر جایی که سندیکایی تشکیل می شود عوامل آن دستگیر می شوند. مثال ها فراوانند، شرکت واحد، نیشکر هفت تپه، و ... که همه شاهد آن هستیم. جایگاه تشکل کارگری چیست؟ مسئله ی شورا های اسلامی چه جایگاهی داشت که این که جزو بحث های قدیمیِ جنبش کارگری و فعالین کمونیست طبقه ی کارگر بوده است

مصطفی اسدپور: تا آنجا که به محجوب و مقامات جمهوری اسلامی مربوط می شود و در مورد قانونشان صحبت می کنند، من صد بار به پاس شرافتشان کلاه از سر بر می دارم. راست می گویند. قانونی را تصویب کرده اند که وقتی آن را بررسی می کنیم می بینیم که بر اساس خانواده ی پنج نفره تدوین شده است. کارگر جوان امروز شاید به یاد نداشته باشد اما اگر به تاریخ مراجعه کند می بیند که همان زمان که می خواستند این قانون را تصویب کنند صدای اعتراضاتی بلند شد که "این کمونیستی است و باعث می شود کارگران پُررو بشوند". یک نکته ی ظریفی وجود دارد که محجوب می بیند، مقامات جمهوری اسلامی میبینند و همه می بینند که می گوید "اجرای این قانون منوط است به اینکه مصالح نظام را تأمین کند!". محجوب و مجلس و دولت هزار بار حق دارند از "اجرای" یک قانون تامین زندگی پایه کارگر دم بزنند. کجای دنیا سی سال آزگار و هر سال شش ماه در مورد دستمزد کارگر جار زده شده است؟ تا آنجا که به محجوب مربوط باشد باید وی را صادق ترین نماینده کارگری در قالب حکومت سرمایه دید. سی سال است بنا به گفتگوهای خود محجوب به کله هر آدمی فرو کرده اند که قرار نیست وضعیت کارگر و در فرودستی او تغییری ایجاد شود. جای کارگر غوطه خوردن در فقر و پستی و ناامنی و منجلاب است.

علارغم همه این بعضی ها می گویند اگر همین قانون کار اجرا بشود به نفع ما است. سوال اینستکه اگر این قانون بخواهد اجرا شود در مقابل چه کسی باید اجرا شود؟ قانون کار می گوید که دستمزد بر اساس (مخارج) خانواده ی پنج نفره و "سطح تورّم" باید تعیین شود. نمایندگان کارگری که وجود خارجی ندارند. نرخ تورّم را چه کسی باید تعیین کند؟ مصالح دولت در آن زمان مشخص چیست و چگونه باید آن را تعیین کرد؟  مجلس خبرگان ایجاد شده است که تصمیم بگیرد که آیا دولت و مجلس پول دارند بدهند یا نه. سپس  ناگهان یک قانون تکمیلی تصویب می شود که تمام مراکز تولیدی با کارگران زیر زیر سی و پنج سال از این قانون مستثنی هستند! این هم قانون است. این ها هم جزو قانون کار است. در این جامعه وقتی یک کارفرما از پرداخت دستمزد کارگر سرباز بزند از هرگونه تعقیب قانونی در امان است. احتمالاً قانون بعدی که تصویب خواهند کرد این است که در مناطق ویژه ی صنعتی، به دلیل اینکه مصالح مملکتی ایجاب می کند، قانون کار موقتاً اجرا نشود. قانون می گذارنند که کار کودکان را مجاز اعلام کرده  و با مکمل همین قانون در قالب استاد و شاگردی، کودکان را از دایره شمول دستمزد خارج میسازد . همه ی این موارد جزو قانون این ها است. آیا به اندازه ی کافی نشان داده نشده است که قانون "دستمزد بر اساس مخارج یک خانواده پنج نفره" یک ویترینی است که همه را دور آن سرگرم کنند؟ آیا کسی با عقل سالم میتواند برای بهبود زندگی خود به این قانونهای کذایی و آنهم از زبان محجوب دلخوش کند؟

به کرسی نشستن خواست دستمزد پایه بر مبنای مخارج خانواده پنج نفره، حتی در همان سطح قانون کار و در همان قدم اول  به این معنی است که بتوان خود دولت را عوض کرد، خود سیستم نمایندگی کارگری را عوض کرد، بانک مرکزی را عوض کرد، حقه بازی های مجلسشان را پایان داد؛ همه ی این ها را باید عوض کنید تا بتوانید به جایی برسید. و تازه اینجا می رسیم به تبصره ای که می گوید "هر کس که اعتصابی را سازمان بدهد به نظام خیانت کرده است و باید اعدام شود". همین قانون کار مکمل قانون بعدی است که بر اساس آن هزاران کارگر را در زندان سر بریدند. هر کسی که اعتصاب بکند را در خیابان به گلوله می بندند.

