علنی کاری، ضد رژیمی گری و تحقیر سازمان مخفی

 

مظفر محمدی

 

بیش از سه دهه است تجربه ی کار و سازمان مخفی، حزب ساختن و سازمان درست کردن در شرایط استبداد و بطور کلی تحزب کمونیستی کارگران، رخت بربسته، از مد افتاده و کار نالازمی به نظر می آید و چه بسا تحقیر می شود.این وضعیت دلایل متعددی دارد.  

با انقلاب بهمن ٥٧ همه سازمانهای سیاسی کارگری و غیرکارگری علنی شدند که شاید اجتناب ناپذیرمی نمود. اما زمانی که ورق برگشت و ضد انقلاب اسلامی عروج کرد و قدرت گرفت، قلع و قمع سازمانهای سیاسی بخصوص از جناح چپ جامعه شروع شد. علاوه بر اینکه خیلی ها را به خاطر ظاهر غیرمذهبی اش دستگیر و روانه خاوران کردند...

از آن زمان تا کنون چپی که خود سرکوب دهه ٦٠ و به بعد را تا کنون تجربه کرده است اما کماکان علنی کاری و ضد رژیمی گری را به بهانه های مختلف از جمله "کار علنی و قانونی"، بعنوان اصل خدشه ناپذیر سیاست و تاکتیک خود ادامه می دهد.  

"بگذریم که کار علنی و قانونی دو چیز متفاوت اند. قانونى در ایران نیست که  بشود به آن آویزان شد. هیچکدام از اقشار اجتماعى تا کنون نتوانسته به اتکاء يک لایحه قانونى يا يک ماده قانونى مبارزه کند. در ایران اگر بخواهیم از "قانون" بمعنى اخص کلمه صحبت کنیم میشود "دولت". می شود پلیس و دادگاه و وزارت کار. بیرون از دولت، قانون هيچ چیز عینى‌اى نیست. بنا بر این از مجاری دولتی و قانونی و این و آن آیت الله و مجلس و غیره کاری پیش نمی رود. همه راه های قانونی را بسته اند. هیچ قانونی ولو روی کاغذ قابل اتکا نیست. همه اعتصابات غیر قانونی هستند" 

بعلاوه حرف من بر سر کار علنی نیست. بحث بر سر علنی کاری، آکسیونیسم و ضدرژیمی گری صرف است. از فعالین چپ کارگری تا کارگران کمونیست، روشنفکران و دانشجویان چپ و کمونیست تا اعضای احزاب سیاسی چپ و کمونیست بخشا در میان کارگران و در میان دانشجویان و بخصوص در کردستان، اکثرا با هویت فکری وسیاسی و حتی سازمانی معین به فعالیت مشغولند و در واقع آکسیون می کنند. پلیس هم با همین هویت سراغشان می آید و برایشان پرونده می سازد و یک علامت و مارک سازمان معین را بر پیشانی شان می کوبد که  با هیچ قسم حضرت عباسی پاک نمی شود. 

گفتم بحث بر سر کار علنی نیست و طرح این مساله به این معنا نیست که همه فعالین کارگری و اجتماعی و فعالین سیاسی چپ و کمونیست بروند و زیر زمینی شوند! نه. چنین بحثی نیست. اما مساله این است که چهره و هویت علنی در مبارزه اجتماعی کارگری و غیرکارگری چیزی است و هویت سازمانی و تعلق سازمانی به یک جریان معین و بویژه یک جریان کمونیستی، چیز دیگری است. 

مبارزه طبقه کارگر علنی است. اعتصاب کارگری، تجمع کارگران و هر گونه اعتراض طبقه کارگر به سرمایه داران و کارفرمایان و دولتشان علنی است. طبقه کارگر در این مبارزات علنی رهبران و نمایندگان علنی خود را نیز جلو می فرستد. اما چیزی که در این کشمکش ها و مبارزات مخفی می ماند، هویت سازمانی و تعلق سیاسی به یک گرایش یا جریان و حزب معین است. به این بر می گردم.

 

کمونیسم علنی است

کمونیسم بر خلاف روایات بورژوایی و عوامفریبانه  مانند مذاهب و ادیان، مجموعه عقایدی در باره رابطه زن و مرد و اخلاقیاتی برای مردم، نیست. کمونیسم نسخه ای برای تغییر و اصلاح اخلاق و فرهنگ جوامع بشری و یا برای انقلاب فرهنگی نیست.  کمونیسم ابزاری برای تغییر شرایط زندگی انسان است. اگر شرایط زندگی انسان ها تغییر کند اخلاقیات و فرهنگش هم تغییر می کند.  

جنگ و تقسیم انسان به طبقات زیر دست و بالا دست، کارگر و سرمایه دار، تقسیم انسان به این و آن نژاد و مذهب و قوم و زبان و کشور، راه اندازی جنگ وکشتار جمعی، نسل کشی، نژاد پرستی، تبعیض و ستم و سرکوب، فساد و فحشا و دروغ و ریا وفریبکاری و... ذاتی نظام طبقاتی و امروز نظام سرمایه داری است. با بر انداختن این نظام طبقاتی و بهره کشی انسان از انسان ولغو بردگی مزدی، کل جوامع بشری و کل روبنای سیاسی و فرهنگی و عوارض و تبعات این نظام زیر و رو می شود. جامعه سوسیالیستی و برابری انسان ها جایی برای کثافات و تبعات نظام سرمایه داری باقی نمی گذارد. 

کمونیسم جنبش اجتماعی طبقه کارگر است. مبارزه کارگر علیه سرمایه داراز خواست افزایش دستمزد، کم کردن ساعت کار و هر بهبودی در معیشت طبقه کارگر و بطور کلی مبارزه اقتصادی طبقه کارگر و نفرتی که کارگر از سرمایه دار دارد و تبعیض و تحقیری که روزمره احساس می کند و نابرابری ای که روزمره تجربه می کند...، همه اجزایی از کمونیسم به معنای جنبش اجتماعی طبقه کارگر اند. 

