معلمان: رژه بر روی شیروانی ها

 

مصطفی اسدپور

 

 اعتصاب سراسری معلمان یک واقعه سیاسی مهم در  فضای سیاسی ایران است. شکل گیری یک چنین حرکت اعتراضی متحدانه و سراسری نفس را در سینه حبس میکند. یک اعتصاب که همه  اولتیماتوم تکرار آن از جانب سازمان دهندگانش را جدی میگیرند، حرکت اعتراضی که از یک رهبری شناخته شده و شبکه ای از ارگانهای محلی جا افتاده برخوردارند؛ کیست که در مقابل تلاشها و ابتکار و نیروی محرکه این حرکت کلاه احترام از سر برنگیرد. آیا کسی هست که از حقانیت خواستهای این حرکت حمایت نکند؟

با درج اولین اخبار اعتصاب معلمان، ناخوآگاه، سوال مشترکی در اذهان شکل گرفت، ادامه حرکت چه خواهد بود، چه تحولاتی در راه خواهد بود؟  صرف جان گرفتن این سوالات در افکار عمومی را باید به رهبران اعتصاب معلمان و تک تک شرکت کنندگان در آن تبریک گفت:

 رفقا! در دل یکی از  دشوارترین شرایط معیشت برای کارگر و زحمتکش جامعه، در دل یک فضای اعتراض عمومی که دنبال راه موثر علیه دنیای انباشته از چرک و تباهی سرمایه؛ خود را به در و دیوار میکوبد، صف قدرتمند اعتراض شما یک نفس تازه است. اخبار و شواهد اعتصاب سراسری شما رژه امید و اعتماد بنفس بر روی شیروانی  کارخانه ها و بام محلات از کسی پنهان نماند. بسیار زود است در مورد نتیجه این اعتصابات چیزی گفت. اما قطعا تا همین جا دستاوردهای بزرگ را به همراه داشته است. اعتصاب شما  بلند پروازی و قدمهای بلند را به خون جنبش اعتراضی طبقه کارگر در ایران تزریق کرد.

بسیار طبیعی و قابل انتظار بود که حرکت اعتصابی معلمان موتور محرک مباحث و اظهار نظرها در داخل و بیرون صف اعتصابیون باشد. با تولد خویش، این اعتصاب دیگر منحصرا به رهبران و شرکت کنندگان در آن تعلق ندارد و سرنوشت اعتصاب دیگر منحصرا به اعتصابیون گره نمیخورد. دم و بازدم این اعتصاب در کف خیابانها، مثل هر اعتصاب دیگر به واکنش و درجه حمایت سایر بخشهای جامعه گره خورده است. طبیعی است که مباحثات و کشمکشهای درونی صف معلمان دخالت علاقمندان به سرنوشت اعتصاب را هم بدنبال خواهد آورد. نوشته زیر از همین زاویه به ملزومات پیروزی آنچه که با مسامحه و برای راحتی بحث، از آن  بعنوان  جنبش معلمان  نام میبرد، پرداخته است.

نوشته از نقاط قوت و اهمیت صف کنونی اعتراض معلمان آغاز می شود. تعلق معلمان و حرکت اعتراضی آنها به صف طبقه کارگر بعنوان یک نقطه عزیمت تعیین کننده برای نحوه بسیج نیرو، تعریف پیروزی و انتخاب دوستان و دشمنان در این مسیر مورد استدلال میگیرد.  تمام این نوشته میتواند مبارزات پرستاران را هم شامل شود. تنها بخاطر سهولت مطالعه و جلوگیری از پرداختن به ویژگی های جزیی، از بردن نام پرستاران اجتناب شده است.