هر فعال کارگری در همان اولین گامهای اعتراضی متوجه واقعیت گریز ناپذیری میگردد که اگر قرار است دستمزد (واقعی) کارگران داده شود باید در مجلس خبرگان را گل گرفت. مجلس شورای اسلامی باید زیر خاک دفن شود. باید دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی برداشته شود. گردان ویژه، که مسئول حمله به تجمعات کارگری است از بین برود. اگر قرار باشد دستمزدها بر اساس نیازهای خانواده ی پنج نفره اجرا شود، همان ابتدا باید درِ شوراهای اسلامی را بست که جلو کارگر را می گیرند. 

"هیتلر" هم وعده ی برقراری سوسیالیزم را می داد. "شاه" هم با وعده هایش می خواست سعادتمندی به وجود بیاورد. قانون کار فقط و فقط زمانی کارایی دارد که کسی سر کارگر را ببرّد و او را بی حقوق کند و یک نفر هم جلو بایستد و به ریش آنها (کارگر) بخندد. این قانون کار است.

 

کمونیست به شعارها یا جهت گیری ای که محجوب داشته اشاره کردیم. سؤال کُلی من این است که مختصات پلاتفُرمی که محجوب در پیش گرفته چیست؟

مصطفی اسدپور: این سؤال مهمی است. باید مشخصاتی پلاتفُرمی که محجوب در پیش گرفته و به اجرا در می آورد، را به خوبی شناخت. یکی از این مشخصات "خواست" هاست. یک خواسته ای که مطرح می کنند دستمزد هاست. دستمزد ها به مثابه ی یکی از خواست های مهم طبقه ی کارگر در ایران تلقی می شود. مسئله ی دیگر مسئله ی تشکل هاست.  تشکل ها و اجتماعات کارگری که باید صورت بگیرد. بعد از آن مسئله ی اعتراضات و اعتصابات کارگری است که باید آزادانه انجام شوند. نکته ی مهم تر  این است که می خواهد راه حل قانونی در برابر این مسئله قرار بدهد. می خواهند کارگران را دنبال این پرچم بکشانند تا این خواسته ها متحقق شوند.  امیدواری محجوب این است که در بن بستی که الآن وجود دارد و اعتراضات کارگری ای که نتوانسته جمهوری اسلامی را به عقب براند و با این وضعیت چشم انداز بیکاری و نا امیدی و فقری که در سی سال گذشته در جامعه وجود داشته است و در یک متن سرکوب و ارعاب؛ بتواند چند نفری را به دور خودش جمع کند. این پلاتفُرم محجوب است.

 اما در عین حال یک نکته مهمی که در مورد محجوب وجود دارد این است که این خواسته ها در زمینه کشمکش با احمدی نژاد مطرح میگردد که قبلاً هم به آن اشاره کردیم. پلاتفُرمی که محجوب در دست دارد این نیست که دوباره شوراهای اسلامی را تشکیل بدهند. نمی تواند این باشد. چون الآن بخش مهمی از مراکز صنعتی و تقسیمات صنعتی در ایران، به صورت ویژه در مراکز آزاد صنعتی صورت می گیرد و مصوبه ی دولت این است که در آنجا هیچ گونه تشکل کارگری و حتی شورا های اسلامی وجود نداشته باشند. پلاتفُرمی که محجوب در دست دارد کشاندن کارگران از طریق خانه ی کارگر به خیابان هاست. تظاهرات ها، اجتماعات در خیابان ها و التماس از دولت برای بهبود دستمزدها و شرایط کار.

 

کمونیست به هر حال روشن است که خانه ی کارگر و محجوب چه پرچمی را در دست گرفته اند. آن چیزی که جدید است "شرایطی" است که محجوب و خانه ی کارگر در آن عرض اندام می کنند. اما مستقل از پرچم محجوب و مسیری که در پیش گرفته، جنبش کارگری با این قضیه چگونه برخورد خواهد کرد؟