کمونیسم مال کارگر است. نفرت کارگر از سرمایه داری و کارفرما ها و دولتشان، برخورد و تعارض دایمی و روزمره سرمایه دار و کارگر، یکی برای کسب سود بیشتر از قبل کار ارزان تر و دیگری برای دستمزد بیشتر و سهم بیشتر از دسترنج و کارش، مدام این دو طبقه را در مقابل هم قرار می دهد. کشمکش و مبارزه ای که تعطیل ناپذیر و اجتناب ناپذیر است. عقبمانده ترین بخش کارگری حتی بنا به غریزه از این تقابل طبقاتی گریزی ندارد.  

کمونیسم به معنای جنبش اجتماعی طبقه کارگر و جنبشی برای برابری همه جانبه انسان و لغو استثمار انسان توسط انسان، در میان طبقه کارگر همه گیر است. آیا بدان معنا است که همه اعضای طبقه کارگر یعنی چند ده میلیون کارگر شاغل و بیکار کمونیست اند؟ به معنایی می تواند باشد. اگر کمونیسم مال کارگر نبود و اگر چنین ظرفیتی را نداشت و به کارگر قدرت نمی بخشید ...، این همه ترس بورژوازی از کمونیسم طبقه کارگر برای چیست؟ چرا برای حفظ و حضانت از سرمایه و سودش هر کاری که توانسته کرده است. از بسیج خیل اقتصاددانان و فیلسوفانش تا کلیسا و مساجد و مبلغین مذهبی و سیاسی تا تشکیل دولت و پارلمان و ایجاد ارتش و پلیس علنی و مخفی و ساختن زندان ها ی مخوف و دستگاه قضایی و غیره و غیره، همه را سازمان داده است تا نظام تبعیض و ستم سرمایه داری و رابطه استثمارگرانه کار و سرمایه را حفظ کند. 

بورژوازی اگر دمکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر و حقوق زن و غیره را در بعضی از نقاط جهان در حرف پذیرفته و حتی قانونی اش کرده اما در رابطه با نظم سرمایه داری و رابطه کار و سرمایه و تغییری در این رابطه به نفع معیشت طبقه کارگر و یا تغییر آن و برقراری نظامی عاری  از تبعیض و نابرابری و بهره کشی انسان از انسان و لغو کار مزدی، مطلقا و مطلقا با کسی تعارف ندارد، اهل سازش نیست و سرسوزنی کوتاه نمی آید. بورژوازی نظام بردگی مزدی را ازلی و ابدی کرده و اگر انجیل و قران هم که مالکیت خصوصی را مقدس می شمارند کارساز نباشد پلیس و قضاتش را برای سرکوب طبقه کارگر بسیج می کند. 

اگر این حقیقت بی برو برگرد را بپذیریم قاعدتا باید کل طبقه کارگر کمونیست باشند. چرا نه. اگرکارگری را پیدا کردید که بگوید نظام سرمایه داری عادلانه است، بگوید کار مزدی درست است و رابطه کارگر و کارفرما دوستانه است، بگوید منفعت من و منفعت سرمایه دار و کارفرمایم یکی است، بگوید دولت دولت من است نه سرمایه داران و الی اخر...،

این کارگر یا اسیر فریب و تحمیق مذهب و حواله سرنوشت و خوشبختی خود و خانواده اش به آخرت است، یا مرعوب سرکوب شده، حرف دلش را نمی زند و فکر می کند تنها است و اعتماد بنفس ندارد و از تنهایی می ترسد....

اگر روزی بتوان پرده فریب و دروغ و ریاکاری مذاهب را کنار زد، اگر بتوان کاری کرد که کارگر احساس تنهایی و ضعف نکند و خود را نه یک فرد کارگر بلکه عضو یک طبقه عظیم اجتماعی ببیند، شک نکنید که انوقت طبقه ای خواهیم داشت که جز کمونیسم  ابزار دیگری برای مبارزه اش انتخاب نمی کند.

 

سازمان مخفی کمونیستی

با این توضیحات می خواهم بگویم که با وجود موانع سرکوب و فریب و تحمیق و بخصوص در شرایط استبداد سیاسی بورژوازی، کارگران کمونیست راهی ندارند جز اینکه سازمان مخفی خود را درست کنند. این سازمان از محافل و شبکه های محافل کارگران سوسیالیست تا کمیته های کمونیستی جنبشی و تا تشکیل حزب سیاسی کمونیست کارگران را در بر می گیرد. این سازمان تماما مخفی است. گفتیم که مبارزه طبقه کارگر  و اعتراض طبقه به شرایط کار و زندگیش دایمی و تعطیل ناپذیر است اما بدون یک سازمان مخفی بعنوان ستون فقرات این مبارزات، پیروزی حتمی نیست. حتی پیروزی در یک مبارزه و اعتصاب معین بر سر مطالبه یا مطالباتی اقتصادی در گرو این است که کارگران کمونیست و رهبران عملی کارگران از قبل خود سازمان یافته باشند. تجارب تا کنونی این را بخوبی نشان داده است. بیش از سه دهه است که کارگران در ایران اعتصابات مکرر و طبق آمار دولت سالانه بیش از ٣ هزار اعتصاب کارگری را انجام داده اند. اما هنوز کارفرماها دستمزد بخش زیادی از کارگران را آخر هر ماه نمی پردازند، هنوز بخش عظیمی از طبقه کارگر بدون قرارداد یا با قرارداد سفید کار می کنند. هنوز دستمزد کارگران یک چهارم نیاز خانواده هایشان هم نیست. هنوز ده ها میلیون کارگر و خانواده های کارگران بیکار بیمه بیکاری نمی گیرند.... و انواع بی حقوقی و تبعیض و ستم و مرگ و میر کارگران بر اثر حوادث کار و عدم امنیت شغلی و... را به اینها اضافه کنید. چرا چنین است؟

این سوال فقط یک جواب دارد و بس. کارگران متفرق و پراکنده اند و متحد نیستند. مبارزات کارگری پراکنده و جدا از همند و سراسری نیست. کارگران یا خود را افراد جدا از هم و یا اصناف جدا از هم می پندارند... تا این معضل حل نشود کارگران نه صاحب یک نان اضافه به سفره شان خواهند شد و نه صاحب تشکل صنفی و سراسری و نه حزب کمونیستی کارگری خود. 