 

اهمیت مبارزات معلمان در چیست؟

اعتصاب سراسری معلمان  بر دریایی از فقر و محرومیت و تبعیض استوار است. دهها هزار نفر انسان زحمتکش عصبانی و کارد به استخوان رسیده را پشت سر خود دارد. اما نقطه قوت آن سنجیدگی، سازمان و انسجام معلمان در یک مبارزه سراسری است. مبارزات معلمان بطور دوره ای اوج گرفته است، اما کشش و کوشش برای  سازمان یابی و غلبه بر پراکندگی صفوف خود یک پروسه پیوسته در صفوف معلمان کاملا مشهود است. بعلاوه معلمان یک نمونه درخشان از استفاده موثر از وسایل ارتباط جمعی اینترنتی برای حفظ رابطه و تبادل نظر را بدست داده اند. این ارتباط فعال نه فقط در زمینه توانایی تکنیکی بلکه اساسا بدلیل فضای مبارزاتی بالا و جسارت در به هماورد طلبی دستگاه سرکوب دولتی ممکن شده است. مجادلات فکری میان معلمان را باید از غنی ترین ادبیات مبارزاتی در این دوره به حساب آورد.

معلمان یک صف یک میلیونی، طبعا صف یکدستی نیست. این بخش نیز به تبعیت از کل جامعه گرایشات متفاوت را در خود حمل میکند. سازمان دادن اعتصابات و تجمعات سراسری و اساسا بدون مجوز، و با آن ترکیب از شعارها و مطالبات نشانگر یک استخوانبندی محکم و کاردان است. این استخوانبندی دارای شم بسیار با ارزشی از یک رهبری توده ای است. متحد کننده است و بر اعتماد شبکه بزرگی از فعالین محلی تکیه زده است. آیا این رهبران و فعالین بر قدرت خود واقفند؟

حضور فعال زنان در اعتراضات معلمان را باید بطور ویژه ارج نهاد. در یک جنبش کارگری اساسا مردانه، در یک فضای مردسالارانه و زن ستیزانه عفونی مذهبی، صف گسترده زنان، پدیده ای عزیز و گرانقدر و با تاثیراتی بسیار فراتر از اعتراضات معلمان در یک مقطع زمانی معین است.

 اما جنبه اساسی در خصوصیات رهبران این اعتصابات در پویایی آنهاست. اعتراضات معلمان امروز دارای یک افق است و در هر حرکت اعتراضی، حرکت بعدی خود را برای دولت و صفوف معترضین روشن میکند. این افق هنوز کاملا روشن نیست، مورد مجادله است، گامهای عملی موافق و مخالف دارد؛ اما این یک دستاورد مهم است که باید با کف زدن ایستاده انرا  به رهبران و معلمان مبارز تبریک گفت. اعتراضات معلمان را باید بمثابه یک صف "بالغ" جنبشهای اعتراضی برسمیت شناخت. دوره شماردن یک درمیان "گامهای جلو و عقب" این صف خیلی وقت است که به پایان رسیده است.

 

معلمان بخشی از طبقه کارگر در ایران

این یکی از اساسی ترین مسایل درون جنبش معلمان است. بخش مهمی از فعالین صف اعتراضی معلمان خط فکری متمایزی را بر همین اساس شکل داده اند. بحث بر سر خوش فکری نیست. بحث بر سر لزوم حمایت بخشهای مختلف اعتراض مردم زحمتکش از یکدیگر نیست. بحث بر سر هویت طبقاتی و به تبع آن بر سر افق و سازمان و روشهای مبارزه است. بحث اتفاقا بر سر تفکیک روشن صفوف خود است. تعمیق این بحث در لایه های مختلف مارکسیسم در مفاهیم طبقه، کار مولد و غیر مولد، کار یدی و فکری و غیره حتما لازم است، اما دنیای واقعی، کشمکشهای حاد طبقاتی جاری، و سیر مجادلات درونی معلمان، مهر  تعلق و سرنوشت طبقاتی کارگری را به این حرکت کوبیده است.  اتفاقا  مجادلات فکری در میان صفوف معلمان  را باید از نمونه های غلبه فکری طبقاتی – فکری مارکس، بدون الزام  اشاره به مارکس، بحساب آورد و مطالعه کرد.

