منصور حکمت و مجامع عمومی کارگری

مصطفی اسد پور 

 

برای من جای سرافرازی است که  در جلسات مربوط به بزرگداشت منصور حکمت و برنامه های حزب حکمتیست در هفته منصور حکمت فرصت پیدا می کنم  پشت میز قرار بگیرم. انتخاب "مجمع عمومی کارگری"  به عنوان بحث امروز در چهارچوب معرفی و شناخت بیشتر از منصور حکمت به دلیل "ظلمی" است که به نظر من  به این مبحث و شاید بیشتر از هر کس از طرف کسانی  که بیشترین وفاداری را به مباحث منصور حکمت و گنجینه ی مبارزه ی سیاسی منصور حکمت دارند، صورت میگیرد. تز اصلی بحث من این است مجمع عمومی یک ابزار یا شکلی از تشکل و سازمان یابی طبقه ی کارگر برای پیشبرد مبارزات روزمره طبقه، و قوی ترین ابزار مبارزاتی طبقه است. سنگ پایه سازمان یابی کارگران است، ولی در عین حال به نظر من موتور و محرکه  بحث مربوط به مجمع عمومی نه فقط در مطلوبیت آن برای مبارزات روزمره بلکه اساسا در سمت و سوی طبقه کارگر به قدرت سیاسی در دل مبارزات همین امروز اوست. شدنی بودن و مطلوبیت حکومت کارگری برای منصور حکمت یک هویت کمونیستی است که در دل مبارزات جاری و عمدتا مطالباتی و اقتصادی باید ناظر گردد. دیالکتیک میان این دو وجه یکی از درخشان ترین و پرشورترین مشخصات دنیای سیاسی منصور حکمت است. بنظر من این فلسفه زندگی مارکس بود و امری بود که منصور حکمت در مبارزه طبقه کارگر معاصر ایران فلسفه زندگی سیاسی خود قرار داد. بحث امروز من کنکاش حول این گره گاه است. 

در مبارزات نظری جنبش کارگری و کمونیستی جهان  دو فطبی سندیکا – شورا یک مبحث کلاسیک و پا خورده است. با مباحث مربوط به مجمع عمومی (اساسا از طرف منصور حکمت) این دو قطبی برای جنبش کارگری در ایران بصورت سندیکا – مجمع عمومی نیز دامن گرفت و داغ تر شد. برای کسانی که باصطلاح یکی دو پیراهن در این مجادلات پاره کرده اند فرمول اصلی این بود  که مجمع عمومی برای ما به عنوان یک تشکل کارگری برای نمایندگیی یک افق اجتماعی - سیاسی  معین است. برای منصور حکمت مجمع عمومی به اعتبار خود تشکل کارگران در یک مرکز کارگری (چه در محیط زیست و چه در محل کار) است و بعلاوه سنگ بنای اجتناب ناپذیر شوراهای کارگری و به این معنا سنگ بنای تشکل سراسری طبقه کارگر در ایران است. استدلالات منصور حکمت در کارساز بودن  مجمع عمومی کارگران نسبت به سندیکا بسیار منسجم و خبره و متین است اما همه تلاش او در شناساندن تفاوت سندیکا و مجمع عمومی در نمایندگی دو افق متفاوت است که دقیقا دو افق متفاوت را در مبارزات اقتصادی کارگران نیز باز میکند. مجموعه بزرگی از مجادلات سیاسی منصور حکمت متوجه سطحی نگری نسبت به مجمع عمومی کارگری (بخصوص در درون صفوف حزب خویش) و صرف هویت بخشی به این نوع تشکل و ارتقاء آن گردید. نحوه برخورد منصور حکمت به سندیکا و سندیکالیسم بنظر من یکی سرفصل درخشان در ادبیات کمونیستی باقی خواهد ماند، من در ادامه سخنرانی به آن خواهم پرداخت. 

 اگر از منصور حکمت بپرسید میگوید که یک حکومت کارگری را می خواهد و همین امروز هم میخواهد. این پرچمی بود که او را گذشته جنبش کمونیستی و از مابقی جریانات معاصر خویش جدا می ساخت. مطابق این پرچم سنگ بنای ما  در انتخاب اشکال مبارزه و تاکتیکها بایستی پرورش و آمادگی طبقه کارگر برای کسب فوری قدرت سیاسی باشد. ما باید مبشر این باور باشیم که طبقه کارگر میتواند اداره جامعه را در دست بگیرد. منصور حکمت این را در تقابل  کسانی گذاشت که تصرف قدرت توسط طبقه را منوط به مراحل و پیش شرطهای مختلفی ساخته بودند. دو جبهه شناخته شده در مرحله بندیها یکی اینستکه طبقه کارگر باید ابتدا مبارزه و حکومت دمکراتیک را پشت سر بگذارد تا بعد نوبت به حکومت سوسیالیستی برسد. دومین مرحله بندی از زاویه اقتصادی است که مدعی است طبقه کارگر باید ابتدا مبارزات اقتصادی را پشت سر بگذارد. برای حکمت هر دوی این مرحله بندیها، چه سیاسی و چه اقتصادی، پشت و روی یک سکه هستند. 

