انتخاباتی دیگر، کشمکشهای جدید

 

 

 

 

امان کفا

 

 

با فرارسیدن انتخابات در اسفند ماه امسال، بار دیگر ولوله و دلهره ای عمومی به جان جمهوری اسلامی افتاده است. طبق معمول هر دوره انتخاباتی، جناح بندی و زد و بندها آغاز شده و باز تعریف روابط، دوستی ها و دشمنی ها، رنگ خود را به سیاست روز زده است. اینبار هم، صفبندی ها براساس انتظارات، امتیازها و وعده های داده شده است که رقم می خورد. صف اصلاح طلبان، دلواپسان، موتلفه ها، اصول گرایان، مردمداران، همه وهمه جا بجا شده اند. امروز صفبندیهایی شکل گرفته است که دیروز کفر نامیده می شد! ولی فقیه به پشتیبانی معتدل برخواسته و اصلا خودش پرچم اعتدال و اصلاح را بدست گرفته است. دو خردادی، دلواپس و سپس امیدوار شده، شورای نگهبان و امنیت ملی، نه موافق و نه مخالف شده اند، و خلاصه در کل حاکمیت، بلبشوی محسوسی به چشم می خورد.

 

باز هم طبق معمول، خط و نشان کشیدن های جناحی جان تازه ای گرفته اند. ائتلاف اصلاح طلبان و معتدلیون با پرچم گسترش دمکراسی و با مدال فیصله دهندگان "بحران هسته ای" و بشارت دهندگان گشایش سیاسی و اقتصادی سعی دارد اصولگرایان "اکثریت در مجلس" را بدست نیاورند و از طرف دیگر، اصولگرایان با پرچم  دفاع از "انقلاب و اسلام" به میدان آمده اند.

 

در طول عمر سی و چند ساله جمهوری اسلامی هر انتخاباتی همراه خود رژیم را با کشمکشهای جدید و بحران هایی جدیدی درباره این "انتخابات" مواجه کرده است. اما کشمکش و "بحران" اینبار تفاوت های اساسی با دوره های قبل دارد که نه ناشی از تغییر و تحولات اساسی در سرشت و کارکرد جمهوری اسلامی، بلکه ناشی از شرایطی است که در بطن آن این انتخابات قرار است انجام گیرد. کشمکش ایندوره مهر اوضاع امروز، مهر توافقات هسته ای و توقعات جامعه از آن و همزمان مهر معضلات پایه ای و بنیادی اقتصادی جمهوری اسلامی را برخود دارد. به عبارتی دیگر، آنچه ایندوره انتخاباتی را از گذشته متفاوت کرده است و تاثیراتش بوضوح آشکار است، منتج از جنب و جوشی است که بالاخره از یکشنبه گذشته با پروسه "برجام" آغاز شد. پروسه ای که در همین ابتدای خود، در پیش از فرارسیدن نتایج نهایی اش، دسته بندی ها،  امید و ناامیدی ها، غالب و مغلوب های متعددی را در صفوف بورژوازی پوزیسیون و اپوزیسیون  ایران به همراه داشته است.

 