بر خلاف تصور نسبتا رایج برای ساختن جایگاه طبقاتی متفاوت، شرایط زندگی و سوخت و ساز اجتماعی – اقتصادی معلمان با مقدرات و سرنوشت طبقه کارگر از نزدیک بهم گره خورده است. تصور جایگاه ماورای طبقاتی (یا خرده بورژوای میان طبقاتی)  برای معلمان، بمثابه منجیان پاشیدن بذر دانش و پرورش فرهیختگان نسل آینده که جامعه را متعالی خواهند ساخت، اگر کودکانه نباشد، با خودفریبی غلیظی آغشته است. معلمان جزء مهم آن چرخه ای است که قرار است نسل بعدی طبقه کارگر را در خدمت بورژوازی آماده کند. همین و بس. رشد تکنیک مستلزم کارگر با سواد نسبتا بالاست. این نقشی است که خانواده عهده دار آن بوده است. اساسا به دلیل  رشد تکنیک و لزوم دانش تخصصی اجبارا دولت بورژوایی این مسئولیت را از طریق سیستم آموزش  و پرورش بعهده گرفته است.

پر واضح است که بورژوازی از مخارج اجباری و کاملا غیرداوطلبانه برای مدارس، تصویر یک خیرخواهی دست و دلبازانه و مافوق طبقاتی را بدست بدهد. طبعا بخش ناچیزی از طبقه کارگر از این بستر بعنوان یک شانس جهت بهبود وضعیت خویش و یا حتی ثروتمند شدن بهره خواهند برد. اما خارج از  تبلیغات دولت و طبقه حاکم، و خارج از تصویر معلم از کار خویش، بخش عظیم این شاگردان در کنار کارگران جامعه قرار خواهند گرفت. مضمون درس مدارس مستقیما نیز در خدمت توجیه نظام موجود، توجیه بردگی و نابرابری طبقاتی و در خدمت توجیه بی حقوقی مردم زحمتکش استوار است.  دامنه تاثیر گذاری معلمان در این پروسه بسیار محدود است.

طبقه حاکمه بنا به قاعده همواره در حال نقشه ریزی برای کاهش هزینه های تولید و آنچه در اینجا مدنظر  ماست، صرفه جویی در مخارج مدارس و مهمتر از هر چیز مخارج مربوط به دستمزد معلمان است. دولت از عواقب معلمان زیر خط فقر بدقت واقف است. مساله اینستکه این عواقب را چه برای شاگردان و چه برای معلمان شایسته میداند. میزان اختصاص بودجه به مدارس، دقیقا مثل هر شعبه اجتماعی دیگر، به دو فاکتور گره خورده است:

اولا: ماتریال مربوطه، یعنی شاگردان با تحصیلات معین،  چقدر برای پروسه تولید ضروری است. و ثانیا چقدر فشار اعتراضی از پایین دولت را به تسلیم وادار میسازد.

در مورد مشخصا مدارس، تا چند سال پیش قانون کارگران را به ثبت نام کودکان خود در مدارس وامیداشت. امروز با احتساب کودکان ده ساله جزو نیروی آماده بکار کشور و قانون "استاد و شاگرد"،  کودکان را از مدارس به بازار کار میکشاند. دنیای واقعی دستمزد بالاتر برای معلم، احترام اجتماعی بیشتر برای او، مدارس و نتایج بهتر آموزشی را یکجا با سنبه پرزورتر کارگر برای رفاهیات و زندگی بهتر، یکجا بهم گره میزند.  تشخیص تعلق طبقاتی معلمان و کارگران یک امر معرفتی نیست. نافی مبارزات و خواستهای ویژه برای معلمان نیست.  بلکه راهگشای افق، خواستها، اولویتها، تشکل و روشهای فعالیت از نوع دیگر خواهد بود. تعلق طبقاتی به کارگران، تا همین جا هم،  یک جریان زنده و پویا در جریان اعتراضات معلمان بوده است. با روشن بینی این خط و تلاش برای روشن ساختن تفاوتها و اشتها برای توفق فکری- مبارزاتی در میان همکاران خود، اعتراض معلمان زنجیر از پاهای خود بازکرده و گامهای اساسی به جلو برمیدارد.

 

افق و مطالبات مشترک با کارگران

عدالت و رفاه اجتماعی همواره جای مهمی را در مطالبات معلمان ایفا کرده است. چیزی غیر از این را نمیشد انتظار داشت. چگونه است که خواستهای بر حق یک معلم، به مثابه یک فرد و چه به مثابه یک موجود اجتماعی، بلافاصله بهبود شرایط همه همکاران، شاگردان و اولیای شاگردان را نیز در بر میگیرد؟ این امر بیشتر از آنکه از سر  خیرخواهی و یا از فرهیختگی باشد،  محصول شرایط عینی زندگی آنهاست.