و این معضل زمانی رفع می شود که  شبکه های محافل کارگران سوسیالیست و کمونیست و رهبران عملی کارگران همدیگر را یافته اند، با هم متحد  شده  و سازمان مخفی محفلی و کمیته های کمونیستی جنشی شان را تشکیل داده اند. این سازمان مخفی ستون فقرات مبارزات جاری طبقه کارگر است. بخصوص اگر این سازمان به سازمان حزبی طبقه کارگر تبدیل شود، که آنهم مخفی است، پیروزی طبقه کارگر بر سرمایه داران و دولتشان نه تنها در بهبود معیشت خانواده های کارگری بلکه برای سازماندهی انقلاب کارگری ممکن و قطعی است. 

 سنت علنی کاری و ضدرژیمی گری فعالین و رهبران کارگری و کمونیست های جامعه بعنوان سنتی بازدارنده و مانع سازماندهی مخفی کارگران کمونیست و رهبران کارگری و اجتماعی عمل می کند. گفتیم مبارزه طبقه کارگر علنی است. کمونیسم هم جز جنبش علنی و اجتماعی طبقه کارگر چیز دیگری نیست. کارگر وقتی به نظام سرمایه داری معترض است، آن را نظامی ظالمانه و ستمگر می داند که به کارگر جماعت رحم نمی کند. تا نیرو در بدن دارد از او کار می کشد و وقتی ناتوان و فرسوده شد به بیرون از کارخانه پرتش می کند...بخواهد نخواد کمونیست است. هر چند به این و آن امام هم قسم بخورد، ولو به مسجد هم برود، به سرمایه دار که اعتراض کرد میگویند کمونیستی! بگوید دستمزدم کم است می گویند کمونیستی. بگوید اعتصاب می کنم می گویند کمونیستی. بگوید اخر مرد حسابی وجدانت کو همه عمرم برات کار کردم و تو ثروتمندتر و من ندارتر شدم و  هنوز گرسنه ام.. میگویند این حرفت کمونیستی است. تکان بخوری و فقط بگویی تو سرمایه داری و من کارگر می گویند کمونیستی . قسم حضرت عباس و نماز مسجد هم نمی تواند منکر کمونیست بودن هر کارگری باشد که فقط بداند و بگوید عضو طبقه ای است به نام کارگر که توسط طبقه ای دیگر به نام سرمایه دار مورد بهره کشی و تحقیر و اهانت و بی حقوقی و ستم و تبعیض و نابرابری و سرکوب قرار می گیرد...  

اما این هنوز کافی نیست. مبارزات اجتماعی و مداوم طبقه کارگر به پیروزی نمی رسد مگر اینکه  کمونیسم در درون خود طبقه کارگر سازمان یافته باشد. و این سازمان جز یک سازمان مخفی نیست. در اکثر کشورهای دنیا و بخصوص در خاورمیانه و حکومتهای استبدادی چون جمهوری اسلامی این سازمان مطلقا مخفی است.  

سازمان یابی کمونیسم  در درون طبقه کارگر یعنی تبدیل شدن کمونیسم به ابزار مبارزه مداوم طبقه کارگر علیه سرمایه داری. ابزاری که جنگ دو طبقه را در همه جبهه ها رهبری می کند. تاکتیکهای مناسب انتخاب و مانع نفوذ سنتهای غیر کارگری و غیر کمونیستی و ابزارهای تحمیق و فریب بورژوازی به درون طبقه کارگر می شود. اتحاد طبقه را تامین، مبارزات جاری طبقه کارگر و مبارزه اقتصادی و سیاسی اش را هدایت و از پیروزی های کوچک تا پیروزی بزرگ تر و پیروزی نهایی را تضمین می کند. پیروزی ای که واژگونی نظام سرمایه داری و رهایی طبقه کارگر را در افق خود دارد. این کار کمونیسم علنی و سازمان علنی کارگری نیست. کار مارکسیسم علنی نیست. 

مارکسیسم علنی امروز بنا به خصلت کارش از همان شروع کار دچار استحاله شده و بجای مبارزه طبقاتی وارد فضای روشنفکری می شود. این نوع مارکسیسم در عمل به زائده‌‌های موسسات و بنگاه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بورژوازی نزدیک و همسو می شود. به افاضات رییس داناها و مالجوها در باره اقتصاد و رابطه کارگر و سرمایه دار نگاه کنید.

مارکسیست هایی که به اصطلاح  فعالیت شبه قانونی می کنند و علنی هستند مدام باید خط قرمزهای دولت و بورژوازی را لحاظ کنند تا مبادا از آن عبور کنند و فعالیتشان را متوقف سازند.  

علنی کاری ماهیت فعالیت و تئوری مارکسیستی را آنقدر عوض می‌کند و تغییر می‌دهد تا در چهارچوب قانون جای بگیرد و به مثابه یک کالا قابل ارائه در بازارِ دموکراسی باشد. از آنجا که خط قرمزهای حکومت مدام جلوتر می‌آید بعد از گذشت دوره کوتاهی از فعالیت علنی و تلاش برای قانونی بودن، به بن‌بست می رسد و مارکسیسم اش  حاشیه‌ای می‌شود. 

نقطه مقابل کار علنی الزاما به معنی مخفی شدن نیست. حتما نباید مخفی شد و در خانه تیمی سنگر گرفت تا به سرنوشت علنی‌کاران دچار نشد. می‌توان در جامعه حضور داشت، به کار و زندگی عادی خود ادامه داد، فعالیت کرد و در عین حال با ایجاد سازمان و تلفیق کارمخفی و علنی از تعرض دشمن در امان ماند.

