کارگران،  دستمزدها و "گلیم لعنت خوردگان"

مصطفی اسدپور

در طول هفته با بخشنامه  وزیر کار خطاب به شورای عالی دستمزدها کشمکش سالانه تعیین دستمزد پایه کارگران آغاز گردید.

مطابق بخشنامه وزیر داستان از یک بررسی میدانی در مورد دستمزد کارگران شروع خواهد شد تا بعدا نوبت به ستاد عالی بررسی دستمزد و بالاخره نوبت به شورای عالی تعیین دستمزد برسد. یعنی اول یک جمع مسئولان و متخصصین خود را به میان کارگران میرسانند و از زبان خود کارگران مستقیما در مورد وضعیت دستمزد کارگران مطلع میشوند، مثلا اینکه آیا دستمزد با هزینه زندگی مطابقت دارد یا نه، آیا کارگران تامین میشوند و یا خواستهای دیگر کارگران از چه قرار است. یک چند ماهی هم وزیر وزرا با کارگران در مورد وضعیت اقتصادی مملکت حشر و نشر خواهند داشت. دست آخر هم بعد از چند روز صرف چای قند پهلو، با امضاء  نماینده قلابی کارگران قال قضیه کنده میشود.

فصل دستمزدها در ایران مطلقا ربطی با امر تعیین دستمزد حداقل کارگران از طریق دخالت خود کارگران ندارد. یک نمایش مسخره از نمایندگان کارگری و نمایش مسخره تر در تنظیم سطح دستمزدها با توجه به نیازهای زندگی خانواده کارگری ضرب در نرخ تورم امسال هم بر روی صحنه خواهد رفت. خود دولت هم هیچ اصراری بر اصلاح این تصویر مسخره ندارد. آش آنقدر شور است که از یک کودک خانواده کارگری هم نمیتوان انتظار داشت برای این معرکه کوچکترین اعتباری قائل گردد. طول تاریخ مملو از شورش و انقلابات و خشم ناگهانی مردم علیه یاوه گویی  سیاستمداران "حرامزاده" است. در مقایسه با همه این موارد ابلاغیه وزیر کار برای به آتش کشیدن هفتاد قیصریه کفایت میکند.  

بررسی میدانی وضع دستمزدها!؟ آقای وزیر کدام روزنامه را  ورق میزند که در آن از فاصله عظیم دستمزد فعلی و نیازهای پایه ای یک خانواده کارگری، از تورم و از گرانی خبری نیست؟‌ پنجره اتاق کار جناب وزیر کار رو به کدام خیابان باز میشود که در آن نه از بیکار نه از تجمع کارگران بر علیه دستمزدهای ناچیز و نه از حملات گروههای ضد شورش  خبری هست؟ وزارت کار در کدام "علی آباد" مستقر است که در دادگاه و زندان اوین آن خالی از رهبران اعتراضات کارگری یر سر دستمزدها است و بازجوها از فرط بیکاری خمیازه میکشند؟  

اما جدا از این لودگی در دنیای واقعی با این بخشنامه یک پروسه پنج ماهه براه میافتد که رقم اعلام شده در صحنه آخر فقط یکی از اهداف و تاثیرات آن است. فصل دستمزدها یک نمایش پوچ  و یک خیمه شب بازی هست اما به همان اندازه اجرای این نمایش برای دولت ضروری و حیاتی است. در جوامع کاپیتالیستی تشریفات بدرجات مختلف فریب کارانه تعیین  دستمزد کارگران ابدا کم نیست. اما پیشقدمی دولت ایران برای عمومی کردن این تشریفات چشمگیر است. این پروسه ای است که یک ماشین عظیم تبلیغی – سیاسی به جان کارگر آن جامعه می افتند تا زیر پای حق دستمزدها را خالی کنند. اگر دستگیری فعالین کارگری و سرکوب یک ستون بی حقوقی کارگران در ایران باشد، که قطعا هست، کل برنامه دولت در آنچه فصل تعیین دستمزدها در ایران نامیده میشود، ستون دیگر حمله به طبقه کارگر است. جمهوری اسلامی اگر میتوانست، حتی به نیم ساعت از این "نمایش" تن نمی داد؛  همانطور که هیچ بورژوای عاقلی در هیچ کجای دیگر دنیا چنین کاری را نمیکند. اگر کسی میخواهد به فشار اعتراضی طبقه کارگر  در آن جامعه پی ببرد، باید به "فصل تعیین دستمزدها" مراجعه نماید. تصور ابعاد عظیم بسیج دستگاه دولتی، رسانه ها، خدمتگزاران متخصص دانشگاهی و ژورنالیستی؛ تصور ابعاد بسیج مالی و وقت و انرژی دولت و مجلس و بسیج امنیتی این پروسه؛ ابدا دشوار نیست. هنوز باید جداگانه به عقبه دار این جبهه  بشدت آگاهانه و سازمان یافته ضد کارگری یعنی بسیج خود طبقه بورژوا، رسانه ها و شخصیتها و نهادهای آنها جداگانه پرداخت. 

