حبابی که در نهایت ترکید

 

سهند حسینی

Sahand1871@gmail.com

 

در این نوشته در نظر دارم عروج و افول و تغییر و تحولات سازمان زحمتکشان(مهتدی) را مورد ارزیابی قرار بدهم اما در ابتدا برای روشن شدن صورت مسئله لازم دیدم به عنوان مقدمه نقش و اهداف و سیاستهای دولت های غربی و آمریکا را در متن این تغییر و تحولات و تاثیر آن بر "اپوزیسیون پرو ناتو" و در نهایت و به ویژه روی سازمان زحمتکشان و اتفاقاتی که این جریان را تا به امروز آورده است را نشان دهم و آنرا  به نقد بکشم.

این را به جرات می توان گفت که یکی از ویژگیهای اپوزیسیون راست و بخش بزرگی از اپوزیسیون چپ ایران، تناسب "یر به یر" و همگامی با سیاستها و تحرکات سیاسی و نظامی غرب و به ویژه آمریکا در منطقه و خاورمیانه است. بطوریکه  به هر اندازه لشکر کشیها، بمبارانها و قتل عام مردم در نقاط مختلف دنیا با رمز صدور و دفاع از "دمکراسی" از طرف ناتو و دولت های غربی بیشتر و شدیدتر بوده باشد، این اپوزیسیون امیدوارتر شده است. همراه هر بمب و موشک کروزی که بر سرمردم منطقه ریخته میشد، بمب هایی که تعداد آنها  سر به فلک می زد، شکوفه های امید "بعد از لیبی نوبت ایران است" و "بعد از اسد نوبت خامنه ایی است" شکوفا تر می شد. سیاستی که در عمل به عکس خود تبدیل می شد.  هرچند که در عمل، با نوسان هر نسیمی از این نوع "دشمنی" با   جمهوری اسلامی، عملا حکومت ایران در افکار عمومی مردم صلح طلب و مترقی جهان،  مشروعیت بیشتری پیدا میکرد و بعلاوه و مهمتر اینکه سلطه اش بر جامعه و موقعیت خود را بیش از پیش تحکیم میکرد.   

 اما این تنها یک روی سکه بود و در مقابل با هر درجه از  زمینگیر شدن آمریکا و شکست سیاستهای میلیتاریستی اش در خاورمیانه و به ویژه در لیبی، سوریه و عراق و در همان حال تقویت موقعیت و  نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه،  ارمغانی جز استیصال برای این صف امیدواران به  دولت های غربی و سیاست های میلیتاریستی آن، را به همراه نداشته است. در جدال دو صف مرتجع، یک قطب ارتجاعی یعنی میلیتاریسم دولت های غربی شکست خورد، بدون اینکه قطب پیروز آن کمپ مترقی باشد.   

برای کسانی که جویای مواضع "اپوزیسیون پرو غرب" در این دوره باشند، مروری بر مواضع این جریانات می تواند خالی از لطف نباشد. اما  بازخوانی و مرور تاریخ نه چندان دور این تغییر و تحولات برای هر انسان جستجوگری، به سادگی این واقعیت را نشان  خواهد داد که با وجود تلاشهای دولتهای غربی، کل این داستان برخلاف اهداف و استراتژی آنها صفحه بندی شده است.  

در این صفحه بندی، و برخلاف انتظار دولت های غربی و ناتو، می توان دید که امروز جمهوری اسلامی در معادلات منطقه به پای ثابت آن تبدیل شده است. آمریکا و غرب هم این را اجبارا به رسمیت شناخته اند و به این اذعان دارند که بدون شریک کردن حکومت ایران و داشتن حمایت این حکومت در شکل دادن به آینده خاورمیانه، با مشکلات جدی در اجرای سیاست هایشان در این منطقه روبرو خواهند بود همانطور که سنتا پذیرفته اند که بدون داشتن حمایت  سایر دول مرتجع منطقه چون عربستان و مصر و قطر  و ترکیه در خاورمیانه، قادر به پیاده کردن سیاست هایشان نیستند.  