مصطفی اسدپور: این دقیقاً اصل مطلب (مبحث) ماست که باید به آن پاسخ بدهیم. ببینید در اینجا چند نکته ی مهم وجود دارد و آن هم این است که محجوب با این نمایش خانه ی کارگر می خواهد یک سیاست ضد کارگری را به اجرا در بیاورد. و این سیاست ضد کارگری، که تظاهر به توجه به خواسته های کارگران می کند، دیر زمانی است که بی اثر شده است. روحانی با این شعار سر کار آمد که تشکل های کارگری آزاد خواهند شد و دستمزد ها افزایش خواهند یافت. "ربیعی" به عنوان یکی از مهم ترین وزیران کار تا حالا بارها و بارها خود و وزارت خانه اش اعلام کرده اند که دستمزد کارگران "سه برابر زیر خط فقر است" و باید افزایش پیدا کند. و حتی شخصاً ابراز شرمندگی کرده است. بیمه ی بیکاری مسئله ای است که همین "ربیعی" وزیر کار فعلی و حتی خود احمدی نژاد بیشتر از هر کسی آن را فریاد می زدند که "باید داده شود". خود ایشان (احمدی نژاد) بودند که می گفتند: بیمه ی بیکاری را باید به زنان خانه دار بدهیم، به کارگر های ساختمانی بدهیم. این پرچم ها را کسانی دیگر پر شور تر برداشته اند. ایشان باید در انتهای صف (طرفداران پرداخت بیمه ی بیکاری) بایستد. این به عنوان "پلاتفُرم" به جایی نخواهد رسید و نمی تواند بسیجِ خاصی را ایجاد کند. اما محجوب این امکان را دارد که تحت نام خانه ی کارگر، که به گفته ی خودش یک میلیون و هفتصد هزار نفر عضو دارد، پنجاه دستگاه اتوبوس را از شهرستان های اطراف تهران به مرکز تهران بیاورد. این امکان را دارد که دار و دسته های وابسته به خانه ی کارگر خودش، که مجموعه ای از بیکاران و بسیجی ها هستند، را به عنوان کارگر جمع کند و بیاورد که تظاهرات کنند. (و حتی) بخشی از کارگران را به نمایش خیابانی خودش بکشاند. این بزرگترین نمایشی است که می تواند اجرا کند. تصور نمی کنم که خودشان هم زیاد روی این مسئله حساب کنند و با این برگ بازی کنند. از هم اکنون نباید کسی تردیدی داشته باشد که که این نمایشات خیابانی، نمایشات ضد کارگری و ضد اعتراضات کارگری خواهد بود. همین محجوب از همین امروز اعتصابات کارگری را محکوم می کند به این بهانه که "(این اعتصابات)چوب لای چرخ اقتصاد جامعه می گذارد". می گوید اگر کسی می خواهد قانون را اجرا کند باید بیاید و همراه من اجرا کند و باید بیاید زیر چتر خانه ی کارگر. قانونی بودن خودش را به پُتکی بر سر کارگر تبدیل کرده است. شما به تمام سوابق خانه ی کارگر نگاه کنید؛ مگر "هفت تپه ای ها" چه جرمی مرتکب شده اند که نباید مورد حمایت قرار بگیرند و رهبرانشان از زندان آزاد شوند؟ مگر سندیکای شرکت واحد چه جرمی مرتکب شده بود؟ یک سندیکای معمولی بود. فقط برای لباس کارشان اعتراض کرده بودند. چرا اینها زبانشان را بریدند؟ خود محجوب و "صاقی" به سراغ "اُسانلو" رفتند و صدایش را خفه کردند و صندلی های سندیکا را شکستند. اگر تشکل های کارگری در ایران وجود داشته، لمپن ها و مزدور های خانه ی کارگر جزو اولین صف هایی بودند که آن هارا سرکوب کردند. اگر کسی به این نمایشات به عنوان اقداماتی برای احقاق حق طبقه ی کارگر نگاه کند، باید به عنوان ضد کارگر ترین شخص به تمام جنبش کارگری و تمام جامعه معرفی شود. تردیدی نیست که اینها این وضعیت را به وجود خواهند آورد. تردیدی نیست که برای شرکت در تظاهراتِ اینها باید بازرسی بدنی بشوید و نتوانید حتی یک شعار خارج از قاعده شان بدهید. همه ی این کار ها را پیش بینی کرده اند و می خواهند نمایشات خودشان را انجام دهند. و این بخشی از سیاست "خرید وقت" است. خودشان هم می دانند که کارگری را که این همه گرسنگی می دهند، در این شکاف طبقاتی ای که وجود دارد، تا چه حد می توان فریب داد؟ این یک وجه قضیه است. آنقدر این وضعیت را ادامه می دهند تا به جایی برسد که دیگر برایشان قابل کنترل نباشد. تا حدی که این خاصیتی که به آن اشاره کردم را برآورده کند. و در نهایت اگر نشد بساط خانه کارگر را تعطیل می کنند. هشت سال تعطیل بود، باز هم تعطیل می کنند. کنترل در دست خودشان است. هیچ اعتراض زنده ای برای آزادی فعالیت خانه کارگر وجود خارجی ندارد. یک شکل سازمان یافته ی ضد کارگری جمهوری اسلامی است.