برای روشن تر شدن بحث میخواهم دو فاکتور را وارد کنم. اول جایگاه مبارزه اقتصادی طبقه کارگر است. برای  منصور حکمت مبارزه ی اقتصادی سنگ بنای آگاهی طبقاتی کارگری است. در مقابل  کسانی که با توجه به انقلاب 57 و پتانسیلهای سیاسی طبقه کارگر در ایران از اهمیت مبارزات اقتصادی کوتاه می آمدند تصریح میکند که  صرف مبارزه  اقتصادی طبقه ی کارگر سنگ بنای  آگاهی طبقاتی و سوسیالیستی او است. در یکی از همین مجادلات است در مقابل کسانی که  طبقه ی کارگر در ایران را  انقلابی دیده  و در مقایسه با طبقه ی کارگر در انگلیس که فقط به اتحادیه چسبیده اند، ظرفیته سیاسی سرنگونی  شاه را یادآور میگشتند؛  منصور حکمت صد بار آگاهی طبقاتی ناشی از مبارزه اقتصادی تریدیونیستی را بر انقلابیگری اختلاطی و سطخی ترجیح میدهد. فاکتور دوم برای من جایگاه وافعی، انسانی و زمینی مطالبات اقتصادی برای کارگران است. برای او طبقه ی کارگر و مبارزه  او به سمت قدرت سیاسی  یک پدیده ی آزمایشگاهی نیست و حاصل تفحصات فیلسوف مابانه نیست. تاکیدات او بر هدف مبارزه ی اقتصادی با هدف اینکه  طبقه ی کارگر وضعش خوب شود، نانی به سفره اش اضافه شود که بتواند جلو برود، بسیار روشن است. این یکی از فاکتورهای مهم است که طبقه ی کارگر را به سمت جلو سوق میدهد. طبقه ی کارگری که گرسنه باشد کمونیست هم نمی تواند باشد، طبقه کارگر که گرسنه باشد دنبال سیاستمداران ریاکار می افتد. استدلالات منصور حکمت در اهمیت مبارزه اقتصادی و ریشه های مادی امکان گرایی در میان طبقه کارگر از رگه های عمیق مارکسیستی معاصر است. در مقابل آرمانگرایی سطحی و انقلابیون قلابی سوسیالیستی، در مقابل موج طعنه های تحقیرآمیز  لشکر "انفلابیون" سرنگونی طلب منصور حکمت به دفاع از انقلابیگری سوسیالیستی در یک اعتصاب کارگری برای مطالبات "ناچیز" اقتصادی برخاست. به این معنا، برای یک ناظر آبژکتیو، دفاع از حرمت سندیکا و اتحادیه در تاریخ کمونیزم در ایران هیچ وقت و توسط هیچ کس با این درجه  از عمق و انسجام جز در ادبیات منصور حکمت صورت نگرفته است. 

دوباره برگردم به بحث، بحث مجامع عمومی و اینکه سرمنشا  حرکت و افق کمونیستی از کجا است، چرا و چگونه ناظر می شود و تفاوت یا تازگی نگرش منصور حکمت در چیست؟ در مبحث مربوط به "سیاست  سازماندهی ما در میان کارگران" در تزهای درخشان مارکسیستی، نقطه عزیمت سازماندهی کمونیستی را بر سه داده استوار میسازد. در بیان خیلی فشرده، اولین پیش فرض اینستکه  طبقه ی کارگر یک توده ی بی شکل و بی سازمان نبوده و در بدترین شرایط  سرکوب و پراکندگی نیز از سازماندهی "خودبه خودی" و آرایش تشکیلاتی برخوردار است، سازمان دهی کونیستی طبقه ی کارگر بدون رسمیت شناختن اشکال و بحث گسترش دادن به آنها امکان پذیر نیست. تز دوم گویای اینستکه طبقه ی کارگر یک صف بدون رهبر نیست، کارگران تحت هر شرایطی اعم از اینکه سازمان های حزبی و غیر حزبی کارگری موجود باشد یا خیر در درون رهبری و شبکه های رهبری خود را دارد. تز سومش می گوید که طبقه ی کارگر ولو در شرایط سرکوب سیاسی کارگری همواره حامل مجموعه ای از  گرایشات و خطوط فکری و سیاسی است که در فعالیت و چاره جویی های کارگران پیشرو و مبارز به نمایش در میاید. برای منصور حکمت شرط نزدیکی به طبقه کارگر را برسمیت شناختن این داده ها و برسمیت شناختن گرایشات مبارزاتی در درون طبقه کارگر است که البته در ادامه بحث روشن میسازد که این گرایشات نه "خوبخودی" بلکه حاصل صدها سال مبارزه بدون وقفه و اجتناب ناپذیر طبقه است. فکر نمیکنم کسی توانسته باشد به این درجه عزت و احترام به طبقه ی کارگر قایل شده باشد. هنوز هم گنده دماغی بورژوایی با طعنه های عمله و کارگران ساده لوح کم دیده نمیشود. اما عمق نگرش منصور حکمت در پافشاری او در ظرفیتهای طبقه کارگر برای کسب فوری قدرت سیاسی از دل مبارزات جاری و از دریچه مجمع عمومی است که روشن میشود.  