 در همان حال در سطح داخلی نیز، بورژوازی ایران بخش بزرگی از موانع گذشته در مقابل رشد سرمایه و فراهم کردن شرایط ادغام آن در سرمایه جهانی را پشت سرگذاشته است و در این مسیر اپوزیسیون بورژوایی داخل و خارج ایران را در پشت خود به صف کرده است. مگر نه اینکه آرمان و ایده آل های بخش بزرگی از اپوریسیون راست، رفع موانع رشد سرمایه و فراهم کردن شرایط ادغام در سرمایه جهانی بود! ایده ال ها و آرمانهای واقعی، مادی و زمینی، که خود را پشت پرده فریب و ریا "دمکراسی" و "حقوق بشر" و  "مبارزه علیه تروریسم" پنهان کرده بود. از این روست که همه این اپوزیسیون پس از تلاش دولت روحانی برای تحقق آرمانهایش، تماما خلع سلاح شده است.

قصد ورود و تحلیل تک تک مولفه ها و نقش و دخالت ایران را در چنین متنی را ندارم،  اما الزاما برای توضیح و تبیین استیصال و سرخوردگی اپوزیسیون مورد بحث،  بدون در نظر گرفتن فاکتور های شکست و زمینگیر شدن غرب در منطقه، امکان تحلیلی واقعی از استیصال و به حاشیه رفتن این جریانات را نمی توان به دست داد.

بر چنین متنی وقتی فاکتورهای بالا را در توافق لوزان بر سر مسئله هسته ایی ایران ضرب کنیم،  آنوقت تاثیر فاجعه بار چنین توافقی را بر سرنوشت این بخش از اپوزیسیون میتوان درک کرد. و میتوان درک کرد که چرا دستآوردهای تیم ظریف و دولت روحانی آب از لب و لوچه بلند پایه ترین مقامات این اپوزیسیون براه انداخته است و بخش اعظم و اصلی آنها را دچار سرگیجه و استیصال شدید کرده است. در چنین شرایطی است که تب و لرز چنین توافقی توانست سازمان زحمتکشان را به اغما فرو برده و آنرا کله پا کند.

در ادامه تلاش می کنم نشان دهم به چه دلیل شوک ناشی از شکست سیاستها و اقدامات نظامی غرب در منطقه،  و همچنین توافق لوزان،  این چنین سازمان زحمتکشان را وارد بحران شدید و سکته های ناشی از آن کرده است.

 

تمرین داعش بازی مهتدی!

سازمان زحمتکشان با چند معضل پایه ایی متولد شده است که این جریان را در مسیری قرار داده است که راهی جز روندی را که تا به حال طی کرده است را نداشته است. یکی از معضلات و واقعیتهای موجود این بوده که این سازمان نماینده خواست و افق هیچ جنبش و سنتی در کردستان ایران نبوده و همین امر یکی از مهمترین موانع توده ایی و اجتماعی شدن این جریان بوده است. جامعه متحزب کردستان مانند هر جامعه ی متعارف دیگری، محیطی طبیعی برای مبارزه و تقابل افقها و سنتهای سیاسی متفاوت بوده و هست.  اما در این میان سازمان زحمتکشان به دلیل بی پایه بودنش چه در جنبش چپ و چه در جنبش راست و ناسیونالیستی، جایگاهی به عنوان یک نیروی سنت دار و تاثیر گذار نداشته و در مقابل عموما به عنوان  نیرویی در حاشیه  جریانات اصلی  نقش پارازیت را بازی کرده است.

این جریان یک سکت فرقه ای قومی بیش نیست که از تاریخ و گذشته نفوذ اعتبار  کمونیسم در کردستان ایران سو استفاده میکند.  تلاش فرصت طلبانه این جریان برای جذب نیرو با پرچم سرخ اما استراتژی و اهداف قوم پرستانه، فاشیستی و ضدکمونیستی، نه تنها به اعتبار کمونیسم خدشه ای وارد نمی کند که تا به امروز  نتیجه ایی جز حاشیه ایی و فرقه ایی تر کردن این جریان نداشته است. 

