سرانجام مذاکرات هسته ای

سرنوشت حقوق بشر

و

جنبش های اجتماعی در ایران



 

ثریا شهابی

 Soraya_shahabi@yahoo.com

 

مقدمه: متنی که میخوانید بر مبنای گفتگوی مینو همتی  با من تهیه شده است که در تاریخ ۷ ژوئیه ۲۰۱۵ از تلویزیون رهایی زن  پخش شد. این مصاحبه بعلاوه  در نشریه رهایی زن شماره ۳۷ سری سوم نیز به چاپ رسیده است. متنی که اینجا میخوانید، بر مبنای آن مصاحبه، تدقیق و ادیت شده است.  


   مینو همتی: در صورت به توافق رسیدن رژیم اسلامی با قدرتهای جهانی بر سر مسئله ی هسته ای، فعالین مدنی در ایران و خارج از ایران، نگران به فراموشی سپرده شدن وضعیت حقوق بشر در ایران هستند؛ در عین حال مردم در سالهای اخیر فشار طاقت فرسای تحریم های اقتصادی را با مشقات بسیاری تجربه کرده اند و لغو تحریمها را طبیعتا گشایشی در وضعیت معیشتی خودشان می دانند .
در این برنامه با ثریا شهابی به بررسی توافقات اتمی و تاثیرات آن بر زندگی مردم می پردازیم. ثریا شهابی با سلام و خوش آمد گویی شما به برنامه ی رهایی زن .

ثریا شهابی: تشکرمیکنم و به شما  و بینندگانتان سلام می کنم.

 
مینو همتی: اجازه بدهید اولین سوالم را بدین گونه آغاز کنم؛  به نظر شما ماجرای مقاصد اتمی رژیم اسلامی چی بوده چی هست؟  و در آن طرف خط هزینه ی آن برای مردم را شما چگونه می بینید و چطور ارزیابی می کنید ؟
 


  ثریا شهابی: مقاصد اتمی ایران هر چه که بوده٬ خودِ دسترسی به نیرو و انرژی اتمی نبوده است.

این ادعا از طرف جمهوری اسلامی ایران که ما سلاح اتمی درست می کنیم یا نمی کنیم اما بر حق غنی سازی پافشاری میکنیم، و ادعای دول غربی، بخصوص آمریکا در مورد خطر ایران اتمی، همه و همه پوشش سیاست ها و منافع دیگری است. ربطی به مسئله اتمی ندارد. نه به این خاطر که گویا طبق ادعای خامنه ای اسلام ناب خیلی مخالف کشتار اتمی است، و امروز اسلام رحمانی در میدان است که شباهتی با قبل اش ندارد! اسلام رحمانی که کسی در میان مردم ایران،  جز دوستان خودشان، آن را به رسمیت نمی شناسد. مسئله ایران اتمی و مناقشه اتمی پوشش جدال دیگری در جهان و در منطقه است.   

موضوع این است که امروز در این دنیای چند قطبی، در  محافل قدرت های جهانی، بازیکن های بیشتری عرض اندام کرده اند. قطب های حاشیه ای تر مثل جمهوری اسلامی، بورژوازی ایران، عرب، کُرد، ترک و...  در این جهان چند قطبی،  سهم می خواهند. برای جمهوری اسلامی مسئله ی اتمی وسیله ای بود که در شکافی که با غرب داشت امتیاز بیشتری در منطقه بگیرد.  این پس و پیش رفتن ها و بالاخره پروپاگاندای جنگی ای، که دو طرف راه می انداختند؛ همه بر سر امتباز بگیری معینی در شرایط امروز جهانی بود. یک طرف، دولت های غربی، با تهدید  اینکه  من به اصطلاح دست به بمباران ایران می زنم و  رژیم چنج (تغییر رژیم)  می خواهم بکنم، صف بسته بود.  و طرف دیگر، جمهوری اسلامی  که با تکیه بر نفرت عمومی دنیا از سیاست های میلیتاریستی غرب، و با سواستفاده از محرومیت مردم فلسطین،  و با سو استفاده از وجوان بشریتی که سرنوشت عراق و لیبی را برای ایران نمی خواست، مقاومت می کرد. گره گاه این مقاومت، و تلاش جمهوری اسلامی برای اینکه امتیازی بگیرد، همین کمپین اتمی بود.  

به هر حال تا آنجایی که به مقاصد طرفین برمی گردد، از طرف آمریکا مسئله این بود که تلاش کنند که توسط این  کمپین اتمی، جمهوری اسلامی ایران را  در راستای منافع خودشان در خاورمیانه، رام و سر به راه کنند.  نه آمریکا خیلی مدافع صلح و جهان غیر اتمی است - که خودش تنها کشوری بوده که هیروشیما را بمباران کرده است - نه بر ایران "اسلام رحمانی" حکومت میکند، و نه حکومت ایران خیلی صلح طلب است.  همه جمهوری اسلامی را می شناسند، که مبتکر اولین احکام  جهاد وکافر کُشی بوده است و بالاخره تاریخا داعش بازی های خودش را داشته است.  

همانطور که گفتم مقاصد آمریکا در استفاده از "کمپین اتمی" این بود که در نهایت ایران را در چارچوب و راستای منافع غرب در خاور میانه، رام کند. خاور میانه ای که به دست قدرتهای منطقه داده شده بود. پس از تخریب لیبی و عراق، و شکست میلیتاریسم غرب، قرار بود نیروهای منطقه این را به اصطلاح مدیریت کنند و ایران یکی از آنهاست.  آمریکا می خواست با به اصطلاح فشار تهدیدات جنگی و تحریم و "مسئله ی اتمی"، ایران را به سازش بکشاند. نمی خواست حکومت ایران را سرنگون کند. رژیم چنج و حمله ی نظامی و محاصره اقتصادی و ... مستقل از میزان تحقق آن، همه و همه  در واقع ابزار رام کردن و ابزارکشاندن ایران به پای  مذاکره برای توافق  بر سر فعالیت ها و اهداف نظامی سیاسی ایران در خاور میانه و در راستای منافع غرب است.  