یک  اشتباه رایج مقایسه میان  مجمع عمومی و سندیکا از سر آسانتر بودن برگزاری مجمع عمومی است. حتما مواجه شده اید با مواردی که مدافعین مجمع عمومی می گویند که این شدنی است، تجمع کارگران زیر یک سقف  شدنی تر از مراحل گوناگون تشکیل سندیکا است.در مقابل  سندیکالیست ها معتقدند که آن سنت های شناخته شده تری دارد.  ولی در جواب همه ی این ها منصور حکمت به مکانیزم ها برمیگردد و به این مساله میپردازد که با مجمع عمومی چه می شود کرد و چه باید کرد؟  مطلوبیت مجمع عمومی و یا انتخاب آن در پاسخ به این سوال نهفته است و  آن هم این است که مجمع عمومی برای ما یک مجموعه ی آحاد طبقه ی کارگری که آنجا نشسته اند به معنای این است که در پایه ترین سطح خودش کارگر در آن وضعیت خودش را در مقابل کارفرما میبیند، اراده ی خودش را، اراده جمعی طبقاتی خودش را در مقابل کارفرما قرار میدهد و بدون اجازه این کار را می کند. ما اگر به پروسه و مقدمات مجمع عمومی نگاه کنیم، کدام رهبر این ها را جمع کرده است و به چه اهدافی جمع کرده، مکانیزم رهبر و گرایشات سیاسی در آن بنگریم آنوقت به قول خود منصور حکمت به "زیبایی" مجموعه می رسیم. زیبایی مجمع عمومی  در این است که مجموعه ای از آحاد طبقه ی کارگر در یک حرکت معین در یک حرکت طبقاتی خودشان جمع می شوند و در آنجا می خواهند تصمیمی بگیرند. رهبران خودشان دخالت می کنند و خودشان از خودشان ارزیابی می کنند. این به هیچ عنوان قابل مقایسه نیست با سندیکا. این دلیل که سندیکا بنا به تعریف بر اراده جمعی و قدرت تصمیم گیری جمعی کارگران محدودیت اعمال میکند. در سندیکا انتخاب نمایندگان دوره ای است. تصمیمات برای یک دوره اتخاذ میگردد. نفس دایره تصمیم گیری به محدوده اقتصادی محدود است. تصمیات و اجرا و عدم اجرای آن منوط به امکان توافق به کارفرما است. سندیکا، برای اینکه یک سیدیکا باشد نیاز دارد که ابتدا از طرف کارفرما برسمیت شناخته شده باشد.  محدوده ای که این میخواهد کار کند مربوط به این است که چقدر با کارفرما به توافق برسد یا نرسد و کدام پروسه به رسمیت شناخته اند و بازی کردن در زمین دولتی و قانون. 

در چند سال اخیر و در تجربه زنده ما موج بزرگی از اعتراضات کارگری در جریان است  که شاخ غول جمهوری اسلامی را شکسته اند بدون اینکه به هیچ خدایی بنده باشند و هیچ قانونی به آنها رسمیت بخشیده باشد. این پدیده به این گستردگی در زمان منصور حکمت نبود. کارگران  قانون و همه چیز را پشت پا گذاشته اند و هر جا که خود مناسب بداندد  تجمع می کنند و هر وقت بخواهند اعتصاب می کنند و هر وقت بخواهند خواسته ی خودشان را پیش می برند و نمایندگان خودشان را دارند و نمایندگان مجمع عمومی را خودشان انتخاب می کنند. کل این پروسه از نطفه های یک اعتصاب و تجمع تا لحظات اجرای آن حرکت، پایان و ارزیابی این حرکات  صرفا با اتکا به مجمع عمومی میتواند شکل بگیرد. بدون رهبران کارگری و آژیتاتورهای کارگری، بدون برنامه ریزی و روشن بینی آنها چنین حرکاتی ممکن نبود و بدون مجمع عمومی هرگز این رهبران ظرف و امکان اعمال نقش خود را  در اختیار نداشتند.  این دوره ای است که سندیکالیزم به هیچ عنوان حتی یک سر سوزن نه به جلو رفت و نه تنوانست بسیج و موفقیتی داشته باشد. سندیکالیزم نمیخواهد و نخواست و نمیتواند هم بخواهد.