سزارین این فرقه قومی در بطن تغییر و تحولاتی بود که در ایران به وجود آمده بود و در آن دوره با عروج جنبش دوخرداد بخش  وسیعی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی را،  از جمله بخشی از رهبری درون کومله حزب کمونیست بعد از منصور حکمت را،  به خود متوهم کرده بود. مهتدی در پی چنین توهمی و به کمک و زور اسلحه جلال طالبانی، سازمان زحمتکشان را از درون کومله جراحی کرد و با افول دوخرداد و همچنین بی توجهی سنگین و معنی دار سران دوخرداد به احزاب اصلی ناسیونالیسم کرد، در همان ابتدا یکی از مهمترین روزنه های حیات گروه قومی زحمتکشان هم کور شد.

امروز دیگر بعد از یک دهه و نیم از فعالیت این سازمان، این فشار و سنگینی واقعیات دنیای بیرون است که قبل از هر ناظر و تحلیلگر کنجکاوی، رهبری زحمتکشان را متوجه این مسئله کرده که جریانی با چنین کاراکتر و جثه ایی برای ادامه حیاتش در معادلات سیاسی راهی جز این را ندارد که به مهره و نیروی پیاده نظام دول ارتجاعی منطقه تبدیل شود. برای بقا در یک جامعه متحزب و با تاریخی از سنت مبارازت جنبش های سیاسی - طبقاتی، چاره ای جز این ندارد که در رکاب یکی از نیروی های ارتجاعی، هر جریانی که آنها را بپذیرد، پا بزند. و از جمله در پی اجرا نقشه راه آمریکا برای منطقه خاورمیانه و در این میان عراق، سوریه و ایران، که از اهمیت بیشتر برخودار بودند، سازمان زحمتکشان هم در تقلا است که به عنوان نیرویی که ظرفیت هر کاری در خدمت آنها دار رویش حساب کنند.

بر مبنای چنین نیازی و در خدمت به چنین هدف و استراتژی بود و هست، که سازمان زحمتکشان راهی جز تبدیل شدن به سازمانی شبیه به مجاهدین (چه از نظر تشکیلاتی و چه از نظر مناسبات درونی) برایش باقی نمانده بود. با این تفاوت که مجاهدین نیرویی با سابقه و پیشینه و امکانات انسانی و مالی و... خود برای دولتها مرتجع میتواند به عنوان یک سازمان سناریوی سیاهی مورد اتکا باشد و حال سازمان عبدالله مهتدی گروی کوچک قومی در حاشیه احزاب اصلی ناسیونالیسم کرد است. پیشتر اگر کسی میخواست قبح سیاست و فرهنگ و منش سیاسی کسی یا جریانی را بیان کند، آنرا به مجاهدین تشبیه می کرد. اما در این دوره با عروج "داعش" و ویژگیهایش به عنوان جریانی هار و وحشی، اما در همان حال مطیع و حلقه به گوش در رکاب دول غربی و دولتهای مرتجع منطقه، الحاق عنوان "داعش های مینیاتوری فردا" به فرقه زحمتکشان مهتدی شایسته تر است تا مجاهد!  این "دار و دسته" قومی و عشیره ای، برای گرفتن سهمی، هرچند ناچیز و مینیاتوری، از جهان به خون غلطیده و تکه پاره شده قومی و مذهبی، حاضر به هر کاری و هر بی  پرنسیپی هستند.

در این راستا، توضیح برخی جنبه های عملی خارج از موضوع نیست. برای تبدیل شدن به سازمان و جریانی "قومی - عشیره ای"، لازمه اش نوع مشخصی از مناسبات درونی و تشکیلاتی به شدت فرقه ای و سکتاریستی است که همچنانکه از قراین پیداست سازمان زحمتکشان مدتهاست که این روند را شروع کرده است و گامهای اساسی را در این مسیر برداشته است.