به سوال شما برگردم. اینکه به هر حال برای مردم چه چیزی داشته و دارد؟ برای مردم هزینه ای سنگینی داشت.  در  تمام آن دوران، دوران "مناقشه اتمی"،  با پرچم اینکه "ایران اتمی حق ماست" و با دمیدن در احساسات ناسیونالیستی، مردم را به اصطلاح ساکت نگه داشتند، فقر و گرانی و بیکاری و بی حقوقی را تحمیل کردند و همه چیز را گردن دشمن خارجی انداختند. شما اگر اعتراض می کردید از کارگری که دستمزدش را می خواهد، کار می خواهد، تا زنی که این وضعیت خفت بار شهروند درجه دو را نمی خواهد فورا (متهم میشد به) فتنه و سرش به خارج وصل است و از آمریکا و اسرائیل پول می گیرد!  با این ابزار  می توانستند مردم را ساکت کنند. ابزار ساکت نگاه داشتن جامعه، ابزار سرکوب، و در عین حال تحمیل وسیع ترین فقر وفلاکت و بی کاری بود. در همان اوج دوره ی  تحریم ها، قشر مالتی میلیاردر ایران وسیع تر و گسترده تر شد. می خواهم بگویم که بارِ آن تحریم ها بیشتر از هر کسی بر دوش محرومین و بر دوش طبقه ی کارگر و مردمی که سرمایه ای نداشتند وپول و پله ای نداشتند، گذاشته شد. در همان حال، در دل گسترده ترین تحریم های اقتصادی،  سرمایه گردش می کرد و سود ایجاد می کرد. تجارت، با استفاده از شکافهایی که در منطقه بود،  بازارش حسابی گرم بود.  با فشار اهرم چین و روسیه، و بازیهای به اصطلاح  دیپلماتیک، و فشارهای سیاسی و  ... انواع و اقسام قراردادهایی که مستقیم یا  زیر زیرکی می بستند، اقتصاد در جریان بود و ثروت و  سود تولید می شد. اما  سهم اکثریت محروم جامعه،  به بهانه اینکه "ما دعوای اتمی داریم"، به بهانه اینکه "همه چیز تقصیر غرب است"، و بخاطر اینکه "همه چیز تقصیر تحریم هاست" فقر و بی حقوقی بیشتر و بیشتر بود.  همان حرفی که امروز روحانی می زند که "اگر تحریم ها را بر نداریم مردم آب ندارند"، "پول جیب شان را ندارند"، ادامه همان دروغ دوران تحریم ها است.  آن دوره کار خودش را کرد، چرا که وسیله ی سرکوب و ساکت نگه داشتن جامعه، خفه کردن اعتراضات، و تحمیل  بیشترین فقر و محرومیت و گرانی به اکثریت جامعه بود .


مینو همتی: آیا توافق اتمی رژیم با قدرتهای جهانی، به معنای آشتی این قدرتها با حکومت اسلامی ایران است وتغییری استراتیژیک در سیاست منطقه ای آمریکاست؟


ثریا شهابی:  قدرتهای بزرگ که در ر أسشان آمریکاست، با ایران مذاکره کردند و به اصطلاح شروع پروسه ی آشتی را اعلام کردند. اوضاع تغییر کرده است، در این تردیدی نیست. اما اینکه آیا این یک آشتی یک اتحاد استراتژیک است
، هنوز خیلی زود است که در مورد آن قضاوت شود. درمورد ایران، فاکتورهای متعددی وجود دارد، برای اینکه بتواند به طور استراتژیک یک قدرت منطقه ی در هم تنیده با اقتصاد غرب باشد. تبدیل شدن جمهوری اسلامی به حکومتی که از نظر اقتصادی با اقتصاد بورژوازی غرب باشد و از نظر سیاسی کاملا تابع چهارچوب سیاست های بانک جهانی و سازمان ملل و ناتو، اگر غیرممکن نباشد، بسیار سخت است.  چنین حکومتی، یک حکومتی است مثل شاه، مثل مبارک  و یا اقسام به اصطلاح حکومت هایی که کاملا در چهارچوب منافع غرب دارند کار می کنند.  

در حال حاضر این ها آشتی کرده اند، مذاکره کرده اند، بده بستان کرده اند، ایران از داعیه های اتمی خودش عقب نشسته است و به ازایش سهم بیشتری از دخالت در خاورمیانه را گرفته است. این معامله خیلی سر راست بوده است. گفتم که این معامله، کمترین ربطی به مسائل اتمی نداشته است.  

آن کسانی در اپوزیسیون که به اصطلاح  کمپین اتمی آنها را با خود برد، امروز مشاهده میکنید که چقدر متوهم بودند.  چقدر درکشان غیر واقعی و سطحی بوده است. ایران از داعیه های اتمی اش عقب نشست، در خاورمیانه امتیازاتی گرفت و قراراست  در خاورمیانه در چارچوب پیشبرد اهداف آمریکا، اهداف "شیطان بزرگ" عمل بکند. پیش از این "توافقات اتمی"،  اوباما می گفت: یکی از نیروهای خیلی موثر در عراق که ما باید از آن حمایت کنیم شبه نظامیان شیعه هستند که البته از نظر فکری به ایران وصل می شوند. شبه نظامیان شیعه نیروهای جمهوری اسلامی اند.  

خلاصه کنم، به نظر من هنوز زود است که ادعا کرد که به طور استراتژیک  شکاف غرب با جمهوری اسلامی به پایان رسیده است  و ایران تماما از نظر اقتصادی و از نظر سیاسی به اصطلاح کاملا چسبیده به کمپ غرب است. اما این شروع شده است.  از نقطه نظر اقتصاد سرمایه، این تنها راه نجات اقتصاد ایران و بورژوازی ایران است که بتواند این پروسه  را به سرانجام برساند. جز این چاره ای ندارند. منتهی اینکه با جمهوری اسلامی به این شکل، و با وجود اینکه تلاش میکنند که موانعی چون  "مرگ بر شیطان بزرگ" را از پیش پا بردارند و دز سخت  گیری های اسلامی - فرهنگی گذشته را رقیق کنند، و با وجود تحرکات اعتراضی وسیع طبقه کارگر و مردمی که دیگر صبر نمی کنند، دورنمای روشنی در مقابل بورژوازی ایران برای تحقق آرمان اش نیست.   