    اما این ها با چه چیزی طرف هستند؟ آنها با یک واقعیت دیگر طرف هستند. ما با یک جنبش کارگری در ایران طرف هستیم که مرگ این تحرکات خانه ی کارگر در نطفه را تضمین کرده است. اعتراض کارگری در ایران، با آمار پنج هزار موردِ غیر قانونی (در سال)، نشان دهنده ی یک پتانسیل است. نشان دهنده ی یک خود آگاهی است. این یک تجربه است که برای احقاق کوچکترین حق خودت، برای حقوق عقب افتاده ات، یقه ی کارفرما را بگیری و همه ی اینها باید جلوی مجلس صورت بگیرد. باید به مجلس فشار بیاوری. این جریان در حال پوست انداختن است (در حال تغییر است). خیلی مواقع با اعتصاب در مقابل مجلس به نتیجه نمی رسند باید جلوی وزارت کار تجمع کنند، جلوی کارخانه های دیگر. ما داشتیم این تحول را میدیدیم. مثلاً کارکنان "سیمان بروجرد"، نه در مقابل مجلس، بلکه جلوی اداره ی کار جمع شدند و کم کم اعتراضشان را شدید تر کردند و جلوی محل عبور وزیر کار را در اداره ی کار گرفتند. و وزیر کار را مجبور کردند که شخصاً دستمزد عقب افتاده شان را تضمین کند. از کارفرما بگیرد و به آنها بپردازد. و نمونه های دیگری که داشتیم. به صورت غیر قانونی با دولت طرف شدن جزو داده های جنبش کارگری در ایران است. محجوب و خانه ی کارگر نمی توانند معجزه ای انجام دهند و بگویند که حالا بیایید و همراه ما شش ماه یک بار تظاهراتی را تشکیل بدهیم، بعد بر دولت فشار می آوریم و اگر توانستیم فشار بیاوریم در انتخابات مجلس بعدی قانون عوض شود و سپس مجلس خبرگان بگوید پول داریم و دولت هم اجرا کند، و تازه اینجاست که درصدی به دستمزد اضافه می شود یا نه! این فرمولبندی را به چه کسی می توان فروخت؟ این کار به جایی نمی رسد. واقعیت جنبش کارگری به آنها اجازه نمی دهد که این کار را انجام دهند و کارگر را فریب دهند و آن را تغییر دهند.

    نکته ی مهم دیگر این است که تحرکات جنبش کارگری در ایران در حال تحول عظیمی بود. و آن هم تحولات درونی خودش بود. اعتصابات "پتروشیمی"، "بافق"، "کوشک"، "ذوب آهن" .  "نورد اهواز" از جمله اعتراضات بزرگ کارگری در تداوم چند روزه است که رهبران کارگری خودشان را به شدت محافظت می کنند، دستگیر شدگان را از زندان در می آورند و اتحادی عمیقی را  در میان طبقه ی کارگر ایجاد می کنند. مثلاً فرض کنید در "عسلویه" انجام دادن یک اعتراض کارگری پانصد نفره به این معنی است که انواع گرایشات، انواع تشکل ها، انواع قرارداد ها، کارگران طرفِ چندین کارفرما، همه هم شکل و هم صدا و متحد شده اند به خاطر یک اعتصاب. می بینید که این مسئله چه قدرت عظیمی را نشان می دهد، و گویای چه خلاقیت بزرگی در میان رهبران کارگری است.  این مسئله بیشترین جای نگرانی برای جمهوری اسلامی است. و تا الآن نتوانسته در مقابل آن کاری بکند.آخرین بار برای کارگران پتروشیمی حتی اعلام کردند که می توانند سرکوب را انجام دهند. البته سرکوب را هم آزمایش کرده و به نتیجه ای نرسیده اند.

    این جنبش کارگریِ ماست. محجوب خیال واهی دارد که فکر می کند می تواند آن را در دوران تحول بیاندازد. یک خطر وجود دارد که می تواند جنبش کارگری را به انحراف بکشاند. این داستان (سرکوب) تمام شده است. هشت سال خفه اش کردند اما نشان داد که (خطر) تمام شده است اما یک چیز وجود دارد و آن هم این است که جریانات "چپ" از نوع اکثریت آن را به عنوان رفُرمیزم (اصلاح) مطرح کنند. و خودشان موجب حمله به کارگر بشوند. یعنی یک فضای ضد کارگری به وجود بیاورند.