طبق شواهد و ادعاهایی قابل قبولی که در نامه های علنی کادرها و پیشمرگ های اخراجی و جدا شده از سازمان زحمتکشان بدست آمده است: 

گام اول: تلاش برای مسلط کردن مناسبات خان خانی و استفاده از القابی چون تفنگچی هایمان (پیاوه کانمان) به جای کلمه "پیشمرگ"، است. بعلاوه مدتها است که در ترمینولوژی عبدالله مهتدی و فرقه اش، نام "کردستان ایران" به "کردستان روژهلات" (کردستان شرقی)، تغییر نام پیدا کرده است.

گام دوم :  اخراجهای بدون توضیح روشن و بدون طی هیچ پروسه از نظر سازمانی قانونی،  هر مخالفی است، چه در سطح رهبری و چه در سطح کادر و نیروی مسلحشان. سیاستی که به منظور ایجاد فضایی است که در آن طیف وسیعی از نیروهای قدیمی و سابقه دار مجبور به استعفا شوند و صفوف این سازمان را دسته جمعی ترک کنند. از افراد با سابقه و چهره های سرشناس وقت این جریان می توان به محمد شافعی٬ محمد مهتدی و خالد سیادت اشاره کرد که اخراج شده اند و طیف وسیعی از کادرهای قدیمی که در چندین نوبت با اطلاعیه های علنی استعفا داده اند می توان بهمن علیار، صالح بایاب و تعدادی دیگر،  و همچنین استعفای دسته جمعی یکبار هیجده نفره و بار دیگر نوزده نفره و همچنین استعفای دسته جمعی تشکیلات کانادای این سازمان را می توان نام برد. اقدامات متعدد دیگری هم که هر کدام از اخراج شده ها و یا مستعفیون به نوعی روی آن تاکید کرده اند، که تماما تائیداتی هستند بر روند تبدیل شدن این سازمان به فرقه ایی قومی عشیره ای  که کاملا متناسب و در خدمت اهداف و استراتژی  روز این جریان باشد.

اما متاسفانه هرچه دقیقتر به اظهارات اخراج شده ها و مستعفیون دقیق می شوید، متوجه میشوید که "قربانیان"، نقدی به استراتژی و اهداف این سازمان که در اساس علت و لازمه اصلی مناسبات درون تشکیلاتی و به شدت سکتاریستی است، ندارند. این رفتگان و اخراج شدگان، در عوض بیشتر از "مناسبات" گلایه مند، هستند! از مناسباتی که خود معلول همان روند و هدفی هستند که مهتدی و سازمان زحمتکشان تعقیب کرده و می کند. بهررو، مسئله این است این افراد خارج از اینکه چه استدلالی بیاورند، اعتراض و نقدشان تنها می تواند بر متن افول و شکستهای متوالی این سازمان، توضیح داده شود.

این جراحی  سازمانی، متعاقب شکست و زمینگیر شدن استراتژی دولت های غربی در منطقه و همچنین "لو رفتن" همان پروژه  "الماسی برای فریب" و در ادامه  شکست کنفرانسهای "ملی گرا" هایی است که سازمان زحمتکشان به آن دخیل بسته بود و برایش هزینه گزافی داده بود. استعفا، اعتراض و خروج از سازمانی که در حال افول و جان دادن است، طبیعی ترین اقدام فردی هر کسی،  در هر دوره ایی، میتواند باشد. اما  روند اوضاع در دوره گذشته به صورتی بود که با همه تلاش و کوششی که سازمان زحمتکشان از خود نشان داد، تا نشان دهد نیروی کارآمد و باظرفیت سیاهی است که در رکاب جریانات اصلی ناسیونالیست کرد که همه در مقابل آمریکا سر تعظیم فرود آورده بودند٬ توانایی کمک به اجرای سناریوها و نقشه های آمریکا و غرب را دارد، این سازمان در حاشیه شکست ناتو، تماما شکست خورد. فرقه ای که تمام پلاتفرم و موجودیت اش به این گره خورده بود که  در عمل "ثابت کند" که یکی از مهره ها و فاکتورهای با استعداد  برای نسخه لیبی ایزه و سوریه ایزه کردن ایران است، آرزویی که با به توافق رسیدن غرب بر سر مسئله اتمی با ایران برباد رفت و فرقه زحمتکشان هم با کله به زمین خورد. این آرمان و آرزو، برای سازمان زحمتکشان، به دنیا نیامده سقط شد و افول و بحران این جریان را شدیدتر و شدیدتر کرد.