خودِ ولی فقیه با آمریکا توافق کرده است. وگرنه آمریکا با روحانی حرف نمی زد! همانطور که خاتمی کاری نتوانست بکند. آمریکا با ولی فقیه طرف است. اینها توافقات را انجام دادند ولی برای اینکه این پروسه  به سرانجام برسد، جمهوری اسلامی از نظر ساختار سیاسی به شدت باید تغییر کند.  و از نظر اقتصادی،  برای اینکه این تغییرات را بتوانند با تضمین حفظ سکو تِ پایین انجام گیرد، باید بتواند گشایش اقتصادی بیاورد. باید سرمایه وارد شود و این وارد شدن  سرمایه  باید بتواند گشایش اقتصادی بیاورد، که به اعتقاد من قادر نیست. نه گشایش سیاسی و نه گشایش اقتصادی، به خاطر شرایط امروز جهان و خاورمیانه، حتی با برداشتن تحریم ها هم در دور نما نیست.  

به هر حال اگر سؤال شما را درست جواب داده باشم توافق، سازش بله، همدلی و همیاری و همکاری با  بورژوازی غرب بله،  ولی اینکه تماما و به طوراستراتژیک در به اصطلاح کمپ  بورژوازی غرب  در خاورمیانه عمل می کنند، به نظر من نه. هنوز آمریکا دست از پشت عربستان سعودی بر نداشته است. هنوز ایران در مسئله ی یمن مداخله می کند، هر چند بالاخره با فشار غرب مجبور شد کمی عقب نشینی کند ولی عراق را کاملا به دست ایران داده اند. و از طرف دیگر  تنظیم رابطه با احزاب کُردی که هر کدام سر به دولتی دارند- ایران، عربستان، ترکیه - اینها باید به سر انجام برسد. 

این پروسه وقتی به سرانجام می رسد، که سرنوشت خاور میانه معلوم شده باشد. که معلوم شده باشد آیا عراق یک کشور عربی می ماند یا تبدیل میشود به یک کشور شیعه و سنی؟ و فردا با داعش هم مذاکره می کنند و به "نیروهای خودی" اضافه می شود. عراق آیا به شیعه و سنی و عرب و کُرد، تقسیم میشود یا نه، یک کشور عربی می ماند. سرانجام تقابل بورژوازی عرب - که یکی از بزرگترین  نیروهای منطقه است، با سایر نیروهای منطقه و بخصوص با اسرائیل و ایران به کجا خواهد کشید و چه اشکالی پیدا خواهد کرد.  در خاورمیانه جدال پایه ای تر بین بورژوازی غرب است با سهم خواهی و پیشرویهای بورژوازی عرب. این جدال امروز عمیق تر از شکاف غرب با  جمهوری اسلامی ایران است. تبدیل "خاورمیانه عربی" به خاورمیانه قومی و مذهبی و تکه پاره، یکی از ابزار مقابله بورژوازی غرب با پیشروی و سهم خواهی بورژوازی عرب است. تا توازن بین بورژوزای عرب و  ایران و ترک و کرد، معلوم نشود، ثبات مورد نیاز سرمایه برای صدور به ایران، منظور صدور سرمایه برای پروژه های ساختاری، زیربنایی و بلند مدت، تامین نیست. به این باید فاکتور بحران های سیاسی ناشی از انفجار اعتراضات، در ایران و سایر کشورهای خاورمیانه را هم اضافه کرد.  

می شود  در مورد این روند ها بیشتر صحبت کرد. هر کدام چه ظرفیت هایی دارند؟ چه امکاناتی دارند؟ چه دورنمایی دارند؟ چه شانس هایی دارند؟ بورژوازی کُرد، شانس زیادی ندارد. دولت اقلیم شانسشان را سوزاند. با توجه به نقشی که درهمکاری با داعش داشت.  بیشتر "پ ک ک" شانس دارد.  که در ایران سعی می کند  به ابزار دست جمهوری اسلامی تبدیل شود. حمله اش به حزب دمکرات کردستان ایران، گویای چنین رابطه ای است.  یک بخش دیگری هم به اسم عبدالله مهتدی سعی می کند که از طریق عربستان سعودی و حتی "گفتگو" با سایر جریانات اسلامی،  شاید یک جوری از واشنگتن  یک حمایت هایی بگیرند و به اصطلاح به کمک عربستان سعودی و ترکیه یک کمپی داشته باشند! این سرنوشت بورژوازی کُرد است.  

در مورد ایران، تعیین تکلیف قطعی به اینکه در خاورمیانه چنان تعادلی برقرار میشود، گره خورده است.  در این شرایط از طرف دیگر، یک روند خلاف جریان هم در خاورمیانه داشته ایم، انقلاب های خاورمیانه، انقلاب مصر و انقلاب تونس. هر چند که برای جلوگیری از پیروزی و گسترش آن  انقلابها، خاورمیانه را به منجلاب و باطلاق تبدیل کردند، با این وجود، آن تحرکات و آن پتانسیل و ظرفیت،  آتش زیر خاکستراست.