نکته قابل توجه  اینستکه در دل هزاران اعتراض، اما کارگران خود اهمیت اعتراض خود را نمی بینند. برای کارگر امر ساده ای است. ولی وقتی به فاصله نگاه می کنیم  و با دخیل کردن فاکتور توازنی قوا با دولت را وارد میکنیم  کافی است بیست سال پیش را در نظر بگیریم همان اوباش حزب اله آماده بودند که میتوانستند حمله کنند و هنوز هم که هستند. می توانند انجام دهند ولی بردی ندارند و خود کارگران  دستشان را کوتاه  می دارند وارد مذاکره می شوند و جمهوری اسلامی عقب نشینی می کند مانند نمونه ی "بافق".  اگر ما کل پدیده را از دریچه منصور حکمت نگاه کنیم، از دریچه اینکه  طبقه ی کارگر بی شکل نیست، گرایشات مختلف را نمایندگی میکند و رهبری خودش را دارد آنوقت به "زیبایی" مسئله میرسیم. کسی که می خواهد مجمع عمومی را پیش ببرد و گامی جلو ببرد و فصل یک حرکت اعتراضی را تمام کند نمیتواند توازن قوا را ندیده بگیرد و  قدرت متناسب برای مواجهه با آنرا به شکل اتحاد میان کارگران تدارک نبیند.  کسی که آنجا ایستاده، سخنگویی که آنجا ایستاده باید ببیند که من از زبان چه کسی صحبت می کنم. از چه افقی صحبت می کنم؟ کل این حرکت بر حضور بلافصل و دائمی کارگران میتواند صورت بپذیرد و این بدون مجمع عمومی غیر قابل تصور است. 

سوال بعدی اینست

که مجمع عمومی ابزار دست کدام گرایش سیاسی در درون طبقه کارگر میتواند باشد. اینجا لازم است  تزهای دیگری از منصور حکمت را  در بجث خود وارد سازیم.  تزهای اولیه ای او بر این حکم استوار است که  مبارزه  اقتصادی طبقه کارگر در ایران یک مبارزه ی سیاسی است. مبارزه ی اقتصادی کارگری در ایران نمیتواند شکل بگیرد بدون آنکه از همان گامهای اولیه سیاسی شود. به این دلیل ساده که هر اعتصاب و ادعای کارگری سود بالای سرمایه داری در ایران را به مخاطره میاندازد. در این میان کارفرما و دولت و دستگاه امنیتی بهتر از هر کسی میدانند، یک سر سوزن تردید ندارند که با اولین گامی که فقط کارگر بتواند اضافه دستمزد را تامین کند، فردا می آید و برچیدن قانون کار را مطالبه میکند. فقط کافی است که پوسته ترس و ناباوری بترکد و اعتماد به نفسی را پیدا کند. این "پرش" در ظرفیت موجود طبقه کارگر هست و هر آن میتواند به واقعیت برسد. فقط کافی است فکر کنید که تمام اعتصاباتی که در جنوب صورت گرفته است ازلوله نورد صفا بگیر تا پتروشیمی ها،  این ها همزمان باشد و یک خواست معین را در دستور بگذارند. مبارزات معدنچیان بافق یک شاخص و استاندارد برای ظرفیتهای امروز طبقه کارگر ایران است. چهل روز اعتصاب قریب پنج هزار معدنچی و خنثی کردن رشته بی پایان توطئه های دولت و کارفرما بدون سلسله ای از تجمع و همفکری و تصمیم گیری همه کارگران و همه خانواده های آنها غیر قابل تصور است. کارگران در چند دور مذاکره میانجیگری نماینده دولت و وزیر کار و رئیس جمهور را رد کرده و دست آخر با تعهدات نماینده ویژه تام الاختیار کل حکومت به اعتصاب خود پایان دادند. در این تعهدات، علاوه بر لغو اخراج کارگران و پرداخت دستمزد ایام اعتصاب در عین حال لغو خصوصی سازیها و ساخت بیمارستان و تسهیلات زیستی برای شهر نیز گنجانده شده بود.  