 

دخیل بستن به داعشهای سیاه پوش!

 آخرین امید باند مهتدی

 

وب سایت آسو روژهلات ( "روژ هلات" نام جدید کردستان ایران و با "مرزهای" خودساخته از منظر فرقه مهتدی است) در تاریخ ۱۵ اردیبهشت خبری را  مبنی بر دیدار هیئتی متشکل از عبدلله مهتدی، فاروق بابا میری، زاگروس خسروی و سوران پالانی از رهبری سازمان زحمتکشان با جریان وحدت اسلامی کردستان( یه کگرتوی ئیسلامی کوردستان) که یک جریان ارتجاعی٬ اسلامی سنی و طرفدار عربستان است را پوشش داده بود. خبری که توجه به آن از چند جهت حائز اهمیت است. ظاهرا دو طرف، روی مسائل مختلف در این دیدار توافق داشته اند و هر دو طرف تمایل نشان داده اند که در آینده این روابط و همکاریها را ادامه خواهند داد. به اهمیت این خبر بعدا بر خواهم گشت. اما عجالتا به فاکتورها و معادلات منطقه ایی اشاره خواهم کرد، که شاید نفس مسیحایی برای سازمان زحمتکشان، اما در همان حال یکی از سیاهترین سناریوها برای مبارزین راه آزادی و رهایی انسان باشد.

 ایران به عنوان یک قطب در یکدوره طولانی در ایجاد و مسلح کردن انواع باندها و دستجات تروریست اسلامی در منطقه خاورمیانه  فعالیتی هدفمند داشته است و به طور مشخص در کشورهای عراق، لبنان، یمن و سوریه و هر نقطه و جایی که برایش ممکن شده است  توانسته انواع باندهای آدمکش و جانی را به جان آن جوامع بیندازد. مقتدا صدر و انواع باندهای از این دست در عراق، حزب الله در لبنان،حوثی ها در یمن و... نمونه های حی و حاضری هستند که می توان برشمرد. با اتکا بر چنین نیروها و ابزارهایی، قدرت مانوور و دخالتگری جمهوری اسلامی ایران در اعمال نفوذ در معادلات منطقه ایی و حتی مسائل داخلی در این مناطق و کشورها، به شدت محسوس و غیر قابل انکار بوده است.

در تقابل با چنین تحرکاتی است که یک  قطب سیاسی، عمدتا متشکل از کشورهای عربی به ویژه کشور عربستان و کشورهای عربی در حاشیه خلیج فارس شکل گرفته است. ترکیه هم در تغییرات ژئو پولیتیکی که عملا در حال به وقوع پیوستن است برای سهیم شدن در تحولات منطقه عملا در قطب عربستان جایی گرفته است. فصل مشترک تمام اعضای این قطب، فعلا ضدیت و تقابل با گسترش نفوذ و تحرکات جمهوری اسلامی است. تضادی که اساسا انعکاس  رقابت بورژوازی ایران با بورژوازی عرب در کیس خاورمیانه است. همه اعضا این قطب، اما در یک امر اشتراک دارند. همگی، اگر از جمهوری اسلامی بیشتر مرتجع و سرکوبگر و جنایتکار نباشند کمتر از آن مرتجع و جانی نیستند. این قطب نیز عملا در پی ایجاد و مسلح کردن و تقویت سازمانها و جریاناتی به شدت جانی و آدمکش بوده اند. به عنوان نمونه ارتش آزاد سوریه، گروه النصره و گروه اسلامی داعش را می توان نامبرد.