در این شرایط در مورد ایران- فقدان هر نوع دورنما ی بهبودی، فقدان دورنمای ایجاد کار و سرمایه گذاری در ابعاد ماکرو، بر متن خاورمیانه بدون ثبات، به سیکل بسته ای شکل داده است. اگر از صحنه بخواهیم عکسی بگیریم، می بینیم که ایران در راستای منافع غرب در خاورمیانه به خصوص عراق، امتیازاتی گرفته است و سعی میکند که سهم بیشتری بگیرد. آیا  عربستان سعودی و ترکیه و کل بورژوازی عرب تحمل می کند که یک حکومت به اصطلاح غیر عربی به طور استراتژیک جای آمریکا را بگیرد؟ این خیلی بعید به نظر می رسد که نقش آمریکا درخاورمیانه کم بشود و به جایش بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی بتواند اتوریته ی بالای سر کشورهای عربی باشد. به نظر من این دورنما کوراست. به هر حال امیدوارم توانسته باشم جواب بدهم. از نظر تاکتیکی ایران و غرب کاملا توافق دارند. می خواهند از نظر استراتیژیکی این پروسه به سرانجام برسد، منتهی فاکتورهای دخیلْ دیگری هست که خواستن و نخواستن آنها در آن نقشی ندارد. روندهایی که در خاورمیانه و کل جهان است، این خواستن و نخواستن آنها را خیلی محدود می کند. یک رکن کور بودن مسیر پیشروی بورژوازی ایران و منطقه و جهان، بازتاب سیاست هایشان در خود کشورهای ایران، عراق، آمریکا  و کشورهای اروپایی، است. این  فاکتوری است که آینده را بیشتر می سپارد به دست توازن قوا و جدال از پائین، تا به توافقات و به اصطلاح اتحادها و ائتلاف هایی که در بالا دارد شکل می گیرد. ائتلاف ایران با غرب و تقابلش با عربستان و ترکیه،  کماکان خاورمیانه وایران را، به نظر من، پرتنش نگاه می دارند.   

مینو همتی: به نظر شما این توافق البته در صورتی که پایدار بماند، می تواند وضع معیشتی  اکثریت جامعه را با لغو تحریم ها متعادل بکند ؟


ثریا شهابی: ببینید در حد ادعا، این ها می گویند بله! اما شما اگر بخواهید  روند آینده را بررسی کنید خوب است یک نگاهی بکنید به پشت سر و وقتی که تحریم ها بود. در آن شرایط یارانه ها، هرچند ناچیز، پرداخت میشد. با پایان مذاکرات و رفع تحریم ها قطع یارانه ها در دستور قرار میگیرد! قیمت بنزین و نان بالا رفته است، دورنمای بیکاری های بیشتر و بیشتر، طبق ادعای روزنامه های خودشان دارد جامعه را منفحر میکند!  در جامعه ی هفتاد- هشتاد میلیونی، هیچ دورنمای کاری ای برای دانشجو و فارغ التحصیلی که از دانشگاه بیرون می آید – و بخش زیادی از کارگران لیسانسه اند – وجود ندارد. برای کارگرانی که کارشان را از دست می دهند، دورنمایی نیست. و تا امروز یک ریال، مطلقا یک ریال به حقوق محرومین و به حقوق طبقه ی کارگر اضافه نکرده اند. و هنوز کارگر دارد مبارزه می کند برای حقوق های معوقه اش، که  او را هم می گیرند وبه زندان می اندازند. این شروع برداشتن تحریم ها است که خیلی ها برایش هورا کشیدند و تبریک گفتند و گفتند به به! فردا ایران بهشت برین می شود.  

