تاريخ در انتظار ”گودو“ نمي ماند!

 

 

فواد عبداللهي

   

     دوشنبه گذشته بمناسبت ١٦ آذر، جناب رييس جمهور به همراه نيمي از کابينه اش "توکل علي الله" به دانشگاه صنعتي شريف تهران تشريف فرما شدند و فرمود: ”هیچ کس نباید خود را از سوال مستثنی بداند... اگر قدرت در هر کشوری مورد انتقاد و سوال قرار نگیرد به انحراف و استبداد کشیده خواهد شد... ممکن است هنوز فضا امنیتی باشد که من آن را نمی‌پسندم. ما فضای امن می‌خواهيم نه فضای امنیتی. من می‌پرسم آیا شما سال‌های ۹۰، ۹۱ و ۹۲ به این راحتی می‌توانستید برای ۱٦ آذر اجتماع داشته باشید؟“

 

١- اين پرسش افکار عمومی در دانشگاه هاي ايران نيست. پرسش سران ريز و درشت اين نظام و فدائيان آن از تحکيمي ها و انجمنهاي اسلامي، از مشايعت کنندگان حلواخور مانند توده اي ها و جبهه ملي ها تا کارچاقکن هايي چون نگهدارها، بهنودها و بني صدرها، سروشها و گنجي ها است که از سفره يغما رانده شده اند. پرسش دلقکهاي سياسي است که حرمت کروات ابریشمی خود را در گرو حفظ عبا و عمامه اين جمهوري گذاشته اند. شايد براي اين اندرکاران صادق و ناصادق، خطبه هاي روحاني ”نقطه مثبتي“ در ”ميهنشان ايران عزيز“ باشد. شايد این طیف مفلوک ”دگرانديش“ را وادارد بروند و درباره ”روند جديد و اميدبخش“ در جمهوري اسلامي ساعتها سطحي نگري خود را در قالب مباحث سياسي و اقتصادي، بعنوان مباحثات کارشناسانه به خورد مستمعين شان دهند. اما مردم ايران نه تنها مانند اينها سوگند وفاداری به اين رژيم نخورده اند، بلکه آن را سد راه مبارزاتشان برای رسیدن به آزادی و خوشبختي ميدانند. اين مقامات ٣٦ سال است دارند از اين پرسشها برای خودشان مطرح  میکنند. سر به سمت دستياران صفوف خود مي چرخانند، چرتکه مي اندازند تا حساب کنند که چه ميزان ميتوان به هم قطاران و فک و فاميل دور و نزديکشان باج داد و خاطرجمع شد که زمین زیر پاهايشان داغ نميشود.

تمام روده درازي جمهوري اسلامي و ”اپوزيسيون“ تيپاخورده آن در دوران برجام، حول اين مسله است که چگونه صندلیهای صدارت را في مابين ايادي خود گشاد کنند! نگرانند که اگر جاده را برای حضور همه یاران و خرده بدهکاران خودي صاف کنند، در اين صورت آیا کنترل اوضاع پايين از دستشان ول نخواهد شد و يکايک آينها از خرد تا کلان، از ”آقا“ تا سيد اعتدال، از خليفه آستان قدس گرفته تا مالک رفسنجان، از برادران لاريجاني و فسيل هاي مجمع خبرگان تا نايب رييس مجلس را چوب نخواهند زد؟! وگرنه راز و آواز مخالفت با فضای امنیتی، آنهم از طرف روحانی، کسي که از مهره های متورم و شناخته شده سرکوب امنیتی و اطلاعاتی رژيم بوده است، تف سربالا در صورت همگي شان است. روحانی میداند که دوره مصرف ”سياست انتظار و تعديل“ به آخر رسيده و تاريخ تا ابد منتظر ”گودو“ نميماند. فهميده است که این حکومت مرده‌ای را می‌ماند که مدت هاست مرده است و بوی تعفن آن مشام همه را می‌آزارد. خوب میداند که نمیتوان بيش از اين پشت رتوريک هاي پراگماتيستي از قبيل ”گشايش سياسي و اقتصادي“ پامنبري آمد، با خیال  آسوده در خاورميانه موش دواني کرد و در داخل سر بر بالين ”سياست انتظار“ گذاشت و بند اختناق را کمی شل کرد! بنابراين، مشغول ایراد بنی اسرائیلی گرفتن به دولتهاي گذشته و دنبال آتو گرفتن در لحاف کهنه آنهاست، تا انگشت اشاره افکار عمومي را از روي خود و دولت اعتدال اش بعنوان مسببين و عاملين بي حقوقي و فلاکت امروز اکثريت مردم به سمت ناکجاآباد کج کند. ”کی بود کی بود، من نبودم“ و قربانی کردن احمدی نژاد و بی صاحب کردن گذشته سياه رژيم و کارنامه سالهاي ۹۰، ۹۱ و ۹٢، مثلا قرار است مخیله جامعه را گچ بگيرد و صبر ملت را دوام بخشد. اما تاریخ شاهد خوبی بر پاک کردن حافظه تاریخی یک جامعه نیست. آقای روحانی با این عوامفریبی ها، نه جامعه، که تلاش میکند دوستان گرمابه گلستان خود را به قدرت ”استریپ تیز“ اسلامی اش قانع کند و امیدوار!  