شرایط کاری معلمان با شرایط کاری کارگران شباهت بسیاری را نشان میدهد. ساعات کار، امنیت شغلی، بیمه بیکاری، قراردادهای کار، پاداشها، بیمه اجتماعی، مرخصی ها برای زنان کارگر، حق اعتصاب، نمایندگی کارگری؛ مشتی از خروار است. صد البته دولت جهت ایجاد تفرقه در میان صفوف طبقه کارگر آنرا به هزار شقه تقسیم میکند و هر یک را به مرجع و قانون خاصی حواله میدهد. اما کیست که نبیند دامنه حقوق و بی حقوقی کارگران و معلمان دقیقا یکسان است. اینجاست که مبارزه محلی برای دستمزد عقب افتاده در این کارخانه یا واحد آموزشی در عین حال با پرچم مشترک ایمنی کار یا بیمه بیکاری دست در دست هم قرار میگیرد. امروز جاافتادن بیشتر شعارهای "افزایش دستمزدها" و "بیمه بیکاری" در میان معلمان  را باید بحساب پیوستگی پایه ای تر میان کارگران و معلمان گذاشت. 

همین جا لازم است اشاره ای به مطالبه تکمیل طرح طبقه بندی میان معلمان داشت. این مطالبه یک سم و مانع اتحاد میان معلمان عمل کرده و خواهد کرد. اولا، این یک مطالبه مبهم و مخدوش است. اگر دولت وادار به عقب نشینی شود بدون تردید با وعده اجرای این طرح معلمان را برای یک دوره سرگردان خواهد کرد. ثانیا و مهمتر اینکه چنین طرحی میان معلمان شکاف ایجاد میکند و آنها را در مقابل یکدیگر قرار میدهد. تجربیات کارگری در این زمینه گویای این است که صف اعتراض باید در قاعده حول خواست افزایش دستمزد همگی معلمان، متحد گردند. اختصاص دستمزد بیشتر بر اساس تخصص ها و یا تحصیلات و تجربه و سختی شرایط کار،  جداگانه، و بر اساس مذاکره با کارفرما دنبال شود.

تشکل سراسری معلمان، صنفی یا سیاسی؟

تشکل سراسری معلمان از پرارزش ترین دستاوردهای اعتراضات معلمان است. در نگاه اول بسیار عجیب بنظر میرسد یک تشکل دربرگیرنده دهها هزار عضو، در دهها شهر ایران و سازمانده بزرگترین اعتصابات و تجمعات اعتراضی،  کماکان با سوال حول جنسیت دوران نوزادی خود دست بگریبان باشد.  هیچ اعتراضی بدوا از سر تشکل آغاز نمی شود. نوع تشکل هدف حرکت اعتراض کارگری نمی تواند باشد. اعتراض معلمان نمونه گویایی از یک اعتراض واقعی  است که بدنبال قالب سازمانی مناسب یک دم از تکاپو نایستاده است. تشکل صنفی، ان.ج.او و کمیته ها را میتوان نام برد.

 

در این مورد چند نقطه گرهی قابل تامل است:

اولا: تشکیل یک سازمان صنفی آزاد و رسمی برای معلمان در ایران شدنی نیست. این چنین سازمان صنفی با شرایط سود آوری سرمایه که بر اساس کارگر ارزان استوار است، اساسا ناسازگار، و یک توهم است. سرنوشت تشکل صنفی معلمان از منطق سندیکای شرکت واحد و هفت تپه پیروی میکند و نه از سازمان صنفی اساتید دانشگاهها. بر اساس این منطق، خارج از هر تصویری که تشکل صنفی معلمان از خود داشته باشد، خارج از هر تلاشی که برای غیر سیاسی بودن از خود به خرج بدهد، این تشکل از نظر دولت سیاسی است. در یک نگاه ابژکتیو، اجازه بدهید بپذیریم که در این برداشت "حق" با دولت است. در این مملکت قرار بر کارکرد سرمایه و سودآوری آن است و این تنها با کارگر ارزان ممکن است. در این مملکت برخورداری از نعمات زندگی، همه نعمات، از تنفس اکسیژن تا میزان پروتئین سبد تغذیه روزانه، از سطح زندگی بطور عام تا نوع و شدت کار، از دسترسی به علم تا دسترسی به بهداشت؛ طبقاتی است. امروز و آینده کودکان بجای خود، رویاهای "مجاز" کودکان مهر طبقاتی بر خود دارد. دیگر با چه زبانی باید به شهروندان این جامعه روشن شود که آزادی و حق و قانون یک پدیده طبقاتی است؟ طلب دستمزد بیشتر معلمان یکسر با قانونمندی کل سیستم سرمایه در تناقض میافتد. چه چیزی سیاسی تر از اینکه به طبقه کارگر اجازه داده شود بطور سازمان یافته بر علیه سهم ناچیز خود "هر روز که عشقش کشید" و برای دستیابی به "هر استانداردی که دلش خواست"  چوب لای چرخ سرمایه دار بگذارد!؟ 

ثانیا، بر زمینه پیش شرط فوق، صرف وجود، دایره فعالیت و میزان رسمیت تشکل صنفی معلمان به یک امر دوفاکتو تبدیل شده است. مبارزه معلمان یک پرونده افتخار آمیز از روشن بینی است که مبارزه برای رسمیت داشتن تشکل سراسری خود را همواره در دستور داشته است. برپایی اعتصابات بزرگ و سراسری بدون یک سازمان و بدون سخنگویان علنی که رسما حمایت صف اعتراضی را با خود حمل کنند، به سختی قابل تصور است.  با وجود آزادیهای سیاسی طبعا در یک کنگره رسمی نمایندگان با بحثهای لازم و روشن کردن راه حلها و تشکیل فراکسیونهای گوناگون رسما رهبران خود را انتخاب مینمودند. چنین پروسه ای نه به دلیل شیفتگی به دکوراسیون دمکراتیک بلکه اساسا برای آماده کردن صفوف خود در مقابل دشواریها و مخاطرات پیشارو ضرورت دارد. در در غیاب چنین پیش شرطی، مکانیسم های تعیین کننده در اعتراضات بزرگ معلمان ناچارا مجاری دیگری را در پیش میگیرد. بدین معنا که رسمیت رهبران و سخنگویان نه الزاما از صندوق آرا بلکه از طریق اعتماد و حمایت عملی در گرماگرم اعتراضات به نمایش درمیاید. جنبش معلمان سوالات بسیار مهمی را در زمینه چگونگی کارکرد یک تشکل دوفاکتو در دل یک شرایط پلیسی و برای پیشبرد اعتراضات بزرگ توده ای پیش پای خود گذاشته است. این سوالات یا دشواریهایی است که در مقابل سایر تشکلهای سندیکایی مشابه نیز قد علم کرده است.

به اعتبار نکات ذکر شده، تجربه معلمان، تجربه ملزومات پیشبرد مبارزات اقتصادی طبقه کارگر در شرایطی است که هر حرکت سندیکایی نیز ممنوع میباشد. در این کانتکس مبارزات معلمان تا اینجا شدنی بودن یک حرکت اعتراضی سراسری را نشان داده است. همین جنبش برای پیشروی سوالات تازه تر را در مقابل خود قرار داده است و پاسخ میطلبد. این سوالات ربطی به سندیکالیسم ندارد و قالب  مبارزات صنفی را دریده است. این سوالات کدامند و پاسخ یک فعال طبقاتی کارگری در درون اعتراضات جاری معلمان چیست؟

 

اعتراضات محلی و  افق مبارزات سراسری

امروز اکسیونهای سراسری قدرتمند، فردا چه؟  قدمهای بعدی جنبش معلمان برای بکرسی نشاندن مطالباتشان چیست و چه باید باشد؟

رژیم به دامنه محدود اعتصابات واقف است. سازمان زندگی بورژوایی بسیار آگاهانه دست کارگران را برای سازمان دادن اعتراض و تجمع و فعالیتهای مشابه بسته است. دستمزدی که به ازای هر ساعت غیبت از دریافتی کسر میشود، تامین نگهداری کودک در طی روز اعتصاب، هزینه رفت و آمد و تامین آب و غذا و کل فرسایش یک مورد تجمع برای یک کارگر و معلم یک مشکل و مانع واقعی و جدی است. کافی است موقعیت کارگران را با بورژواها با دسترسی به دستگاه روابط جمعی و با تکیه به منابع مالی و دسترسی مجانی به بهترین اماکن و نقاط شهری مقایسه کنیم.