این به عنوان مشاهده. اما به عنوان یک تحلیل بنیادین، برای اینکه گشایش اقتصادی بشود باید سرمایه بیاید به ایران و سرمایه گذاری کند. وضعیت خاورمیانه بی ثبات است حتی اگر با ثبات باشد سرمایه ی انگلیسی چرا باید بیاید در ایران سرمایه گذاری کند وقتی کارگر چین ساکت وکارگر بنگلادش و هند هستند. همه ی این ها، ساکت و آرام، ودر منطقه ی غیر بحرانی، دارند سودشان را می برند. وقتی می گویم سرمایه گذاری نمی کنند منظورم این نیست که تجارت نمی چرخد، صنعت در حدی که بالاخره در همان چهارچوب مناسبات قبلی بازدهی و سود نمی دهد!  این ها کارشان را می کنند، جامعه می چرخد، یک عده ای پول در می آورند ومنتها  آن امیدی که کار ایجاد بشود، سرمایه بیاید و سرمایه گذاری کند و بتواند اقتصاد ایران را نجات بدهد، به خاطر دو فاکتور، توهّم است. یکی به خاطر فاکتور سیاسی منطقه است که با ثبات نیست، و سرمایه  ثبات اقتصادی و ثبات سیاسی می خواهد. در ایران ثبات سیاسی به خاطر تنشهای منطقه وجود ندارد، با وجود تمام تبلیغاتی که می کنند به نفع آقای روحانی هنوز بلاتکلیف است. و از نظر اقتصادی (اگر) بورژوازی غرب سرمایه اش رابه ایران بیاورد، با کدام الگوی رشد می خواهد اقتصاد ایران را رشد بدهد؟ با الگوی یونان ؟ با الگوی اسپانیا ؟  الگوی رشد ندارد. یک وقتی داشت. یک وقتی قبل از جنگ سرد بورژوازی غرب الگوی رشد داشت. هر جا می رفت بالآخره اقتصاد را رشد می داد، سرمایه را رشد می داد. امروز منحنی های رشد اقتصادی را که ترسیم میکنند، به شما می گویند که بدبختترین کشورها نرخ رشد شان سی در صد است و خیلی ظاهرا خوشبخت اند. سرمایه غربی، برای اینکه بتواند واقعا یک توسعه ی اقتصادی بنیادینی بدهد، چرا باید سرمایه اش را بیاورد بریزد داخل ایران! وقتی که  خودش  الگوی رشدش چین است! کارگر ساکت، بی حقوق و کت بسته در چین و بنگلادش و هندوستان، بهشت سرمایه گذاری است، نه ایران.  ایران در بهترین حالت، اگرکه وضعیت سیاسی  منطقه به نفعش حل بشود، و بتواند به اصطلاح با یک توافقاتی در عراق ساکت پیشروی کند و بتواند نیروی کار را ساکت و ارزان نگاه دارد- اما هنوز خیلی از بازارهای دیگری که خیلی آماده تر هستند عقب است.  به خصوص بازارهایی مثل چین و هند با جمعیت وسیع و  به اصطاح ثبات خیلی بیشتری که سرمایه منفعت دارد برود آنجا سرمایه گذاری کند. به هر حال با وجود این اگر تمام تحریم ها را بر دارند، سرمایه گذاری بشود، به قیمت بیشتر ساکت نگاه داشتن، محروم نگاه داشتن و گسترش فقر است. این طور نیست که از فردا که سرمایه گذاری کردند، وضعیت کارگر ایرانی مثل کارگر آلمانی می شود. چنین اتفاقی نمی افتد. اقتصاد ایران دیگر  پاسخ  سرمایه دارانه ندارد. قبل از جنگ سرد، قبل از اینکه غرب اینطور خودش از نظر اقتصادی به بن بست و بحران بیافتد، قبل از اینکه  دیگر الگوی رشد  اقتصاد بشود چین و بنگلادش و جاهایی که کارگرش در بی حقوقی مطلق به سر می برد، قبل از آن، الگوی رشد داشت. الآن ندارد. کارگر ایرانی باید به کارگر بنگلادشی تبدیل شود. و این را در تئوری میشود انجام داد، در تحلیل می شود تصور کرد؛ چه اشکالی دارد کارگر ایرانی را مثل کارگر بنگلادشی می کنند. ولی عملا نمی تونند اینکار را بکنند. به خاطر اینکه کارگر ایران انقلاب کرده است، شورا درست کرده است، یک عمر به اسم "حکومت مستضعفان"، ما "عدل علی" می خواهیم وما  "ضد استکباریم" بر سرش به زور حکومت کرده اند.  این کارگر را نمی شود به این سادگی ساکت کرد. همین الآن به قول خودشان دارند یک "رفرم هایی" را می دهند. رفرم هم از این قرار است که تمام زواید قانون کار که در آن به ضرب و زور انقلاب ایران بود موادی به نفع کارگر گنجانده شده بود، حذف شود! قانون نه هیچ وقت اجرا شده نه این سالها  مبنای کشمکش بوده است. برای اینکه رابطه ی قانونی بین کارگر و کارفرما و رابطه ی قانونی بین کارگر و حکومت هرگز برقرار نبوده و برقرار نیست. هم آنها غیر قانونی کار کرده اند و هم کارگر غیر قانونی اعتراض کرده است. اما امروز ، برای ثبات، باید یک رابطه ی قانونی را بین خودشان و کارگر ایجاد کنند. باید شورای اسلامی را بردارند، شورای اسلامی محیط کارگری را سیاسی نگاه می دارد. شوراهای کارگری را برداشتند شورای اسلامی گذاشتند. اما امروز خود شورای اسلامی، که کارگر را اول ماه می می برد سر قبر امام، و کارگر هم هر بار پنج تا فحش به امام و نظام می دهد، شده است مانع! باید این کارها را کنار بگذارد. در نتیجه شورای اسلامی را آنطور که در گذشته بود، را دیگر احتیاج ندارند.  سیاسی بودن محیطِ اعترا ضِ کارگری، چیزی است که با کل تاریخ سی سال گذشته ی، با تاریخ رابطه ی حکومت با طبقه ی کارگر ایران گره خورده است. تحقق چنین چیزی، غیر سیاسی کردن محیط اعتراض طبقه کارگر ایران، توهّم محض است. چنین اتفاقی نمی افتد.  

برای باز پس گرفتن همان خرده ریزه حقوقی که طبقه ی کارگر قانونا در انقلاب تحمیل کرده است، مشکل دارند.  کارگر ایران ظاهرا در قانون حق تشکیل سندیکا دارد! اما در عمل،  شما که سندیکا درست می کنید، می بینید که چه به روزتان می آورند!  چند نفر را مثل اُسانلو باید به شکنجه و زندان و فرار محکوم کرد! این وضع سندیکاست. با این وجود رابطه طبقه کارگر و حکومت باید تبدیل به یک رابطه ای بشود مثل رابطه ی حکومت شاه با طبقه ی کارگر. مثل رابطه مردم و حکومت شاه! حزب رستاخیز هست، می توانی بمانی عضو اش شوی و می توانی بروی از کشور بیرون! این دیالوگ را بورژوازی ایران و حکومت ایران، دیگر نمی تواند با طبقه ی کارگر بعد از انقلاب پنجاه و هفت، داشته باشد. بورژوازی بنگلادش می تواند با طبقه ی کارگر اینگونه حرف بزند! حکومتش می تواند! برای اینکه انقلابی نکرده اند که  اگر سرکوب نمی شد می توانست به انقلاب کارگری ای تبدیل شود. که کارگرش شورا درست کند و کنترل کارخانه را بگیرد و سی سال طول بکشد که تا برسند به اینجایی که از روز اول می خواستند برسند.  

به هر حال می خواهم بگویم که از نظر توازن طبقاتی در ایران، تبدیلِ ایران، تبدیل موقعیت کارگردر ایران به موقعیت کارگر در مثلا بنگلادش، از نظر تحلیلی هم درست باشد،  در دنیای واقعی به سادگی ممکن نیست. حتی  اگر همه فاکتورهای منطقه ای به نفع جمهوری اسلامی ایران عمل کند، ایران رشد اقتصادی فرضی هم داشته باشد، گشایش بشود  و کار فراون بشود و همه را  مثل برده پانزده ساعت سر کار بکشانند ونفس کسی هم در نیاید، با این وجود ثبات و آتش بس بین طبقه کارگر و بورژوازی ایران، توهم است.