درجهان امروز نیروهای چپ در ایران و سراسر جهان در مقابل قوی‌ترین سیستم تبلیغی و رسانه‌ای از تلویزیون گرفته تا کلیسا و مساجد، قوی‌ترین سیستم سرکوب پلیسی، آخرین تکنولوژی‌های جاسوسی، انواع تشکل‌های صنفی زرد که با هدف عدم تشکیل تشکل‌های واقعی و فعال شکل گرفته است، مذهب و عرفان...، قرار گرفته اند. همه‌ی اینها در کنار قوی‌ترین اسلحه سیستم سرمایه‌داری یعنی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و نیاز به تلاش بی وقفه نیروی کار برای تامین نیاز‌های اولیه خود که به مثابه مکانیسم رام‌کردن اتوماتیک آدم‌ها عمل می‌کند. برای مقابله با این شرایط نابرابر، تنها ابزار و سلاح برا و کارا سازمان محکم و منضبط و با دیسیپلین مخفی کمونیستی کارگران کمونیست و کمونیست های کارگری است.

 

تجربه کردستان، آش شورتر!

در کردستان ایران بیشتر از هرجای دیگر فعالین کارگری و غیر کارگری و کمونیست و غیر کمونیست علنی کار اند. این سنت را فعالین کردستان خود تولید نکرده اند، بلکه ارمغان چند دهه مبارزات علنی احزاب سیاسی و سنت پیشمرگایه تی است.  

این که جامعه کردستان حزبیت یافته و سیاسی است، خود یک نقطه قدرت است. جمهوری اسلامی با تمام دستگاه های سرکوب و میلیتاریزمی که در کردستان برقرار کرده است نتوانسته مانع مبارزات و اعتراضات علنی کارگری و توده های مردم زحمتکش و جوانان و زنان شود. مراسم های بمناسبت اول مه ها و ٨ مارس ها، اعتصابات واعتراضات کارگران، جشن های نوروز و چهار شنبه سوری، جشن ادم برفی کودکان، زنان سرخ پوش، اعتصاب عمومی، اعتراض به خودکشی و خودسوزی زنان و علیه ناموس پرستی، علیه اعدام و دیگر جنایتهای جمهوری اسلامی...، در کردستان به داده ها و سنت مبارزاتی ارزشمندی تبدیل شده است. همه این ها از نقاط قدرت و ویژگیهای جامعه کردستان اند. بخصوص در همه مواردی که اشاره شد سنت چپ و انساندوستانه و آزادیخواهانه و برابری طلبانه دست بالا را دارد.  

اما تا آنجا که به چپ و کمونیسم و کارگر مربوط است، اگر این مبارزات و سنتهای اجتماعی و انسانی به سازمان تبدیل نشود، هم ادامه کاری این سنت ها تضمین نمی شود و هم فراتر از این که هست نمی رود. بخصوص در شرایطی که سنت ناسیونالیستی و قوم پرستانه ومذهبی و سلفی گری در جامعه در جریان است و مدام باز تولید می شود. این سنت ها و روش های مبارزاتی واپسگرایانه و ارتجاعی  نیز خطری برای سنتهای انسانی و رادیکال در کردستان است. اگر سنت های رادیکال و انسانی تا کنونی به سازمان تبدیل نشود، در میان مدت، نقطه قدرت کارگر و کمونیسم در کردستان به نقطه ضعف آن تبدیل می شود و سنتهای قوم گرایی و مذهبی و ارتجاعی می توانند جامعه را به رکود کشانده و خود دست بالا پیدا کنند. این خطری است که جامعه ی سیاسی و رادیکال کردستان را تهدید می کند. 

علنی کاری کمونیست ها و چپ ها و حتی اعضای سازمانهای سیاسی، کار پلیس را آسان کرده و دست جمهوری اسلامی و پلیس اش را برای تعقیب و اذیت و آزار و بازداشتهای دلبخواهی شان باز گذاشته است.

در کردستان آش آنقدر شور بوده که گرایشات سیاسی همه همدیگر را شناخته یا همدیگر را شناسایی کرده و چه بسا بارها در جلسات و تجمع های خود هر کدام با هویت حزبی و سازمانی خود حرف زده و قهر و آشتی کرده اند. امروز اگر همین نسل علنی کار به کسانی برخورد کنند که نم پس نمی دهند چنان کنجکاو و حتی مشکوک می شوند که قسم می خورند تا ته و توی قضیه را در نیاورده و گرایش و تعلق سازمانی طرف را پیدا نکنند ول کن کار نیستند. اگر موفق نشدند انگ جاسوس رژیم یا آدم ترسو و محافظه کار و غیر دخالتگر به او می چسبانند... این روش و سنت در واقع تبدیل به یک مرض لاعلاج شده است. بعلاوه شبکه های اجتماعی "فیس بوک، تویتر، وایبر و..." کار سازمان های اطلاعاتی را آسان کرده است. هر صفحه علنی این شبکه ها؛ یک کیس و پوشه اطلاعاتی باز برای دشمن است. برای کارگران کمونیست و کمونیست های جامعه، این روش ها مساله "هسس بیا منو بگیر" است. سوال این است که چرا با وجود این علنی کاری بشدت مضر و به مثابه سم، اطلاعات دشمن سراغ کمونیست ها و سوسیالیست ها و چپ ها نمی رود؟ یکی از دلایل این آرامش پلیس مخفی رژیم، کم خطر و یا بی خطر بودن آنها است. تا زمانی که روش کمونیست ها علنی کاری و ضد رژیمی گری صرف و زمین بازی آن ها شبکه های اجتماعی علنی است، خطری ایجاد نمی کنند. اما به محض این که سازمان مخفی ایجاد شود ورهبران کارگری و کمونیست ها در جایگاه اجتماعی " کارخانه و شرکت و محله و در جنبشها ی اجتماعی..." قرار گرفته و سنگر بسازند، کل دستگاههای اطلاعاتی و پلیسی بسیج می شوند و اینجا است که خطر ایجاد شده و کشف سازمان های مخفی برای دشمن بسیار سخت و هزینه بردار است. وقتی شبکه های محافل کارگران سوسیالیست سازمان می یابند، وقتی کمیته های کمونیستی کارخانه سازمان می یابند و وقتی پایه های تحزب کمونیستی در میان طبقه کارگر گذاشته می شود، سرکوب این سازمان دردل یک طبقه چند ده میلیونی برای دشمن غیرممکن می شود. شکی نیست که سازمان مخفی کارگری و کمونیستی شگردها و روش های کار و درجه بالایی از نظم و انضباط و دیسیپلین محکم و آشنایی و بلد بودن کار و شیوه های مبارزه با پلیس مخفی و ... لازم دارد که در اینجا مورد بحث من نیست. در پایان این یادداشت مباحثی که به این مساله کمک می کند را معرفی می کنم.