 

کمونیست این حرفتان دقیقاً به چه معناست؟

 مصطفی اسدپور: به این معنا که فرض کنید یک اعتراض، تجمع یا اعتصاب کارگری مورد حمله قرار بگیرد، یک اعتصاب کارگری که باعث شود از دماغ کسی خون بیاید (کسی مجروح شود)، آنها رهبران کارگری را محکوم می کنند که "اگر رفُرمیستی عمل می کردید لازم نبود این تاوان را پس بدهید". یعنی از سرکوب جمهوری اسلامی مشروعیّت بخرند تا کارگر به دنباله روی بیافتد  و این را به اسم "رفُرمیزم" بفروشند. محجوب پنهان نمی کند، می گوید که راه حل من بهتر از آن است که به زندان بیافتید. چون زندان را خودش ساخته، خوب می داند که در زندان چه خبر است. و کسانی بیایند و این را بفروشند با این عنوان که در مقابل جنبش کارگری یک "راه حل رفرمیستی " وجود دارد. خود محجوب همه ی انرژی اش را بر روی این گذاشته و به کارگران خودش می گوید: اگر ما با دولت صبر داشته باشیم، اگر اقتصاد راه بیافتد و اگر صاحبان کارخانه ها ثروتمند شوند ما هم ثروتمند خواهیم شد. از همین الآن می گوید: کارگری که کار نمی کند و به این شرایط کاری ای که بورژوازی می گوید تن نمی دهد، کارگری که به خاطر دستمزد اضافه کارخانه را تعطیل میکند، این ها ضد طبقه ی کارگر عمل می کنند چون باعث می شوند سرمایه فرار کند. همین پرچم را "کِشتگر" و دیگران هم علم می کنند. می گویند که کارگر امروز تسلیم شود که صنعت راه بیافتد و وقتی صنعت راه افتاد "انشا الله" یک چیزی هم به کارگر خواهد رسید! این ها نه به کارگر، بلکه به بورژواری خدمت می کنند. این ها به کسی که اعتصاب را سازمان می دهد حمله می کنند. به کسی که فکر می کند به اینکه "امروز باید فکری برای خودم بکنم" حمله می کنند. به تشکل یابی و آگاهی سوسیالیستی طبقه ی کارگر حمله می کنند. محجوب هم منتظر این است که نشخوارش (حرفش) را در دهان کسانی دیگر بگذارد. وگرنه خود محجوب چیزی ندارد که از آن دفاع بکند. هر کسی می تواند به او ثابت کند که پرونده ی خود او و خانه ی کارگر تا اینجا چه بوده و این نسخه ای که می پیچد چه محتوایی دارد.

 

کمونیست به عنوان آخرین سؤال ...الآن (وضعیت) خاور میانه را می بینیم، اعتراضات وسیع کارگری را می بینیم، توافق برجام صورت گرفته است، اعتصابات بزرگی که انجام شده اند؛ همه ی اینها واقعیت هایی هستند که مقابل چشمان ما دارند اتفاق می افتند. اوضاع طوری شده است که جمهوری اسلامی با این وضعیت، با این اعتراضات وسیع با سربلندی می گوید: عراق را نگاه کنید، سوریه را نگاه کنید... سؤال من این است که چه شانسی و چه چشم اندازی برای جنبش کارگری وجود دارد که به این مسیر نرود، که بتواند قدمی به جلو بردارد و موقعیت خودش را مقداری بهبود ببخشد، توازن را مقداری به نفع برابری طلبی، در مقابل سرمایه و در مقابل بورژوازی حاکم و جمهوری اسلامی به نفع طبقه ی کارگر عوض کند؟ این شانس و چشم انداز تا چه حد مقدور است و مشکلات آن چیست؟

مصطفی اسدپور: (اینجا) چند فاکتور مهم را باید در نظر بگیریم؛ یک فاکتور این است که جمهوری اسلامی با همه ی ابر قدرت بودنش که میبینیم، نه مسئله ی آمریکا، نه مسئله ی هسته ای، نه مسئله ی عراق، هیچکدام فاکتور تعیین کننده ای نیستند که به وسیله ی آن ادعا کند که "من یک حکومت با ثبات هستنم، چشم انداز دارم و هر کاری می کنم". (ابر قدرت بودنش) فقط به این بستگی دارد که بگوید "من می توانم طبقه ی کارگر را سرکوب کنم". معجزه ی جمهوری اسلامی اینجاست؛ که کارگر را با بیکاری اش، با فقرش – فقر نه صرفاً به معنای فقر مالی، بلکه (به این معنی که) کار می کند و دستمزدش را از او می دزدند؛ اقلیتی از جامعه ثروتمند تر می شود و او هر روز فقیر تر می شود، او (اقلیت) سر کار می رود اما کارگر باید هر روز دنبال کار بگردد و موقعیتش پایین تر رانده می شود– توانسته با سرکوب کنترل کند و با همه ی این مشکلات هنوز سر پاست. توانسته اعتراضات کارگری و تشکل های کارگری را در هم بکوبد و می تواند آنها را مهار کند. این خاصیت جمهوری اسلامی است. به این مسئله است که می بالد. آمریکا تمام سعی و تلاشش را کرد که از درون تحرکی را علیه جمهوری اسلامی سازمان دهد و آن را سرنگون کند، اما نتوانست. محاصره ی اقتصادی را پیش بینی کردند که مردم تحریک شوند و علیه دولت بشورند، نتوانست و نشد. این کارها دیوانگی است، بیمارگونه است، جنایت کارانه است، اما این کار را کردند و باز هم نشد. جمهوری اسلامی سر پا ایستاد. آنجاست که اینها (غرب) تسلیم شدند. ابر قدرتیِ جمهوری اسلامی در اینجاست؛ حال با فریب یا با سرکوب.