ظرفیت های نهفته در قدرت طبقه کارگر ایران، از پس از انقلاب پنجاوهفت، و در تجربه حاکمیت جمهوری اسلامی، یکی از مهمترین فاکتورهایی است که آمال و آرزوهای بورژوازی ایران را چون کابوسی در مقابل حکومت میگذارد. اگر جمهوری اسلامی کمترین تحرک کارگری را تحمل نمی کند، به خاطر این ظرفیت است. این فقط از توازن طبقاتی در ایران نتیجه گرفته می شود، نه  از تحلیل، نه از ظرفیتهای به اصطلاح بنیادین جامعه، وگرنه بورژوازی ایران می تواند ظرفیت این را داشته باشد که به اصطلاح مثل مصر، مثل دوران شاه با آن تعریفی که شاه می کرد، به دروازه ی تمدنها برسد و جزیره ی آرامش و سکوت باشد.  

جزیره ی آرامش و سکوت،  تا آنجایی که به رابطه ی دوطبقه ی اصلی برمی گردد- طبقه ی کارگر و طبقه ی حاکم- در دورنما نیست. و اتفاقاتی که افتاده است،  این  مسیرروبه آینده را  با پیچیده گیهای خیلی زیادی روبرو می کند. قطعا نمی شود پیش بینی کرد که حتما چه می شود،  منتها می شود با قطعیت گفت که چه چیزهایی نمی شود.  

اگر که امروز حق اعتصاب را به راحتی از کارگربریتانیایی  نمی توانند بگیرند - که دارند سعی می کنند که عملا آن را بازپس بگیرند- به خاطر تاریخی از مبارزه ی طبقاتی است که طبقه ی کارگرآن را گرفته است و توسط جنبش های سوسیالیستی حق اعتصاب را تحمیل کرده است.  اینطور نبوده است که در پارلمان بریتانیا شب عده ای  بیدار شوند و تصمیم بگیرند که حق اعتصاب بدهند. این ها، این حق ها، گرفته شده اند. این حقوق را به راحتی عملا از کارگراروپایی می گیرند، اما  قانونا و رسما نمی توانند بگیرند. از کارگر ایرانی هم خیلی چیزها را عملا  نمی توانند بگیرند، و قانونا نمی توانند بگیرند.

این واقعیت به یک جدال بنیادین دامن می زند، که امروز "مدیریت آن" روی دستشان مانده است.  

شما امروز هنگامی که  بحثهای گروه بندی های  مختلف حاکمیت در ایران را میخوانید، می بینید که چقدر به شکست ایدئولوژیک خود اعتراف میکنند! تلویحا میگویند که "چقدر اسلام" به منافع طبقاتی شان ضربه زده است! خیلی از عناصرشان به اصطلاح "شهامت" این را دارند که توبه هایشان را بگویند که  چقدر زجر کشیده اند از به اصطلاح اسلامیت حکومت خودشان! تلاش میکنند که شکست ایدئولوژیک  شان را با نشاندن ناسیونالیسم ایرانی به جای پان اسلامیسم، جبران کنند.

اما اینکه در این مسیر بتواند به آن اهدافی که دارند برسند و جامعه را کاملا ساکت نگاه دارند و کاملا تسلیم نگاه دارند، به خصوص طبقه ی کارگر را؛  همان طور که گفتم بنا به فاکتور ویژه ی ایران و بخصوص موقعیت طبقه ی کارگر، به سهولت امکان پذیر نیست. کارگر ترکیه حق ایجاد سندیکا دارد چنین حقی علاوه بر قانون که در عمل برای کارگر ایران، میتواند حکومت ایران را سرنگون کند.

 

مینو همتی:  ثریا شهابی به عنوان آخرین سوالم باتوجه به تحلیل، توضیحات و تفسیری که کردید در چنین شرایطی آیا توازن قوا میتواند به نفع جنبش های اجتماعی در ایران از قبیل جنبش های زنان، جوانان، دانشجویان، کارگران و معلمان تغییری بکند ؟


ثریا شهابی: به نظر من شرایط خیلی برای رشد و گسترش جنبش های اجتماعی به طور مادی فراهم است. ابزار کهنه امروز کاربرد ندارد. اینها شکست ایدئولوژیک وحشتناکی خورده اند. خودشان دارند می گویند که اسلامی که ما گفتیم ببینید چقدر فقر و فحشا به بار آورده است! .و روزنامه های جمهوری اسلامی را که می خوانید چیزهایی که رسما منتشر می شود، نمی دانید اینها را خود حکومت میگوید یا اپوزیسیون! دراین شرایط، آن  ابزارهای قدیم سرکوب وجود ندارد. وجود دارد ولی نمی توانند از آن استفاده کنند. و از نظر منافع اقتصادی و سیاسی شان هم احساس می کنند که به ضررشان است که از این ابزار ها استفاده کنند. منتها از آن طرف یک اتفاقی افتاده است، که به نظر من این جنبشهای اجتماعی را برای عروج و برای ابراز وجود با موانعی مواجه کرده است.  آنهم این است که در  دور قبل بخش زیادی از این جنبش ها، از سازمانهایی که این جنبش ها را سازمان دهی کردند تا خود این جنبشها، به اصطلاح اپوزسیون بودنشان را گره زده بودند به  دما سنچ "مسئله ی اتمی" و دعوا بر سر اینکه آیا ایران اتمی باشد یا نباشد! با غرب آشتی بکند یا نکند!  

 امروز  مجاهد هنوز می گوید که این قبول نیست! و آشتی نکنید! و هنوزدر آن میدان زندگی می کند. این دوره عوض شده است و آن اپوزسیون به مشروطه اش رسیده است. جنبش اصلاحات ایران پیروز شده است، توسط ولی فقیه به پیروزی رسیده است.  و این را فعالین این جنبشهای اجتماعی باید بدانند که محبوس شدن در چهارچوب آن ادعاهایی که جناحی در حکومت به خودش می گفت"اصلاحات"، که عبارت بود از آشتی با غرب و پایان مناقشه اتمی و حضور "محترمانه" در مجامع بین الملی، برای جنبش های اجتماعی آینده ای ندارد.   