بعد از دو سال برو بیای رسمی، بعد از کلی هیاهو و "یافتم یافتم های متمدنانه" و ژست های "تویتری" ریاست جمهوری، قراربود "رشد و گشایش اقتصادی و سیاسی"، به رهبری شازده معتدل جمهوری اسلامی به ارمغان آورده شود! قندی که قبل از آب شدن در دل سخنواران رنگارنگ بورژوازی، بنا به اذعان خودشان، پوچی خود را آشکار کرده است. دلمردگی که امروز، بیش از گذشته، رنگ خود را به این انتخابات زده است ناشی از این واقعیت است. بی افقی مطلق کل حاکمیت، فضایی است که بر سر این دوره از انتخابات و جدالهای انتخاباتی جناح های مختلف سایه انداخته است. نه انتظارات اعلام شده جمع ١+ ٥ و نه نتایج منتشر شده مذاکرات، نشانی از "عادی شدن" فوری روابط ندارند. رقابت های موجود منطقه ای نیز، حاکی از عدم قبول بلامنازع ایران، و به تبع آن، چاره و راه حل های فوری برای حاکمیت و بورژوازی بزرگ ایران دارد. به عبارتی دیگر، هنوز دوره آزمایشی این روابط است و حتی اگر نتیجه مثبت نیز حاصل شود، رابطه بورژوازی ایران با بازار جهانی، کماکان بحثی باز و غیر متعین است. حال اگر وضعیت بازار جهانی وعوامل متعدد بین المللی و آینده متغیر وتحولات پیشبینی نشده منطقه ای (نظیر فلسطین و یا حتی حضور روسیه در سوریه) را هم به این سناریو اضافه کنیم، دیگر کاملا واضح است که کل حاکمیت نمی تواند یکجانبه، تقویم زمان بندی شده مشخصی از این پروسه  (که می تواند حتی تا چند سال ادامه داشته باشد) را ارائه کند. فراتر اینکه از نظر سیاسی نیز، کل ساختار جمهوری اسلامی و اتحاد های فعلی بین جناح های درونی آن،  بسیار شکننده و ناپایدار هستند، و هیچ تضمینی ادامه کاری وجود ندارد. امروز روحانی رئیس است، و پشتیبانی ولی فقیه را هم دارد، همانطور که دوره ای احمدی نژاد داشت. همین و بس.

 

در این فضا، جمهوری اسلامی راه پیش و پس ندارد. همه می دانند که بازار اراجیف "گشایش" بیش از اندازه کساد است. خودشان میدانند که گسترده شدن بیکاری و وضعیت وخیم معیشتی و ناممکن بودن هرگونه بهبودی در زندگی اکثریت محروم جامعه را حتی با هندوانه زدنهای ولی فقیه زیر بغل "تیم مذاکره هسته ای" نمی توان پوشاند و مخفی کرد. خزئبلات میدیای پرو روحانی و لشکر روشنفکران و محققین و کنشگران بیمایه ای که علیرغم اعتراف خودسران و مسئولین جمهوری اسلامی مبنی بر تاریک بودن افق بهبود در زندگی طبقه کارگر و اکثریت مردم محروم این جامعه کماکان بر طبل "گشایش اقتصادی" میکوبند را امروز کسی جدی نمیگیرد. این "دوستی خاله خرسه" این جماعت نتیجه اش جز بالا بردن توقع جامعه از رفاه و بهبود وضعیت معیشتی، نیست. اینرا بخشهای عاقل و در قدرت جمهوری اسلامی به خوبی تشخیص میدهند.

 

تا همین چندی پیش، سخنوران عقب مانده ترين اقشار سرمايه در ايران، آنقدر مجذوب "امید بهبود" بودند که اعلام داشتند با توافقات هسته اى، "بهبود و شكوفايى" ديگر محدود به طبقات حاكم نيست و متعلق به ميلیونها نفر و اكثريت جامعه است! لشکر بی جیره مواجب شیفتگان دولت اعتدال از "تاثیرات مثبت" توافق هسته اى و دامنه وسيع و نامحدود آن میگفتند و شیپور تفاهم و هم پيمانى جامعه حول این "پیروزی ملی" و پايان "دوره" مبارزه طبقاتى را به صدا در آوردند. ظاهرا همراه  با اين مذاكرات، نظام سرمايه دارى در دنيا و ايران نيز از هرگونه تعرض طبقاتى در امان است و سرمايه و بورژوازى در اين كشور تام الاختيار است تا هر بلايى كه بخواهد بر سر كارگر، آنهم بدون هیچگونه اعتراضی، بياورد. جشن و پايكوبى حول اين تفاهم در محافل این سخنوران آنچنان بی پروا درجریان بود که حتی عبدالحسين ساسان، در اولین جلسه كمسيون تأمين مالى، سرمايه گذارى و توسعه گسترش روابط خارجى و اتاق بازرگانى، در رابطه با "مقدس بودن سرمايه" سخنرانى كرد! او در اجلاس مشاوران و دست اندركاران اقتصادى و مشخصا اتاق بازرگانى بر میمنت این دوره صحه گذاشته و خواهان حداكثر استفاده از اين شرايط برای سرمایه داران شد، و ضمن اراجيف تكرارى در مورد نقش و اهميت "كارفرمايان و كارآفرینان"، مدعی شد که شعار و گزينه محورى، يعنى "مقدس" بودن سرمايه، مورد بى لطفى قرار گرفته است! 