موتور محرکه این حرکات بسیار فراتر از خواستهای صنفی، آن جریان و گرایشی در میان طبقه است که در نظر آن طبقه ی کارگر می تواند همین امروز و همین الان خواستهای بلند پروازانه اقتصادی و اساسا سیاسی را به دولت تحمیل کند. این همان گرایشی است که در میان طبقه ی کارگر و برای ایجاد مجامع عمومی الان طبقه دارد مبارزه می کند. آژیتاتوری که در مجمع عمومی ایستاده را در نظر بگیرید، میگوید که اعتصاب کنیم، به او می گویند که وضعیت اقتصادی خراب است و جواب دارد، دولت پول ندارد و جواب دارد و سرکوبمان میکند، جواب دارد و گرایشات مختلفی که در مقابلش قرار می گیرد را باید خنسی کرده  یک تنه توده کارگر را به حرکت درمیاورد. آن کارگری که با این راه می افتد نه کور است و نه دنباله رو. او  جمهوری اسلامی را میشناسد، استدلالهای دیگر را مورد تامل قرار داده، رهبری حرکت را خوب میشناسد و  تن به این حرکت معین می دهد. اگر به این پدیده نگاه کنید مجمع عمومی را ظرف ابراز وجود و ابزار عمل آن  گرایش سیاسی معینی در درون  طبقه میبینیم که میگوید کارگر حقش این نیست و زندگی بهتر حقش است. حق مد نظر این گرایش رادیکال بسیار فراتر از چهارچوب اقتصادی است. این گرایش با وجود فشارهای ناسیونالیستی و غیره پرچم علی رغم هر چیز که من باید به نتیجه برسیم را نمایندگی می کند. 

اما در رابطه با مجمع عمومی و حلقه های واسط آن با پدیده قدرت سیاسی چند نکته مهم و اساسی را مورد توجه قرار داد.  مجمع عمومی در خلاف سندیکا یک فن سازماندهی طبقاتی است که محلی است و نه فابریکی.  محلی به این معنا است که سلسله مراتب مثلا کارگران لوله سازی را شامل نمی شود.  شورای اسلامی هم محلی است و شورای اسلامی چند کارخانه بصورت  شورا های اسلامی کارخانه جات منطقه ی ساوه  با هم متشکل می شوند. تاکیدات  منصور حکمت در این مورد بسیار گویاست، محلی بودن را خصلت طبیعی سازماندهی کارگری و مشخصا مجمع عمومی بحساب آورده و اضافه میکند که مجامع عمومی خانواده های کارگری را هم در بر میگیرد. از نظر او مجمع عمومی یک کارخانه یک کارخانه  فقط مسایل کارگر در کارخانه را در بر نمیگیرد. به این معنا شورای کارخانه نبرد صفا حتی اگر کارخانه ی نبرد صفا را ببندند شورای کارخانه در منطقه اهواز شورای کارخانه است.  نماینده ی کارگران است، نماینده ی که حکم خودش را از یک مجمع عمومی گرفته است. اگر نگاه کنیم این نماینده و مجمع عمومی نمی تواند، نمی تواند فقط در مورد مسائل کارخانه ای تصمیم بگیرد اگر می توانست کارگران را در مجموعه ی محوطه ی عمومی محیط زیست خودشان هم شامل می گشت. یه این معنا اگر نگاه بکنید خصلتا مجامع عمومی برای اینکه دنبال کسان دیگر بگردند و قدرت خودشان را در همدیگر ببینند در محله مانند سرطان به هم وصل شوند کاملا مهیا است. برای اینکه سندیکا این گونه نیست. بعنوان نمونه در مورد کارگران بافق، عقل سلیم به کارگران حکم میکرد که بجای توهم به وعده های پوچ کارفرما و دولت، راسا برای حفظ اشتغال به چشم انداز بازار جهانی فکر کنند و احداث کارخانجات فرآورده های جانبی معدن را از دولت مطالبه کنند. همین کارگران بهبود مدارس و بیمارستان شهر را امر مستقیم مبارزاتی خود در معدن در مقابل استانداری قرار دادند. خیره کننده است که چگونه از جانب کارگران و مجمع عمومی آنها و از نظر دولت و کارفرما این خواستها بسیار طبیعی و منطقی و مشروع بنظر رسیده است. کدام مخرح مشترک از این سناریو را با سندیکا میتوان متصور شد؟   

در یک نمونه دیگر فرض کنید در اعتراض مجمع عمومی کارخانه ی نورد اهواز بر سر حداقل دستمزدها با واکنش کارفرما روبرو میگردد: "که به من چه مربوط است، شما کار من را خوابانده اید در حالیکه  شورای عالی دستمزدها تصمیم گرفته است. من کار قانونی انجام می دهم."  پاسخ کارگران و مجمع عمومی آنها خصلتا نمی تواند مسائل اقتصادی باشد، نمی تواند فقط محدود به مسائل صنفی کارگری باشد. 