 

نسل سوخته!

به همه آن دلایل فوق نسل کنونی چپ ها و کمونیست ها بویژه کردستان که برای همدیگر شناخته شده و حتی بعضا برای پلیس رژیم هم آشنا هستند و با همان نام سازمانی سراغ شان می روند، نسل سوخته است. بدون تعارف و اغماض باید گفت که این نسل برای سازمان درست کردن، سوخته است. از این نسل کمونیست ها و چپ های علنی کار و در سنت پیشمرگایه تی و سنت ضد رژیمی صرف، در هیچ جا، مطلقا نباید انتظار داشت سازمان سیاسی و  کمونیستی مخفی درست کنند. این نسل با نوع کار و سازمانیابی مخفی کمونیستی آشنا نیستند . این کار در سنت و روشی که چپ های علنی کار با آن اخت شده و برایشان آشنا است، نمی گنجد. 

همانطوری که گفتم آلودگی این نسل به این سنت در ذات و غریزه و خواست داوطلبانه خودشان نبوده است. احزاب سیاسی چپ و کمونیست این دوره در کردستان این سنت را به کمونیست ها و چپ ها تزریق کرده اند. سنت علنی کاری صرف، آکسیونیسم و ضد رژیمی گری و نرفتن سراغ درست کردن سازمان حزبی مخفی و دور از دسترس پلیس مخفی دشمن. وقتی پیشمرگ با تفنگش علنی و با جسارت در مقابل دشمن ظاهر می شود، چرا فعال چپ و کمونیست و طرفدار پیشمرگ با هویت سازمانی و سینه سپر، جلو پلیس ظاهر نشود! 

خطراینجا است که این سنت، کما فی السابق فعال اجتماعی را ذخیره سازمان ها و نیروی مسلح شان کرده که باید به آن خدمات داد. این خطر کماکان بیخ گوش فعالین اجتماعی در محل قرار گرفته و چه بسا هزینه سنگینی هم متحمل شده است. این را متاسفانه کاریش نمی شود کرد. احزاب و گروه های مسلح مختلف را نمی توان از این روشهای مضر و خطرناک برحذر داشت! اما مدام باید فعالین سیاسی و اجتماعی و کارگری را هشدار داد که از این سنت و روش اجتناب و دوری کنند و  نگذارند تداوم و گسترش یابد و به دام آن نیفتند. 

نسلی دیگر از کارگران کمونیست و کمونیست ها و چپ های در میان جوانان و زنان و روشنفکران انقلابی لازم است که  با سنت تشکیل سازمان مخفی کمونیستی آموزش ببینند و پرورش یابند. با این تغییر ریل و روش، کارگران و مردم زحمتکش می توانند در صفوف خود اشکال مختلف سازمان مخفی بوجود آورند. شبکه های محافل فعالین سوسیالیست خود را دور از چشم پلیس دشمن متحد کنند، کمیته های کمونیستی جنبشی شان را سازمان دهند و نهایتا حزب کمونیستی  کارگری خود را بصورت مخفی و زیرزمینی تشکیل دهند. 

انجام این امر و تشکیل حزب کمونیست کارگران با فراخوان این و آن حزب و یا هواداری علنی از این و آن حزب و یا اعلام  پروژه تشکیل آن در نامه سرگشاده و علنی درست نمی شود. سازمان های کمونیستی و کارگری جز از طریق شبکه های محافل کارگران سوسیالیست و اتحاد این محافل و ایجاد کمیته های کمونیستی جنبشی بوجود نمی آید. حزب کمونیست کارگران تنها در دل چنین مکانیسم و فعل و انفعال سیاسی و مبارزاتی ای که توسط رهبران عملی و محلی کارگران در صفوف طبقه کارکر رهبری و هدایت می شود، بوجود خواهد آمد.

رهبرانی که خود بدوا در شبکه های محافل کارگران سوسیالیست متحد شده و مانند زنجیری صفوف کل طبقه را بهم گره زده و مبارزات جاری کارگران را بهم وصل کرده و سراسری می کنند و در دل این کار، کمیته های کمونیستی کارخانه را سازمان می دهند. سازمانی مانند کمیته های کمونیستی باکو و با چاپخانه نینا یشان. تا سال ها پلیس مخفی رژیم تزار روسیه فکر می کرد نینا یک دختراست و دستگاه عریض و طویل پلیس مخفی اش را سرزنش می کرد که عرضه ندارند این دختر را "نینا" پیدا کنند! 

کردستان سیاسی و با نقطه قدرتهای مبارزاتی اش بدون یک شبکه بهم بافته کارگران سوسیالیست و کمونیستهای درون جامعه که سازمان سیاسی و حزبی شان را کاملا مخفی و دور از چشم دشمن درست کرده اند، می تواند بسرعت میان گرایشات چپ و راست غیر کارگری و غیر کمونیستی و ناسیونالیستی و قوم پرستانه و مذهبی تقسیم شده و به میدان کشمکشهای ارتجاعی و نیروهای باند سیاهی تبدیل شود. این خطر را نباید لحظه ای از جلو چشم دور نگه داشت. خام اندیشی است اگر این نقطه قدرت را خودبخودی و همیشگی و دایمی پنداشت. کردستان بدون سازمان حزبی محکم،  منضبط، کارا و کاردان و مخفی میتواند سرنوشتی پیدا کند که جمع و جور کردنش هزینه بسیار زیادی به ما تحمیل خواهد کرد.