٢- ١٦ آذر امسال، دانشگاهها شاهد دو افق و جبهه بندي متفاوت و در عين حال نابرابر در مقابل هم بود. يکي گسيل ارتجاع براي تصرف و امنيتي کردن فضاي دانشگاه ها توسط جبهه دولت و رئیس آن که بلااستثنا همه جناحهاي رژيم از تحکيم وحدت و انجمن اسلاميها تا بسيج دانشجويي و حزب الله پشت آن سنگر گرفتند. آمده بودند که از حيثيت نداشته جمهوري اسلامي دفاع کنند. شال و کلاه کرده بودند تا بحران اقتصادي موجود در جامعه ايران و لاجرم هجوم به معيشت مردم را توجيه کنند. و ديگري صف مستقل دانشجوياني که عليرغم توازن قواي نامساعد در مقابل ارتجاع، مطالبات رفاهي خود را با صداي بلند اعلام کردند و سوهان روح  آقاي رييس جمهور و دولتش شدند. چکيده کيفر خواست صف دوم، در بيانيه دانشجويان دانشگاه تهران منعکس شد که آينه اي بود از يک فصل مشترک عميق اجتماعي و طبقاتي در جامعه يعني: اعتراض به سرمايه داري و تبعيض! اعتراض به شرايط وخيم معيشتي و مهندسي فلاکت و بيکاري در جامعه!  

٣- اين واقعيت را ديگر همه ميدانند که پرچم و مطالبه روشن، يکي از ارکان مهم هر اعتراض و حرکتي  ولو کوچک يا بزرگ است. در جوامع مختنق مانند ايران که ايجاد تحزب و تشکل کارگري و کمونيستي اکيدا ممنوع است، دانشگاهها تاريخا محل کل کل کردن سوسياليستها و چپ ها با دولت و منعکس کننده افق جدالهاي اجتماعي و طبقاتي در جامعه بوده است. تسخير دانشگاه مانند تسخير صدا و سيماست. مکاني است که پيروزي يا شکست آرمانها از آنجا به بيرون پمپاژ ميشوند. بيخود نيست که جمهوري اسلامي در بدو تولد و به دنبال سرکوب سياسي سالهاي ٦٠  ابتدا با حمله به دانشگاهها و قلع قمع کمونيستها دست به انقلاب فرهنگي زد. بلافاصله این تریبون و  سنگر را از طبقه کارگر گرفت! تحميل سالها سکوت قبرستاني به فضاي دانشگاهها و جامعه، از طرف ”دولت انقلابي“ موسوي و به دنبال آن”دولت سازندگي“ رفسنجاني، پيامي جز به شکست کشاندن آرمانهاي پيشرو و چپ انقلاب ٥٧ تحت هجوم ارتجاع اسلامي نداشت. جمهوري اسلامي تنها در ادامه این سرکوب ها قادر شد طبقه کارگر را در کارخانه و محل زندگی خلع سلاح کند و به انقیاد دوباره بکشاند! قتل عام و  پاکسازی دانشگاهها از عناصر و بارقه های ترقیخواهی، حذف فیزیکی آن از کمونیسم و آرمانخواهی پرولتری و تبدیل آن تماما به معیادگاه برگزار کنندگان نماز جمعه ها و تریبون خرافه و ارعاب اسلامی،  جایگاه و اهمیت این سنگر را برای دو صف انقلاب و ضد انقلاب به خوبی نشان میدهد. بنابراين، دانشگاه در ایران، همیشه محل جدال ارتجاع حاکم با چپگرايي و ترقیخواهی کارگری ـ سوسیالیستی بوده است.