هر اعتصاب بخصوص اعتصاب بزرگ و سراسری از نوع اخیر معلمان، برای هر شرکت کننده دل به دریا زدن و توام با ریسک مخاطرات غیر قابل پیش بینی ناشی از سیاست دولت در مقابله با صف اعتصاب است. برای برگزار کنندگان، یک اعتصاب مستلزم یک کوه کار اقناع و بسیج، تدارک و کنترل اوضاع، و بیش از همه دست  و پنجه نرم کردن با نتایج بجا مانده از اعتصاب است. 

مهمتر از هر چیز دیگر ظرفیت دولت در تحمل این اعتصابات است. اگر مجبور به پرداخت دستمزد ایام اعتصاب نباشد، دولت در مقابل مدارس بسته ککش هم نمیگزد. سیاست معمول از طرف دولت ابتدا تهدید و انتظار و فرسودگی و در ادامه سردواندن و ایجاد تفرقه در میان اعتصابیون بوده است. قراردادن والدین در مقابل معلمین و سمپاشی علیه معلمان در دستکاههای روابط جمعی است. در تمام طول این دوره سایه سرکوب دائما سنگین و سنگین تر میگردد. در پایان هر دوره از اعتصابات بزرگ، تازه کل آپارات سرکوب و توطئه دولت بر علیه کارگران بکار میافتد تا با دستگیریها و سرمایه گذاری بر روی سرخوردگی ها دوره ای از رکود را بسازد.

جنبش معلمان  چاره ای ندارد جز اینکه مبارزات محلی را برای اعمال فشار دائمی و وسیع به دولت تعریف کند و سازمان دهد.  حرکات اعتراضی ساده ولی هدفمند و سراسری در تمام مدارس که بتواند کار معمول را تحت تاثیر قرار دهد، بعنوان مثال از بستن راه جلو مدرسه تا تعطیل کردن کلاسها میتواند قابل فکر باشد.

معلمان خود از ساکنین محلات کارگرنشین هستند. بعلاوه شغل دوم و یا سوم در محیطهای کارگری یک پدیده عادی و رایج در میان معلمان است. اینجا جایی است که فعالیت اصلی معلمان برای بسیج حول افزایش دستمزدها، و بسیج مردم زحمتکش برای بهبود مدارس و سیستم آموزشی باید متمرکز گردد. همینجاست که معلمان میتوانند بیشترین همبستگی را میان والدین و جوانان در حمایت از اعتصابات خود فراهم نمایند. و باز همینجاست که شبکه های مبارزاتی میان معلمان میتواند انسجام یابد.

 

نیاز به یک سازمان توده ای منسجم

سازمان و تشکل یابی از مهمترین مباحث درونی صفوف اعتراضی معلمان است. همه از دو دلی و ناپیگیری و از عدم سنتهای کار متشکل در میان همکاران خویش عصبانی هستند. این انتقادها واقعی اند و مستقیما به قابلیت تشکلهای کارگری و از جمله تشکل معلمان مربوط میباشند.