یک وجه مهم در مورد مجمع عمومی در نگاه منصور حکمت، از نطر من مساله تشکیلات توده ای کارگری است. این مساله کمتر مورد توجه قرار گرفته است. تشکیلات توده ای طبقاتی کارگری سنگ بنای حرکت کمونیستی در باز کردن راه به جلو است. منصور حکمت می گوید: بدون داشتن تشکلات توده ای سرتاسری کارگری بدون همچین پشتوانه ای ما نمیتوانیم هیچ قدمی از قدم برداریم. ساختن حکومت و دولت، حکومت کارگری غیر ممکن است. چند نکته ای در این وجود دارد کارگران  پیشرو و دست اندرکار  تشکیلات توده ای طبقه ی کارگر به معنای واقعی اجتماعی آن در فاصله امروز تا تشکیل سازمان مدنظر خود  بیکار خواهند شد، کارشان  را از دست می دهند و جابجا می شوند، دستگیری و زندان و  تحولات دیگر را پشت سر میگذارند. این مجمع عمومی با خصلت محلی و منطقه ای خود است که به این فعالین اجازه میدهد این فعالین کماکان  جزیی از این حرکت باشند. اجازه بدهید این وجه را با کمک خود منصور حکمت بیشتر باز کنیم.  

یک تصور کلیشه ای وجود دارد که گویا ایجاد تشکل سراسری کارگران یک مسیر پله ای را طی خواهد کرد. گویا ابتدا تشکلهای تک تک کارخانه در یک منطقه و یا رشته تولیدی معین تشکیل شده و سپس نمایندگان این تشکلها با هم و بتدریج سطوح بالاتر را تکمیل خواهند نمود. اجلاس نمایندگان و رای گیری و مسئولین منتخب و سلسله مراتب اینچنینی  اسلوب کار سندیکایی هست. حتی اگر از  محتوای فعالیت سندیکایی در تفاوت با مجمع عمومی  که قبلا در مورد آن توضیح دادم چشم پوشی کنیم، اینجا از نظر اسلوب کار با یک نارسایی بزرگ در امر تشکیل سندیکا و علی الخصوص در زمینه سندیکاهای سراسری کارگری روبرو هستیم. این را باید توهم خالص بحساب آورد که تصور کرد جمهوری اسلامی هر فرمی از تشکل فرا کارخانه ای را تحمل خواهد کرد. در حالیکه شاهدیم یک تک سندیکای مستقل کارگری تاکنون نتوانسته است زیر فشار سرکوب به موجودیت عملی دست بیابد.  

برای منصور حکمت مطلوبیت مجمع عمومی خصلت مبارزاتی آنست. کارساز بودن مجمع عمومی در تکیه آن به صرف جلسات و تعداد جلسات نیست. اعتبار و مشروعیت نمایندگان کارگری از سابقه و نفوذ آنها در میان کارگران نشات میگیرد. رهبران عملی  که در پروسه ی مبارزاتی جا افتاده اند، رهبر بودن خودشان را ثابت کرده اند این ها نقش اصلی را ایفا می کنند. مجمع عمومی را نگاه کنید، هیچ مجمع عمومی ای مطابق قرار قبلی در روز چهار بعدازظهر چهارشنبه شکل نمیگیرد. خصلت مبارزاتی مجمع عمومی، در جنگ که شکل می گیرد. در یک روز فرضی  دستمزد ها کم است یک نفر از پشت بام افتاده، یک نفر دیر آمده، یا یک اتفاقی افتاده در آن لحظه ی مبارزاتی که کسی از میان کارگران پیشرو  پا می شود و نقشی را ایفا می کند و کارخانه را تعطیل می کند. چه بسا ابتدا کارگران با فراخوان کارگران پیشرو جلوی اداره کار جمع میشوند و  بحث و مجادلات آنجاست که صورت می گیرد.  مجمع عمومی  برخلاف تصاویر رایجی که اصلا ربطی به منصورحکمت ندارد، که گویا عده جمع می شوند و نوبت می گیرند و بعد نوبت به رای گیری میرسد و لابد با شمارش آرا تصمیمات قابل اجرا از صندوق آرا سر بر میاورد، نیست.  بعدا میشود از خود منصور حکمت کمک گرفت و بررسی کرد حتی خود انقلاب کارگری چنین روند باصطلاح دمکراتیکی را طی نمیکند و نمیتواند طی کند. بعلاوه مقایسه با سندیکا از سر پروسه رای گیری در بنیادهای اساسی (در اهداف و در شیوه پی گیری اهداف مبارزاتی) تقاوتها را باید جستجو کرد. بگذریم از اینکه در جنبش های کارگری کشورهای دیگر شاهد بوده ایم که در حدت تقابل گرایشات، مساله شمارش آرا توسط سندیکالیسم بعنوان اهرم فشار بر گرایش رادیکال سوسیالیستی مستقیما بکار گرفته شده است. 