 بی گمان در میان اپوزیسیون ایرانی هم، به دنبال یافتن دوستانی در میان گروهها و سازمانهای مستعد و باظرفیتی که بتوانند در چهارچوب اهداف این قطب نقشی ایفا کرده و یا مهره موثری باشند، خواهند بود. تردیدی در این نیست که نقطه مشترک هر کدام از قطبین فعال در مقابل هم، دشمنی بی ارفاق و بی بروبرگرد در تقابل با هر جنبش و یا هر گروه و سازمان سکولار، آزادیخواه و کمونیستی بوده و خواهد بود. با این اوصاف و با وجود احزاب ناسیونالیستی که از ایران قطع امید کرده باشند٬ با وجود جریانات آدم کش سلفی سنی که سالهاست با پول و امکانات عربستان و قطر و القاعده آماده شده اند و با وجود فرقه های قومی از جنس سازمان زحمتکشان در میان اپوزیسیون ایرانی، امکان ایجاد سناریوی عراقیزه کردن ایران با دخالت قطب عربستان به ویژه در بخش کردستان ایران، نمی تواند خارج از تصویر باشد. شاید اگر چنین امکانی هر چند بسیار ضعیف وجود نداشت،  توافق لوزان آخرین میخ بر تابوت سازمان زحمتکشان می بود.

همانطور که در بالا هم اشاره کردم، بر این اساس، اگر ایران اقدام به مسلح کردن و ایجاد جریانات مختلف مرتجع در کشورهای مختلف از جمله یمن، سوریه، عراق و لبنان و.... کرده است، ائتلاف عربی و ترکیه نیز در تقابل داعش را تقویت کرده و ارتش آزاد سوریه را مسلح و مجهز کرده اند.  در همان حال در صدد تقویت بخشی از اپوزسیون ایرانی هستند که بتوانند درسناریوی مورد نظرشان در کنار سلفی ها نقش بازی کنند. بی گمان چنین سناریوی همان روزنه و "دریچه نحسی" است که سازمان زحمتکشان آخرین امیدش را برای از سرگذراندن بحران دامنگیرش به آن بسته است. نزدیکی و ایجاد ارتباط با سازمانها و احزاب اسلامی وابسته به عربستان و کشورهای مرتجع اسلامی از طرف سازمان زحمتکشان را الزاما باید در چنین متنی قرار داده و بررسی کرد.

عبدالله مهتدی و سازمان مطبوعش  چنان کاراکتری را از خود نشان داده اند که آماده بازی  در سیاه ترین سناریوها می باشند و برای چنین امری ظرفیت تبدیل شدن به جریانی حتی از جنس سلفی ها و از نوع قومی را نیز از خود نشان داده اند. ارتباط و نزدیکی و هماهنگی با جریانات اسلامی اعلام آمادگی برای برعهده گرفتن چنین نقشی برای سناریو عراقیزه کردن ایران است. سیاستی که بیش و پیش از هرچیز قابلیت آن را دارد که   کردستان ایران را به میدان تقابل انواع و اقسام دستجات مذهبی قومی و مخرب تبدیل کند. سیاستی که دست جمهوری اسلامی برای سرکوب هر نوع تحرک آزادیخواهانه در کردستان ایران را، به بهانه  مقابله با داعش های کرد، باز میکند.

اما راز بقای سازمان زحمتکشان انگار طلسم شده است. بطوریکه چه  در مقطع و بحبوحه بروبیای  تمرین "صدور دمکراسی" و ایجاد "خاورمیانه نوین" از طرف بوش و بلر و جانشینان آنها، عبدالله مهتدی مجبور بود  تنها به دیدار با چند مأمور درجه چندم پنتاگون  رضایت بدهد و هم امروز محکوم به دیدار با خرده گماشتگان اسلامی است. دیدار او با ماموستا فرج "امین عام " وحدت اسلامی که رام شده دست جمهوری اسلامی است، جایگاه رهبر فرقه مهتدی را نشان میدهد.  این در حالی بود مک کین در همان اثنا شخصا به سوریه آمده و با ابوبکر البغدادی عکس یادگاری گرفته بود!  رویدادی که از جمله آرزوهای برباد رفته مهتدی بود که مک کین روزی با او بعنوان رئیس اقلیم روستایی در مرز کردستان ایران، یک عکس یادگاری  بگیرد! ظاهرا زیگزاگ زدنها و اکروبات بازیهای رفیق عبدالله سابق و عبدالله مهتدی فاشیست امروزی،  استراتژیستهای آمریکا را نیز حیرت زده و انگشت به دهان کرده و تا اطلاع ثانوی منتظر شرین کاریهای این موجود نوظهور خواهند ماند.