 

جنبش مجامع عمومی منظم کارگری دریایی برای شنای ماهی ها

درست کردن سازمان مخفی از کارگران چپ و سوسیالیست و کمونیست به معنای زیر زمینی شدن و تشکیل هسته های مخفی چریکی نیست. کارگر سوسیالیست و کمونیست کسی نیست جز کسی که در کارخانه معین کار می کند. در محله معین زندگی می کند. همسر و فرزندان و یا خانواده پدری و کس و  کار و دوستان واقعی و طبیعی و روابط اجتماعی عادی و طبیعی در کارخانه و محله اش را دارد. برای همه با اسم و رسم و محل کار و محل زندگی اش آشنا است. اما چیزی که هیچکس نمی داند، عضویت او در محفل یا کمیته کمونیستی و یا در شرایط تشکیل حزب کمونیست کارگران، عضویت در حزبش است.  

کارگران کمونیست  رهبران عملی کارگری، سازماندهندگانی هستند که توده های کارگر و زحمتکش آنها را با موقعیت اجتماعی شان می شناسند و با رفاقت و انساندوستی و دلسوزی برای هم سرنوشتانشان از نان سفره کارگران تا مریض شدن بچه هایشان و تا مساله اگاه شدن کارگر به منافع طبقاتی اش...این ها با این موقعیت عینی و عملی الگوی کارگران اند. این چهره و هویت علنی کارگر سوسیالیست و رهبر کارگری و فعال کارگری است. اما هویت سازمانی و حتی گرایش سیاسی اش برای همه مخفی است. اگر پلیس همه نیرویش را جمع کند نباید بتواند یک آتو و سرنخ از او پیدا کند. این رمز موفقیت یک رهبر واقعی کارگری و سازمان کمونیستی کارگری از شبکه های محافلش تا کمیته های کمونیستی و تا حزب سیاسی کمونیستی اش است. 

گفتیم رهبر و فعال و سخنگوی کارگری علنی است. اگرچنین است چگونه می توان رهبران کارگری و در نتیجه ی آن سازمان مخفی شان را حفظ و حراست کرد.

رهبران و فعالین کارگری و کارگران سوسیالیست و چپ باید بتوانند مثل ماهی در دریای نیرومند و متحد و یکپارچه کارگران شنا کنند و از دسترس و تعرض کارفرما و دشمن در امان باشند. 

تجارب تا کنونی نشان داده است که سنت و تجربه سندیکایی ابزار و ظرف مناسبی برای حفظ رهبران و نمایندگی های کارگری نیست. انتخاب یک هیات مدیره برای مدت طولانی و چند ساله، یعنی قرار دادن نمایندگان کارگران در مقابل تعرض دشمن. یعنی گذاشتن همه تخم مرغ ها در یک سبد. با دستگیری اعضای هیات مدیره و حتی گاها رییس هیات مدیره، کل سازمان سندیکا متزلزل و متشنج می شود. یا با سازش هیات مدیره با کارفرما ودولت بر خلاف منافع کارگران، باز کارگران عضو سندیکا، در نتیجه ی کار هیات مدیره منتخب خود بازی را به دشمن می بازند. در هر حالت تا بازسازی هیات مدیره و یا انتخاب هیات مدیره جدید پروسه ی دردناکی است که گاها سرانجامی ندارد.

بعلاوه، سنت سندیکایی و انتخاب هیاتی برای چند سال، عملا توده کارگران را از دخالت مداوم و تصمیم گیری محروم می کند. گویا کسانی در آن بالا تام الاختیارند که هر گونه تصمیمی بگیرند  و هر تاکتیکی انتخاب کنند و توده کارگران را مجبور به پذیرش ان کنند.  

سنت سندیکایی و سندیکالیسم آن وضعیتی است که نه تنها در ایران بلکه در سطح جهانی طبقه کارگر را به سیاهی لشکر بورژوازی از طریق هیات های منتخب خود که اغلب اعضای احزاب سیاسی چپ و راست و احزاب به نام کارگر و سوسیال دمکرات در حاکمیت یا اپوزیسیون هستند، تبدیل کرده است. 

اما ظرف و ابزاری که رهبران عملی و فعالین کارگری سوسیالیست و کمونیست می توانند بدست بگیرند و به سنت خود تبدیل کنند ، جنبش مجامع عمومی منظم کارگری است. جنبشی که رهبران کارگری و کارگران کمونیست می توانند مانند  ماهی در آن شنا کنند.

جنبش مجامع عمومی منظم کارگری بهترین و عملی ترین و شکل ممکن اتحاد کارگری و ظرف و ابزاری است که رهبران و فعالین کارگری را از دستگیری و تعقیب و زندان و اخراج مصون نگه می دارد. اگر قرار است نماینده یا نمایندگانی به جایی فرستاده شود یا سخنگویی معرفی گردد، مجمع عمومی آن را انتخاب می کند و این انتخاب گاها برای یک اعتراض و طرح مطالبه معین است. تصمیمات بعدی و گام های بعدی و نمایندگان بعدی را باز هم مجامع عمومی تعیین می کنند. در نتیجه، دولت نخواهد توانست مجامع عمومی را ممنوع کند و یا هر بار تعدادی از نمایندگان منتخب مجامع عمومی را تعقیب و دستگیر کند. چرا که در مجمع عمومی بعدی نمایندگان جدید برگزیده می شوند و نمایندگان قبلی کنار می روند. 