در ادامه بحث باید متذکر شوم که برگزاری خود مجمع عمومی حاصل یک مبارزه با کارفرما است. و خنده آور است اگر صرف تشکیل مجمع عمومی و اجازه کارفرما را مرحله اولیه ترسیم کنیم. مطلوبیت مجمع عمومی در میان کارگران نیز خود عرصه مبارزاتی است که کارگران پیشرو باید بر علیه انواع "عذر و بهانه ها" و مخالفت خود کارگران با آن دست و پنجه نرم کنند. ببینید در دنیای واقعی هیچ اعتصابی هیچ وقت با تصمیم قبلی صورت نمیگیرد. به محض این که می گویند جمع شوید اعتصاب کنید یکی بچه اش مریض است، یکی بدهی دارد و یکی پایش درد می کند و یکی مادرش را به تازگی از دست داده، جمع نمی شوند و غیر ممکن است. مجمع عمومی هم همینطور در خصلت مبارزاتی خودش است که به  اصطلاح مشروعیت خودش را تامین می کند. رهبر مجمع عمومی که نمایندگی آحاد همه ی کارگران را داشته باشد نه به معنای آحاد کارگری، توافقاتی است که امروز در رختکن از یکدیگر می پرسند که نمیخواهند سرکار بروند و چرا؟ مثلا حسن نژادی که رهبر کارگرهاست گفته است نرویم، همین! توکل به همدیگر و اعتماد به همدیگر در یک پروسه صورت گرفته، مجمع عمومی قدرتش در تعداد رهبرانی است که این انسجام را طی سالها تلاش آگاهگرایانه و مبارزه عملی تامین کرده اند. پروسه تشکیلات سراسری نیز دقیقا همین پروسه را طی میکند و چاره ای جز طی این پروسه را ندارد. مساله اینستکه تعداد هر چه بیشتری از رهبران کارگری که در مجامع عمومی کارگری کارخانه های مختلف "رسمیت" دارند همکاری و همراهی محلی از تشکیلات سراسری تر را عملا تامین نمایند. 

اینجا فرصت دست میدهد که به یک جنبه "زیبای" دیگر از مجمع عمومی اشاره کنم و آن اینکه حتی و قتی که رهبر کارگری  دستگیر و یا اخراج میشود او هنوز هم رهبر کارگری است که از  یک مجمع عمومی و یک جایی نیرو گرفته و هنوز هم حرفش برش خودش را دارد و تاثیرات خودش را می تواند بگذارد. 

اینجا میرسم به رابطه مجمع عمومی و فلسفه آن در شکل گیری قدرت سیاسی یک حزب کمونیستی. از زاویه منصور حکمت  قدرت سیاسی از طرفی برای یک حزب کمونیستی این است که تعداد هرچه بیشتر از رهبران کارگری  به حزب اعتماد داشته باشند. خود او در مباحث مربوط به آژیتاتورها و فعالیت کارگری پیشرو روشن  کرده است که رهبران کارگری  علنی هستند و در جمع کارگران حرف میزنند، اما در عین حال یک  سازمانی کمونیستی  در پشتشان قرار گرفته است. با  تسمه نقاله مجامع عمومی  است که یک حزب کمونیستی میتواند با پرورش رهبران عملی و دادن یک افق حکومت کارگری، توده کارگر را در حمایت از یک انقلاب سوسیالیستی بسیج کند. نقل قول جنجال برانگیزی از منصور حکمت هنوز نقل میشود که یک حزب کمونیستی  با دویست تا خواننده اپرا هم میتواند حکومت را در دست بگیرد. اما عمدتا مجموعه بزرگی از مبارزات و مجادلات منصور حکمت در تامین رهبری حزب از کانال رهبران عملی و میدان کارکرد آنها در مجامع عمومی کارگری مورد اشاره قرار نمیگیرد. 

یک حزب کمونیستی میتواند همین امروز برای کسب قدرت سیاسی خیز بردارد، باز هم به نقل قول از منصور حکمت، به این شرط که جای پای خود را در مجامع عمومی تعداد قابل توجهی از مراکز کارگری سفت کرده باشد. 

آنچه در این مباحث موج میزند  احترام عمیقی است که منصور حکمت  به مکانیزم های درونی خود و طبقه ی کارگر قائل است. بعنوان مثال هر چقدر که در میدان مجادلات سیاسی و ایدئولوژیک  با جریانات بورژوایی سخت گیر و بدون ملاحظه عمل کرده است ولی وقتی به مکانیزم درونی طبقه کارگر نگاه می کنیم فوق العاده منعطف است و فوق العاده منصف و متین  می خواهد مکانیزم ها روال خودشان را طی کنند. بنظر من سندیکالیزم هیچ وقت در هیچ دوره ای و در هیچ جای تاریخ انقدر احترام پیدا نکرده که منصور حکمت به آن قائل است.  در توضیح مبانی کار شورا و تفاوت آن با سندیکا در تمام سطوح را مورد بررسی دقیق قرار میدهد. اما همزمان در میدان مبارزه عملی با تریدیونیزم خواهان آنست که نقد خود را به اتحادیه های اروپا متوجه کنیم، چرا که اتحادیه های کارگری در ایران بدلیل سرکوب دولتی هنوز آن قالب تریدیونیستی را بخود نگرفته اند. خود او در عین استدلال بر بازنده بودن برگ سندیکا ها و تاکید بر تفاوتها و خط فاصل عمیق طبقاتی با سندیکالیسم اکیدا خواهان دفاع فعال از سندیکاها است. تنها شرط او  در مستقل بودن اتحادیه ی کارگری است. در قطعنامه تشکلهای توده ای نوشته خود او نصف بندهای استنتاجات عملی در مورد مجمع عمومی و نصف بیشتر چرا باید از اتحادیه ها دفاع کرد، را شامل میشود. او خواهان شرکت فعال در تشکیل و در دفاع از ادامه کار اتحادیه ها است.  