جنبش اصلاحات به انتها رسیده است. جنبش اصلاحات پیروز شده است! اصلاحات در جمهوری اسلامی ایران همین است. بروید با آمریکا مذاکره کنید و مرگ بر آمریکا را کنار بگذارید و ریخت و قیافه ی "بدترکیب" احمدی نژاد را بردارید!  به جای آن ظاهر شسته رفته و ریش شانه زده ی ظریف را بگذاریم و احترام ما را در مجامع بین المللی داشته باشند و به حقوق بشرمان کاری نداشته باشند و اگر سنگسار می کنیم کسی با ما کاری نداشته باشد! مثل عربستان سعودی که وبلاگ نویس را شلاق می زنند کسی هم کاری ندارد! جمهوری اسلامی به این معنی اصلاح شده است! اصلاحات پیروز شده است! اصلاحات همین بود. خاتمی همین را می خواست! رفسنجانی همین را می خواست. امروز روزهای به قدرت کامل جنبش اصلاحات است! این واقعیت است که بخش اعظم اپوزیسیون درون و برون حکومتی را کیش مات کرده است. بخش زیادی از سازمانهای اپوزسیون،  که اتفاقا در جنبش اجتماعی هم دخیل بودند،  اهدافشان با اهداف "اصلاح طلبی" فاصله ای نداشت؛ حالا با هر شعاری، مرگ بر جمهوری اسلامی می گفتند یا نمی گفتند، به خودشون چپ و سوسیالیستی می گفتند یا نمی گفتند، اهداف و آرمانشان همین بود که با غرب آشتی نکند و ایران هم اتمی نباشد و بعد هم اینقدر آبروی ما را در مجامع بین المللی نبرند. خوب بیش از همه "بی بی سی" و "سی ان ان" و چنین رسانه هایی دارند تبلیغ می کنند که اینها (نمایندگان جمهوری اسلامی) چقدر شسته رفته اند و همه حمام می کنند و انگلیسی بلدند حرف بزنند و خیلی "آدم حسابی اند" و "اسلام رحمانی" اند و داعشیهایشان رفته اند!   

این یک پولاریزایسیونی را در ایران شکل داده است. بخش اعظم سازمانها و احزاب سیاسی که این جنبش های اجتماعی را هدایت می کنند و در آن نفوذ دارند، همه پنچر شده اند، همه بی افق شده اند، همه مغموم شده اند، همه احساس می کنند آمریکا به آنها خیانت کرده است. از احزاب ناسیونالیست کُرد بگیرید تا احزاب و سازمانهای سلطنت طلب تا "چپ" ی که به "رژیم چنج" چشم دوخته بود. اینها همه کیش مات شده اند. ولی فقیه رهبر این ها شد. ولی فقیه همان اهدافی که این ها می خواستند را بر آورده کرد. در نتیجه این باعث شده که بخش زیادی از فعالین و بخش زیادی از این جنبش های اجتماعی فعلا مات و مبهوت و منتظر وبه انتظار شکوفه دادن جنبش اعتدال آقای روحانی یا منتظر نشسته اند یا مشغول فعالیت های سازمانی نا مربوط به جامعه اند.  

امروز برگ برنده ی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی،  نه اسلام، بلکه این است که ما "اسلام معتدل" هستیم واین است که ما می توانیم جامعه را "امن" نگاه داریم. "ما نگذاشتیم" ایران به لیبی و سوریه تبدیل شود و "ما علیه داعشیم". اینها ادعاهایش است. با این پرچم ایدئولوژیک توانسته این جنبش های اجتماعی را، خیلی ساکت کند. فقط با دستگیری نیست. دستگیر می کنند، اعدام می کنند، همه ی این کارها را می کنند. منتها از نظر ایدئولوژیکی، اسلام شکست خورده را با یک برگه ی ایدئولوژیک دیگری، منشا امنیت بودن (که نیست)، جبران کرده است. با این حربه با ادعاهایی که زنان دارند،  با ادعاهایی که جوانان دارند و اعتراضاتی که از پایین دارد می جوشد، مقابله میکند. 

در این شرایط، با پولاریزه شدن جامعه ی ایران، و با به اصطلاح پوچ شدن و محو شدن بخش اعظم کسانی که به خودشان می گفتند "اپوزیسیون"، شما می بینید که جامعه ی ایران عملا فقط یک اپوزسیون دارد.  و آن هم اپوزیسیون طبقاتی دارد. از پس از توافقات جمهوری اسلامی با غرب، یک اپوزسیون سرنگونی طلب دارد و آن هم طبقه ی کارگر است.  شما دارید می بینید، اپوزسیون طبقاتیش را که هر روز دارد اعتراض می کند. نمی تواند اعتراض نکند. ادامه ی حیات جمهوری اسلامی و ادامه ی پلاتفرم های سیاسی و اقتصادی شان، هر روز فقر ومحرومیت و بی حقوقی بیشتری برای طبقه کارگر بدنبال دارد. به نظر من، این تقابل است که  تعیین میکند جنبشهای اجتماعی چقدر ضعیف و چقدر قوی هستند و خواهند شد.  در بحبوحه جشن و سرور مذاکرات با غرب، می بینید که چگونه با کارگر معترض با دستگیری و فراخوان و حراست و انتظامات برخورد می کنند. ضمن اینکه نانش را هم گرو گرفته اند و فعلا با این حربه ها دارد ساکتش می کنند.  