برای حفظ رهبران کارگران و سازمان کمونیستی و حزبی شان، باید بهترین، قوی ترین و عملی ترین نوع تشکل و اتحاد را انتخاب کرد که هم بتواند وحدت صفوف کل کارگران یک محل کاررا حفظ کند و هم بتواند نمایندگان منتخب کارگران را در برابر پلیس و سرکوب محافظت نماید. این تشکل و ظرف اتحاد وسیع توده های کارگر، جنبش مجامع عمومی منظم کارگری است. 

این را هم باید پذیرفت که تصمیمات را مجامع عمومی بالبداهه نمی گیرند. جنبش مجامع عمومی خود به رهبران و سازماندهندگانش نیاز دارد. باز هم شبکه محافل کارگران سوسیالیست و رهبران عملی کارگری هستند که مشوق و بانی و سازمانده مجامع عمومی منظم کارگری اند. از قبل برایش برنامه دارند. موضوعات قابل طرح در مجمع را آماده کرده و به آن پیشنهاد می دهند. کار ضبط و ربط اداره مجامع عمومی و سازماندهی بحث و تبادل نظر و تصمیم گیری و قرار و مدارها را برعهده می گیرند و در نهایت در پایان هر مجمع، اگر لازم باشد  و مطالبه ای طرح و یا مبارزه ای در پیش باشد نمایندگان موقتی هم در مجمع برگزیده می شوند. نمایندگانی که کل مجمع کارگران پشت شان می ایستند.

به این اعتبارجنبش مجامع عمومی منظم کارگری هم، باز در گرو اتحاد صفوف شبکه های محافل کارگران سوسیالیست، سازمانیابی کمونیستهای صفوف طبقه کارگر در این محافل و کمیته های کمونیستی جنبشی کارخانه ها و در بهترین حالت حزب سیاسی و کمونیستی کارگری است. این ها همگی لازم و ملزوم همدیگرند.  

سازمان مخفی کارگران سوسیالیست و کمونیست بدون جنبش مجامع عمومی کارگران و اتحاد توده کارگران در مجامع عمومی شان از قدرت اجتماعی طبقه کارگر محروم است. یکی بدون دیگری ناقص و چه بسا عقیم است و پرهزینه و پیشروی اش سخت و دردناک خواهد بود. 

جنبش مجامع عمومی دریایی برای شنای رهبران کارگران و سازمانهای مخفی این رهبران و کارگران سوسیالیست و کمونیست است که هم توده وسیع کارگران در سرنوشت مبارزات روزمره خود دخیل و شریک کرده و هم رهبران کارگران و سازمانهایشان را حفظ و حراست می کند. 

اجتماع کردن، پاى يک تصميم را جمعا امضا کردن، جمعا اعتراض کردن و جمعا پاسخ خواستن، مناسب‌ترين شکل مبارزه در شرايط ايران امروز است. واضح است که در اين سنت هم کارگران نماينده انتخاب ميکنند. اما اين نمايندگان پشتشان به مجمع عمومى کارگرى، به تصميمات آن و به قابليت تجمع مجدد آن گرم است. جنبش مجمع عمومى قدم اول، و سنگ بناى، جنبش شورايى است. 

 بمجرد اينکه تناسب قوا اجازه بدهد، حتی اگر تا آن زمان کارگران حزب شان را نساخته باشند، سازمان های  مخفی کارگری و کمیته های کارخانه مانند دوره قیام ٥٧ در سطح کارخانه‌‌اى و حتى فراکارخانه‌‌اى به يک وحدت عمل مبارزاتى می رسند و رهبرى عملى و علنى براى کارگران تشکيل ميدهند. اين کار جنبش اتحاديه‌‌اى نيست.کار جنبش مجامع عمومی منظم است که راديکال‌تر است، سوسياليست است و نطفه ی  جنبش شوراهای کارگری است.

این سنت بايد آگاهانه بدرون جنبش کارگرى ايران بُرده و آن را تبليغ کرد. به این اعتبار  فعالين کمونيسم کارگرى در ايران فعالين جنبش شورايى هستند. جنبش خود-سازمانيابى وسيع طبقه کارگر براى دخالت در سرنوشت جامعه و در امر قدرت و اداره امور. 

تفاوت  جنبش مجمع عمومى در چپ بودن آن است.  چپ است  و از همه آلترنانيوها شدنى‌تر است. چپ است براى اينکه توده وسيع کارگران را به ميدان ميکشد. شدنى‌تر است براى اينکه بجاى اينکه تشکل کارگرى را به رضايت دولت و سازمان های اطلاعاتی و تعامل  رئيس جمهور و یا اتکا به  شعارهای "مدنی" و همه با هم گره بزند، بجاى اينکه براى راه اندازى‌اش رهبران کارگرى را به جلسات پنهانى فرابخواند و به خطرشان بياندازد، بجاى اينکه اساسنامه‌هاى من درآوردى و مقررات دلبخواهى وضع کند و برود و بيايد تا رضايت گرايشات را جلب کند، از کارگران ميخواهد که جلوى چشم دولت و کارفرما دقايقى چند در محل معینی در کارخانه جمع شوند و راجع به يک موضوع نظرشان را بگويند و حکمى را تصويب کنند که بشود بنام کارگران و با مسئوليت همه کارگران و بعنوان مطالبه همه کارگران جلوى مقامات گذاشت. هيچ نيرويى در دنيا نميتواند مانع جمع شدن علنى کارگران ناراضى يک واحد براى چاره ‌جويى بشود. در اين روش دست دولت و کارفرما بسته ‌تر است. کسى را نميتوانند انگشت‌نما و اخراج کنند. به کسى نميتوانند اتهام توطئه‌گرى بزنند، کارگر را نميتوانند تک گير بياورند و بترسانند، نميتوانند رهبر و فعال کارگرى را منزوى کنند و بکوبند. چون حرف حرفِ مجمع عمومى است

جنبش مجمع عمومى يعنى جنبشى که سعى ميکند در هر واحد و کارگاه مجمع عمومى راه بياندازد و خواست کارگران را به مصوبه رسمى آن تبديل کند و اجتماع کارگران را به ضامن اجرايى آن تبديل کند. يک عمل طبيعى و عملى فورا سنگ بناى يک تشکيلات توده‌‌اى و يک اراده واحد ميشود. براى جنبش شورايى اين يک نقطه شروع واقعى است. براى مبارزات جارى، اين يک ظرف بسيار مناسب تأمين رهبرى و بسيج و متحد کردن صفوف کارگران است. نفس اين تجمع نوعى آکسيون و قدرت‌نمايى علنى کارگران محسوب ميشود و روحيه بخش است. از همان ابتدا همه چيز علنى و شرکت در آن براى هر کارگر در هر استنطاقى قابل دفاع است. دست دولت براى برهم زدن و انگ زدن به آن بسته است. چپ است. اما عملى‌ترين روش است.