من ورق را بر میگردانم و می گویم همین جمهوری اسلامی با همه ی ابرقدرتی اش، که در مقابل دنیا ایستاده است، سالانه پنج هزار تجمع کارگری صورت می گیرد که به قانونش و سرکوبش و حکمش و امامش و همه ی این ها می شاشد! عتراضش را به پیش می برد. نه می توانند آنها را دستگیر کنند و نه هیچ چیز دیگری. "موسوی" را در حصر خانگی انداخته و زبانش را کوتاه کردند، پسر"رفسنجانی" را به زندان انداختند. سرکوب به معنای واقعی خودش انجام می شود اما در مورد اعتراضات کارگری نمی توانند این کار را بکنند. مسئله یک یا دو روز و یک یا دو مورد نیست، پنج هزار مورد اعتراض کارگری در ایران صورت می گیرد. و چندین سال است که صورت می گیرد. این یک قدرت بزرگ است. اگر اعتراض دانشجویی باشد خیلی با آن کاری ندارند،اما کافی است رهبر کارگری باشد و بتواند دو کارگر را در کنار هم جمع کند، حسابش با "کراماً کاتبین" است. اما با این حال هم نمی توانند کاری انجام دهند.

   مسئله ی ذهنی من این است که چقدر فاصله وجود دارد که این کارگران با هم متشکل شوند؟ افق هایشان را به هم گره بزنند؟ چقدر فاصله وجود دارد تا اینکه اینها خواسته های مشترکی را پیش ببرند؟ آن روزی که کارگران بتوانند این کار را انجام دهند، ورق بر خواهد گشت. مسئله ی من این است که جمهوری اسلامی تا می تواند سرکوبش را پیش می برد، اما چرا قانون کاری را نگه داشته اند که از هر قانون کارگری دیگری در تاریخ می تواند بهتر باشد؟ (که در آن) خانواده ی پنج نفره باید تأمین شود، اخراج باید (اتفاق نیافتد). چرا آن را نگه داشته اند؟ چرا بیمه ی بیکاری را نگه داشته اند که کارگر را فقیر تر و بی حقوق تر کنند؟ اینها سنگرهای عقب نشینیِ خودشان است که نگه داشته اند. سنگر عقب نشینیشان در مقابل جنبش کارگری این است که اگر تعرضی به ما صورت گرفت و نتوانستیم آن را کنترل کنیم، از هم اکنون پرچمِ آن را در دست داریم. پرچمشان این است که می گویند: (کارگر را) زیر پوشش بیمه ی بیکاری می بریم، قانون کار باید اجرا شود. اما خود کارگر این را نمی بیند. اتفاقی که در جامعه ی ایران افتاده یا در حال افتادن است این است که کارگر قدرت و جایگاه خودش را نمی بیند.

 

کمونیست چه مانعی وجود دارد؟ یک قدرت عظیم کارگری، پنج هزار اعتراض و واعتصاب کارگری و با این قدرتی که دارد، اگر متشکل بشوند، اگر متحد بشوند، اگر متوجه بشوند و اگر این قدرت را ببینند چه مانعی بر سر راهشان قرار دارد؟ چه مسیری در پیش دارند؟ اگر شما خودتان را جای یک رهبر کارگری و یک رهبر سوسیالیست بگذارید وضعیت را چگونه می بینید؟ مشکل چیست و چگونه می توان بر آن فائق آمد؟

 مصطفی اسدپور: این امر به مسائل تاریخی تری مربوط می شود. کلاً باید به مشخصه های جنبش کمونیستی در ایران اشاره کرد. کارگر اعتراضش را می کند و نشان داده که همیشه اعتراضش را انجام می دهد. یکی از درخشان ترین احکام مارکسیستی در مقابل چشمان ما در جریان است. اعتصاب کارگری و اینکه کارگر باید متحد شود و حقّ خودش را با نیروی خودش ادعا کند دارد اجرا می شود. در بُرهه ای که کمونیسم در ایران در پراکنده ترین حالت قرار دارد و سرکوب هم وجود دارد اما این حکم "مارکس" را داریم میبینیم. کسی نمی تواند در مقابل اتحاد کارگری برای دستمزد بایستد. جمهوری اسلامی قدرت سرکوب عظیمی دارد، اما نمی تواند جلو آن را بگیرد. باید با آن بسازد. وزیر کار رژیم به "سرِ کارگر" سوگند می خورد. رئیس جمهوری اش با وعده های  کارگری مشروعیت خودش را اعلام می کند. به همین خاطر یقه ی همدیگر را می گیرند.