براي ما و مردم ايران که عاشق ”حافظه تاريخي“ هستيم و از حق مان نخواهيم گذشت، در اين درازناي ٣٦ سال، هنوز بر سنگفرش دانشگاه تهران و کوچه و خیابانهای اطراف آن، آثار انقلاب فرهنگی سروش و شکار جوانان و دانشجویان چپ و انقلابی در سال ۵۹  که برای حفظ این سنگر مقاومت کردند، در حافظه ها مانده است. هنوز هم کف خيابان هاي کوي دانشگاه در ١٨ تير ٧٨ از خون فرزندان مردم که زهرا گویان از پنجره ها به بیرون پرتابشان کردند، پاک نشده است. خون دانشجوياني که ازقضا براي ”نقد قدرت“ و عليه قوانين اسلامي و ”دولت اصلاحات“ خاتمي به ميدان آمدند و خود جناب روحاني آنزمان در مقام دبير شوراي عالي امنيت ملي جمهوري اسلامي، آنها را ”پست“ و ”مزدور“ خواند، ”پالايش انقلاب اسلامي“ را ضروري دانست، از سرکوب و مهار ”آشوب“ توسط نيروي انتظامي و اوباش بسيج و پرسنل مخوف وزارت اطلاعاتشان، نهايت قدرداني و تشکر را به عمل آورد.

باز هم جلوتر بياييم؛ با جارو شدن پديده خاتمي و دوخرداد، يک نيروي سياسي راديکال و کمونيست تحت نام دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب (داب) از دل دانشگاه ها، همزمان با اختگي سياسي تشکلهاي پرو دولتي اعلام موجوديت کرد. از ١٦ آذر ٨٤ تا ١٣ آذر ٨٦ را يادتان هست؟! دانشگاه به سکوي پرش کمونيسم و محمل تبليغ ازادي، برابري، رهايي زن و دفاع از طبقه کارگر  تبديل شد. عقب زدن و فائق آمدن بر افق سازش با جمهوری اسلامی، افق آزادی قسطی و افق طبقات دارا در دانشگاه، افقي که توسط ”اصلاح طلبان“ و دفتر تحکيم وحدت نمايندگي ميشد، يکي از مهمترين مولفه ها و دستاوردهاي  سياسي و اجتماعي”داب“ بود. نگراني نيروها و تشکلهاي وابسته به جناح هاي رژيم بالا گرفت. حمله هماهنگ کل دستگاه هاي امنيتي رژيم در مقطع ١٣ آذر ٨٦ و در روزهاي بعد از آن که ازقضا جناب روحاني کماکان عضو شوراي عالي امنيت ملي بودند، شروع شد. قريب به ٨٠ تن از رهبران ”داب“ در دانشگاه هاي ايران دستگير، شکنجه و بعضا تبعيد شدند. همه جناحهاي بورژوازي ايران به اين نتيجه رسيدند که شرط بقا و ادامه حياتشان در حفظ و کنترل مبارزه در چهارچوب جمهوري اسلامي است. به اين اعتبار ائتلافي عليه جبهه آزاديخواهي و برابري طلبي در دانشگاه ها تحت بيرق جنبش بورژوا ليبرال ايران شکل گرفت. اگر ”داب“ سرکوب نميشد محال بود کشمکش سبز و سياه به اين راحتي سکان سياست را بدست گيرد و نهايتا راه را براي سر کار آمدن آقاي روحاني و دولت اعتدال امروز ايشان هموار کند. اگر داب سرکوب نمی شد، طبقه کارگر با فتح این سنگر مهم، پیشروی عظیم و غیرقابل بازگشتی در جدال طبقاتی در مقابل کل هیت حاکمه و بورژوازی ایران نصیب خود میکرد.

اين سرکوب به قصد کنترل اعتراض راديکال و بازگرداندن جدال سياسي در محدوده جناحهاي جمهوري اسلامي صورت گرفت. و اين درست مقطع يک تلاقي تاريخي و بده بستان سياسي مابين بخشهاي بورژوازي ملي و بين المللي است: جمهوری اسلامی به سرکردگي احمدي نژاد به دست ناسیونالیسم پرو غرب ایران النگوی سبز کرد و ناسیونالیسم پروغرب ایران پرچم سه رنگ و آرمانهاي خود را به دست جمهوری اسلامی داد. در ادامه اين روند، با شکست استراتژي ”رژيم چنج“ آمريکا در منطقه و خاموش شدن پروپاگاند حمله نظامي به ايران که  جامعه را حول محور فضاي جنگي در بهت و انتظار نگاه داشته بود، عملا خود جمهوري اسلامي در اين خلا قدرت بعنوان يگانه آلترناتيو بورژوازي ملي و بين المللي در ايران به سکاندار و پرچمدار ادامه ”سياست انتظار“ در قالب دولت اعتدال تبديل شد. امروز جنگ سخت آمريکا به جنگ نرم دولت اعتدال عليه جامعه ايران شيفت کرده و يکي از پايه هاي اساسي برجام و مذاکرات هسته اي نتيجه اين روند است. به اين اعتبار، روحاني حضور و ”امنيت“  امروزش را مديون دوران گذشته در دولت قبلي و سرکوب افق کمونيسم طبقه کارگر است. قضيه ”فضاي امن“ و "نقد دولت" امروز ايشان در مقايسه با گذشته آنقدر کشک و بي مايه است که از ”آقا“ تا پاسبان محله هم باور نميکند.  