سنديکا هم آلترناتيو شورا نيست، شورا هم مزاحم ايجاد سنديکا نيست. ناتوانی تاریخی اتحادیه ها به جای خود اما طبقه کارگر ایران که در عرصه سیاسی  و اقتصادی تحت سرکوب وحمله است و به زور از حداقلی از تشکل برای ابراز وجود صنفی و سیاسی برخوردار است. اگر چیزی را می توان گرفت باید گرفت. اگر  انجمن صنفی یا سندیکای مستقلی را بتوان سازمان داد باید داد. اما کارگران کمونیست و متعلق به جنبش شورایی آلترناتيو خود را تبليغ ميکنند و ميکوشند کارساز بودن و عملى بودن آن را نشان بدهند. کارى که انتظار باید داشت که  سنديکائى‌ها هم بکنند. 

در خاتمه توجه  شبکه های محافل کارگران سوسیالیست و کارگران کمونیست را به مباحث بسیار مهم و حیاتی " اصول فعالیت کمونیستی" و تحزب کمونیستی طبقه کارگر اثر کورش مدرسی جلب می کنم.

 

بعنوان موخره:

در مورد اهمیت و حیاتی بودن سازمان های مخفی کارگران کمونیست و کمونیست های کارگری، بیاد بیاوریم و از خود بپرسیم که چرا بورژوازی و دولتش در همه جا و مشخصا در ایران با وجود  نیروهای نظامی و انتظامی و نیروهای مسلح ویژه مانند سپاه پاسداران و بسیج مسلح و غیر مسلح، حزب الله و گشت های علنی باندهای سیاه مذهبی و غیره، سازمان های مخوف اطلاعاتی و پلیس مخفی و لباس شخصی هم در بعد ده ها هزار نفری را تشکیل داده است؟!این سازمانهای مخوف اطلاعاتی و امنیتی سازمان هایی برای مقابله با تشکل های علنی و توده ای و نهادهای اجتماعی و مدنی و یا کمونیست های منفرد نیست. این سازمان ها اساسا برای شناسایی و سرکوب سازمان مخفی کارگری و کمونیستی است. 

این واقعیت آشکار به ما می گوید که طبقه کارگر هم علاوه بر تشکلهای توده ای و علنی بدون سازمان محکم مخفی نمی تواند در مقابل سرکوب نیروهای نظامی و پلیس مخفی رژیم سرمایه داران در امان باشد. ترس بورژوازی و دولتش از اتحادیه های کارگری و نهادهای مدنی و آکسیون های مختلف نیست. بورژوازی قبل از هر چیز از سازمان کمونیستی و مخفی طبقه کارگر و اتحاد کارگران سوسیالیست و کمونیست در سازمان های مخفی و کمیته های کارخانه و تحزب کمونیستی طبقه کارگر در هراس است. 

بعنوان مثال در کشور آمریکا که بیشترین آزادیهای سیاسی و مدنی برقرار است، اما پلیس مخفی بورژوازی حاکم برای هر تک نفر کمونیست جدی و دخالتگر چه در درون طبقه کارگر و چه بیرون از آن پرونده ای تشکیل می دهد و هر تحرک آن ها را تحت کنترل قرار می دهد. شرکت ها و ادارات دولتی به محض تشخیص گرایش کمونیستی داوطلبین کار، به طرق مختلف از استخدام آن ها خودداری می کنند. به این معنی کمونیست ها در کشور دمکراسی "بزرگ"، ستاره دار هستند. در آنجا هم کمونیسم بی آزار و مارکسیم علنی، آزاد است اما سازمان مخفی کمونیستی وتحزب کمونیستی طبقه کارگر برای بورژوازی حاکم غیر قابل تحمل و بشدت خطرناک محسوب می شود. 

تنها راه غلبه بر بورژوازی و خلع مالکیت از آن، تحزب کمونیستی طبقه کارگر است. هر گونه گشایش و رهایی انسان در جوامع بورژوایی امروز، آماده شدن طبقه کارگر با ایجاد سازمان های مخفی و تحزب کمونیستی طبقه کارگر، امکانپذیر است. بجز آین توهم و تخیلی بیش نیست. تخیلی که کمونیست های غیر متشکل و مارکسیست های علنی و طرفداران مبارزه مدنی و در چهار چوب قوانین بورژوایی با خود حمل کرده و به طبقه کارگر و جامعه انسانی امروز تزریق می کنند.   

چاره کارگران و زحمتکشان، سازمان است. از سازمان توده ای علنی تا سازمان کمونیستی مخفی. در شرایط استبداد بورژوایی چون جمهوری اسلامی ایران، سازمان کمونیستی کارگری کاملا مخفی است.

متحد  و متشکل شدن توده های کارگر در مجامع عمومی خود، در گرو متحد شدن کارگران کمونیست و رهبران کارگری در سازمانهای مخفی چون شبکه محافل کارگران سوسیالیست، کمیته های کمونیستی کارخانه و نهایتا ایجاد حزب کمونیستی طبقه کارگر است.

 

خرداد ٩٤ ( مه ٢٠١٥)