حکم درخشان مارکسیستیِ دیگر این است که کمونیست باید کمونیستی باشد که قدرت سازماندهی کارگری را داشته باشد که بتواند کارگران را متحد کند و ساده ترین خواسته هایش را پیش ببرد. در اینجا می رسیم به ظرفیت های جنبش کمونیستی در ایران. به جایی می رسیم که مسئله دیگر سرکوب نیست، مساله اصلی سایه سنگین کمونیسم بورژوایی و غیر کارگری در ایران است. این زمینه های تاریخی را باید نگاه کرد. مثلاً نگاه کنید رهبران کارگری نمی توانند با هم امور طبقاتیِ خودشان را پیش ببرند. این تلاش هایی است که مثلاً از طرف شخصی مانند "منصور حکمت" به جایی نرسید و قبل از اینکه بتواند این توافق را ایجاد کند با مرگ خودش دوباره با حملات کمونیسم بورژوایی به عقب رانده شد. من فکر می کنم اولین چیزی که بعد از خواندن و آشنایی با مارکس به ذهن یک رهبر کارگری می رسد  این است که "بقیه کجا هستند؟ آن بقیه ای که با هم بتوانیم کاری بکنیم کجا هستند؟". و این "بقیه" نه به خاطر سرکوب جمهوری اسلامی بلکه به خاطر کمونیسم بورژوایی است که از هم پراکنده هستند. کمیته های کمونیستی که "کوروش مدرسی" یا حزب ما به آنها اعتقاد عمیق دارد این است که کارگری که اعتصابی را سازمان می دهد باید این افق را داشته باشد که "من جامعه را سازمان می دهم" و خودش را به اصطلاح "صاحب جامعه" ببیند. هر فرزند آخوند و طلبه ای اینگونه نگاه می کند اما کارگر آن را نمی بیند. این آن جایی است که فعالین کمونیست کارگری را عقب نگاه میدارد. جنبش کارگری خیلی بیشتر از اینها می تواند خودش را به جلو ببرد اگر خودش را صاحب افق کل جامعه ببیند، نه فقط به اینکه "من اعتصاب را سازمان می دهم". به این فکر کند که در یک جمع کارگری اکنون من مُشتم را گره میکنم در گام بعدی فردا دولت را در دست خواهم گرفت. در مورد مذهب اتحاد کارگری فکری کرده باشد، دست کارگران را در دست هم بگذارد. این سنّت ها با جنبش تضعیف شده ی کارگری در ایران از بین رفته است. اگر این سنّت ها بر می گشت می توانست توافق خیلی بزرگی ایجاد کنند. مسئله سیاه و سفید نیست، اما کارگر در ایران می توانست با همین اعتراضات فعلی اش، که بیشترین تعداد در تاریخ خاورمیانه و در دنیاست، رادیکالیسم آن و پیچیدگی و میلیتانتیسم آن براحتی مبارزات کارگری از نوع فرانسه را نیز پشت سر میگذارد؛ میتوانست و میبایست به موقعیت بسیار جلوتری دست یافته باشد.

 

کمونیست: یعنی کمونیسم را کم دارند؟

مصطفی اسدپور: هم کمونیسم وهم رهبر کارگری ای که از زاویه ی کمونیستی به این دنیا نگاه کند. اگر آن تجمعی را که سازمان داده بتواند به این افق نزدیک کند، می تواند خیلی بیشتر از این جلو برود. مثلاً فرض کنید – شاید مصاحبه را طولانی می کند اما– یک جنبش اتحاد علیه بیکاری در ایران چه چیزی کم دارد؟ از جنبش و تحرکات آرژانتین چه چیزی کم دارد؟ چه چیزی کم دارد نسبت به اتفاقاتی که در سال ٣٠ در آمریکا، در اوج فقر و سرکوب وحشیانه صورت گرفت؟ چیزی کم ندارد. ولی آن سنّتی که این را به طبقه ی کارگر ربط بدهد و کارگر آگاه خودش را در این موقعیت ببیند که با این ها می تواند متحد شود وجود ندارد. صِرف کار کمونیستی، صرف اتحاد کمونیستی در درون کارگران ضعیف شده و ارزش طبقاتی خودش را از دست داده است. یک رهبر کارگری که یک اعتصاب کارگریِ پانصد نفره را سازمان می دهد باید خودش را در  آن اِشِل ببیند. اگر در دنیای واقعی باشد، مثلاً اگر در فرانسه بود، از او عکس می گرفتند و در نوع خودش تبدیل به یک "قدیس" می شد. اما در ایران نه خودش خودش را اینگونه می بیند و نه کس دیگری اورا با این دید نگاه می کند و نه می خواهند ببینند! و میدان را به دست کسانی دیگر، مثلاً "موسوی" داده اند و موسوی برایشان مهم تر است، نه این افراد. برای آنها رهبر کارگری کسی است که تحت لوای خودشان باشد. اما تحولاتی که در جنبش کارگری ایران اتفاق می افتد و نقش کارگر در ایران به طور خیره کننده ای در تاریخ مبارزات کارگری در اروپا و جهان بی نظیر است. "سبز" (جنبش سبز) با تمام عظمتش در مقابلشان کمر خم کرد و گفت که ما با کارگر خودمان را تداعی نکرده ایم. بدون کارگر چیزی معنی ندارد. "رفسنجانی" وقتی می خواهد با آخوندها تسویه حساب بکند، مجبور می شود از بیمه ی بیکاری حمایت کند. در حالی که خودشان از زیر بار آن شانه خالی می کنند.