٤- امروز اين کل بورژوازي ايران است که منافعش در دوران برجام ايجاب کرده است که در يک کميته مشترک تحت نام دولت اعتدال با رياست روحاني، فشرده و متراکم گردد و در برابر تحولات در هم تنيده بيش از سه دهه از سرکوب انقلاب ٥٧  ايران با شمشير اسلام ”خوشخيم“ و ”عزت ملي“ ايستادگي کند، در مقابل تمايلات و مشغوليتها و نقطه عزيمتهاى نسل جوان ٧٠ درصدى اين جامعه مقاومت کند و در قامت پاسدار امنيت و بقاي نظام ظاهر شود. روحاني و دولتش کار خود را در اين مدت کرده است، پاداششآن را هم دريافت کرده اند، و جامعه نيز خدمات ايشان به اردوي ارتجاع و سرمايه را ديده است و اينکه چهره کثيف بورژوازي ايران و اشتراک منافعش در همسويي با جمهوري اسلامي عليه طبقه کارگر و محرومين جامعه را به جهانيان نشان داده است. معلوم شد دولتي که فلسفه و تاکتيک خود را بر اساس ”انتظار“ پي ريخته است، نه جوابي به خوشبختي و رفاه طبقه کارگر دارد، نه پاسخي به آزادي، امنيت و حقوق زنان و کودکان دارد. اين دولت واحد بورژوازي است که عليرغم کشمکش و دعوا در بالا، اما لال و بي پاسخ رو به پايين و در مقابل اردوي پرولتاريا در ايران، يکدست و بي توهم ايستاده است.  

٥- سازماندهي و به مصاف طلبيدن اين چکيده ارتجاع و تغيير توازن قوا توسط اهرم فشار از پايين، امر کمونيست ها و طبقه کارگر است. امروز مبارزه در ايران حول دو افق سياسي قطبي شده است: يکي افق بورژوايي دولت و تحميل استبداد بيشتر، و ديگري افق مطالبات رفاهي طبقه کارگر و آزادي؛ اولي سياست انتظار و اختناق بيشتر را توجيه و ديکته ميکند، و دومي رفاه و رهايي را مطالبه ميکند. وقتي در دانشگاه ها ميگويند ”تحصيل رايگان و امکانات برابر حق مسلم ماست“، ميشود تشخيص داد که در ابعاد اجتماعي در سطح جامعه چه کسي براي کسب آزادي و برابري آمده است و چه کسي در مقابل آن ايستاده است.  في الحال ماسک دوستان دروغين آزادي کنار زده شده است. اين يک کشمکش عريان طبقاتي و يک زلزله قدرتمند اجتماعي در اعماق جامعه است که دانشگاه و ١٦ آذر امسال تنها اپيزودي از آن را روي پرده به نمايش گذاشت. بايد آگاهانه و نقشه مند به پيشواز اوضاع امروز رفت. متحد شدن حول مطالبات رفاهي طبقه کارگر، فعاليت متشکل کمونيستي در محيط کار و زيست از کارخانه تا محله و دانشگاه شرط پيشروي در مقابل ارتجاع دولتي و به عقب راندن اختناق  است. با تشکيل کميته هاي کمونيستي، کنترل محلات و ايجاد سازمانها و فونکسيون هايي که اتحاد، قدرت و فتح سنگرهاي طبقاتي را تضمين ميکنند، ميتوان با غلبه بر پراکندگي و اتحاد در صفوف خود در مقابل کميته مشترک همه بورژوازي يعني دولت ايستاد و پيروزي نهايي را از آن خود کرد؛ اين يگانه پاشنه آشيل جمهوري اسلامي است.