به سوال شما برگردم، به طور واقعی امکانات زیادی هست برای اینکه جنبش های اجتماعی بتوانند ازآن استفاده کنند. اما این که نمی کنند، به نظر من به خاطر شکست ایدئولوژیکشان در مقابل این دور جدید جمهوری اسلامی است.  که دیگر با اسلامیتش و داعش بازیش نیست که جامعه را ساکت نگه می دارد، که امت حزب الله  فلان است و مستضعفین  تحمل می کنند یا نمی کنند! با این حربه که من جامعه را امن  نگاه می دارم، ساکت میکند! ادعا می کند که میخواهد در خاورمیانه نقش بازی کند وامن کند و  ناسیونالیسم ایرانی را تماما پشت سر خودش دارد. ایران عظمت طلب را می خواهد نمایندگی کند. اینکه می تواند یا نه، سوال بازیست که باید در موردش صحبت کرد. منتهی تاثیر بلاواسطه اش این است که امکاناتی که برای جنبشهای اجتماعی فراهم است، را مسدود میکند. یک مثال برایتان می زنم. این روزها بحث این است که آیا زنان به استادیوم بروند یا نه؟ آقای روحانی هم زیرلب نجوایی کرده است که:  قانونا می توانند!. حال قرار است شش هفت ماه اینطوری سر بدوانند!  ازآن طرف انصار حزب الله یک خورده خط و نشان بکشند و کمی بازار انتخابات مجلس را به این بهانه گرم کنند و آخر سر هم نگذارند، که نگذاشتند زنان به استادیوم بروند!  این جنبش زنان وقتی سر حرف رفتن به استادیوم باز میشود، باید برود داخل استادیوم! منتظر این نشود که ببیند این حرفهای نیم بند و نیمپز اینها به کجا می رسد. حالا آقای روحانی خیلی شده است نماینده ی  اینکه زنان هم آدم هستند و بیایند داخل استادیوم و والیبال ببینند ایرادی ندارد؟ باید زنان بروند و منتظر نمانند، می توانند و می توانستند بروند. اینکه نمی روند، به این دلیل است که به این اعتدال امید بسته اند. این را بیشتر از هر کسی طیف دگراندیش توده - اکثریت و "اصلاح طلب"  رواج می دهند. "اصلاح طلبی" تمام شده و به مرامش رسیده و آنها هنوز تبلیغاتی برایش میکنند که خودسران اصلاحات  هم نمی گویند.  

اینها رنگ خودشان را به جنبشهای اجتماعی زده اند وگرنه شرایط از همیشه آماده تر است. ما طرفدار این بوده ایم که تحریم ها برداشته شود، خطر حمله ی نظامی برداشته شود. ما چشم بسته موافق یا مخالف مذاکره ی ایران و آمریکا نبودیم. بستگی دارد در آن چه معامله ای به ضرر طبقه ی کارگر و به ضرر مردم ایران صورت بگیرد یا نگیرد! وگر نه ما که می دانستیم این محکوم کردن های دولت های غربی به باصطلاح سر "حقوق بشر" همه پروپاگاندای طرفین است. ببینیم امروز نگاه کنید، دیگر حقوق بشر در ایران تمام شد. هیچ کس به آن اعتراض نمی کند. به پناهنده ی ایرانی در ترکیه دیگر کاری ندارند و رهایش می کنند. دیروز اگر یک دهم اتفاقاتی که امروز در سرکوب و اعدام و بی حقوقی کارگرمی افتاد، دهها کمپین مختلف راه می افتاد و  ده ها و ده ها قطع نامه ی محکومیت نقض حقوق بشر ایران صادر می شد، امروز دیگر کاری ندارند. پرونده ی حقوق بشر در ایران تمام  شد. آن اپوزیسیونی که به این حقوق بشر امید دوخته بود، معلوم است که الآن فلج شده است. سرکوب وجود درد ولی فلج بودن آن اپوزیسیون، به خاطر سرکوب نیست. به خاطر  این است که جنس اعتراضش همان جنس اعتراضی بود که فکر می کرد قرار است آقای سارکوزی و آقای اوباما برایش حقوق بشر بیاورند و می تواند از دعوای اینها استفاده کند به نفع حقوق بشر. ما طرفدار این بودیم که باید با جمهوری اسلامی مبارزه کرد، علیه اعدام ها، علیه سرکوب ها  و باید افشایش کرد و فشار آورد و هر چه بیشتر فشار آورد که دست از سرکوب بردارد. و سندیکاها و اتحادیه های کارگری و مردم در کشور های پیشرفته از مبارزاتی که در ایران است حمایت کنند. منتها تردیدی نداشتیم که کمپین های "رژیم چنجی" و "تحریم" ها به عمر جمهوری اسلامی اضافه میکند. دیدیم که چگونه تمام این تکاپوی اپوزیسیونی که صبح تا شب کنفرانس گذاشتند - کنفرانس کردها و کنفرانس آزادیخواهان و...- همه با فرمان ولی فقیه، که ما می رویم مذاکره می کنیم، پودر شدند رفتند هوا! به نظر من این است که بر جنبشهای اجتماعی تاثیر گذاشته است نه موانع سرکوب!  باز  هم تکرار میکنم در این شرایط شما می بینید که جمهوری اسلامی فقط و فقط یک اپوزسیون دارد، و آن هم اپوزسیون طبقاتیش است. این را از مبارزات، از اعتراضات، از بی جوابی حکومت به طبقه ی کارگر می توانید متوجه شوید. جمهوری اسلامی برای کسی که می گفت حقوق بشر و من آبرو داشته باشم، ایرانی ام  آبرویم نرود و ما در منطقه خیلی از همه بدبختتریم، جواب دارد. امروز خیلی هم خوشبختند و سرشان را بالا میگیرند که ما در عربستان داریم می جنگیم و در عراق داریم می جنگیم و همه به مشروطه شان رسیده اند. اما برای طبقه کارگر، برای ابتدایی ترین مطالبه اش، جواب ندارد.  

خلاصه کنم، از نظر اقتصادی عملا اقتصاد ایران هیچ راه حل گشایش اقتصادی ای ندارد، غیر از اقتصاد سوسیالیستی. اقتصاد سوسیالیستی ای که در چارچوب تولید برای سود نباشد. در راستای صندوق بین المللی پول نخوابیده باشد که تصمیم بگیرد  که آیا قراراست بیمه ی بیکاری را کمتر کنند یا نکنند، یا سن بازنشستگی را زیاد کنند یا نکنند. تولید برای نیاز باشد. و این یک شعار و یک ادعا نیست، این راه حلیست در مقابل بن بست و بی جوابی کامل بورژوازی غرب، که بورژوازی پیروز بعد از جنگ سرد بوده.

 

٭٭٭

 

٭ با سپاس از شادی مطیعی برای پیاده کردن متن از مصاحبه تلویزیونی رهائی زن