مساله اساسی اینستکه تا چه درجه ای از انضباط، تعهد و وفاداری و حتی تعصب را میتوان و باید از صف اعتراضی، از معلمان و از حمایت کنندگان خواستهای آن انتظار داشت؟ مساله اینستکه کدام سنتها فعالین کارگری تشکلهای کارگری را بهم چفت میکند. اعتصاب کارگری، هرگز حضور رساندن نیم ساعته پای پلاکاد معین نیست. کدام توافقات نوشته شده و نانوشته همکاران را به تجمع ترغیب میکند؟  چرا و با کدام منطق بزرگترین اعتراضات سراسری در تاریخ معاصر این کشور و حتی در سطح منطقه، اعتراضی در دل سیاه ترین شرایط سرکوب، اما با اینهمه نچ نچ، ایرادات بنی اسرائیلی، نمیشودها، و نصایح حکیمانه در باب دوز دلبخواه ضدرژیمی همراه میشود؟ هیچ ارتشی در دنیا در دل جنگ،  نبرد را با برچسب سازشکاری به درون صفوف خود نمیبرد. بیست سال از اعتراضات قدرتمند معلمان میگذرد، بلاخره کجا و در چه پروسه ای افق های مبارزاتی مختلف و مشخصات روشهای سازشکارانه و یا رادیکال در میان خود معلمان سر و سامان پیدا خواهد کرد؟ اینها از جمله سوالاتی است که جلوی روی رهبران عملی جنبش اعتراضی معلمان قرار گرفته است. گامهای جدی برای برون رفت از سیکل  اعتصاب – بحث – اعتصاب خلاصی یابد. 

در این زمینه دو عرصه معین بطور فوری بر دوش تشکل معلمان سنگینی میکند.

شبکه های فعالین بر محور کمک مالی:

برای یک تشکل کارگری در شرایط سرکوب جمعاوری کمکهای مالی نه فقط برای پاسخگویی به نیازهای بسیار حیاتی تشکل، بلکه به همان اندازه بمثابه یک روش گسترش و نفوذ سازمان مربوطه از اهمیت ویژه برخوردار است. جمع آوری کمک مالی بصورت فعال و فردی مستلزم جلب اعتماد و رابطه سیاسی است که هر قدم در این راه، کیفیت کار درونی و نفوذ توده ای تشکل مورد نظر را دگرگون خواهد ساخت.

حمایت از خانواده فعالین زندانی:

آن روزی که شایع  شود معلمان، رفقای زندانی را تنها نمیگذارند؛ آن روزی که با هر دستگیری صدها نفر در محلات کارگری برای تامین نیازهای خانواده دستگیرشدگان داوطلبانه لقمه از گلو میگیرند، صدها دست بدنبال فعالین مورد اعتماد برای رساندن کمک مالی به حرکت درمیاید؛ آن روزی است که عضویت و همراهی با معلمان و کارگران یک افتخار خواهد بود. آنروز هیچ پلاکادی در روز اعتراض  روی زمین نمی ماند. دوست و دشمن گوش شنوا پیدا خواهند کرد و تنها در چنین صورتی است که سرکوبگران از ترس پاگیری یک شبکه تازه مبارزاتی، از دستگیری بعدی دچار تردید میشوند.

تشکلهای کارگری باید بتوانند چنین انتظاراتی را در مقابل فعالین خود قرار  دهند.

 

لعنت بر اعتصاب!

نیمشود در مورد اعتصاب معلمان گفت و به مساله شاگردان مدارس نپرداخت.  این جنبه از دشوارترین و پیچیده ترین فاکتورهای اعتصاب معلمان است که هیچ گاه فرصت بیان پیدا نمیکند. با آخرین قرار و مدار اعتصاب، یک ایستگاه پایانی دیگر باقی میماند که هر معلم در تنهایی خود باید برای یک سوال "لعنتی" تمام نیروی خود را بکمک بطلبد: تکلیف شاگردان چه میشود؟

وارونگی دنیای سرمایه برای کارگر در پدیده اعتصاب جلوه درخشانی بخود میگیرد. کارگران زیر بار استثمار و بهره کشی وقتی که ناچارا دست به مبارزه میزند، هنوز خود اوست که باید در مقابل عواقب اعتصاب پاسخگو باشد! در اعتصاب کارخانه، کارفرمای بهره کش و دزد میتواند در مقابل اعتصاب کارگران،  سنگ "احساس مسئولیت در مقابل منافع شهروندان" را به سینه بزند! شرایط دشوار معلمان، دستمزدهای پایین و بهره کشی وحشیانه به جای خود، دردسر اعتصاب و پیامدهای خانه خراب کن آن به جای خود، هنوز این معلمان هستند که باید تشویش تکلیف دانش آموزان در ایام اعتصاب را بدل راه بدهند. این معلمان هستند که باید جور اقناع افکار عمومی را بخود راه بدهند. این معلمان هستند که حتی در صف اعتصاب دلهره و تشویش خود برای "بچه ها" را یدک بکشند. لعنت بر این زندگی، لعنت بر این اعتصاب!