 

برخلاف توهمات این قشر "اقتصاد دان" کوته بین، بورژوازی در ایران بدنبال راه حلی پایه ای تر برای سرمایه ایران بوده است. مسلم بود که  وعده "گشایش اقتصادی" اساسا برای در انتطار نگاه داشتن جامعه و وقت خریدن برای فراهم کردن شرایط تامین سود بیشتر سرمایه از کیسه کارگر و مردم محروم ایران بود. معلوم بود که درخت "گشایش اقتصادی" به این زودی ها بر نخواهد داد، مگر اینکه کارگر به بورژوازی مهلت بدهد، دندان روی جگر بگذارد، اعتراض نکند و شرایط به همین روال ادامه پیدا کند. هدف "عاقلان" سرمایه در ایران، وقت خریدن برای تامین تغییراتی در کارکرد اداری و حقوقی جمهوری اسلامی و دادن تصویری متفاوت از گذشته از این نظام بود. تصویر جمهوری بورژوایی که علیرغم اینکه اسلامی است ولی می تواند شرایط گردش سرمایه و ارتباط با بازار جهانی را بهبود بخشد و از زمختی های آن بکاهد. کل این تصویر بود که  روحانی را بمثابه نیرویی که توان شروع و پیشبرد آنرا دارد به ریاست جمهوری رسانده بود. این را حجاریان نیز در مصاحبه اخیر خود با سایت تسنیم به وضوح ابراز کرده است. امروز هم ادامه همین سیاست است که گریبان جناح به اصطلاح "اصول گرا" را گرفته است. اظهارات اخیر جنتی در همین رابطه علیه "عوامل نفوذی" البته با وصل کردنشان به آمریکا کاملا گویاست:

 

" باید برجام را تمام ‌شده بدانیم و دیگر در جلسات عمومی مطرح نشود و بدانیم که اگر خیر یا شر، کم یا زیاد و خوب یا بد بوده است دیگر باید آن را تمام‌شده تلقی کنیم و باید پیگیر حقوقمان در برجام باشیم ... امیدوارم اشتباه کرده باشم اما به نظر من برجام و موفقیت‌هایی که طرف ما به دست آورد گام اولشان بود و اگر مقاومت نکنیم، سراغ موضوعات دیگر می‌روند و خواهند گفت که اسرائیل را به رسمیت بشناسید، حقوق زن و مرد را مساوی کنید، حکم قصاص را بردارید، ازدواج هم‌جنسان را تأیید کنید و ارتباط خود را با حزب‌الله لبنان و سوریه و عراق قطع کنید ... می‌خواهند سوریه، لبنان، عراق و سپس ایران را قبضه کنند و در داخل نیز به ‌دنبال نفوذ برای رسیدن به اهدافشان هستند. می‌خواهند در مراکز تصمیم‌سازی مثل مجلس، نفوذی‌های خود را بفرستند، در دولت نیز مراکز تصمیم‌سازی به غیر از هیأت دولت به‌عنوان زیرمجموعه وجود دارد که می‌خواهند در آنها نفوذ کنند و همچنین قصد حاکم‌کردن فرهنگ غربی را دارند که ان‌شاءالله این آرزوها را به گور خواهند برد"!

 

این پروسه برجام و جلب اعتماد سرمایه جهانی و یافتن پاسخی برای حل اختلافات اساسی که بورژوازی ایران و انواع و اقسام سازمانها و نمایندگان این طبقه با آن مواجه هستند، زمینه ای است که جناح های جمهوری اسلامی را در"انتخابات" آتی، و تلاش شان برای کسب کرسی های بیشتر، به دست و پا انداخته است.  

 

ما قبلا  این روندها و سیاست ها را پیش بینی کرده بودیم. گفته بودیم که این تقابل اجتناب ناپذیر است و چهره جمهوری اسلامی حتی با عمامه های عقب زده، و تصویر"بهشت ایران متصل به بازار جهانی"، پروسه ای پر تنش است. گفته بودیم که این پروسه در خلاء اتفاق نمی افتد، و پاسخ و نتیجه آن در جامعه ای انقلاب کرده، به هیچوجه تنها منوط به اتحاد و اختلاف و یا دغدغه های موجود در چارچوب جناح های جمهوری نیست. گفته بودیم که دوره پسا "بحران هسته ای" دوره کشمکشهای جدید و پیچیده تری چه در میان جناح های جمهوری اسلامی و چه در سطح جامعه است.