    این سنّت و این رهبری را کم داریم که بتواند این امر را اجرا کند. چگونه این به وجود می آید؟ به این بستگی دارد که خود فعالین کارگری چقدر به کمونیسم نزدیک شوند و جلو بروند. معجزه ای اتفاق نمی افتد اما یک کمونیسمِ متحد از نوع منصور حکمت که می تواند "توافق فکری" را ایجاد کند و می تواند قدم مهمی باشد. یک سازمان کمونیستی از نوع "لنینی" که بتواند امیدی ببخشد به چپی که با انشعابات و تفرقه های سیاسی خودش نقطه ی اعتماد طبقه ی کارگر نیست و نتوانسته باشد، می تواند ورق را برگرداند. کم نیستند رهبران کارگری ای که به خاطر اینکه در مورد طیف "چپ" جستجو کرده اند تا کسی را پیدا کنند که بشود به او اعتماد کرد، دستگیر می شوند. من فکر می کنم در اینجا باید به خود کمونیسم نگاه کرد؛ آیا من حزبی هستم که بتواند این اتحاد را ایجاد بکند؟ در آن صورت به مشخصه ی حزب لنینی بر می گردد. حزبی باشم که بتوانم از نظر انضباط درونیِ خودم، از نظر آمادگیِ خودم و از نظر رزمندگیِ خودم افقی را ایجاد کنم که نمونه باشد و بتوان به آن اعتماد کرد. این را کم دارد.  کارگر حق دارد در انتخاب خودش سخت گیر باشد.

فقط یک نکته ی آخر را می خواهم اضافه کنم. انقلاب اکتبر را در شرایطی بسیار سخت تر از ایران پیش بردند. بسیار سخت تر از ایران. "تزار" از جمهوری اسلامی خیلی بد تر بود؛ درگیر جنگ داخلی بودند؛ فقر و پراکندگی همه جا را فرا گرفته بود؛ اما با این حال توانستند انقلابشان را به پیش ببرند. وضعیت کارگر در جمهوری اسلامی در ایران "به مراتب" بهتر از آن زمان است.

اگر باز به موضوع محجوب برگردیم یک چیز خیلی جالب است و آن این است که برگِ سوخته ای مثل محجوب را با آن زبان الکنِ خودش با این سن و سال به میدان انداخته اند تا نمایشی را به راه بیاندازد که شاید بشود چند صباحی کاری کرد. این تمام خاصیتش است. با این تبلیغاتی که برایش می کنند می توان فهمید عمق فاجعه تا چه حد است. حالا دارند کاری را پیش می برند که میدانیم چگونه است. من شخصاً فکر می کنم مصاف های خوبی برای کارگر در ایران وجود دارد؛ من استقبال می کنم که خانه ی کارگر بیاید و در میدان اعتراضات کارگری خودش را نشان بدهد. هر جا که اعتراض کارگری در صحنه ی جامعه حاضر بشود، به نفع ماست. اینجا باید ایستاد و رسوا کرد؛ اینجا آگاهی بسیاری به کارگر می بخشد. تا اینکه مثلاً "بابک زنجانی" بخواهد نمایش انتخاباتی اجرا کند و یا دستگیری یا عدم دستگیری پسر رفسنجانی بخواهد مهم شود. باید از این قضیه استقبال کرد که اینها بیایند و همین مصاف هایی که تعیین می کنند نشان می دهد که چقدر به اینکه بحث کارگر به وجود بیاید حساسند و در نهایت خودشان بازنده هستند.

 

دوم دسامبر ٢٠١٥