در ادامه بحث مربوط به منصور حکمت و سندیکاها هنوز باید از جنبه مهمتری به مساله پرداخت. تاریخا سندیکالیسم به مثابه تشکلی که دنبال مطالبات روزمره کارگری بوده و مبارزه سیاسی را کنار زده است، در جنبش کمونیستی علی العموم و مشخصا جنبش کمونیستی در ایران مورد تحقیر بوده است. منصور حکمت با ستودن از خشتهای اتحادی که سندیکا بین کارگران روی هم میگذارد و بعلاوه اهمیت مبارزه اقتصادی برای طبقه کارگر، بهترین دفاع را از سندیکاها ارائه میدهد. افشاگری او از   تحقیر و توهینی که پشت سر تقدس ظاهری مدافعین سندیکا جنبه دیگر بحث های او است. اما نکته اصلی آنجاست که سندیکالیسم را به عنوان یک گرایش سیاسی فرموله میکند. خطاب او به یک فعال سنیدکایی اینستکه اگر تو کارگری و اگر به دنبال سندیکا میگردی حداقل در سطح خودت مبارزه کن خود را صاحب یک پرچم مبارزه ی سیاسی بدان، اجازه نده که با تو این رفتار را داشته باشند! برای منصور حکمت تامین شرایط بهتر برای اتحاد صفوف کارگری بطور وافعی است.نتیجه گیری مهم او در این مبحث اتحاد گرایشات است. منصور حکمت که در ایجاد اتحاد میان احزاب بشدت سخت گیر است در همان حال سیاست حمایت  فعال از اتحاد گرایشات در میان کارگران پیشرو را در دستور حزب خود قرار میدهد تا بیشترین وحدت  در میان صفوف طبقه کارگر فراهم گردد. 

در پایان و در جمعبندی بحث روی چند نکته تاکید میگذارم.  مجمع عمومی در هیبت یک تشکل کارگری موجودیت خود در مبارزه طبقه کارگر در ایران را به منصور حکمت مدیون است. برای منصور حکمت مجمع عمومی تنها شکل جنینی از شوراها نیست. بلکه مجمع عمومی یک فونکسیون مبارزاتی کارگری است که از همان اشکال اولیه خود در تفاوت با سندیکا ، محمل ابراز وجود گرایشی در طبقه است که برای کسب قدرت سیاسی خشتهای اتحاد را در میان کارگران روی هم میگذارد. از اولین بحث های الف م ک مجمع عمومی در آن است و تا وقتی که بحث قدرت سیاسی مطرح می کند باز هم مجمع عمومی  در آن است.  آنچه سلسه مباجث را بهم گره میزند طبقه ی کارگری است که امر رهایی را امر خود طبقه ی کارگر میداند. این طبقه حامل  مجموعه هایی از گرایشات مختلف، افق ها و به این اعتبار رهبران مختلف است. برای او وظیفه اصلی حزب کمونیستی برسمیت شناختن ساختار و کارکرد طبقه و دخالت از طریق مکانیسمهای آنست. برای منصور حکمت بحث مجمع عمومی یک ابزار هویت بخشیدن و تقویت کردن گرایش سوسیالیستی در درون طبقه کارگر است. مجمع عمومی برای او ابزار پرورش و ابراز وجود کارگری است که از پس بهبودی اجتناب ناپذیر اقتصادی فوری، اما از زاویه حق طلبانه کسب کل قدرت سیاسی به خود و همکارانش نگاه میکند. به این معنا محدود کردن مبحث مجمع عمومی کارگری به مجادله ای میان سندیکا یا مجمع عمومی، یک اشتباه و یک محدود نگری مهلک است که با خود منصور حکمت کاملا بیگانه است. در مورد سندیکاها و حتی سندیکالیسم در ایران،  بنظر من عزت و احترام این پدیده قبل و بعد از منصور حکمت مهر دو تاریخچه کاملا متفاوت را با خود دارد. منصور حکمت به یک فعال کارگری محلی یک سندیکا لباس مدعی طبقاتی کارگری را پوشاند که در حال تجقق یک افق سیاسی معین در مقابل حاکمیت بورژوازی است.

 

٭  این بحث توسط رفیق مژده اورنگ  پیاده شده و توسط سخنران برای انتشار کتبی ادیت گردیده است.