 

آنچه امروز در رابطه با این دوره انتخابات به همان اندازه اساسی است، موقعیتی است که کل حاکمیت و جمهوری اسلامی امروز دارد. بدون شک، راه حل از پیش داده شده ای برای بورژوازی ایران جهت برون رفت از این شرایط نا معلوم اقتصادی، بدون پاسخ های اساسی سیاسی وجود ندارد. جمهوری اسلامی در بن بست خاصی قرار دارد و افق بهبودی اقتصادی نیز در حال حاضر موجود نیست. تدوین و پیشبرد هر سیاست ماکرو و دراز مدتی در ایران، در شرایط به شدت نا امن خاورمیانه و مشخصا در بستر مبازره طبقاتی حی و حاضر و پتانسیل های موجود در ایران، که همگی شرایط نا امن و بسیار نامساعدی را برای جلب سرمایه به این منطقه بوجود آورده، قطعنا ابلهانه است. همین امر است که نیاز جناح های موجود بر "اتحاد عمل" و اشتراک و پافشاری بر قواعد مشخصی را، بیش از همیشه، الزامی می کند. جناح ها، با وجود  تمامی اختلافاتشان، نیازمند رجوع به یک مرجع تام الاختیار و مقتدراند تا کل صحنه بازی به هم نریزد. و دقیقا همین مهم است که ولی فقیه را، به ایفای نقش خود در حفظ پایه و ارکان ثبات جمهوری اسلامی ملزم کرده است. امروز بیشتر از هر زمانی نقش سنتی ولی فقیه در حفظ بالانس در میان جناح های جمهوری اسلامی و بعنوان نماینده منافع کل نظام برای جناح ها و برای ادامه حیات جمهوری اسلامی برجسته تر و حیاتی تر شده است. از اینرو آرزوی جمهوری اسلامی بدون ولی فقیه را تنها در میان عقب افتاده ترین بخش های سرمایه در ایران میتوان مشاهده کرد. تجربه "شاه سلطنت کند نه حکومت" را یکبار واقعیت انقلاب به لیبرال های "منتقد" به شاه آموخت. اینها پشت دستشان را داغ کردند! بورژوازی رسمی ایران، از این نظر کاملا بالغ شده است. نیاز به وحدت زیر سایه "رهبر" برای گذار از این تند پیچ سیاسی و اقتصادی امروز داده مشترک بخشهای اصلی بورژوازی در قدرت است.

 

بدین ترتیب در ایندوره برخلاف تبلیغات و دستگاه های حرفه ای و نان به نرخ روز خور میدیایی، آشکارا امید به نتایج مثبت برجام و گسترش روابط خارجى و سرمايه گذارى وسیع، تنها در همان سطح یک امید یا آرزو مطرح است. این پروسه ای طولانی است و اطمینان دهندگان امنیت سرمایه در ایران هنوز باید امتحان خود را پس دهد. و همچنان انتظار سودآورى افسار گسیخته سرمایه در ایران در ارتباط با بازار جهانی هنوز مهلت می خواهد. یکی از ارکان اقتصاد موقتی، تحت نام "اقتصاد مقاومتی" خود بر اساس همین عدم اطمینان از امکان اداره جامعه در دوره "وقت خریدن" از جامعه است. ترسی که ولی فقیه مرتبا به آن اشاره دارد.

 

به هرحال، تا زمان فراهم شدن شرایط مقبول سرمایه، کل این جناح ها باید فضای انتظار را به جامعه تحمیل کنند. باید کماکان بار شرایط وخیم اقتصادی را، بدوش کارگر و مردم آن جامعه بیاندازند. درجه دوری و نزدیکی هرگونه "گشایشی" مستقیما از کانال درجه تحمیل این بار بر گرده کارگر آن جامعه است.