هنوز این تمام تصویر از وجدان بیدار و مسئولیت معلمان نیست. باید صف اعتراض معلمان را ستایش کرد که پای شاگردان را به کشمکش خود با دولت باز نکرده اند. همه ما از ظرفیت حکومت در تبدیل مدارس به پشت جبهه مقاصد سیاسی و  تحریک کودکان آگاهیم. شاگردان مدارس، هزار البته معلمین خود را دوست دارند، از آنها تاثیر میپذیرند، خود این کودکان فرزندانی از خانواده معلم خویش هستند. اما برای این کودکان  پروسه جانبداری از حق،  پروسه دیگری است. اعتراض معلمان در احترام به انسانیت سنگ تمام گذاشته است.

 

و اما خصوصی سازی ها

این بزرگترین مشکل در سر راه مبارزه معلمین است. این یک مخاطره جدی است. تا همین جا اعتصاب معلمین ظرفیت و قابلیت بالایی را در مقابله با  سیاست سرکوب دولت نشان داده است. این ظرفیتها باید و میتواند ارتقاء یابد. اما آیا میتوان در زمینه مقابله با خصوصی سازیها به این درجه خوشبین بود؟ سیاست دولت مبنی بر خصوصی سازی گسترده و فوری مدارس عیان است. اهداف دولت از خصوصی سازی دقیقا با خصوصی سازی کارخانجات منطبق است:

اول: از سر باز کردن معلمین استخدامی

دوم: شکاف در میان صفوف اعتراضی معلمان و پراکنده کردن آنها میان کارفرماهای مختلف

سوم: کاهش هزینه آموزش و پرورش از طریق قرارداد با شرکتهای پیمانکار که بنوبه خود برای سود بیشتر کیفیت آموزش را پایینتر خواهند

چهارم: ارزانتر کردن دستمزد معلمان از طریق بکارگیری میلیونها نفر فارغ التحصیل دانشگاهی در مدارس خصوصی

سوال پیش روی صف اعتراضی معلمان اینست که آیا باید مخالف خصوصی سازی بود؟ پاسخ به این سوال ساده نیست. قبل از پاسخ موافق یا مخالف، ابتدا باید با چند سوال دیگر تعیین تکلیف کرد. آیا میتوان مانع خصوصی سازی ها شد؟ چه نیرویی برای چنین هدف بزرگی ضروری است؟ اساسا چرا باید خواهان لغو خصوصی سازیها بود؟ آیا واقعا مدارس دولتی از کیفیت خوبی برای آموزش و پرورش کودکان برخوردار بوده اند؟ آیا سی سال کار با کارفرمای دولتی، از هر لحاظ، دستمزدها تا حق تشکل، آش دهن سوزی برای معلمان بوده است؟  چگونه میتوان ماتع خصوصی سازیها شد؟ اشغال مدارس؟ اعتصاب نامحدود؟

پاسخ به این سوالات را باید به صف اعتراضی معلمان سپرد. اما هر چه که باشد یک سر سوزن در ضرورت مبارزه بر سر بیمه بیکاری برای معلمان نمیکاهد. امیدواری به استخدام دولتی از یک طرف و قراردادهای پیمانی بدون حق بیمه بیکاری از طرف دیگر، صف میلیونی معلمان را از توجه به بیمه بیکاری دور نگه داشته است. این یک ضایعه است که باید بسرعت جبران گردد.

در نگاهی به مبارزات و اعتراضات معلمان، سرفصل های تازه تری از کشمکشهای طبقاتی کارگری در مقابل فعالین کارگری سرباز میکنند. این هیجان انگیز است که از دستمزدهای عقب افتاده و سیکل تجمعات جدا از هم کارگران،  مکانیسم اعتصابات سراسری نیز در میان مشغله های روز به عرض اندام بپردازد. طبقه کارگر در سراسر ایران باید سراسیمه خود را به خط جبهه معلمانش برساند.

 

چهارم مه ٢٠١٥