در قضیه "گاوبندیهای" محلی نیز در منطقه و تقسیم احزاب ناسیونالیست کرد بر محور قطبهای ایران از یک طرف  و عربستان و قطر و ترکیه از طرف مقابل، از ظواهر پیداست که مهتدی با مقداری تأخیر فاز این روابط را شروع کرده است. هرچند که بنظر میاید که جثه نحیف و قابلیت کم امروز سازمانش،  امکان مانور و تحرک را در چنین قالبی، فعلا برایش محدود کرده است.

مهتدی در حالیکه در حال خوش و بش و خود شرینی در پیشگاه آخرین حلقه های قطب عربستان و ترکیه در کردستان است (دیدار با وحدت اسلامی در کردستان عراق و همزمان دستبوسی بارزانی )،  که تحرکات همین چند روز اخیر نشان می دهد که در "قندیل" و "کیله شین" نماینده قطبهای درگیر در منطقه، فی الحال تحرکات خود را شروع کرده اند. حمله اخیر پ ک ک به اعضا حزب دمکرات کردستان ایران و کشتن تعدادی از آنها (به نیابت از حکومت ایران)، یکی از عواقب این صف بندی است. پ ک ک (از طرف قطب جمهوری اسلامی ایران و اتحادیه مهینی) و حزب دمکرات کردستان ایران( از طرف قطب ترکیه، عربستان و پارتی بارزانی )، تحرکات و اقدامات  نظامی و جابه جایی نیروهایشان در این مناطق نامبرده شروع کرده اند. تعرض پ پ ک به نیروهای حزب دمکرات و کشته شدن یکی از نیروهای این حزب، تلاش برای تغییر توازن قوا بین ایران و عربستان و ترکیه به قیمت به خون کشیدن کردستان ایران است، سناریویی که یکی از مخرب ترین پرسناژهای دامن زدن به آن،  که مستقل از مقدور بودن و نبودنش آرزوی آن را دارد عبدالله مهتدی و فرقه او است.

سناریو تنها در صورتی خونین و سیاه می شود که قطبهای در گیر، دول های مرتجع منطقه، ایران و عربستان و ترکیه، برسر  تقسیم مجدد منطقه و گسترش نفوذشان به توافق نرسند! و با باز کردن جبهه های تقابل و درگیری اقدام به گسترش جنگ از طریق موتلفینشان در احزاب ناسیونالیست کرد ایران و ترکیه و عراق کنند. سناریویی که در کردستان ایران، به سادگی قابل تحقق نیست. وجود تاریخ و سنت کمونیستی قوی که طی سی سال گذشته در مقابل سازمانهای ناسیونالیست کرد و در مقابل تعرض جمهوری اسلامی از جمله مسلحانه از  آزایخواهی و برابری طلبی و آرمانهای کمونیستی دفاع کرده است، فاکتور دیگری است که میتواند شانس این سناریو را کور کند و آرزوهای مهتدی را نیز همراه خود  به باد دهد.

شانس عبور از بحران و به خدمت گرفته شدن سازمان زحمتکشان در رکاب احزاب اصلی ناسیونالیست کرد در منطقه تنها در صورت گسترش جنگ و شروع یک سناریو سیاه دیگر در منطقه است . تاریخا فرقه های مذهبی و قومی از مجاهد و سازمان زحمتکشان تنها در اوضاع سناریو سیاهی است که امکان رشد می یابند در غیر اینصورت و اگر معجزه نحس دیگری روی ندهد پرونده سازمان زحمتکشان برای همیشه بسته خواهد شد و اثری قابل رویت از اجزا این حباب ترکیده برجای نخواهد ماند.

 

۳۰ می ۲۰۱۵