 

در عین حال، برخلاف نا امیدی و سردرگمی فعلی بورژوازی در ایران، و اراجيف تكرارى از نقش و اهميت "كارفرمايان و كارآفرینان"، نیرویی با پتانسیل قوی در آن جامعه وجود دارد که در طی همین دوره اخیر، با اعتراضات خود اعلام کرده که توانایی "صبر و انتظار" را ندارد. نیرویی که علیرغم بمباران تبلیغاتی جمهوری اسلامی که "تحمل کنید"، "همه ما دوره سختی را در پیش داریم"، فرصت بدهید"، زمان لازم داریم" و .... بدون وقفه و بی کمترین توهمی به وعده های سر خرمن جمهوری اسلامی برای بهبود زندگی، برای رفاه هر روزه در گوشه ای از این مملکت در اعتراض است. این آن نيرويى است كه ميتواند كل سرمايه و مناسباتش در ايران  را به زير كشد. نیرویی که خطرش را از وزرای دولت روحانی تا ولی فقیه بو میکشند. این جايگاه واقعى كمونيسم و جنبش ضد سرمايه در ايران است که در این دوره به صراحت مورد اشاره و تعرض همه سخنگویان جمهوری اسلامی و جناح هایش است.

 

برگزاری "انتخابات ها" نیز خود بخشی از مقابله با همین جنبش انقلابی است. تحمیل توهمی است که در قرن بیست و یکم، راه چاره و تغییر را نه از سرنگونی و انقلاب، بلکه از کانال صندوق های رای ممکن جلوه می دهد. باز بی جهت نیست که همه جناح ها و سخنوران آنان، بر اهمیت کشاندن توده مردم (حتی به شکل اجباری) به پای صندوق های رای، متحد و هم نظرند. اینبار هم، رسمیت شناختن و یا نشاختن رای گیری ، یکی از جدال های واقعی در ایران است.

 

قدر مسلم، مدتی است که اکثریت آن جامعه، هرگونه توهم به دولت و هیئت حاکمه را از خود تکانده است. مدتی است که مردم و مشخصا طبقه کارگر، اعتراض خود علیه کل وضعیتی که این حاکمان درون و بیرون دولت به ارمغان آورده اند را شروع کرده اند.  اما، آنچه که امروز برای ما کمونیست ها بیش از هر دوره ای مهم است، فراهم آوردن شرایط ذهنی برای در هم کوبیدن کل قدرت بورژوازی و به پیروزی رساندن جنبش مان است. نیاز به متشکل شدن و زدن رنگ خواسته های سراسری و قابل دستیابی برای جنبش ما بیش از هر دوره دیگری امروز مطرح است. حال، در دوره ای که بورژوازی سردرگم است، در دوره ای که با انتخابات، کل ایده حاکمیت و بحث و گقتگو در این رابطه در جامعه مطرح است، یکی از فرصت هایی است که کمونیست ها و کارگران اگاه می توانند خواست خود را در مقابل حکومت هر چه بیشتر مطرح کرده و برای آن نیرو جمع کنند. پرچم آزادی و رفاه و امنیت در مقابل جامعه و در تقابل با حاکمیت در این دوره براحتی قابل ارائه است. فراتر اینکه  در این دوره های انتخاباتی، فرصتی است تا امکانات سازمان یابی حزبی و با نظم را فراهم کرد. در حقیقت این وظیفه ای است که بر عهده ما قرار دارد. تنها به این ترتیب است که می توان در مقابل بورژوازی و حکومت اسلامی اش در ایران ایستاد. بدون سازمانیابی حزبی، بدون دخالت و حضور دائم  کارگر و کمونیست ها در حزب کمونیستی خود، بار دیگر بورژوازی و دولتش در ایران، از پس اعتراضات موجود برخواهند آمد. بار دیگر، بورژوازی قادر خواهد بود که بر اعتراضات وسیع و برحق جاری در ایران، و مهلت خریدن برای کل بورژوازی در این کشور، فائق شود. تشکل و سازمان یابی حزبی، تنها راه اساسی و دراز مدت برای تبدیل پتانسیل قوی جنبش کمونیستی به نیرویی است که بالفعل، قادر به برچیدن کل نظام کارمزدی و تمامی مصائب آن است. باید به حزب خود پیوست و به بی حقوقی موجود  پایان داد.