خیلی فشرده، سال  ١٣٩٤، هم بورژوازی و هم حکومت آن در ایران  چهارماه سگ دویی را به جان میخرد که نزد کارگر ان جامعه وقت بخرد؛ از طریق بازی با اعداد و ارقام و با "غلط کردم" در سیاستهای تا کنون؛ و با وعده و وعید در میان صف اعتراض شکاف بیاندازد. این کاری است که به تنهایی نه از طریق دستگاه سرکوب، نه از طریق دستگاه فریب ضدکارگری شوراها و انجمنهای اسلامی از پس آن برنیامده است.  

امسال و در آستانه دوران  پساتحریمی و چشم انداز تحولات اقتصادی مد نظر دولت، تشریفات فصل دستمزدها از اهمیت بیشتری برخوردار است. حکومتی که رو به سرمایه جهانی اطاعت و امنیت و تدبیر و تعامل را به رخ میکشد؛ رو به کارگر جامعه خفه کردن توقعات،  سوختن و ساختن را نقش بر بیرق خود دارد. مرگ "ناگهانی" شاهرخ زمانی در زندان و حکم زندان محمود صالحی در تدارک جمهوری اسلامی در استقبال از فصل دستمزدها در سال ١٣٩٤ می گنجد. همانگونه حمله به دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در تدارک سیاسی برای مراسم انتخابات ریاست جمهوری می گنجید.

کارگران پیشرو و آگاه!

این مراسم ها را تحریم نکنید! هر جا جلسه ای برای بررسی مزد سالانه است، شرکت کنید! رفقای خود و بچه های محل، صغیر و کبیر خانواده، بازنشسته ها، بیکاران، کارگران افغانستانی همه را با خود همراه کنید! در محل های کار وسیعترین جلسات را تشکیل دهید، از مقامات بخواهید در اجتماعات شما شرکت کنند. نباید اجازه داد حتی یک نفر از رفقای کارگر در تنهایی خود و یا پای شو های تلوزیونی در مورد مساله دستمزد چاره جویی کند و تصمیم بگیرد. کاری کنید کارگران با صدای خود، با کلمات خود و از دهان خود در مورد شرایط کار و زندگی ابراز وجود کنند. این اجتماعات، باید اجتماع صف طبقاتی ما باشد، مگر نه این است که حداقل دستمزد سطح برخورداری از بیمه ها و دریافتی همه بخشهای کارگری اعم از شاغل و بیکار، کارجو و بازنشسته، سالم و بیمار، زن و مرد را رقم میزند؟ این اجتماعات فرصتی برای افشا و رسوایی سیاستهای ضد کارگری، و فرصتی جهت تقویت  زمینه های وحدت و آگاهی طبقاتی  کارگری باید به حساب بیاید.

***

تعیین دستمزد سالانه بنا به نیازهای یک خانواده پنج نفره، یک خواست پایه ای طبقاتی کارگری است،  که دولت هنوز نتوانسته گریبان خود را از آن خلاص کند. این خواست که مهر قدرت کارگری تا سالها بعد از انقلاب را بر خود دارد،  امروز کماکان میتواند و باید،  با همان قوت زمینه اصلی کشمکش میان طبقه کارگر ایران از یک طرف و بورژوازی و حکومتش از طرف دیگر باشد. فقط بعنوان نمونه،  آن روزی که سایپا، فولاد مبارکه، نورد اهواز و معدنچیان چغارت راسا در کشمکش دستمزدها  پا را از "گلیم لعنت خوردگان" درازتر کنند، دریچه ای از قدرت واقعی طبقه کارگر، اساسا جلوی روی خود این طبقه، باز خواهد شد.

 

هفدهم سپتامبر ٢٠١٥